بخشی از مقاله

تدوين و اولويت بندي استراتژي هاي آموزش همگاني امدادونجات به روش دلفي با استفاده مدل (SOWT)
چکيده
تعدد و افزايش روز افزون بلايا و حوادث در ايران اسلامي و جهان امروز لزوم داشتن دانش در مورد بحران ها را بيش از پيش خاطر نشان مي سازد.تجربه گستره وسيعي از بلاياي طبيعي ، تلفات انساني ، خسارات اقتصادي - اجتماعي و آثار ماندگار آنها
، بيانگر سانحه خيزي ، آسيب پذيري شديد و در نتيجه خطرپذيري (ريسک پذيري) بالاي کشور در برابر سوانح است .بي ترديد بايد اذعان نمود که افزايش تلفات انساني و يا مصدومان باقيمانده در بقاياي حوادث طبيعي يا غيرطبيعي اگر که ساير مسايل و موارد نقش خود را به خوبي ايفا کرده باشند، ميتواند ناشي از ضعف اصول و مديريت در فرماندهي و عدم اطلاع از مباني عمليات در صحنه هاي حوادث باشد. زيرا عدم آگاهي و استفاده از روشهاي کاملا تجربي و سنتي و تشديد استرسهاي جانبي وارد شده به فضا و نفرات درگير در محيط حادثه در گسيختگي کوتاه مدت نيروهاي امداد و نجات تاثيرات سوء فراواني بر جاي ميگذارد و منجر به افزايش تلفات در حوادث مي گردد.يکي از ماموريت هاي جمعيت هلال احمر برنامه ريزي و اقدام در جهت آمادگي مقابله با حوادث و سوانح و آموزش عمومي دراين زمينه و تربيت کادر امدادي و نيروي انساني مورد نياز است . براي تحقق چنين هدفي که مبتني بر برنامه ريزي مي باشد ، تدوين و طراحي استراتژي آموزش و اولويت بندي استراتژي ها با چشم انداز کاربرد همگاني امري ضروري است . در اين پروژه علمي که در جمعيت هلال احمر استان اردبيل تحقق يافته است ، روش پژوهش براساس سلسه مراحل تدوين استراتژي ديويد مبتني با روش ماتريسي (SOWT) و به شيوه نظرخواهي از ٤٠ نفر مديران و کارشناسان آموزشي( روش دلفي) مي باشد. پس از نهايي شدن تعداد نقاط قوت (٧مورد)، نقاط ضعف (٩مورد) ، نقاط فرصت (٧مورد) ، نقاط تهديد(٧مورد) و مشخص شدن موقعيت ماتريسي جمعيت هلال احمر استان اردبيل در برنامه آموزش همگاني امدادي، تعداد ١٣ استراتژي در موقعيت هاي ٤ گانه استخراج و بر اساس محاسبه ضريب جذابيت جهت برنامه ريزي عملياتي اولويت بندي گرديده است .
کليد واژه : امداد ونجات ،آموزش امدادي ، برنامه ريزي استراتژيک ،ماتريس SOWT


مقدمه
در خرداد ماه ١٣٠٢ با وقوع زلزله اي در شرق خراسان و زلزله اي ديگر به فاصله ٣ ماه بعد در سيرجان و کرمان و همچنين جاري شدن سيلاب هاي گسترده در همان سال در استانهاي گيلان , مازندران , آذربايجان شرقي و اصفهان زندگي بسياري از هموطنان به مخاطره افتاد وباعث تلفات و خسارات بسياري گرديد . در اين سوانح براي اولين بار نيروهاي ارتش بعنوان عوامل حکومتي و با استفاده از نيرو و امکانات موجود به کمک آسيب ديدگان شتافتند و اولين استمداد ملي براي کمک به آسيب ديدگان در سطح کشور انجام گرديد . اين استمداد جرقه اي براي سازماندهي تشکيلاتي جمعيت شير و خورشيد سرخ بود.
اولين جلسه اين جمعيت تحت عنوان جمعيت شيرو خورشيد سرخ در ششم مرداد مصادف با عيد غدير سال ١٣٠٢ در عمارت گلستان تشکيل شد. درابتدا فعاليتهاي امدادي بعنوان يک فعاليت جنبي و در سايه خدمات درماني که بيشتر مورد نياز جامعه بود ، قرار گرفت . درآن هنگام بيشترين عوامل امدادي جمعيت نيروهاي داوطلب يا دانش آموزان عضو سازمان جوانان بودند.
اولين آئين نامه خدمات امدادي در سال ١٣٤٧ به تصويب هيئت مرکزي جمعيت رسيد. بموجب اين آئين نامه مسئوليت ارائه خدمات امدادي درماني به آسيب ديدگان جنگ و همچنين ارائه خدمات امدادي به آسيب ديدگان سوانح و سوانح طبيعي در زمان صلح بعهده جمعيت محول گرديده بود . اولين تشکيلات رسمي امداد بصور منظم با استخدام نيروهاي تمام وقت جهت ادارات سازمان مرکزي امداد کل و زير نظر هيئت کمک به آسيب ديدگان که در واقع نقش سازمان امدادي ملي کشور را ايفا ميکرد در سال ١٣٥٠ آغاز بکار کرد. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال ١٣٥٧ و استقرار نظام جمهوري اسلامي همراه با دگرگون شدن ساختار کلي جمعيت و جدا شدن بخش درمان از فعاليت هاي آن ، عمده وظايف جمعيت به خدمات امدادي سوانح ، جوانان و خدمات حمايتي معطوف گرديد.در سال ١٣٦٠ بنا به ضرورت يکبار ديگر ساختار تشکيلاتي امداد بر حسب وضعيت جديد و شرايط جنگ تحميلي مورد تجديد نظر قرار گرفت . تربيت و تامين نيروهاي انساني در زمينه هاي درمان , فني و خدماتي ، پشتيباني و حمايت و ارائه خدمات امدادي به آوارگان مناطق جنگي و مناطق بمباران شده نيز جزء خدمات جمعيت قرار گرفت . خدمات ارزنده جمعيت در عملياتهاي گسترده ملي و بين المللي ، زلزله سال ٦٩ گيلان و زنجان و بحران آوارگان عراقي در سال ١٣٧٠ موجب گرديد جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران جايگاه ويژه اي را در بين جمعيت هاي صليب سرخ و هلال احمر کسب نمايد و بعنوان يکي از ١٠ جمعيت قدرتمند جهان در پاسخگوئي به سوانح مطرح گردد.
در سال ١٣٧٩، با اضافه شدن واژه نجات به سازمان امداد ، وظائف اين سازمان وارد مرحله نويني شد و مسئولان سازمان براي اجراي نفشي فراتر و پر اثرتر در جامعه ، تغييراتي را در نمودار تشکيلاتي (چارت سازماني ) و نيروي انساني اعمال کردند .هم اينک اين سازمان از بخشهاي مختلف تشکيل يافته که يکي از آن ها معاونت آموزش و برنامه ريزي است .
نجات عبارت است از يک سري عملياتي که منجر به رهايي افراد زنده از شرايط بحراني و به دام افتاده مي شود و هم چنين انجام کمک هاي نخستين بر روي انها که از وخامت حال افراد جلوگيري نمايد. کارهاي عملي اساس اموزش نجات است و اموزش عملي يا تئوري براي تفهيم مسئوليت ها و فهم بهتر کارهاي عملي به کار ميرود و آموزش شفاهي به تنهايي داراي ارزش کمي بوده وهمچنين نمايش يک عمل نجات بدون اينکه نجات گران عملا” وشخصا” ان را انجام ندهند فايده چنداني ندارد. مهارت انضباط وکار دسته جمعي که با اطلاعات فني توام باشد از جمله عوامل بسيار مفيد در عمليات نجات هستند.اين عوامل را فقط با کارهاي عملي وواقعي ميتوان به دست اورد. کار نجات يک کار کاملا” فني است واجراي صحيح ان احتياج به اموزش و تمرين و مهارت هاي خاصي دارد.افرادي که بخواهند در مرحله اوليه و ابتدايي تا قبل از رسيدن دسته هاي متخصص و تعليم ديده عمليات نجات را انجام دهند بايستي توجه داشته باشند که چه کارهايي را بايد به مرحله اجرا بگذارند.کليه عمليات نجات بايد به طور گروهي يا دسته جمعي انجام شود . بايستي دستورات فرمانده گروه را دقيقا” و به موقع اجرا کرد.زيرا ممکن است جان مصدوم وشايد جان خود نجات گر نيز به خطر افتد واين بستگي به اطاعت واجراي حتي کوچکترين دستور فرمانده گروه دارد. در عمليات نجات نتيجه کار يک فرد تعليم ديده و با هوش به مراتب بيشتر و موثرتر از قدرت ونيروي جسماني اوست . نقش و وظايف امدادگر در صحنه اسيب : به هر دوره ديده داوطلب يا مامور که اقدام به ارائه کمکهاي مورد نياز نمايد امدادگر گفته مي شود و او به عنوان يک فرد کمک دهنده مي تواند وظايف متعددي را در صحنه اسيب بر عهده دارد. اين وظايف و نقشها بسته به نوع .شرايط حادثه به شرح زير متفاوت ميباشد: ١ـ رسيدگي سريع و مناسب به مصدومين موجود درصحنه اسيب يا بيماران . ٢ـ حفاطت از سلامت خود. ٣ـ حفاظت وامني صحنه اسيب . ٤ـ درخواست کمک از مراجع ذي صلاح (اورژانس اتش نشاني هلال احمر پليس و.... ٥ـ مشارکت در عمليات جستجو ونجات ٦ـ دستيابي به مصدوم و رها سازي. ٧ـ انجام ارزيابي مصدوم و سانحه . ٨ـ اجراي گمگ هاي اوليه و اقدامات ضروري. ٩ـ انتقال مصدوم ( در صورت لزوم ). ١٠ـ هدايت اطرافيان ونظاره گران به انجام اقدامات ضروري( مديريت صحنه ). ١١ـ کنترل فعاليت ها و اقدامات اطرافيان و نظاره گران صحنه اسيب . ١٢ـ کمک به پرسنل اورژانس و ساير نيرو هاي امدادي (در صورت لزوم ). ١٣ـ مکتوب سازي اقدامات و مراقبت ها. ١٤ـ اطلاع رساني. ١٥ـ حمايت رواني از اسيب ديدگان . ١٦ـ پشتيباني عمليات . ١٧ـارتقاء سطح معلومات و مهارت هاي خود و ديگران . خصوصيات امداد گر: ١ـ داشتن اطلاعات کافي و مهارت هاي لازم جهت انجام کمک هاي اوليه . ٢ـحفظ خونسردي در حين مواجهه با صحنه اسيب و مصدومين . ٣ـسرعت عمل در کار. اين امر براي رسيدگي به عوامل تهديد کننده زندگي پر اهميت مي باشد. ٤ـداشتن ابتکار عمل و حد اکثر استفاده از حداقل وسايل موجود. ٥ـتسلي بخشيدن به مصدومين و حمايت رواني از انها. ٦ـرعايت فرهنگ غالب منطقه اسيب و پايبندي به تعاليم مذهبي و ارزشها.
٧ـشناخت محدئده فعاليت خود و عدم دخالت در امور پزشکي. ٨ـاراسته بودن ظاهر و بر خورده مناسب .
از آنجائيکه مديريت فرآيند به کارگيري مؤثر و کارآمد منابع مادي و انساني در برنامه ريزي، سازماندهي، بسيج منابع و امکانات ، هدايت و کنترل است که براي دستيابي به اهداف سازماني و بر اساس نظام ارزشي مورد قبول ، صورت مي گيرد .واقعا بايد گفت ، که در ابتدا انسانها درباره مديريت چقدر ميدانند؟ دانش مديريت تا چه حد علمي است و آيا مديريت علم است يا هنر؟ بخشي از مديريت را مي توان از طريق مديريت آموزش فرا گرفت و بخشي ديگر را ضمن کار بايد آموخت در واقع بخشي را که با آموزش فرا گرفته ميشود علم مديريت است ،و بخشي را که موجب به کار بستن اندوخته ها در شرايط گوناگون ميشود هنر مديريت مي نامند.(درباني و همکاران ،١٣٩١) مقوله آموزش در قرن جديد که فناوري اطلاعات و رسانه ها مرزهاي جهان را محو کرده و آن را تبديل به (دهکده جهاني) نموده است ، جايگاه ويژه و ممتازي را به خود اختصاص داده است .تعليم و تربيت در جهان قرن بيست و يکم ديگر تنها در مفهو م کلاس درس و تخته و گچ خلاصه نميشود بلکه دانش اندوزي در قالب ها و روش هايي گوناگون مورد توجه قرار خواهد گرفت . انسان موجودي اجتماعي است و در بستر تعامل با محيط و جامعه خود رشد نموده و همواره تلاش مي کند تا محيط را مطابق با نيازهايش تغيير داده و مالک آن گردد.وي در اين فرآيند با دريافت اطلاعات از محيط اطراف به صورت مستقيم يا غيرمستقيم آموزش مي بيند .بايد گفت ازآن رو که شهرها بزرگ ترين مصنوع بشري بوده و بستر وکانون تحولات بشري به حساب مي آيند.(شبيري و همکاران ،١٣٩٣).
جمعيت هلال احمرجمهوري اسلامي ايران بر اساس اهداف و وظايف انساني و بشردوستانه خويش ، خدمت بي منت ، مهرورزي، تکريم مردم ، دفاع از ارزش هاي والاي انساني، تسکين آلام بشري و حمايت از زندگي و سلامت انسان ها را در راستاي تعاليم انسان ساز دين مبين اسلام سرلوحه کار خويش قرار داده و با ايمان به اراده خالق هستي خود را پايبند به اصول منشور اخلاقي مي داند.جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران بر اساس بندهاي اول تا سوم از ماده ٣ اساسنامه خودموظف به ارائه خدمات امداد و نجات در هنگام بروز حوادث و سوانح مي باشد که بر طبق ماده ٢٢ اساسنامه ، عمده اين خدمات بايستي بوسيله افراد داوطلب و با جلب خدمات افتخاري ارائه گردند .
داشتن توان آينده نگري، شناسايي محيط و برنامه ريزي اثر بخشي جهت موفقيت در آينده در گروي دارا بودن تفکر استراتژيک است . دارا بودن تفکر و برنامه ريزي استراتژيک به مديران کمک مي کند براي سازمان خود نوعي مزيت رقابتي در محيط ايجاد کرده و به راحتي نوسانات سياسي و اقتصادي و اجتماعي را تحمل کرده و حتي بر آنها غلبه کنند.توجه شرکتها و سازمانها در سالهاي اخير نسبت به برنامه ريزي جامع يا استراتژيک بسيار افزايش يافته است . بطوريکه تنها راه اثر بخشي و کار آمدي مديران ، در بهره گيري از اين برنامه ريزي جستجو ميشود .برنامه ريزي استراتژيک قبل از آن که يک تکنيک و يا فن باشد يک نحوه تلقي و باور است .که مديران را به تفکر دراز مدت و آينده نگري و پيش بيني افقهاي دور ترغيب م يکند .در سازماني که اين باور و اعتقاد وجود نداشته باشد بستر مناسبي براي رشد و ايجاد برنام هريزي استراتژيک وجود نخواهد داشت .(عربشاهي،فصل نامه دانشگاه امام رضا(ع )) استراتژي در سير انديشه هاي مديريت ، نظريه پردازان تعاريف گوناگوني را براي واژه استراتژي ارائه کرده اند. هريک از اين تعاريف از خواستگاه متفاوت بوجود آمده اند، و همچنين مولد راهواره هاي گوناگوني گشه اند . بي ترديد انتخاب هريک از آنها، نه تنها مسير و فرآيند برنامه ريزان راهبردي ، بلکه نتايج برنامه هاي راهبردي را متفاوت ساخته اند.(يزدان پناه ،علي).استراتژي عبارت است از تعيين اهداف و آرمانهاي بلندمدت و اساسي براي يک سازمان ،و پذيرش مجموعهاي از اقدامات و تخصيص منابع لازم براي حصول به اين اهداف و آرما نها(آرمسترانگ ، ١٣٨١) در تعريفي ديگر نيز، استراتژي عبارت است از برنامه هاي همه جانبه وتلفيقي که باتوجه به نقاط قوت و ضعف داخل سازمان ( محيط دروني) و فرصتها و تهديدات در خارج از سازمان
(محيط بيروني) تهيه و تنظيم و به نحوي طراحي شده باشد که با استفاده کامل از نقاط قوت و فرصت ها، از دستيابي به اهداف سازماني اطمينان حاصل گردد( پوراسدي و حسيني، ١٣٩١)در ادبيات مديريت ، چندلر، پورتر و مينتزبرگ از مهم ترين تئوريسين هاي استراتژي به شمار ميروند(٢٠١٣ ,Karcioglu &Cinar ). مثلا مينتزبرگ (٢٠٠٧) استراتژي را همچون الگويي مشخص و طرحريزي شده در يک جرياني از تصميمات توصيف ميکند.(مرادي و حشمتي،١٣٩٢) مديريت استراتژيک براساس نظر مينتزبرگ مديريت استراتژيک داراي ١٠ مکتب ميباشد(١٩٩٤,Mintzberg), که مکاتب طراحي و يادگيري از آن جمله ميباشند. هرکدام از اين مکاتب با رويکردي خـاص به مديريت استراتژيک مينگرند. قابل ذکر است که برنامه ريزي استراتژيک از مکتب طراحي و ه مديريت استراتژيک مينگرند. قابل ذکر است که برنامهريزي استراتژيک از مکتب طراحي و تفکر استراتژيک از مکتب يادگيري نـشأت گرفتـهانـد، لـذا ايـن دو رويکـرد (برنامـه ريـزي و تفکراســــتراتژيک ) بــــه دو انتهــــاي طيــــف مکاتــــب دهگانــــه اســــتراتژي تعلــــق دارند(١٩٩٨,Mintzberg). (فرهنگي و دهقان ،١٣٨٩) ايگور انسف عقيده داشت که اشباع بازار مصرف در امريکا که بعد از جنگ جهاني دوم بوجود آمد، اولين جرقه براي برنامه ريزي استراتزيک بود.هيچ برنامه اي را نمي توان قطعي دانست زيرا هم پيچيدگي و هم تغييرات در محيط زياد است . به همين دليل بايد مدير از دو ابزار کمي و کيفي که شامل شهامت خطر پذيري، صبر و متانت ، در مواجه با مشکلات برخوردار باشد.اين مسائل ونيز مسائل تخصصي نشان داد که در سازمان ، حوزه مسئوليتي وجود دارد که در حيطه هيچ يک از مديريتهاي تخصصي قرار نمي گيرد و تخصص خاصي است که مديريت استراتژيک نام دارد.السن وايدي برنامه ريزي استراتژيک را تلاشي منظم و سازمان يافته در جهت اتخاذ تصميمات و انجام اقدامات بنيادي تعريف نمودند که به موجب آن ، اينکه يک سازمان چيست ، چه مي کند و چرا اموري را انجام مي دهد، مشخص خواهد شد. برنامه ريزي استراتژيک ، ارتباطات و مشارکت را سهولت بخشيده ، علايق و ارزشهاي ناهمگرا را با يکديگر همسو و منطبق مي کند.از ديدگاه لارنس و کلوک، مديريت استراتژيک فرايند اتخاذ تصميماتي است که منجر به توفيق ، ادامه حيات يا مرگ مؤسسه مي گردد.
١ - در برنامه ريزي استراتژيک ، کار براساس داده هاي محيطي و داخلي شکل مي گيرد، بدون اينکه سنجيده شود که اين داده ها تا چه اندازه معتبر و قابل تکيه هستند. در شرايط پيچيده کسب و کار امروز فهم صحيح و کامل محيط ، کاري دشوار و در بسياري موارد ناممکن است
٢ - اســـــاس برنامه ريزيهاي استراتژيک پيش بيني روند امور است ، ولي تغييرات ناپيوسته مانند تحولات تکنولوژيک ، اجتماعي و يا سياسي قابل پيش بيني نيستند.
٣ - مبناي برنامه ريزيهاي استراتژيک «تحليل » داده هاست و اين شيوه تفکر (تفکر همگرا) فاقد قدرت لازم براي «خلاقيت » (تفکر واگرا) به عنوان درونمــايه اصلي استراتژي هاي تحول بخش است . هنري مينتزبرگ در مقالات خود مکررا به اين واقعيت اشاره دارد که برنامه ريزيهاي استراتژيک به دليل ماهيت تحليلي خود «برنامه » ايجــاد مي کنند و نه استراتژي و آنچه استراتژي ها را اثربخش مي سازد سنتز خلاقانه است .
٤ - برنـــــامه ريزي هاي استراتژيک نوعي مدل سازي از دنياي واقعي است که با پردازش اطلاعات مربوط به عوامل مهم داخلي و خارجي، استراتژي را فرموله مي کند. محيط پيچيده کسب و کار امروز نمي تواند توسط الگوهاي ساده خطي به درستي مدل سازي شود و اين امر صحت استراتژي حاصل را مورد سؤال قرار مي دهد.
يان ترنر استاد دانشگـاه برونل دراين خصوص مي گويد: «قابليت ما در پيش بيني آينده محدود است ، زيــــرا حتي يک تغيير کوچک در پديده هاي به ظاهر بي ارتباط ، مي تواند به تغييرات عمده اي در کل سيستم منجر شود. چگونه هنگامي که دنيا درحال تغييرات سريع و غيرقابل پيش بيني است و کنترلي بر منابع حيــــــاتي موردنياز وجود ندارد، سازمانها مي توانند استراتژي را فرموله و پياده کنند»؟ (غفاريان و احمدي،٢٠٠٣)
ديدگاه مينتزبرگ در مورد تفکر استراتژيک که با نفوذترين منتقد برنامه ريزي استراتژيک مي باشد، اشاره دارد به اينکه برنامه ريزي توانايي توسعه استراتژ ي را ندارد زيراکه يک فرآيند تحليلي، رسمي و برنامه ريزي اجرايي مي باشد و بيشتر بعد از توسعه و پديدار گشتن استراتژي است که کاربرد دارد .وي در کتاب خود در سال ١٩٩٤ با عنوان صعود و سقوط برنامه ريزي استراتژيک اشاره نموده است که با بررسي تحقيقات بيشماري از انواع تحقيقات پيمايشي و روايتي و تحقيقات عميق به اين نتيجه مي رسيم که برنامه ريزي استراتژيک حتي در دوران بلوغ خود داراي منافع مالي و عملکردي براي سازمان ها نبوده
است و اين امر را در نتيجه سفسطه هاي برنامه ريزي استراتژيک مي داند که عبارتند ,(١٩٩٤,Mintzberg):
١- سفسطه پيش بيني :اين باور غلط که افراد م ي توانند آينده را پيش بيني کنند در برنامه ريزي استراتژيک وجود دارد،
٢- سفسطه جدايي :اين فرض غلط که استراتژي هاي موثر م يتوانند توسط برنامه ريز رسمي که جدا از مجري است توسعه يابند،
٣- سفسطه رسميت :استراتژيها مي توانند توسط فرآيندهايي رسمي که وظيفه درست آن ها عملياتي نمودن استراتژي هاي موجود است ، توسعه يابند.
نويسندگان ديگري پيرو ايرادات اصلي برنامه ريزي)سفسطه هاي مينتزبرگ ( پارا فراتر از ديدگاه مينتزبرگ گذاشته اند وبراي برنامه ريزي هيچ نقشي قائل نبوده و اشاره دارند که برنامه ريزي استراتژيک بايد کنار رفته و تنها تفکر استراتژيک مي تواند جايگزين آن شود(١٩٩٥,Harari &Altier, ) (فرهنگي ودهقاني ،١٣٨٩)
مديريت ، هدايت و کنترل سازمان به نحوي که بتواند واکنش مناسب و سريع در مقابل تغييرات محيط دروني و بروني سازمان نشان داده و در شرايط ايد هال تغيير دهنده محيط دروني يا بيروني باشد.مديريت استراتژيک به فرآيند هدايت برنامه هاي استراتژيک و حصول اطمينان از اجراي خوب آن براي کسب اطمينان از موفقيت سازمان در بلند مدت دلالت دارد (رفائيان
١٣٨٤ ص ٢٤٢)
برنامه ريزي و مديريت استراتژيک تمرکز بر انجام فعاليتهاي ضروري براي رسيدن به آينده مطلوب دارد (تري، ١٩٧٧ ص
١٧٩ ، گالووي ١٩٦٧ ص ٢ ) به مديران کمک مي کند بر مسائل ناشي از مقتضيات آتي پيروز شوند.(عربشاهي،فصل نامه دانشگاه امام رضا(ع ))
فرآيند مديريت استراتژيک را ميتوان به چهار مرحله تقسيم کرد :
١-تحليل وضعيت
٢-تدوين استراتژي
٣-اجراي استراتژيک
٤-ارزيابي استراتژي(ديويد،فردآر،ترجمه دکتر علي پارسيان ودکترسيد محمداعرابي،١٣٨٣ )

مديريت استراتژيک اين گونه تعريف مي شود :
مديريت ... سيستمي ... که برنامه ريزي استراتژيک و تصميم گيري را با کارهاي روزمره مديريت عملياتي ارتباط مي شود.
(Gluck, Kaufman, and Walleck, 1982)
مدل زير ٥ فرايند مديريت استراتژيک شامل مرحله پيش برنامه ريزي ، برنامه ريزي استراتژيک ، توسعه ، اجرا و اندازه گيري (سنجش ) و ارزيابي را نشان مي دهد.(اولاد وهمکاران ، مديريت استراتژيک براي مديران ارشد)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید