بخشی از مقاله
چکیده
هدف پژوهش حاضر بررسی نقش تربیت معلم و توسعه سیاسی و اجتماعی در جامعه می باشد. روش پژوهش بصورت کتابخانه ای با مطالعه کتب، مقالات و مجلات بصورت توصیفی تحلیلی می باشد یافته ها نشان داد که نظام آموزش و پرورش یکی از نهاد های کارآمد و اثر بخش در فراگرد پرورش سیاسی،اجتماعی است. نتایج بدست آمده نشانگر آن می باشد که هرچقدر محیط و فضای آموزشی در این نهاد از استغنا برخوردار باشد توسعه سیاسی- اجتماعی جامعه گسترده تر می شود. که مهم ترین عامل در تغییر و تحول به کیفیت آموزش و پرورش بستگی دارد.
مقدمه
جامعهدائماً در حال تغییر است و توسعه یکی از گونه های تغییر است. توسعه تغییری از پیش اندیشیده شده است. یعنی خودبخودی و اتفاقی نیست. توسعه فرآیندی هدفمند است و با مقصد و منظور همراه است. از نقطه ای شروع می شود و مسیری را می پیماید و به نقطه ای ختم می گردد. توسعه» :1بهبود، رشد و گسترش همه شرایط و جنبه های مادی و معنوی زندگی اجتماعی« را گویند.ازطرفی "گسترش ظرفیت نظام اجتماعی برای برآوردن احتیاجات محسوس یک جامعه، امنیت ملی، آزادی فردی، مشارکت سیاسی، برابری اجتماعی، رشد اقتصادی، صلح و موازنه محیط زیست، مجموعه ای ازاین احتیاجات است." که ازتعاریف توسعه محسوب می شود - آقا بخشی ودیگران - .
واژه توسعه به معنای رشد، گسترش، توسعه و عمران نیز به کار می رود. توسعه در لغت به منعای رشد تدریجی در جهت پیشرفته تر شدن، قدرتمند تر شدن و حتی بزرگتر شدن است - فرهنگ لغات آکسفورد،. - 2001 ولی واژه رشد2در فرهنگ قرآنی به معنای هدایت یافتن به خیر و صلاح، وضدّغیّ است. - التّحقیق، ج - 4 و در امور دنیوی و اخروی استعمال می شود - مفردات، ص - 354، و در اصطلاح فقهی، داشتن عقل و توانایی بر اصلاح مال است. - التّبیان، ج . - 3
انواع توسعه:
از آنجایی که دیدگاه دانشمندان علوم اجتماعی در توسعه و نوع نگرش و دیدگاه آنها در مورد توسعه می تواند با هم تفاوت داشته باشند لذا گاها تقسیمات متفاوت و متنوعی از توسعه ارائه کرده اند که مختصر به آنها اشاره می کنیم.
-1توسعه درون زا -2 توسعه برون زا -3 توسعه موزون -4 توسعه نا موزون -5 توسعه از بالا -6 توسعه از پایین -7 توسعه اجتماعی -9 توسعه فرهنگی -10 توسعه سیاسی -11 توسعه انسانی توسعه سیاسی و اجتماعی یکی از شاخه های توسعه است با هدف رسیدن به پیشرفت ، صنعتی شدن ، رفع فقر، رفع وابستگی، ایجاد تحولات ساختاری و اصطلاحات در تمام بخشهای جامعه و گذار از حالت نامطلوب زندگی گذشته به شرایط بهتر است.
توسعه سیاسی:1 تمرکز کانونی این مفهوم بر قدرت حاکم است پیروان این رویکرد عقب ماندگی را براثر خودکامگی می دانند و پیشرفت را در گرو ایجاد جامعه مدنی می پندارند برای نمونه میرزا عبدالرحیم طالبوف قانونگرایی و مقابله با خودکامگی سلطنتی را لازمه پیشرفت و سعادت جامعه بشری می دانست - فراستخواه، . - 1374 -
توسعه اجتماعی: 2 تمرکز این مفهوم بر »کنش متقابل « انسان هاست؛ از این روی، در این رویکرد، »روابط اجتماعی« نقش تعیین کننده ای دارد. هر چند جدا کردن مفهوم »توسعه اجتماعی« از مفهوم »توسعه فرهنگی« چندان آسان نیست، شاید بتوان گفت:»توسعه اجتماعی « بر ساختار روابط اجتماعی، مفهوم »توسعه فرهنگی« بر ایستارهای ذهنی افراد جامعه تاکید می کند با این حال، »توسعه اجتماعی و فرهنگی جنبه های مکمل و پیوسته یک پدیده اند و هر دو الزامأ به ایجاد وجوه تمایز فزاینده جامعه منجر می شود - « توسلی،. - 1371
نهاد تعلیم و تربیت3 بعنوان عاملی اثرگذار برای توسعه سیاسی و اجتماعی بشمار می آید و نقش سازنده ای در این امر دارد. تأکید » ارسطو « بر ضرورت تجانس و سازگاری نظام آموزشی با نهاد حکومت، بی جهت نبود. ارتباط نظام تربیتی با نظام و عناصر نهاد سیاسی، از دیر زمان مورد توجه بوده و بسیاری از صاحب نظران رابطه میان مقوله ای این دو بخش، اشاره کرده اند و پیوند تنگاتنگ نهادهای آموزشی و قدرت را، مورد تأکید قرار داده اند. از جمله » ارسطو « اظهار می کند:» در میان تمام چیزهایی که بیان کرده ام، آنچه بیشترین سهم را در دوام و قوام قوانین دارد،
سازگاری آموزش و پرورش با نوع دولت است و این چیزی است که جهانیان از آن غافل هستند. بهترین قوانین نیز حتی اگر توسط تمام افراد جامعه هم معتبر و مشروع دانسته شود در صورتی ارزش و اعتبار خواهند داشت که به وسیله آموزش و پرورش به نسل جوان آموخته شوند و آموزش و پرورش نیز با قوانین مزبور تطابق داشته باشند.« - فلسفهً آمورش و پرورش، فیلیپجِی اسمیت، سعید بهشتی - . این پژوهش درصدد است با تکیه بر استدلال های نظری و یافته های برخی پژوهش های تجربی دو مقوله توسعه سیاسی و اجتماعی و نقش تربیت معلم در توسعه و موانع موجود در راه تحقق آن ها را مورد بحث و بررسی قرار دهد.
تئوری و پیشینه تحقیق
تئوری پردازان شاخص توسعه:
ساموئل هانتینگتون: وی نوسازی را بر اساس میزان صنعتی شدن، تحرک و تجهیز اجتماعی، مشارکت سیاسی و رشد اقتصادی مورد ارزیابی قرار میدهد و معتقد است، از آنجایی که در فرایند نوسازی و توسعه سیاسی، تقاضای جدیدی به صورت مشارکت و ایفای نقشهای جدیدتر ظهور میکنند، بنابراین نظام سیاسی باید از ظرفیت و تواناییهای لازم برای تغییر وضعیت برخوردار باشد؛ در غیر این صورت سیستم با بی ثباتی، هرج و مرج، اقتدار گرایی و زوال سیاسی مواجه خواهد شد و امکان دارد پاسخ جامعه به این نابسامانیها به شکل انقلابتجلّی نماید. از نظر وی هر اندازه یک نظام سیاسی از سادگی به پیچیدگی، از وابستگی به استقلال از انعطاف ناپذیری به انعطاف پذیری و از پراکندگی به یگانگی گرایش پیدا کند، به همان نسبت به میزان توسعه سیاسی آن افزوده خواهد شد.
»کارل دویچ:« میزان »تحرک اجتماعی« را معیار عمده توسعه سیاسی در نظر میگیرد. از نظر وی تحرک اجتماعی فرایندی است که به موجب آن اعتقادات و وابستگیهای سنتی در زمینههای سیاسی، روانی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دچار دگرگونی میشود و توده مردم را به قبول الگوهای رفتاری جدید آماده میکند. »گابریل آلموند« و »پاول:« از لحاظ رفتاری، مصلحت گرایی، ارجح بودن فعالیتهای دسته جمعی بر فرد گرایی، میزان همبستگی و میثاق با نظام سیاسی، روابط سیاسی بر مبنای اعتماد متقابل را به عنوان معیار توسعه سیاسی تلقی کرده و از نظر ساختاری بر تنوع ساختاری، فرهنگ دنیوی و سطح بالای استقلال نظامهای فرعی تأکید میکنند.
»لوسین پای:« افزایش ظرفیت نظام را در پاسخگویی به نیازها و خواستههای مردم، تنوع ساختاری، تخصصی شدن ساختارها و نیز افزایش مشارکت سیاسی را لازمه توسعه سیاسی میپندارد. »نظام آموزش و پرورش یکی از کارگزاران مسؤول در فراگرد پرورش سیاسی است. محققان همبستگی های مثبتی بین آموزش و پرورش و آگاهی و مشارکت سیاسی مشاهده کرده و نتیجه گرفته اند که برخورداری از تحصیلات رسمی بالاترین تأثیر را بر نگرش های سیاسی دارد و هیچ متغیر دیگری در تعیین نگرش های سیاسی، با متغیر آموزش و پرورش قابل مقایسه نیست - «علاقه بند،علی - . - 1390
جهان امروز دریافته است که آموزش افراد نوعی سرمایه گذاری ملی است و هرکشوری که در این راه تلاش بیشتری نماید، بدون شک از رشد و توسعه ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیشتری در آینده برخوردار خواهدشد. سرمایه انسانی که در نتیجه ی آموزش حاصل می شود از مهم ترین عوامل رشد و توسعه اقتصادی به شمار می آید. " هاربیسون " در این زمینه اظهار می دارد. »منابع انسانی پایه های اصلی ثروت ملت ها را تشکیل می دهد. سرمایه و منابع طبیعی عوامل تبعی تولیدند در حالی که انسان ها عوامل فعالی هستند که سرمایه ها را متراکم می سازند، از منابع طبیعی بهره برداری می کنند، سازمان های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را متراکم می سازند و توسعه ی ملی را به جلو می برند. به وضوح کشوری که نتواند مهارت ها و دانش مردمش را توسعه دهد و از آن در اقتصاد ملی به نحو مؤثری بهره برداری نماید، قادر نخواهد بود هیچ چیز دیگری را توسعه بخشد.« - عمادزاده، . - 1374