بخشی از مقاله

چکیده

این پژوهش با هدف بررسی رابطه هوشمعنوی و دینداری دانشجویان دانشگاههای دولتی استان گیلان انجام شد، روش این پژوهش، توصیفی-همبستگی است. جامعه مورد نظر تمامی دانشجویان دانشگاههای دولتی استان گیلان در سال تحصیلی 94 -95 بود، همچنین از روش نمونهگیری خوشهای استفاده شد. برای اجرای این تحقیق از 3 پرسشنامه؛ فرم کوتاه دینداری خدایاریفرد، هوشمعنوی ناصری به عنوان ابزار تحقیق استفاده گردید.

این سه پرسشنامه روی حدود 420دانشجوی دانشگاههای دولتی گیلان - به عنوان جامعه آماری پژوهش - به اجرا درآمد و در نهایت 376پرسشنامه - فاقد ایراد - در سیستم پردازش دادهها ثبت و مورد تحلیل قرار گرفت. جهت تحلیل دادهها، ابتدا از آمارههای توصیفی - میانگین، واریانس، انحراف استاندارد و ... - و سپس از روشهای آمار استنباطی - ترسیم ماتریس همبستگیها، آزمون - T استفاده گردید. در طی این پژوهش یافتههای زیر بدست آمد:

-    بین هوشمعنوی و دینداری دانشجویان رابطه مثبت معنادار وجود دارد.
-    بین زنان و مردان از نظر هوشمعنوی تفاوت معنادار وجود دارد.
-    بین زنان و مردان از نظر دینداری تفاوت معنادار وجود دارد.

مقدمه

بسیاری از کسانی که به عنوان روانشناس و یا کارشناس مسایل تربیتی در جامعه انجام وظیفه دارند با پرسشهایی از این قبیل مواجه شدهاند؛ »پیشرفت در ابعاد مختلف به چه عواملی بستگی دارد؟ چرا برخی جوانان در مسایلی مانند تحصیل، احساس مسئولیت در برابر جامعه و خانواده و دوستان بهتر از سایرین هستند، دلیل اینکه برخی از جوانان در تکالیفی که بر عهده آنان واگذار میشود، تلاش و جدیتی بیشتری از سایرین دارند چیست؟ چگونه میتوان برنامهای ارائه داد که الگوی پیشرفتی در تمامی ابعاد انسانی - جسمانی، روانی، اجتماعی، معنوی - برای نوجوانان و جوانان فراهم سازد...تمامی این پرسشها و پرسشهای مشابه از دغدغههای بسیاری از خانوادهها خصوصاً دستاندرکاران تعلیم و تربیت است.

از طرفی در عصر حاضر دینپژوهی به شیوه علمی و با استفاده از روشهای پذیرفته شده در علوم انسانی، یکی از جدیدترین حیطههای پژوهشی در رشتههای علمی و دانشگاهی است. شاید بتوان گفت که عصر حاضر، دوره بازگشت به دین و بازنگری در مفاهیم آن است. انسان قرن حاضر به عنوان انسان "دین ورز" شناخته شده است؛ زیرا بر اساس یافتههای برخی پژوهشهای جامعهشناختی، بیش از 95 درصد افراد به وجود خداوند ایمان دارند.

روانشناسانتقریباً از نخستین سالهای جدایی روانشناسی از فلسفه و اعلام موجودیت آن به عنوان علم تجربی، میل وافری به مطالعه و ارزیابی رفتارهای انسان در حیطههای گوناگون مانند هوش و حافظه و استعداد و شخصیت داشتهاند. در سالهای اخیر نیز، دین به عنوان یکی از موضوعات مورد مطالعه روانشناسی مطرح شده است. هر روزه بر تعداد یافتههای پژوهشی در زمینههای مختلف علمی به ویژه پزشکی، روانشناسی و جامعهشناسی که با گزارههای دینی همسو بوده یا لااقل تناقضی با دین ندارند، افزوده میشود .  به طور مثال، در خصوص ارتباط بین دین و سلامتی چیزی حدود 200 پژوهش پس از نیمه اول قرن بیستم وجود داشت که در دهه آخر این قرن، ناگهان به بیش از 5000 پژوهش بالغ گردید و مؤید ارتباط مثبت دین و سلامتی میباشند و امروز با سرعت بیشتری در حال افزایش است، به نحوی که شاید بتوان از آن به یک»نهضت علمی« تعبیر کرد. 

دین؛ جهانبینی، هنجارهای اجتماعی و ارتباطات را ارائه داده و این امر تشکیل مفهوم خود شخصی نوجوانان را تحت تأثیر قرار میدهد - کینگ، . - 2003 علاوه بر این ثابت شده که فعالیتهای دینی بر رشد روانی- اجتماعی افراد همچون امیدواری، هدفمندی، تعهد و عشق و خودپنداره مثبت مؤثر است. هوشمعنوی نیز یکی از مفاهیمی است که شاید دو دهه نیز از عمر آن نمیگذرد و در اکثر پژوهشها آن را با مقدمه معنویت بیان میکنند در حالی که طبق تعریف هوشمعنوی، بیانگر مجموعه بیهمتایی از تجربهها - مثل تعالی - و تواناییهای انسانی - مثل، توانایی برقراری پیوندهای معنادار و مهم بین رویدادهای مجزا - میباشد.

که همه افراد به اندازهای - هرچند متفاوت - از آن بهرهمند هستند - نوبل2، 2000؛ زوهر و مارشال3، . - 2000 هوشمعنوی به عنوان یکی از تواناییهای فطری بر روی جهتگیری و نگرش مذهبی افراد تأثیر میگذارد - برجعلی، 1389و چابکینژاد، . - 1390 هوشمعنوی به نوعی خود به افزایش تجارب معنوی میانجامد اماصرفاً انباشتهای از تجارب معنوی نیست و حتی بسیاری از پرسشهایی مانند اینکه از کجا آمدهایم؟ به کجا میرویم؟و هدف اصلی زندگی چیست؟ از نمودهای هوش معنوی است.

در میان تحقیقات دادوستد هوشمعنوی و دینداری به نوعی آشکار است به طوریکه، ادواردز - 2003 - 4 مطرح میکند، باهوش بودن از لحاظ معنوی و آگاه بودن با برخوداری از دانش در مورد هوشمعنوی متفاوت است. به نوعی تمایز بین دانش نظری و عملی میباشد. پس شاید بتوان گفت که تمامی افرادی که به نوعی دیندار هستند، به لحاظ هوشمعنوی ممکن است در سطح بالایی نباشند، که شاید چیزی شبیه به جهتگیری مذهبی درونی و بیرونی آلپورت باشد.

از میان تحقیقات داخلی و خارجی ارتباط هوشمعنوی و دینداری بیشتر جنبه نظری داشته است. در پژوهشی که چابکی نژاد - - 1389 در بین دانشجویان دختر دانشگاه الزهرا با هدف بررسی رابطه هوش معنوی با نگرش مذهبی انجام داد. به این نتیجه رسید که بین هوش معنوی و نگرش مذهبی رابطه معناداری وجود دارد، بدین معنا که افراد برخوردار از هوش معنوی بالا، از نگرش مذهبی قویتری برخوردارند. - یانگ5، - 2006 معتقد است که هوش معنوی با عقاید دینی رابطه دارد، و همچنین این ارتباط در تحقیقات عابدینی و دستجردی - - 1393، رحمانی - - 1390، برجعلی - - 1390 دیده شد.  اینچ - 2012 - 6 معتقد است که در قلب هر دین و مذهبی، هوشمعنوی وجود دارد؛ زیرا مذهب به خودآگاهی، هشیاری عمیق، معنا دادن به زندگی و حوادث آن و حتی مرگ کمک میکند. خوش طینت - - 2012 نیز معتقد است؛ سبکهای مقابلهای مذهبی، تنها ویژگی مشترک در معنویت، مذهب و هوشمعنوی است.

معنویت و مذهب، میتواند پیش بینیکننده امید - پاول7،2011؛ بالجانی و همکاران، 1390 - باشد و بر مسئولیتپذیری - کامیل، عثمانگانی، احمد، سلیمان8، - 2010 تأثیر گذارد و باعث میشود تا افراد به زندگی خود معنا داده و به آینده امیدوار باشند و حس همدلی و مسئولیت پذیری - روحانی و معنویپور، - 1387 و تلاش برای پیشرفت در آنان تقویت شود. با توجه به اینکه یکی از بزرگترین اسرار پیش روی انسان، اعتقادات و تجربههای دینی و معنوی و نتایج آن بر رفتار بشری است با اینکه درگذشته تلاشهایی در این زمینه شد، اما راهی بس طولانی در پیش است، به طوری که درصد بسیاری از مردم جهان، حتی در غرب معتقد به نوعی بعد معنویاند و درصد قابل توجهی از آنانعملاً تجربههای از معنویت و دین داشتهاند .

پژوهشی در آمریکا نشان داد که 96 درصد از کسانی که مورد آزمون قرار گرفتهاند، به خدا یا نیروی برتر معتقدند؛ 90 درصد از آنان به بهشت اعتقاد دارند؛ 79درصد از آنان به معجزات معتقدند و 73 درصد اعتقاد به شکلی از جهنم دارند؛90 درصد عبادت میکنند و 43درصد در آخر هفته به کلیسا میروند، این موارد، در حوزهها و قلمروهای دیگر کمتر به چشم میخورد - فونتانا9، . - 2003 روانشناسیدین و معنویت با وجود پیامدهای گستردهای که برای تفکر و رفتار بشری داشته است، نتوانسته جریان اصلی روانشناسان را به خود جلب کند و مورد غفلت قرارگرفته است. این تغافل را میتوان در دلایل زیر جستجو کرد:

.1تقابل دین و معنویت با آموزههای علم و فلسفه و تقلیلگرایی ماتریالیستی؛ .

2خصومت کلیسای کاتولیک با پیشرفتهای علوم، به ویژه علم نجوم توسط کپرنیک، براهه، گالیله، کپلر.

.3تخصصی شدن بیش از اندازه علوم، به ویژه جدایی علم از دین و فلسفه.

. 4محدودیت و دشواریهای عمده روششناسی علومانسانی، به ویژه، رفتارهای دینی و معنوی - همان - بررسی مجله اشپیگل1 در پایان سال1967م. آشکار ساخت که هشتادوشش درصد از بزرگسالان آلمانی عبادت میکنند. در همان کشور هورکهایمر2، در آغاز سال 1970 م. در مصاحبهای با اشپیگل اظهار داشت: »برای مقابله با شرایط جامعهایکاملاً برنامهریزی شده، باید با خداشناسی روی آورد و توسل جست - «اسکندری و کیانی، 1386؛ به نقل از رضاییفرح آبادی و احقر، . - 1389 با وجود این که در دهههای اخیر گرایش به معنویت بار دیگر اوج گرفته و نفوذ آن را در تمامی شاخههای علوم میتوان دید.

امروزه رویکردهای جدید به معنویت وارد حوزه آموزشوپرورش نیز شده است و دست اندرکاران تربیت رویکردهایی را ارائه دادهاند - ناش3، 1999؛ آرکسلر 4، 2000 ؛ آرجیناش، 2002 ؛ تیسدل5، 2003؛ آرتورچیکرنیک6، جاندالتون7، لیزااستام8، 2005؛ جونز9، 2005 به نقل از صفاییمقدم، - 1390 که ضمن بالا بردن کارایی آموزشوپرورش و تلاش در جهت رفع پارهای از ناکارآمدیهای مهم آموزشعالی به ارائه بازتعریفی از رسالت آموزش عالی، استاد، دانشجو، دستزده است.

آموزشوپرورش معنوی هم بر این مبنا بر حسب میزان حضور عنصر محبت به دیگران و توجه به نیازها و درد و رنج دیگران تبیین میشود. در همین راستا جونز - 2005 - ویژگی اصلی آموزشوپرورش معنوی را حضور فعال محبت در کلاس درس و تأمین رابطه عمیق درونی میان استاد و دانشجو و موضوع درس و همچنین قلب و مغز و روح میداند. پالمر - 1993 - 10 معتقد است که عشق و محبت منبع پیدایش دانشی است متفاوت از دانشی که منشأ آن کنجکاوی و رقابت است.

دو دهه گذشته دانشگاهها و مؤسسات آموزشعالی منابع و انرژی زیادی را صرف برنامههایی کردهاند که برای رشد منش و شخصیت اخلاقی و معنوی دانشجویان طراحی شدهاند و این حاکی از محوریت پیدا کردن موضوع معنویت به خصوص برای جوانان در دوره دانشجویی و در محیط دانشگاهی است - نقل از صفایی مقدم، - 1390 همچنین رشد زندگی معنوی انسان، در کانون توجه روزافزون فلاسفه، روانشناسان و متخصصان تربیتی قرار گرفته است، به طوریکه لحاظ نکردن آن را بی اعتنایی به عناصر اصلی تربیت و پرورش میدانند.

در این میان یکی از مسائلی که نیاز به توجه دارد، تفاوتهای جنسیتی در متغیرهای این بررسی است. در واقع تفاوتهای جنسیتی به مجموعه خصوصیات و رفتارهایی گفته میشود که از سوی اجتماع از یک زن و مرد انتظار میرود - جوانویک 11، - 1996 در این حوزه مفاهیمی نظیر نقشهای جنسیتی و طرحوارههای جنسیتی مطرح میشود. نقشهای جنسیتی به مجموعهای از انتظارات یا هنجارهای رفتاری دو جنس گفته میشود. نقشهای جنسیتی یادگرفته میشوند و توسط عواملی مانند تعلیم و تربیت و اقتصاد تحت تأثیر قرار میگیرد.

بنابراین در این مقاله بنابر اهمیت دو سازه مؤثر در عرصه روانشناختی یعنی دینداری و هوش معنوی که علی رغم قرابت و نزدیکی هنوز کیفیت ارتباط این دو نیاز به بررسی دارد. هم چنین پی بردن به تفاوتهای جنسیتی در این دو مقوله و لحاظ کردن این تفاوتها یا شباهتها در برنامهریزیهای دستاندرکاران تربیت و خانوادهها میتواند قابل اهمیت باشد. و از آنجایی که در این پژوهش از ابزار بومی و اسلامی استفاده شده است، بررسی هوش معنوی و دینداری در متن فرهنگ اسلامی را میسر ساخته است. با این وجود این پژوهش سه فرضیه زیر را مورد بررسی قرار میدهد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید