بخشی از مقاله

چکیده

اختلافات ژئوپلتیکی در سراسر جهان ریشه های تاریخی عمیقی داشته و ظهور این اختلافات به دوران شکل گیری دولت شهرهای باستانی روم برمی گردد. خاورمیانه یکی از مهمترین مناطقی است که در آن استعداد ظهور بحران های ژئوپلتیکی ناشی شده از اختلافات قومی مذهبی، تاریخی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... بسیار بالاست. بازیگران این منطقه همواره با استفاده از ابزار های مختلف سعی در کم رنگ کردن و یا از بین بردن این بحران ها به منظور تامین ثبات منطقه را داشته اند که در برخی مواقع موفق عمل کرده و در بعضی موارد ناموفق بوده اند. یکی از مهمترین عناصر تاثیر گذار بر ایجاد و یا از بین بردن بحران های ژئوپلتیکی خاورمیانه اسلام است.

اینکه اسلام به تعبیر گروه های تکفیری، چه نقشی در ایجاد و یا از بین بردن این بحران ها دارد اساس پژوهش حاضر را شکل می دهد. تلاش درجهت ارائه پاسخ به این سوال، این فرض را در ذهن نگارندگان ایجاد می کند که تفسیر مشترک و صحیح از دین اسلام می تواند عنصر وحدت بخش در بین مسلمانان بوده و به عنوان عاملی جهت رفع اختلافات متنوع از جمله اختلافات ژئوپلتیکی عمل نماید. همچنین تفسیرهای غلط و سطحی از اسلام توسط گروه های افراطی و تندرو نظیر داعش، القاعده و طالبان نه تنها اختلافات را از بین نبرده، بلکه موجب ظهور و تقویت بحران های ژئوپلتیکی دامنه دار بوده است.
 مقدمه

خاورمیانه با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی خود، توجه ابر قدرت ها و دولت های مختلف در سراسر جهان را جذب کرده است. این منطقه به عنوان یک موقعیت جغرافیایی خاص، شاهد ظهور تمدن های بزرگ و ادیان آسمانی و دامنه امپراطوری های بزرگ در تاریخ با تنوع قومی و تفاوت های زبانی و منابع عظیم انرژی بوده است. خاور میانه به دلیل قرار گرفتن در مرکز انرژی جهان اهمیت به سزایی در تعاملات بین المللی دارد. اهمیت انرژی این منطقه به حدی است که نبض انرژی جهان در آن می زند. این ظرفیت بالا در تولید انرژی همواره بستر ساز حضور و دخالت بیگانگان در این منطقه استراتژیک بوده است. علاوه بر این وجود گروه های مذهبی و عقاید متعارض در این منطقه و تقویت برخی جریان های سلفی و تکفیری از سوی قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای نوید بخش بحران های دامنه داری در این منطقه بوده است .

اسلام به عنوان مهمترین عنصر در سیاست گذاری دولت های این منطقه، به عنوان مکانیسمی در شکل گیری بسیاری از سیاست های این دولت ها عمل می کند. تفسیری که از اسلام صورت می گیرد گاهی می تواند در مسیر صحیح هدایت شود و در قالب اسلام شیعی و اسلام تسنن نمود یابد و گاهی نیز می تواند در قالب جریانات انحرافی وهابیت، و داعش و نیز در قالب گروه های تکفیری چون طالبان و القاعده نمود عینی یابد. منبعث از تفسیر هایی که از اسلام صورت می گیرد، سیاست گذاری های مختلفی نیز در این گروه ها می تواند شکل بگیرد. آموزه های اصیل اسلامی چون رعایت حسن همجواری، عدالت و نوع دوستی مانع از دست درازی بر سرزمین های سایر ملت ها و به تبع آن جلوگیری از ظهور بحران های ژئوپلیتیکی می شود .

گروه های افراطی در منطقه خاورمیانه عموما با اهدافی جهت داده شده از سوی قدرت های منطقه ای تلاش داشته اند تا به نام اسلام و با نا امن کردن این منطقه زمینه را برای حضور کانون های حقوق بشری، ناتو، مجتمع های نظامی صنعتی و سایر نهاد های تحت امر کشور های قدرتمند بویژه آمریکا و هم پیمانانش فراهم کنند. این قدرت ها که در حقیقت گردانندگان اصلی نهاد ها و سازمان های بین المللی هستند در قالب یک یا چند نهاد به دخالت در امور داخلی کشور های منطقه خاور میانه به منظور تامین هرچه بیشتر منافع خود می پردازند. تلاش هایی که در این راستا صورت می گیرد با مقاومت هایی از سوی کشور های منطقه خاور میانه مواجه می شود اما نه به این شدت و حدتی که در جهان اسلام نمود پیدا می کند .

در این راستا به عنوان مثال کشور قدرتمندی چون ایران می تواند معادلات مربوط به تامین منافع کشور های قدرتمند را با چالش جدی مواجه سازد. بنابراین مقابله مستقیم با این کشور از یک طرف هزینه های سنگینی را بر قدرت های امپریالیستی تحمیل می کند و از دیگر سو واکنش های بین المللی را برای این کشور ها به همراه دارد . بنابر این این کشور ها با روش های پیچیده دست به ایجاد گروه های دینی تکفیری به منظور تقویت اختلافات مذهبی در لعابی اسلامی زده اند که دامنه فعالیت این گروه ها به حدی گسترده شده است که گاها در تضاد با منافع ایجاد کنندگان این گروه ها قرار می گیرند. استراتژی اصلی که به منظور کنترل کشور های خاور میانه مطرح است، طرح تجزیه کشور های خاور میانه به منظور ساده سازی فرایند کنترل آنهاست. تشکیل دولت اسلامی عراق و شام توسط گروه تروریستی داعش را در این راستا می توان تفسیر کرد .

در ادامه این مقاله با روشی توصیفی تحلیلی به بررسی پاسخ این سوال پرداخته خواهد شد که اسلام چه ظرفیت هایی را در جلوگیری از ایجاد و کنترل بحران های ژئوپلیتیکی ایجاد کرده و در مقابل تفسیر های غلط از اسلام چه چالش هایی را در بحث بحران های ژئوپلیتیکی به وجود آورده است؟ تلاش های صورت گرفته به منظور یافتن پاسخی مناسب برای این سوال فرضه ای را پیش روی نویسندگان این مقاله قرار می دهد که تفسیر های غلط و ناروا از اسلام و اسلام گرایی موجبات ظهور جریان های افراطی و متعاقب آن گسترش دامنه بحران های ژئوپلیتیکی شده است. در مقابل راه خروج از بحران های ژئوپلیتیکی و محدود کردن دامنه آن تلاش همه جانبه کشور های این منطقه در تحقق اصول اصیل اسلامی و تحقق الگوی اسلامی در این کشور ها و همچنین مقابله با دخالت های بیگانگان و تلاش در راستای مبارزه با عناصر انحرافی و تکفیری در این منطقه می باشد.

ابعاد نظری و تحول مفهومی ژئوپلیتیک

قرن بیستم را قرن ژئوپلیتیک می دانند. از زمان ابداع این واژه در اوایل این قرن تا کنون به صورت مشترک به عنوان نشانه ای برای جنگ جهانی و تغییر استفاده می شد و همینطور جغرافیای سیاسی دیدی نسبت به مبارزات تاریخی بر روی سازمان فضای سیاسی جهانی فراهم می کند. در طول سال های بعد از جنگ سرد، جغرافیای سیاسی برای توصیف یک مبارزه دائمی جهانی بین بلوک غرب کاپیتالیست و بلوک شرق شوروی که در نهایت با فروپاشی جمهوری شوروی به پایان رسید استفاده می شد. در اواخر قرن بیستم تصوری ژئوپلیتیکی گسترش یافته بود که شامل مسائل و سوالاتی

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید