بخشی از مقاله

چکیده:

در محیطی که ویژگی آن پیچیدگی و تغییر مستمر است، گفته می شود که ظرفیت نوآوری و تفکر استراتژیک واگرا بسیار بیشتر از برنامهریزی استراتژیک محافظه کارانه و همگرا، به عنوان هسته مرکزی خلق مزیت رقابتی به حساب می آیند. اما به نظر می رسد هم تفکر استراتژیک و هم برنامه ریزی استراتژیک هر دو نیاز امروزی سازمانها باشند. در این مقاله ابتدا سعی می شود تا با تشریح دو مفهوم تفکر و برنامهریزی استراتژیک، به این نتیجه رسید که این دو مفهوم ناقض یکدیگر نیستند، بلکه مکمل هم می باشند و به کارگیری هر دو در سازمان ها ضروری است. سپس رابطه این دو مفهوم با مکتبهای یادگیری و برنامهریزی گفته می شود و در نهایت به این نکته پی خواهیم برد که دو مکتب یادگیری و برنامه ریزی نیز به مانند تفکر و برنامه ریزی استراتژیک، مکمل و پشتیبان هم هستند.

با شتاب روز افزون تحولات و دگرگونیها در دنیای کنونی که عصر اطلاعات و ارتباطات است و به دلیل بیثباتی و تغییر پذیری و نیز غیر قابل پیشبینی بودن این تغییرات، آنچه که کشورهای جهان به ویژه کشورهای در حال توسعه را در جهت افزایش بهره وری و پیشرفت و ترقی آنها مدد می رساند، همانا استفاده از فرصتها در رقابت با سایر کشورهاست و این امر میسر نمی گردد مگر با درایت و خلاقیت مدیران و نیز تاثیر مدیران در پرورش خلاقیت کارکنان که با کمک یکدیگر در جهت رشد و بالندگی سازمان خود و در نتیجه، جامعه بکوشند. محقق در این پژوهش به دنبال بررسی رابطه بین تفکر استراتژیک در مدیریت اخلاق حرفه ای سازمان ها می باشد تا از این طریق بتواند به ارلئه مبانی نظری و نتیجه گیری در ارتباط با موضوع تحقیق پرداخته است.

مقدمه

مینزبرگ - - a1987 پنج تعریف از استراتژی ارایه داده است: طرح ، تمهید، الگو، موقعیت و چشم انداز. برای بیشتر افراد، استراتژی معمولاً مسئلهای جز یک طرح، برنامه، یا مجموعه اقدامهای هدفمند آگاهانه که از پیش مطالعه شده است، نیست. استراتژیهای تدوینی می توانند عام یا خاص باشند. استراتژی همچنین می تواند در قالب یک الگو و جریانی از اقدامهایی که توسط اعضای سازمان اتخاذ می شوند، در نظر گرفته شود. اگر استراتژی به مثابه طرح یا برنامه به ویژگی هدفمند و آگاهانه بودن آن اشاره دارد، استراتژی به نشانه الگو به معنای غیر مدون بودن و خود جوش بودن آن است

رویکرد عقلایی و تدوینی به تصمیمگیری استراتژیک، به عنوان یک فرایند مشخص و گام به گام می نگرد. مشکل این است که اگر چه مدل عقلایی، رویکردی سیستماتیک، قابل فهم و واضح به برنامه ریزی استراتژیک ارایه میدهد، دارای مفروضات بسیاری است که در واقعیت ناپایدار هستند 

به عبارت دیگر فرایند مدیریت استراتژیک را همیشه آگاهانه و استراتژیها را نیز هدفمند در نظر می گیرد

با پیشرفت روز افزون دانش و فناوری وجریان گسترده اطلاعات، امروزهجامعهما نیازمند آموزشمهارتهایی استکه با کمک آن بتواند همگام با توسعه علم و فناوری به پیش برود.. هدف باید پرورش انسان هایی باشد که بتوانند با مغزیخلاقبا مشکلات روبرو شده و به حل آنها بپردازند. بهگونه ایکهانسانها بتوانند به خوبیبا یکدیگر ارتباط برقرار کردهو با بهره گیریاز دانش جمعی و تولید افکار نو مشکلاترا از میان بردارند. امروزه مردم ما نیازمند آموزش خلاقیت هستند که با خلق افکار نو به سوی یک جامعه سعادتمند قدمبردارند .

رشد فزاینده اطلاعات، سبب شده است که هر انسانی از تجربه و علم و دانشی برخوردار باشد که دیگری فرصت کسب آنها را نداشته باشد، لذا به جریان انداختن اطلاعات حاوی علم و دانش و تجربه در بینانسانها یکیاز رموز موفقیت در دنیای امروز است. هیچ کس قادر نیست به میزان اطلاعات واقعی هر کس که در گوشه ذهناو نهفته است پی ببرد. این اطلاعات زمانی به حرکت درمیآید که انگیزهای قوی سبب رها شدن آن بهب یرون ذهن می شود. در اینمرحله انسانها به سرنوشت یکدیگر حساسند و در جهت رشد یکدیگر میکوشند و در نهایت سبب میشود جریانی از علم و دانشو تجربیات میان آنها جاری شود که همین امر زمینه ساز نوآوری و خلاقیت خواهد بود .

تفکر استراتژیک

در ادبیات مدیریت استراتژیک بر چیزی که تفکر استراتژیک خوانده می شود توافق و سازش چندانی وجود ندارد.برخی از نویسندگان مفهوم تفکر استراتژیک را برای مفاهیمی دیگری چون برنامه ریزی استراتژیک و مدیریت استراتژیک به کار بردهاند. به عنوان مثال ویلسون - - 1994 بیان میدارد:

تلاش برای بهبود، نهاد برنامهریزی استراتژیک را آنچنان تغییر داده است که شایسته است تا به آن مدیریت استراتژیک یا تفکر استراتژیک اطلاق شو

نویسندگان دیگر بر فرایند مدیریت استراتژیک تمرکز کرده اند و آشکارا بیان میدارند که برنامه ریزی استراتژیک خوب، به تفکر استراتژیک کمک خواهد کرد یا تلویحاً پذیرفته اند که یک سامانه مدیریت استراتژیک خوب طراحی شده، تفکر استراتژیک را در سازمان آسان میسازد.

مینزبرگ قائل به تمایزی آشکار بین دو مفهوم تفکر استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک است. او میگوید: برنامهریزی استراتژیک تفکر استراتژیک نیست.و در ادامه بیان می دارد که هر کدام از این اصطلاحات بر مرحله ای متفاوت در فرایند توسعه و طراحی استراتژی توجه دارند. از دیدگاه وی برنامه ریزی استراتژیک بر تجزیه و تحلیل تمرکز می کند و با تفسیر، بسط جزییات و صورت بندی استراتژیهای فعلی سر و کار دارد. از سوی دیگر تفکر استراتژیک بر ترکیب، استفاده از شهود و خلاقیت برای خلق تجسم و تصویری منسجم از سازمان تاکید دارد

او ادعا دارد که برنامه ریزی استراتژیک فرایندی است که باید پس از تفکر استراتژیک واقع شود. گرات نیز دیدگاهی مشابه دارد. او معتقد است که: تفکر استراتژیک فرایندی است که از راه آن مدیران ارشد می توانند خود را از فرایندها و بحرانهای روزمره مدیریتی جدا سازند - گرات،b1995،ص. - 2 و بدین گونه دیدگاهی متفاوت از سازمان و محیط متغیر آن حاصل کنند.

هیراکلیوس - - 1998 بین تفکر و برنامهریزی استراتژیک از راه مقایسه یادگیری تک حلقه ای و دو حلقهای، تفاوت قائل می شود. از نظر وی، یادگیری تک حلقهای، شبیه به برنامهریزی استراتژیک است و یادگیری دو حلقه ای نیز شبیه به تفکر استراتژیک است. او معتقد است که: یادگیری تک حلقه ای یعنی تفکر در میان مفروضات موجود و بر اساس مجموعه ای ثابت از فعالیتهای بالقوه اقدام می کند.در مقابل یادگیری دو حلقهای مفروضات موجود را به چالش می کشد و راه حلهای جدید و خلاقانه را توسعه میدهد و به فعالیتها و اقدامهای بسیار مناسب منجر میشود. هیراکلیوس ادامه میدهد که به مانند یادگیری تک حلقهای و دو حلقه ای، برنامه ریزی استراتژیک و تفکر استراتژیک در یک فرایند منطقی به یکدیگر مرتبط هستند و به طور کاملاً یکسانی برای مدیریت استراتژیک اثر بخش، مهم و ضروری هستند.

در این مقاله از این دیدگاه که تفکر استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک دو مفهوم متفاوت، اما به هم مرتبط هستند و اینکه برنامه ریزی استراتژیک فرایندی است که پس از تفکر استراتژیک اتفاق می افتد، حمایت می شود.

برنامه ریزی استراتژیک

استراتژی مفهومی است که هر مدیری باور دارد که آنرا می داند و درک می کند. باوجود مطالعههای بیشماری که انجام شده، هنوز یک تعریف مشترک، قابل قبول و جهانی برای استراتژی وجود ندارد. در واقع اصطلاح استراتژی غالباً به طریقی ضد و نقیض مورد استفاده قرار می گیرد. تا به امروز تعاریف برنامه ریزی استراتژیک در بر گیرنده اصطلاحاتی مانند: نیروی استراتژیک، کانون سازمانی یا مقصد استراتژیک بوده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید