بخشی از مقاله
چکیده
پرسش های جهان اندیشه،همگانی و جهان گسترند،اگر از مسائل کشورها و فرهنگ های مختلف بگذریم در مورد پرسش های بنیادین فلسفی و اجتماعی،نمی توان مسائل "ما " و مسائل "آنها " را از یکدیگر جدا ساخت از منظر انسان شناسی گفتمان پست مدرنیته و انقلاب اسلامی با منطق و روشهای مختلف، مبانی و مفروضات فرا روایت توسعه و نوسازی مدرن را به چالش کشیدهاند و این اشتراک در نقد و به چالش کشیدن الگوی توسعه ی مدرن، موجب همپوشی دو گفتمان مذکور گردیده است .لذا این گفتمان به دلیل داشتن گزارههایی همچون تفاوت، تنوع، کثرتگرایی و مواردی از این دست میتواند فرصتهای مناسبی را در دسترس گفتمان انقلاب اسلامی و ساختارها و اندیشه های دینی که پشتوانه ی برآمدنش بوده اند ، قرار دهد.آنچه در این مقاله می آید تاملی انسان شناختی است بر برخی اندیشه های اجتماعی- فرهنگی اندیشمند معاصر روح االله موسوی خمینی و مقایسه آن با مهم ترین جریانهای فکری عصر نوین که با رویکردی تطبیقی به روش اسنادی ، به این پرسش پاسخ می دهد که : مولفه های اجتماعی- فرهنگی اصلی در گفتمان امام خمینی و پست مدرنیته کدامند و کدامیک انسان و جامعه و جهان را به راه نجات و پیشرفت رهنمون می کند ؟ در این راستا به استخراجمولفه های اجتماعی و فرهنگی اندیشه های حضرت امام خمینی - ره - درقالب مسائلی همچون عدالت،آزادی،و …پرداخته شده و سپس آن آراء با مولفه های رایج مدرنیسم و پست مدرنیسم در غرب تطبیق داده شده است.
واژگان کلیدی: امام خمینی، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، اندیشههای فرهنگی.
.1 مقدمه و تبیین مساله
در دهههای اخیر، پست مدرنها انتقادات نهایی را بر تفکر مدرنیستی در بحث توسعه وارد و اعلام کردند اهداف مدرنیستها مختص یک تمدن خاص است و قابلیت تعمیم در بقیه جوامع را ندارد .پست مدرنها معتقدند گزارههای توسعه و نوسازی همچون آزادی، سکولاریسم، خردگرایی، حقوق بشر و دمکراسی غربی که ساخته و پرداخته غرب است، مفاهیم کلی نیستند؛ بلکه برخاسته از یک تمدن و تجربه ناب هستند و تنها در متن همان تمدن معنا پیدا میکنند.
از این منظر، تجربه غرب تنها یک تجربه اتفاقی، محدود و مقید به متن تمدن اروپاست .تجربههای متنوع و متعددی در جهان هست و غرقشدن در جهانهای مختلف تجربه، عرصهای متنوع از علوم اجتماعی، فلسفه، سیاست، هنر و مذهب را دربرمیگیرد .در این قرائت، هیچ مسیر واحدی برای توسعه کشورها وجود ندارد .درنتیجه، معیارهای عام و کلان فرو میریزند و در نوعی هرج ومرج طلبی نظری، دیگر جایی برای تداوم ذهنیت توسعه باقی نمیماند.
در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامی و تحولات مذهبی ناشی از آن به رهبری روح االله خمینی نیز میتوان به فرایند نفی و رد نظریههای توسعه مدرنیستی پرداخت .مسئله قابل تأمل این است که چگونه گفتمان دینی انقلاب اسلامی به جنگ الگوهای نظری توسعه غرب رفته و با شرایط و ویژگیهای خاص خود، مبانی نظریات توسعه و نوسازی به سبک غربی، همچون سکولاریسم، توسعه تکخطی، بی توجهی به ارزشها و سنتها و ... را به چالش کشیده و در مقابل، با تکیه بر ارزشهای دینی و اعتقادی در الگوی توسعه بومی، به حیات خویش در قالب نظام جمهوری اسلامی ادامه داده است. - احمدیان، نوری، - 27:1391
انقلاب اسلامی ایران به رهبری روح االله موسوی که در سال 1979 رژیم پهلوی را سرنگون کرد، یکی از نخستین انقلابهای بزرگ مردمی در مقابل یک حکومت اقتدارگرای مدرنیستی در ربع آخر قرن بیستم بود .درواقع، انقلاب اسلامی، پیوند انقلاب سیاسی مدرن و روایتهای روشنگری در خصوص پیشرفت عقل را از میان برد و نشان داد انقلاب سیاسی مدرنلزوماً به معنای گسترش عقل روشنگری نیست .از این منظر میتوان گفت نفی رژیم شاه در فرایند انقلاب اسلامی، درواقع، نفی نظریههای توسعه بهسبک غربی نیز بوده است. - دریک، 1388، . - 292-291
مقاله حاضر با توجه به زمینه هایمشترک در به چالش کشیدن مفهوم توسعه ی مدرن از منظر پست مدرنیسم و اندیشه های اجتماعی و فرهنگی امام خمینی سعی دارد با بهره گیری از روش اسنادی و کتابخانه ای و غور در منابع تالیفی و ترجمه ای و نیز روش فرا تحلیلی و غیر واکنشی - غیر مداخله گرانه - در آثار امام خمینی، با رویکرد گفتمانی و تطبیقی این پرسش اساسی را در چارچوب مکتب پراگماتیسم و کنش متقابل گرای نمادین دنبال کند که چه تشابه ها و تفارق هایی بین دو گفتمان مذکوردر عصر کنونی دیده می شود و کدامین گفتمان می تواند قرائتی از وضعیت انسان و جامعه معاصر به دست دهد تا در پی آن به راهگشایی از بن بست اثبات گرایی و قوم مداری و سرمایه سالاری کنونی رسید؟
.2 ادبیات پیشین
مطالعات گوناگونی در حوزه اندیشه های امام خمینی صورت گرفته و هر کدام جنبه هایی از تفکر حضرت را به بوته تحلیل نهاده اند.اما از زاویه انسان شناسی گفتمانی در حوزه مدرنیسم و پست مدرنیسم ،معدود مطالعاتی در صدد تطبیق برآمده که آن نیز در قالب مصاحبه انجام گرفته است.لذا جهت طرح ادبیات مطالعه ،تلاش شده مطالبی که به شکل غیر مستقیم مرتبط با عنوان مورد نظر هستند ارائه شود.
از جمله پژوهشهای مذکور میتوان بررسی حسینزاده و کرمانی - 1392 - با عنوان سنخشناسی اندیشه سیاسی امام خمینی - ره - در مقایسه با جریانهای فکری معاصر جهان اسلام را نام برد. بر اساس نتایج پژوهش فوق، اندیشه سیاسی امام خمینی به جریان »شریعتگرایی اسلامی« نزدیکتر و شبیهتر از سایر جریانهای سیاسی است. در پژوهشی دیگر احمدیان و نوری - 1390 - بیان کردهاند دو گفتمان پست مدرنیسم و انقلاب اسلامی با منطق و روشهای مختلف، مفروضات فراروایت توسعه و نوسازی مدرن را به چالش کشیده و این اشتراک در نقد و به چالش کشیدن الگوی توسعه مدرن، موجب همپوشانی دو گفتمان مذکور گردیده است. سعدآبادی و نوروزی - 1393 - نیز در پژوهشی با رویکرد فازی به رصد گزارههای ناظر بر پیشرفت جامعه در پرتو رویکرد امام خمینی - ره - در دوران قبل از انقلاب اسلامی پرداخته است. جهانیان - 1380 - در پژوهشی معتقد است که هدف دولت اسلامی از دیدگاه امام خمینی - ره - همان هدف نهایی ادیان آسمانییعنی»توسعه معرفهاالله« است و قرار است انسان با همه ابعاد مادی و معنویاش ساخته شود. بنابراین، ماهیت دولت اسلامی با سایر دولتها اعم از استبدادی، لیبرال و سوسیالیست که هدفشان افزایش رفاه مسئولان و کارمندان عالیرتبه دولت یا رفاه مادی جامعه است، تفاوت اساسی دارد. فوزی و معینیپور - 1388 - نیز در پژوهشی مبانی و اهداف توسعه سیاسی از دیدگاه امام خمینی - ره - را مورد بررسی قرار دادهاند. به اعتقاد آنها هدف غایی توسعه سیاسی، صرفاً اصالت لذت و دنیاگرایی نیست؛ بلکه هدف اصلی توسعه با هدف زندگی انسان که تحقق مکتب توحید است؛ پیوند یافته است.
عیوضی و فتحی - 1392 - در پژوهشی جنبه اجتماعی اندیشه امام از بعد نسبت مشارکت اجتماعی و سرمایه اجتماعی را مورد بررسی قرار دادهاند. به اعتقاد آنها امام بارها بر وجود روح مشارکت اجتماعی و سرمایه اجتماعی تأکید داشته است. عیوضی و سیرکی - 1390 - نیز در پژوهش دیگری به تبیین مسئله عقلانیت ابزاری، ارتباطی و دینی از نگاه امام خمینی - ره - و یورگن هابرماس پرداختهاند. بر اساس یافتههای پژوهش فوق، هر یک از دو متفکر و فیلسوف مهم و جریانساز معاصر یعنی امام خمینی از اسلام و هابرماس از غرب، آرای خاصی درباره مفاهیم دین و عقلانیت دارند. به طوری که هر دو منتقد عقلانیت ابزاری هستند. امام خمینی، عقلانیت ممیزه و عقلانیت دینی و هابرماس، عقلانیت ارتباطی و عقلانیت انتقادی را جایگزین آن کردهاند. هر یک از دو متفکر فوق بر اساس مبانی اندیشهای خود، دیدگاه خاصی درباره مقوله