بخشی از مقاله

چکیده

هر روزه بارها واژه توسعه را میشنویم و به کار میبریم با این وجود درک درستی از معنای آن نداریم . هدف نهایی از تصویب هر طرح و لایحهای در مجلس یا اجرای هر برنامهای از سوی دولت دستیابی کشور به توسعه قلمداد میشود. بنابراین مشخص شدن تلقی مسلط از توسعه در هر دوره به معنای امکان پذیری شفاف سازی اهداف توسعه ملی بر اساس موازین علمی است و به دنبال آن است که از یک سو منطق انتخاب استراتژیها و سیاست های اجرایی در عرصه هر یک از برنامه های توسعه فراهم میشود، مشخص شدن تلقی از توسعه و تعریف برنامه های ما از آن به معنای شفاف سازی فرآیندی است که ما طی کرده ایم، روش تحقیق مقاله از نوع توصیفی تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات کتابخانهای میباشد.

مقاله حاضر با بررسی برنامه پنجم توسعه و اسناد مربوطه و مقالههای مرتبط به این نتیجه رسیده است که با وجود 66 سال برنامهریزی هنوز درک روشنی از توسعه روستایی در برنامهها وجود ندارد، و برنامه پنجم - توسعه روستایی - با وجود اینکه بر اساس سند چشم انداز توسعه - افق - 1404 تدوین شده است ولی عملیاتی نشده است و تلقی از توسعه روستایی در برنامه همچنان غلبه رویکرد کلاسیک و کالبدی و فیزیکی میباشد. و در نتیجه پیشنهاد میشود در تدوین برنامه ها ابتدا از توسعه و بالاخص توسعه روستایی تعریف و درک روشنی صورت بگیرد و برنامه بر اساس آن تدوین شود، تا اهداف و سیاستها در آن راستا باشند و ابهام و مشکلی در روند اجرای برنامه ها پیش نیاید.

کلیدواژه: تلقی از توسعه، توسعه روستایی، برنامه پنجم توسعه کشور

مقدمه

هر روزه بارها واژه توسعه را می شنویم و به کار می بریم با این وجود درک درستی از معنای آن نداریم. هدف نهایی از تصویب هر طرح و لایحه ای در مجلس یا اجرای هر برنامه ای از سوی دولت دستیابی کشور به توسعه قلمداد می شود. واژه توسعه با وجود گنگ و مبهم بودنش به شدت از سوی نهادها، سازمانها و افراد مختلف به کار می رود. کاربرد این واژه در پس هر طرح و برنامه ای باعث موجه شدن آن شده و ضرورت اجرای آنها را به مردم القا می کند. با این وجود هنگامی که معنای واژه توسعه از شخص یا نهادی که این واژه را به کار می برد، پرسیده می شود جواب دقیقی ارائه نمی گردد و بیشتر آنها از کلمات مبهم دیگری مانند رفاه یا بهبود زندگی مردم برای معنای توسعه استفاده .می کنند

در آثار خود به بررسی ریشه ها و معانی مفهوم توسعه پرداخته اند، یافته های حاصل از مطالعات آنها نشان می دهد که با توجه به اینکه از چه دیدگاهی به توسعه نگریسته شود معنای آن متفاوت خواهد بود. در واقع نوع نگاه به توسعه علاوه بر اینکه معنای آن را مشخص می سازد، زمینه ها و راههای دستیابی به توسعه را نیز ارائه می دهد. بنابراین مشخص شدن تلقی مسلط از توسعه در هر دوره به معنای امکان پذیری شفاف سازی اهداف توسعه ملی بر اساس موازین علمی است و به دنبال آن است که از یک سو منطق انتخاب استراتژی ها و سیاست های اجرایی در عرصه هر یک از برنامه های توسعه فراهم می شود و از طرف دیگر به واسطه آن که به تعبیر فیلسوفان علم، تعریف از هر امری، به خودی خود، نمایانگر متدولوژی به کار رفته به منظور شناخت آن پدیده است.

مشخص شدن تلقی از توسعه و تعریف برنامه های ما از آن به معنای شفاف سازی فرآیندی است که ما طی کرده ایم. در سطح کل نظام برنامه ریزی- تا به یک تلقی معین برسیم، ارزیابیهای متدولوژیک از نوع مواجه ما با این مساله به نوبه خود راه را برای اعتلای ذهنی، حداکثرسازی استفاده از ظرفیت های علمی کشور و تصحیح و تکمیل مستمر تلقی های رایج هموار ساخت. از طرف دیگر در مباحث مدیریت توسعه، و نیز در اغلب متون اصلی دانش مدیریت تصریح شده است که هر گونه سازماندهی بر محور هدف معنیدار میشود و بنابراین، نوع ترتیبات سازمانی و نهادی انتخاب شده برای پیشبرد اهداف توسعه ملی نیز به شکل خاص خود تحت تاثیر تلقی ما از توسعه قرار دارد.

بنابراین تا زمانی که ما درباره ترتیبات سازمانی نهادی مستقل از هدف ناشی از ایجاد آنها فکر کنیم یا مبادرت به کاری نماییم، استمرار آزمون و خطای بی سرانجام و بی نتیجه و تحمیل هزینه های مادی و انسانی فراوان به کشور اجتناب ناپذیر خواهد بود.

در شرایط کنونی که چه در عرصه نظری و چه در عرصه اجرای برنامه های توسعه، نوعی اتفاق نظر درباره نقش محوری انسانها وجود دارد، همه مردم را مهم ترین هدف و کارآمدترین و تعیین کننده ترین ابزار جهت تحقق اهداف توسعه می دانند، ارایه تعریف مشخصی از توسعه از این جنبه نیز به اعتبار نسبت تلقی از توسعه با عناصر ادارکی انسان اجتناب ناپذیر و ضروری خواهد بود. در این زمینه برنامههای توسعه و نوع جایگاهی که برای انسانها در فرآیند توسعه ملی در نظر میگیرند به دو اعتبار قابل ارزیابی خواهد بود.

اول به اعتبار ضرورت تناسب اهداف و خط مشی ها و سیاست های اجرایی و دوم به اعتبار ضرورت تناسب اهداف و ابزارهای مورد استفاده برای تحقق آنها. این دو جنبه شاید در زمره حیاتیترین مسائل توضیح دهنده کامیابی و ناکامیابیها در تجربههای توسعه در طی قرن اخیر و در سطح کل کشورهای توسعه نیافته است. از طرف دیگر با محور شدن نقش انسانها در فرآیند توسعه ملی، به طور طبیعی، عناصر انگیزشی، نقش تعیین کنندهای در میزان موفقیت مدیریت توسعه از نظر نحوه بهکارگیری ظرفیتهای سرمایههای انسانی و سازوکارهای بسیج انسانها در راه اهداف توسعه ملی خواهد داشت.

برخی از نظریه پردازان توسعه در این زمینه تا آنجا پیش رفته اند که اساسا تنها رابطه تعیین کننده در سرنوشت توسعه ملی را رابطه میان ظرفیت و توان انگیزش مردم و سطح دستاوردها دانستهاند و این نیز تنها با تکیه بر یک درک روشن و شفاف از توسعه و نتایج انتظاری از آن قابل حصول است و نیز در همین چارچوب است که برخی از نظریه پردازان توسعه، تصریح می کنند که می بایست به اعتبار ملاحظات انگیزشی، توسعه را فی نفسه یک مسلک یا ایدئولوژی به حساب آورد.

و بالاخره شاخصهای ارزیابی عملکرد در هر عرصهای، رابطه تنگاتنگی با اهداف در نظر گرفته شده دارد و بنابراین، بدون ارایه یک درک مشخصی از توسعه، اساسا ارزیابی عملکردها امکانپذیر نخواهد بود و به واسطه اهمیت تعیین کننده ارزیابیهای عالمانه در سرنوشت نهایی جامعه، به این اعتبار نیز بر اهمیت پرداختن به تلقی های مسلط از توسعه تاکید می شود. کشور ما نگاههای متفاوتی به توسعه را در طول دوره های مختلف تجربه نموده است. فارغ از نوع نگاهها به توسعه باید گفت که وجه مشترک همه آنها عدم دستیابی به چشم اندازها و اهداف از پیش تعیین شده است.

بنابراین در پژوهش حاضر تلاش می شود تلقی از توسعه روستایی در برنامه پنجم کشور مشخص شود که این امر با بررسی ماده های قانون برنامه پنجم توسعه کشور که مرتبط با توسعه روستایی می باشد و تحلیل نظریه و دیدگاه های توسعه روستایی که در فرآیند تدوین قانون برنامه پنجم توسعه کشور در جهان مسلط بوده انجام می شود. قانون برنامه پنجم توسعه کشور ورودی دیدگاهها و نظریه های توسعه روستایی تلقی از توسعه روستایی در برنامه پنجم توسعه کشور  خروجی است.

پیشینه تحقیق

تا کنون در رابطه با تلقی از توسعه یا توسعه روستایی در برنامه های کشور پژوهشی صورت نگرفته فقط آقای دکتر مومنی  در همایش پنجاه سال برنامه ریزی در کشور در مقاله ای با عنوان  تلقی از توسعه در برنامه های گذشته ایران به این موضوع پرداخته است و به این نتیجه رسیده است که نظریه مدرنیزاسیون که در دهه 1960 نظریه رایج توسعه در جهان غرب به شمار می رفت این بود که اندیشه، احساس، عمل و تولید افراد و جوامع توسعه نیافته باید همانند اندیشه و احساس ،عمل و تولید در غرب باشد و اینان در جهت دستیابی به توسعه باید همان راهی را بروند که غرب رفته است تلقی مسلط از توسعه دربرنامه های قبل از انقلاب بوده است ،و در دو برنامه بعد از انقلاب به این نکته اشاره می کند.

برنامه های مزبور ،اتکا به چارچوب نظری نئوکلاسیکی است که به اعتبار تاثیرپذیری شدید از پارادایم نیوتونی ،یک وجه مشترک بنیادی با رویکردهای سنتی مکتب مدرنیزاسیون دارد و به این ترتیب، نگاه نئوکلاسیکی حاکم بر برنامه تعدیل ساختاری نوعی حلقه وصل با جهت گیریهای برنامه های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایجاد نمود، و در آخر به برخی پیامدهای بی اعتنایی به اهمیت و ضرورت بحث از مفهوم توسعه مثل اکنون زدگی و روزمرگی، تسلط نگاه انتزاعی و ابهام در فلسفه برنامه ریزی که بعد از گذشت نیم قرن هم چنان سایه خود را بر سر برنامه های توسعه کشورمان گسترانده و به نظر می رسد که در صورت استمرار رویه های فعلی هم چنان برقرار خواهد ماند اشاره می کند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید