بخشی از مقاله

چکیده

در هر زبانی، به ایماء سخن گفتن، از شیوه های برتر، در رساندن فهوای کلام به مخاطب است. کلامی که از این قاعده مستثنی باشد، باعث ملال و خستگی در شنونده می شود. با نفوذ اسلام در ایران، زبان فارسی، با زبان قرآن، پیوند خورده و متقابلا دارای اشتراکات معنائی و واژگانی بسیاری شدند. یکی از این نقاط مشترک، فن فصاحت در بیان است، که زیربنای این هنر، آمیزه ای از کاربرد بجا، مؤجز و نافذ واژگان است که متکلّم با استعانت از این شیوه ها سخنی أبلغ و أفصح به مخاطب بیان می کند.

.1 مقدمه

بهترین سخن، کلامی است که کوتاه، پرمعنا و دلالت کننده باشد و مستمع را خسته نکند. زبان فارسی و عربی، با نفوذ اسلام به ایران، دارای بازخوردهای علمی، فرهنگی و اجتماعی متعددی شده اند که سرانجام، به جبر یا اختیار، به جذب و دفع برخی از آنها نتیجه داده است. در گستره ی ادبیات نیز، از این قاعده مستثنی نبوده و به وامگیری و اشتراکات واژگانی و معنائی بسیاری، میان دو زبان، تا کنون منجر شده است.

درن ایپهنه ی فرهنگی، صنائع لفظی و محسّنات معنویّ، از طریق آیات قرآنی، نهج البلاغه و دیگر کتابهای نفیس دینی به زبان فارسی وارد شد و نویسندگان شاعران و دانشمندان ایرانی با استعانت از این سخنان، نه تنها به اکتشافات و دستاوردهای علمی بسیاری رسیدند، بلکه در این فرایند، از فنون سخنوری نیز بی بهره نماندند. پس، علیرغم زعم برخی از افراد که معتقدند فرهنگ ایرانی با حمله ی أعراب به ایران با آداب و رسوم عرب زبانان عجین شده و دارای نقاط مشترک فراوانی شده است، باید به این نکته اشاره شود که این سخن، گزافی بیش نیست. اینان گمان دارند که ادبیات و فرهنگ ایرانی با حمله ی خلیفه ی دوّم به ایران رسوخ نمود و بر این مسأله افتخار می کنند که عجم نشینان هر چه از تمدّن و پیشرفت در خود می بینند، نتیجه ی هجوم عرب بر این کشور است.

لذا آنانکه بر این باورند که فرهنگ و زبان عربی با لشکرکشی عرب به ایران به این کشور تحمیل شد، به این نکته دقت نکرده اند که شاید با لشکر کشی و جبر بتوان بر ملتی حکومت کرد ، اما فرهنگ خود را نمی توان به اینان تحمیل نمود. مگر آن زمانی که این فرهنگ، مطابق با خواسته ی کشور میزبان باشد. این مسأله را در بسیاری از کشورهای مستعمره می توان مشاهده نمود. همزمان با هجوم اعراب به ایران، کشورهای دیگری نیز در معرض این یورش قرار گرفتند. اما این یورش نظامی تنها توانست مرزهای جغرافیائی آن کشورها را باز کند و نتوانست کوچکترین تحوّل و تغییری در فرهنگ آن سرزمین پیاده کند. لیک اکنون با دقت در فرهنگ این کشورها دیده می شود که کوچکترین اثری از این لشکرکشی نظامی در آنها به چشم نمی خورد. و دین اسلام در این کشورها جایگاهی ندارد و مردم بر همان آئین قبل از هجوم اعراب باقی مانده اند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید