بخشی از مقاله

در پژوهش حاضر بعد از بررسي و معناي واژة شهروند که بسامد بالايي در افکار و گفتار سعدي دارد، از دريچه ها و زواياي گوناگون به مظاهر و جلوه هاي حقوق شهروندي در گلستان سعدي پرداخته شده است .
گلستان تصويري است از زندگي پيشينيان ما در حدود هفت قرن پيش که سعدي به عنوان يک مربي اخلاق ، زواياي پيدا و پنهان آن را براي آينده و آيندگان به رشتۀ تحرير درآورده و بر قانون باوري و قانون - مداري تأکيد فراوان داشته است . جلوه هاي حقوق شهروندي درگلستان سعدي بازتاب بسياري دارد که از مهم ترين آن ها ميتوان به همسايه نوازي، اعتدال و ميانه روي، عفو و بخشش ، اجتناب از رشوه خواري، بشر دوستي و دلسوز بودن با همنوع ، رازداري، خدمت به خلق و دستگيري از مظلوم ، داد و دادورزي، رياکار نبودن ، بيآزاري و اذيت نکردن مردم ، اجتناب از فتنه انگيزي و حسد، بلند طبعي و قناعت ، امانت داري در کار خلق ، نفي غرور و خود بزرگ بيني، نصيحت پذيري و... اشاره کرد که در متن مقاله با آوردن شواهد فراوان و حکايات گوناگون از گلستان نقد و تحليل شده و اصول شهروندي و همزيستي انساني و اسلامي ارائه شده است .
کليدواژگان : سعدي، گلستان ، شهر و شهروندي، رازداري، دادورزي، نفي فتنه انگيزي.
مقدمه
شهر؛ واژه اي جهان شمول است که فرهنگ خاص انسانيت را مي سازد و شهروند فرهنگ مخصوص آن شهر است . شهر معناي عام دارد و در حقوق شهروندي همۀ آدميان داراي حقوق شهروندي هستند. شهر به معناي شهرنشينان نيست بلکه عموم انسان ها را شامل مي شود.دربارة مفهوم شهر گفته شده : «فضاهاي شهرها به گونه اي طراحي مي شوند که حوزة عمومي را در مقابل حوزة خصوصي تقويت کنند و مسئوليت اجتماعي در آن ها جاري باشد.» (محمدي، ١٠٨:١٣٧٦).
و در اين باره باز گفته شده : « شهر اکنون به بستر مکاني مناسبي براي هويت يابي فرد و رشد تشکل ها و نهادهاي جامعه تبديل شده است .» ( محمدي، همان ، ١٠٩).
شهروند کسي است که تمام مسايل اجتماعي و فرهنگي و سياسي و ملي را با ساير شهروندان شريک مي شود و به آنان احترام مي گذارد. مهمترين شاخصه هاي يک شهروند خوب ؛ وجدان کاري ، قانونگرايي و احساس تعلق اجتماعي است . يک شهروند خوب با وجدان کاري و رعايت قانونگرايي احساس خود را به اجتماع و همنوعان نشان داده و با آنان تشريک مساعي مي کند. شهروند موفق کسي است که بتواند فرديت خود را به کار گروهي و مائيت و اجتماعي بودن تبديل کند. در تعريف شهروند چنان گفته اند که : « مفهوم شهروند يکي از ديرپاترين مفاهيم سياسي و اجتماعي است که از دوران يونان باستان تاکنون مورد توجه کثيري از متفکران سياسي و اجتماعي قرار داشته است .» (شارع پور، ٣٣١:١٣٨٦).
حقوق شهروندي، مجموعه اصولي است که هر انساني در ذات و فطرت و سرشت خود پنهان دارد. بروز آن منوط به زندگي اجتماعي و در اجتماع زيستن است . مفهوم شهروندي از آغاز خلقت در بين انسان ها رايج بوده و همۀ ساکنان زمين بر آن پايبند هستند. دربارة حقوق شهروندي گفته شده : «سومين نوع حقوق شهروندي حقوق اجتماعي است . اين حقوق به حق طبيعي هر فرد براي بهره مند شدن از يک حداقل استاندارد رفاه اقتصادي و امنيت مربوط مي شود.» (گيدنز، ٣٤٢:١٣٨٧).
سعدي کسي است که جهانگردي را از آغاز جواني شروع کرده و در بين اجتماعات بشري زيادي رفت و آمد داشته است . وي به رعايت اصول شهروندي پاي بند بوده و همه را به اين امر مهم فرامي خواند. در جاي جاي کلامش حقوق شهروندي موج مي زند و راه سعادت بشري را رعايت اين اصول مي داند. سعدي به برکت سفرهاي زياد و هوش سرشاري که داشت به بسياري از مفاهيم حقوق انساني در قالب زندگي اجتماعي دست يافته و آن ها را به عنوان مستندات مکتوب براي انسان هاي امروزي نگاشته است . سعدي پزشکي حاذق است روح و روان انسان را با زندگي اجتماعي و همزيستي مسالمت آميز درمان مي کند. به طوري که حتي بزرگترين پزشکان هم قادر به درمان آن نبوده اند . به قول حضرت حافظ :
چندان که گفتم غم با طبيبان درمان نکردند مسکين غريبان
(حافظ ، ٥٢٢:١٣٨٣)
گفتن از درد و شنيدن از درد مشکل اجتماع را درمان نخواهد کرد. بايد همچون سعدي با اجتماع زيست و با اجتماع مرد. آثار سعدي همچون گلستان نسخه و رونوشت قانون شهروندي است که تفسير و درک درست از آن مي تواند زوايا و گوشه هايي از درد بشريت را درمان کند. سعدي بر محوريت قرآن که بالاترين مرجع توجه به حقوق شهروندي است گام نهاده است . سعدي با بيان نکات ظريف حول محور اخلاق مداري به درستي تمام حقوق شهروندي را گوشزد مي کنند. حقوقي مثل : ظلم نکردن به هم نوع ، بشردوستي، اعتدال و ميانه روي و... . در جاي جاي گلستان ، از حقوق شهروندي سخن رانده شده و در پايان هر سخن نتيجه و راه چاره به خوبي بيان شده است که اگر هر صاحب فراستي وارد آن شود صحت اين مطلب را تاييد مي نمايد. از اين رو در اين مقاله اندک مجالي يافته ايم تا گوشه هايي از اصول حقوق شهروندي را در کلام سعدي بيان کنيم .
بيان مسئله
بحث حقوق شهروندي از مباحث مهم و مورد نياز بشر امروز است و بسياري از متون ادبي ما بدون آن که به طور مستقيم از آن نامي ببرند، به آن پرداخته اند. از ميان اين متون با ارزش گلستان سعدي را مقامي دگر است که در برگ برگ آن به حقوق شهروندي اشاره شده است . پژوهش حاضر بازتاب اصول و فنون شهروندي را در گلستان سعدي به شکل عيني و با ذکر شاهد مثال هاي گوناگون و متنوع بررسي و تحليل کرده است .
پرسش و روش تحقيق
اين پژوهش با تکيه بر اهداف مشخصي که دارد به اين پرسش ها پاسخي درخور داده است : تنوع و کيفيت اصول شهروندي در گلستان سعدي چگونه است ؟ و چرا سعدي اين رويکرد را برگزيده است ؟ به روش توصيفي- تحليلي و با تکيه بر نقد تطبيقي و تحليل محتوا پاسخي درخور داده است .
پيشينۀ تحقيق
آثار بسياري اشعار و گفته هاي سعدي را از زواياي گوناگون کاويده اند، ليکن پژوهش هايي که گلستان او را کاويده و به گونه اي با موضوع اين مقاله ارتباط دارند، عبارت از مقالات : «سعدي و حقوق طبيعي انسان » از محمود عباديان ، «جايگاه مفاهيم حقوق بشري درآثارسعدي» از حميد رضايي چرخلو، «رعايت حقوق اجتماعي از ديدگاه سعدي و حافظ » از رضا آزادپور. اما تاکنون کار مدون و دقيقي در زمينۀ اصول و جلوه - هاي حقوق شهروندي در گلستان سعدي به سبک پژوهش حاضر که بسيار دقيق و جزيي به اين متن مهم پرداخته باشد، انجام نشده است .
جلوه هاي حقوق شهروندي در گلستان سعدي
١. قانون مداري
قانون ؛ واژه اي است که از آغاز خلقت با بشر عجين بوده و هست . توجه به قانون در ذهن و ياد انساني همواره نقش بسته اما عمل به آن با دشواري خاص خود همراه بوده است . قانون در اصطلاح حقوق اساسي، قضايايي است که شيوة رفتار انسان در زندگي اجتماعي را تعيين ميکند؛ به اين معنا که انسان ها در زندگي فردي و اجتماعي، بايد چنين کنند و چنين نکنند. به سخن ديگر، قانون يعني تعيين مرزهاي مجاز. و مقصود کلي از قانون مداري؛ حفظ و اجراي قوانين به طور عادلانه در جامعه و رعايت حقوق همۀ افراد ميباشد.
قانون مداري يعني در حرف و در عمل مصداق يکي شدن در رفتار و کردار و گفتار مطيع بودن است . هر چند در وجود انسان اين امر به نظر سخت آيد ولي وقتي اگر مصالح شهروندان در ميان باشد گريز از قانون سخت تر به چشم ميآيد. روال و نظم جهان بر قانون و قانون مداري استوار شده است . در هر ذره از کائنات هستي اگر مختصر جابجايي صورت گيرد قانون و نظم جهان به هم ميريزد و هرکدام به ميل خود حرکت مي نمايند و به نوعي قانون هيچ وپوچ را حکم فرما مينمايد. همۀ خلقت بر مدار فرمانبرداري ذاتي و تبعيت خدادادي از قانون استوار است . سعدي در اين زمينه چه زيبا داد سخن داده است :
ابر و باد و مه و خورشيد و فلک درکارند تا تو ناني به کف آري و به غفلت نخوري همـه از بهـر تو سرگشته و فرمانبـردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبــري
(سعدي، ٤٩:١٣٧٣)
تبعيت و فرمان برداري از نظام قانون باعث ميشود که جامعه سير تکاملي يابد. اگر قرار باشد هر کسي بر خواستۀ خود پافشاري نمايد، قانون بيمعني مي شود. پايمال نمودن نام حق ، توهين به اسم مقدس خداوند است . زيرا حق از اسامي خداست . سعدي در اين ابيات اصل پيروي از قانون را گوشزد مينمايد و اينکه طالب حق همواره بر مدار قانون حرکت مينمايد. هميشه مطيع و فرمانبردار قانون است هر چند به ضرر اميال شخصي وي باشد. در جامعۀ بشري، يک شهروند خوب مفهوم قانون را به خوبي ميشناسد و اجراي آن را وظيفه و تکليف خود مي داند. تمسک به قانون و در مسير قانون به دنبال حق گشتن و رفتن ، صحيح ترين راه احقاق حق هر شهروند فرمانبردار و مطيع و آگاه است . گاهي موارد، قانون منافع شهروندان و اجتماع را بر منافع فردي و شخصي ترجيح ميدهد در اين صورت شهروند خوب سيرت و صورت خود را نمايان مي سازد. اگر تابع قانون جمع باشد بر اميال فردي پاي مينهد و چون شمعي به خاطر مصالح جامعه و آراء شهروندان جهت حفظ اتحاد و همدلي و ممانعت از تفرقه افکني خويشتن داري نموده و خويشتن را فدا مي کند. مزاياي اطاعت از قانون را ميتوان در موارد زير خلاصه کرد:
- اطاعت از نظم و حقوق شهروندي
- فرمان بردار بودن
- تبعيت از نظرات جمع
- ايثار و از خود گذشتگي به خاطر منافع جمع
- دفاع از حقوق شهروندي
- احترام به جمع
- ايجاد حس همدلي در بين جامعه
- از بين بردن منيت و غرورهاي کاذب فردي
دربارة مفهوم قانون گفته شده : « مفهوم قانون را بايد از بقاياي هرگونه تعالي گرايي و مطلق نگري منزه کرد و عملا آن را از هرگونه تعصب اخلاقي رهايي بخشيد.» (گرامشي، ٧٨:١٣٧٧). در هر جامعۀ بشري براي هر شهروند، تمسک به قانون و در مسير قانون آن جامعه گام نهادن صحيح ترين راه ممکن مي باشد. گاهي موارد قانون حق جمع را بر حق فرد ترجيح ميدهد؛ در اين حالت شهروندي موفق است که به خاطر حقوق شهروندي، از حق فردي خود گذشت نمايد و تابع جمع باشد. اين امر جهت ايجاد اتحاد و همدلي و جلوگيري از تفرقه بسيار زيباست . البته اين بدان معنا نيست که فرد از حق مسلم و قانوني خود چشم پوشي نمايد بلکه از مجاري قانوني به دنبال احقاق حق خود باشد. زيرا حق گرفتني است نه دادني.
در اين کلام سعدي؛ مصداق قانون مداري به عينه بيان شده است . سعدي ميفرمايد رفتن بر طريق قانون باعث ميشود که نظم بر جامعه حکمفرما شود و اشخاص به امور محوله خود بر مدار قانون بپردازند و از قانون گريزي و دور زدن قانون به ديد برهم زدن نظم جامعه نگاه کنند. انسان هر چه در طبيعت ميبيند براي اجراي قانون ببيند و خود نيز از آن عبرت بگيرد و از تک روي و خودسري بپرهيزد. هيچ انساني فراتر از قانون طبيعت نبوده و نخواهدبود. طبيعت آموزگاري است که رسم قانون مداري را با اجزاي خود به انسان مي آموزد. اگر انسان به عنوان شاگرد اين رسم را به درستي نياموزد بر بيراهه اي قدم خواهد گذاشت که فرجامش بي نظمي و بيقانوني است .
در روايات متعدد از پيشوايان دين نقل شده که تبعيت از قانون ، سرنوشت انسان را به تکامل و رسيدن به اوج انسان کامل بودن ميرساند: رسول گرامي اسلام (ص ) جايگاه و ارزش بسيار بالايي را براي قانون و قانون مداري قايل بودند. آن حضرت اجراي قوانين کيفري و جزايي را بر متجاوزان به حريم قانون ، بهتر از عبادت هاي طولاني دانسته و فرموده اند: » حد يقام فيالارض أزکي من عباده ستين سنه »(حراني، ٢١٤:١٣٨١).
همچنين در جايي ديگر ارزش اجراي قانون را از بارش چهل شبانۀ باران بر زمين بالاتر ميدانستند: « إقامه
حد من حدود الله خير من مطر اربعين ليله في بلادالله »(ريشهري، ١٢٨:١٣٨١). شهروندي که تابع قانون باشد در واقع به جمع ، اجتماع و شهروندان احترام گذاشته و مطيع نظرات و افکار آن هاست .
٢. اعتدال و ميانه روي
در هرکاري و در هر انديشه اي توجه به اعتدال و در مسير ميانه روي گام نهادن نهايت خيرخواهي و خواستۀ هر انساني براي رسيدن به آرمان شهر و مدينۀ فاضله است . آرمان شهر انسان نه افراط و نه تفريط ، بلکه در مسير اعتدال رفتن است . هر انساني آرزو دارد که با اعتدال احقاق حق شود. به سخن ديگر، نه حقي از کسي ضايع شود و نه حقش پايمال افراط و تفريط گردد. هرگونه زياده روي و کوتاهي در امور در نظر همۀ مردم امري زشت و ناپسند است . عقلانيت حکم ميکند که افکار انسان هميشه بر محور اعتدال بچرخد.
سعدي که خود دوران ديدة جوامع مختلف بشري در عصر خود بوده و حاکمان و واليان سرزمين هاي زيادي را از نزديک ديده و رفتار آن ها را زير ذره بين افکار نافذ خود داشته در اين مورد ميگويد: » خشم بيش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بيوقت هيبت ببرد، نه چندان درشتي کن که از تو سير گردند و نه چندان نرمي که بر تو دلير شوند.
درشتي و نرمي بهم در به است چو فاصد که جراح و مرهم نه است
درشتـي نگيرد خردمند پيـش نه سستي که نازل کند قدرخـويش
(سعدي، همان ،١٧٣)
به درستي حق مطلب را در اين مورد، شيخ اجل به جاي آورده اند. اعتدال در هر کاري نشانۀ شخصيت هر شهروند در هر پست و مقامي است . چه در جاي حاکم شهر باشي يا در جاي رعيت آن شهر قرار گيري. در هرحال نرمي و درشتي بايد به موقع و به جا صورت گيرد. از ديدگاه سعدي يک حاکم اسلامي اگر بر مدار اعتدال حکومت کند مصداق اين است که هم به خود و هم به زيردستان به عنوان يک شهروند پاک نگاه مي کند و از بروز هرگونه خطاي ناشي از کم کاري يا زياده روي خود و واليانش جلوگيري ميکند. حاکمي شهروند و انسان موفقي است که در مدار ميانه روي حرکت نمايد. نکته بارز اين سخن سعدي در خط مشي يک حاکم بر مسير اعتدال و ميانه روي دلالت دارد.
اعتدال و ميانه روي آن قدر اهميت و ارزش دارد که حتي حضرت ابراهيم (ع ) هم دين خود را دين ميانه روي و اعتدال ميخواند. خداوند در قرآن کريم در اين مورد مي فرمايند: «ماکان ابراهيم يهوديا و لانصرانيا و لکن کان حنيفا مسلما و ماکان من المشرکين » يعني: ابراهيم نه يهودي بود و نه نصراني. بلکه او بر دين معتدل اسلام بود و از مشرکين نيز نبود. (آل عمران / ٦٧). صراحت اين سخن به گونه اي است که خداوند هم براي جامعه شهروندی اجتماع انسانیت اعتدال را راه سعادت و پیش برد اهدافش معرف میکند تا جایی که حضرت رسول اکرم میفرمایند: ( خیر الامور اوسطها) خیر تمام امور در اعتدال و میانه روی است.
(مجلسي، ٣٨٣:١٣٦٢). تفسير اين حديث و سخنان بزرگان بر اين محور است که انسان و شهروند کامل کسي است که معتدل باشد. و شکل مطلوب و متوازن عالم هستي بر پايۀ اعتدال و ميانه روي استوار است .
اصولا منزلت و مرتبۀ عقل بر اعتدال است و هر انساني که از عقل سالم برخوردار است ، محور اصلي زندگي فردي و اجتماعي خود را بر مدار اعتدال ميگرداند و عقل خود را به جهالت و ضلالت افراط و تفريط نمي کشاند. چه بسا اين چاه ضلالت و جهالت افراط و تفريط ، انسان را از مسير انسانيت و عقلانيت خارج نموده و گمراه عالم هستي نمايد و تعادل و توازن زندگي اجتماعي وي را برهم زند. انسان معتدل مقبول جامع است و به درستي درک درست و روشني از حقوق شهروندي دارد. اين نوع انسان ميتواند شهروند سالمي هم از نظر انديشه و هم از نظر روح و روان و هم از جنبه جسمي و تحرکي براي اجتماع باشد. تفکر سالم جامعۀ سالم را ميسازد. تفکر سالم هم از مسير اعتدال گرايي عبور ميکند. وقتي زياده خواه نباشيم ، به همنوعان و همشهريان ارزش ميگذاريم و براي آنان سهم و اعتبار قائل ميشويم . وقتي کم گرا باشيم خيلي از حقوق حقۀ خود را از دست ميدهيم و آن چنان که شايسته و بايسته باشد نميتوانيم شهروندي موفق باشيم . اما وقتي تفکر سالم با نگاه معتدل داشته باشيم هم شهروند سالمي هستيم هم شهروندان سالم ميبينيم .
٣. رشوه خواري
رشوه ؛ واژه اي است که براي باطل کردن حقي و ثابت نمودن باطلي به کار گرفته ميشود. امري بسيار مذموم و نکوهيده که انسان طالب آرمان خواهي هرگز از عمق ضمير به آن رضايت نميدهد. صفت زشت اين حرکت به گونه اي است که ما به پايمال شدن حق شهروندي رضايت داده باشيم . در فرهنگ لغت واژة رشوه اين گونه معني شده است : «پرداخت مال اعم از وجه نقد يا سند پرداخت به منظور انجام غير قانوني کاري است »(معين ، ٧٤٥:١٣٨٤). دست زدن به ارتشا انسان را به ورطۀ نابودي و منجلاب خارج از زندگي گروهي و اجتماعي ميکشاند. کسي که مرتکب چنين حرکت زشتي ميشود در حقيقت به همنوعان و شهروندان خود خيانت نموده است . اين چنين شخصي خواستار ابطال حق و برقراري ناحق باطل است . شخص قاضي وقتي مرتکب چنين عملي مي شود در حقيقت چشمان خود را به روي حقيقت حکم درست ميبندد و به سمت وجدان کور و ناحق خود گرايش مي يابد. سعدي در اين زمينه ميگويد: » همه کس را دندان به ترشي کند گردد، مگر قاضيان را که به شيريني.
قاضي که به رشوت بخورد پنج خيار ثابت کند از بهر تو ده خربزه زار
(سعدي، همان ، ١٩٠)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید