بخشی از مقاله
خلاصه
قانونگذاران کشورها برای حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست ، مقررات ویژه ای را تدوین می کنند . از جمله این اقدامات حمایتی ، پیش بینی نهادی به عنوان فرزندخواندگی و یا به اعتبار قانونگذار ایران نهاد سرپرستی است . در این پژوهش با بررسی مقایسه ای قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست مصوب 1392 و قانون حمایت از کودکان بی سرپرست سال 1356 ، دیدگاههای قانونگذار ایران مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد و راهکارهایی برای حمایت بهتر از حقوق فرزندخوانده به قانونگذار ارائه می گردد. هرچند قانون جدید حاوی گامهای مثبت و اثربخشی نسبت به قانون سابق است ، اما بدون شک دارای نواقصی است که برطرف شدن ان موجبات حفظ حقوق کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست را فراهم می آورد.
.1 مقدمه
کودکان به عنوان اقشار ضعیف و ناتوان جامعه، نیازمند توجه ویژه قانونگذاران هستند . نظامهای بین المللی نیز همواره در صدد تدوین کنوانسیونها و مقرراتی هستند که در آن آرمانی ترین شرایط ، برای کودکان مورد توجه قرار گرفته باشد . با وصف تمامی تلاشهایی که در زمینه حقوق کودک صورت می پذیرد ، مسائلی از قبیل حوادث طبیعی ، زیاده خواهی سیاستمدران در وقوع جنگها و یا بی توجهی و نا کارآمدی والدین فاقد صلاحیت ، لطمات جبران ناپذیری به کودکان وارد می سازد . برخی کودکان ، به علت محروم بودن از حضور در خانواده ای شایسته و یا به علت فوت والدین ، از حمایت و پشتیبانی مالی و معنوی کافی برخوردار نیستند و همواره در معرض آسیب های فردی و اجتماعی فراوانی قرار دارند .
کودکان و نوجوانان بی سرپرست ، آن دسته از افرادی هستند که به طور دایم یا موقت از داشتن سرپرست محروم می باشند. دسته ای از کودکان نیز با اینکه فاقد سرپرست نیستند ، اما پدر و مادر و یا شخصی که مسئول نگهداری از آنهاست، صلاحیت لازم برای نگهداری و تربیت ایشان را ندارد. بنابراین برای این کودکان، عملاً امکان زندگی در فضای خانواده فراهم نمی باشد .این دسته از کودکان ، با توجه به نداشتن توانایی لازم برای گذران زندگی و با توجه به تدابیر پیش بینی شده توسط دولت ، تحت حمایت مراکزی همچون بهزیستی و شیرخوارگاهها و پرورشگاهها قرار می گیرند. اما از آنجا که موسسات مذکور نمی توانند جای خالی خانواده را برای این افراد پر کنند ، قانونگذار مسئله فرزندخواندگی را با عنوانی متفاوت و تحت عنوان قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست مورد توجه قرار داده است .
حضور کودکان در خانواده زمینه رشد استعدادهای آنها را فراهم می آورد .شیوه های تربیتی والدین و آموزش های ایشان ، چارچوب شخصیتی کودک را تشکیل می دهد . گذشته از اینکه هر کودکی نیازمند مراقبت و توجه از سوی پدر و مادر است، خانواده داری جایگاه ویژه ای در ارتقا و رشد معنوی و روحی انسان است. از آنجا که دولتها در مراقبت و حمایت از حقوق کودکان به ویژه کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست ، مسئولیت خطیری دارند و با توجه به اینکه کودکان موضوع قانون ، موجودات بسیار شکننده ای هستند و شخصیت هر انسانی از همان دوران کودکی شکل می پذیرد ، اهمیت و ضرورت انجام این تحقیق نمودار می شود .
اینکه قانونگذار ایران تا چه اندازه حقوق کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست را مورد حمایت قرار داده است مسئله اصلی این پژوهش است .در این پژوهش به سئوالات دیگری نیز پاسخ داده می شود.آیا تعداد کودکان واقعی خانواده در امر فرزندپذیری موءثر است ؟با توجه به عدم اجازه قانونگذار به پسران مجرد برای سرپرستی اناث ، آیا والدین دارای فرزند پسر بالغ در پذیرش سرپرستی دختران دارای محدودیت هستند ؟آیا پدرخوانده در نکاح دخترخوانده باکره دارای ولایت است ؟درصورت عدم تمکن مالی سرپرستان ،آیا می توان فرزندخوانده متمکن را ملزم به انفاق کرد؟
برداشتن گامی هرچند کوچک به سوی اعتلای حقوق کودکان بی سرپرست و بدسرپرست و حمایت از حقوق اشخاصی ناتوان در دفاع از حقوق اجتماعی خویش ، از اهداف اصلی تحقیق می باشد .در این تحقیق سعی می شود حقوق کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست در قانون جدید از زوایای مختلف مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد و با نگاهی به کنوانسیون حقوق کودک و قوانین سابق فرزندخواندگی در ایران، کاستی ها و نواقص قانون جدید مشخص گردد. همچنین با بررسی های لازم پیشنهاداتی در راستای حمایت بهتر از حقوق کودکان بی سرپرست و بد سرپرست به قانونگذار ارائه می شود.
تاریخچه
سابقه تأسیس نهاد فرزندخواندگی در ادیان و تمدنهای تاریخی ،بسیار طولانی است . از آنجا که فرزندخواندگی در ادوار مختلف زمانی دارای مفاهیم گوناگونی بوده است ، بهتر آن است که فرزندخواندگی را دارای دو مفهوم بدانیم : مفهوم کهن و مفهوم نوین. فرزندخواندگی در مفهوم کهن را می توان به عنوان ابزاری برای جبران کردن نقصان و کاستی هایی دانست که گاه ، ریشه در نیاز نظامی و اقتصادی داشت و گاهی عوامل معنوی و عاطفی موجب پیدایش آن می شد. - شریعتی نسب ، ص - 27
در فرزندخواندگی کهن معنای فرزندخواندگی بیشتر با پسر خواندگی تطابق دارد و دختر تقریباً در فرزندخواندگی نقشی ندارد . در معنای کهن نه تنها فرزند خواندگی منحصر به افراد ذکور بوده است ، بلکه کودک بودن نیز از شرایط آن محسوب نمی شود . - پیشین، ص - 31 از طرفی این نوع فرزندخواندگی یا همان پسر خواندگی ایجاب می کرد که رابطه فرزندخوانده به طور کلی با خانواده واقعی اش قطع شود و فرد به عنوان فرزند واقعی ، در خانواده جدید جایگزین می شد. - پیشین ، ص - 32
در بین اقوام و قبایل عرب و شبه جزیره عربستان قبل از ظهور اسلام تبنّی و فرزندخواندگی امری مرسوم بود و فرزندخواندهدُعی«» نامیده میشد. بدین صورت که بعضی از خانواده ها کودکانی را که عضو خانواده ایشان نبودند را ،به فرزندی خویش قبول می کردند به گونه ای که تمامی حقوق فرزند واقعی برای او ایجاد می شد. در واقع تبنی عملی بود که طی آن شخصی فردی را که پسر حقیقی او نبود به پسری برمی گزید. در معنای لغوی نیز تبنی مصدر باب تفعل و از ریشه بنو به معنای پسرخواندگی ،فرزندخواندگی و پسر گزیدن است. - انصاری و طاهری ، ص - 626
بر رابطه پدرخوانده و مادرخوانده با فرزند خوانده ، ضوابطی حکمفرما بود و فرزند خوانده دقیقاً مانند فرزند واقعی تلقی می شد ، به گونه ای که رابطه ارث بری بین ایشان برقرار می شد و همانگونه که ازدواج با عروس برای پدرشوهر ممنوع بود، ازدواج پدرخوانده با زن فرزند خوانده ای که همسرش را از دست داده بود ، دارای حرمت بود. - موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی، صص 671 و - 670 با ظهور دین اسلام ، سنت اعراب جاهلیت در خصوص فرزند خوانده شکسته شد.
پیامبر تلاشهای بسیاری در اصلاح رفتارهای نادرست اعراب جاهلیت داشت که از جمله آن ازدواج پیامبر - ص - با زینب ،زن سابق پسرخوانده اش به نام زید بن شراحیل کلبی بود. در پی اعتراضات اعراب بر پیغمبر در خصوص اینکه پیامبر چرا با عروس خود ازدواج کرده است، ایشان فرمودند که من فرزند پسری ندارم که بخواهم عروسی داشته باشم زیرا فرزند خوانده ،فرزند نیست . در قرآن کریم نیز بر این امر که فرزند خوانده ، فرزند واقعی نیست تصریح شده است خداوند در این باره فرموده است که:خداوند فرزندخواندههای شما را فرزندان - حقیقی - شما قرار نداده است . بنابراین آنچه در شریعت اسلام در خصوص فرزندخواندگی آمده است نشانگر این است که هیچ یک از آثار فرزندی بر فرزندخواندگی بار نمی شود .
ایرانیان نیز از دیر باز ،فرزند خواندگی را مورد پذیرش قرار داده اند .در زمان ساسانیان با توجه به نقش دین زرتشت و اعتقادات پیروان این دین درباره فرزندخوانده ،که فرزندخوانده را همانند فرزند حقیقی تلقی می کرد ند ، فرزندخواندگی دارای جایگاه ویژه ای بود. پیروان دین زردتشت بر این پندار بودند که تنها شخصی قادر به راهیابی به بهشت است ، که دارای فرزندی باشد پس هر کس که فاقد فرزند بود ، فرزندی بدلی را به سرپرستی خویش می پذیرفت . - امامی، - 1379
با ظهور دین اسلام در آیات متعددی از قران کریم ، نگهداری و سرپرستی از یتیمان مورد توجه و تأکید قرار گرفت ، که به صراحت می توان گفت این نگرش در خصوص ایتام، مبین پذیرش نهاد فرزندخواندگی در اسلام است.برای مثال خداوند در آیه 9 سوره ضحی میفرمایند: پس تو نیز یتیم را خوار و مغلوب نکن.همچنین در خصوص نیکی کردن به یتیمان در آیه 83 سوره بقره آمده است که : به یاد آورید زمانی را که از بنیاسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان نیکی کنید.
از طرفی بزرگان دین اسلام نیز ، همواره به نیکویی در حق ایتام تأکید فرموده اند:از جمله اینکه پیامبر اکرم - ص - در این خصوص می فرمایند: بهترین خانهها آن خانهایست که در آن یتیمی احسان شود و بدترین خانههای شما خانهایست که با یتیمی بد رفتار گردد. ٌ - الطبرسی ، ص - 292و نیز می فرمایند : " هرکس یتیمی را سرپرستی کند تا آنکه بینیاز شود، خداوند به سبب این کار، بهشت را بر او واجب میسازد؛ همچنان که آتش دوزخ را بر خورنده مال یتیم واجب ساخته است. ٍ - الکافی، ص 454 - همچنین حضرت علی - ع - در خصوص احسان به یتیمان می فرمایند:خدا را خدا را در مورد یتیمان، نکند آنها گاهی سیر و گاهی گرسنه بمانند، نکند آنها در حضور شما در اثر عدم رسیدگی از بین بروند .َ - صبحی ،ص - 421
در حقوق مسیحیت، نهادی تحت عنوان فرزندخواندگی در مذاهب گوناگون دین مسیح پذیرفته نشده بود؛ لذا در حقوق مبتنی برمذهب در کشورهای اروپایی از جمله در حقوق قدیم فرانسه، فرزندخواندگی دارای جایگاهی ضعیف و کم ارزش بود.مجمع قانونگذاری فرانسه در 18 ژانویه 1792مقرراتی را در خصوص فرزند خواندگی پیش بینی کرد اما به علت تردید تدوین کنندگان قانون مدنی فرانسه در پذیرش این نهاد حقوقی ، شرایط بسیار سخت و آثار محدودی برای تحقق فرزند خواندگی در نظر گرفته شد . به همین علت فرزند خواندگی در این کشور نتوانست جایگاه مناسبی پیدا کند.
پس از وقوع جنگ جهانی اول به منظور حمایت از کودکانی که در اثر جنگ، والدین و خانواده خود را از دست داده بودند ، شرایط برای وقوع تحول در مقررات فرزند خواندگی مساعدتر شد و از سال 1923 به بعد تحولاتی اساسی در امر فرزند خواندگی به وجود آمد به گونه ای که دو نوع فرزندخواندگی »ساده« و »کامل« با آثار حقوقی متفاوت در حقوق کشور فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی که متأثر از حقوق فرانسه بودند ، پدیدار گشت.
فرزند خوانده ساده فرزند خوانده ای بود که صرفاً از برخی از مزایای فرزند واقعی برخوردار می شد و نهادی قابل فسخ بود .اما فرزند خوانده کامل نهادی بود که از تمامی مزایا و آثار فرزند واقعی همچون حضانت، حرمت نکاح و ... برخوردار بود و با فرزند واقعی تفاوتی نداشت . بنابراین شاید بتوان گفت ،فرانسه بنیان گذار فرزندخواندگی در مفهوم نوین بود. مفهومی که کاملاً با فرزندخواندگی کهن مغایر است . - امامی ، همان - از آن زمان تا کنون ،نهاد فرزندخواندگی دست خوش تحولات مختلفی شده است و روز به روز بر توجه قانونگذاران به حقوق کودکان بی سرپرست و بد سرپرست ،افزوده شده است .
-1فرزند خواندگی در قوانین داخلی ایران
قانون گذار ایران با اقتباس از حقوق کشورهایی همچون فرانسه، در جهت حمایت از حقوق کودکانی که از داشتن سرپرست محروم می باشند ، در تاریخ 1353/12/29 ،قانونی را به نام قانون فرزند خواندگی مشتمل بر 17 ماده و 6 تبصره به تصویب رسانید .اما با توجه به ریشه ی فقهی قوانین ایران و اینکه نهاد فرزندخواندگی در اسلام پذیرفته نشده است ، پس از انقلاب اسلامی ، نام قانون فرزندخواندگی به "قانون حمایت از کودکان بیسرپرست" تغییر یافت.