بخشی از مقاله

چکیده

ما اینک در جهانی توامان انباشته از رسانه ها، رمزهای رسانه ای و بحران های کلان زندگی می کنیم . می توان ادعا کرد بسیاری از عرصه های زیست جهان ما مخلوق نظام نشانه ها بوده و به این اعتبار می تواند زمینه ساز بحران و تداوم بحرانها شود. به نظر می رسد اگر در رابطه ی میان جهان اسلام به ویژه در منطقه ی پرآشوب خاورمیانه و غرب پس از یازده سپتامبر این نسبت را برقرار کنیم اهمیت این موضوع دو چندان می شود. در سال های اخیر مطالعات مابعد استعماری، افق های جدیدی در زمینه ی قدرت و بازتولید انواع بحرانها در نسبت با شیوه ی عمل رسانه ها پیش روی محققان گشوده است.

در مقاله حاضر و با استفاده از نظریه پسااستعماری این پرسش مطرح می شود که چه کسانی و در چه شرایطی به جای جهان اسلام به تولید گفتمان حقیقت مشغول اند؟ مفروضه مقاله آن است که بخش مهمی از آمریت غرب در ساحت فرهنگی، از طریق نظام رسانه ای شکل گرفته است. این مقاله به استناد شواهد و مسائل چند سال اخیر در جهان اسلام - خاورمیانه - ، نشان می دهد کارکرد »مجازی سازی و حقیقت سازی رسانه ای« چگونه به جای واقعیت تمدنی اسلام سخن میگو یند و به این معنا تشدید کننده ی شرایط بحرانی برای امروز و فردای جهان اسلام اند. مقاله ی حاضر از روش توصیفی و تحلیلی استفاده کرده و با بهره گیری از دیدگاه متفکران پسااستعماری به نگارش درآمده است.

.1طرح مساله

یازده سپتامبر 2001 ، متعاقب اصابت دو هواپیمای مسافربری به برجهای دوقلوی تجارت جهانی درایالت نیویورک امریکا، بلافاصله رسانه های جمعی امریکا، تصویر و اخبار حادثه را به سراسر جهان مخابره کردند. اما گزارش لحظه به لحظه ی این حادثه همراه با موجی از تحلیل ها و تفسیرها درباره ی علل و عوامل چگونگی این رخداد از اکثر خبرگزاری ها و شبکه های تلویزیونی پخش می شد.با این همه،کوتاه زمانی پس از وقوع این حادثه اغلب رسانه های بزرگ آن را "حمله ی تروریستی" و سپس لحظاتی بعد، آن را حملاتی از طرف "بنیادگرایان" با تاکیدی بر اسلام سیاسی و رادیکال معرفی کردند.با این همه طی روزهای بعدی، گروه تروریستی"القاعده" مسئولیت این حوادث را برعهده گرفت.

در حالیکه رسانه های جمعی امریکا به تصویر پردازی بنیادگرایان اسلامی در منطقه ی خاورمیانه به عنوان تروریست های خطرناک مشغول بودند، جرج بوش،رئیس جمهور وقت آمریکا، به ترسیم فضایی از تقسیم جهان به "ما" و "آنها"که علیه مایند، پرداخت .این بدان معنا بود که در جنگ ناتمامی که پس از آن در گرفت ایالات متحده رهبری مبارزه بر علیه تروریسم را بر عهده می گرفت. در طی ماههای بعدی به ویژه در طول اشغال افغانستان و عراق،این تصویر به شکل واضح تری ارائه شد که در آن "دیگری" در محور شرارت قرار می گرفت و "ما" یعنی ایالات متحده و بقیه جهان در
نقطه مقابل آن.به این ترتیب به نظر می رسید عرصه ی سیاست جهانی دچار یک دگرگونی گفتمانی در مفاهیم خود می شد.

چنان که به جای تقابل های کلاسیک غرب/شرق، توسعه یافته/ توسعه نیافته، جهان اول/جهان سوم، شمال/جنوب، اینک سخن از منازعه ی فرهنگی اسلام/غرب به میان آمد. در فاصله ی دو سال بعد –یعنی طی سالهای 2001 تا -2003 حمله امریکا به دوکشوراسلامی افغانستان و عراق در منطقه خاورمیانه، تقابل مذکور را از عرصه ی اقتصادی و سیاسی به عرصه ی نظامی و ایدئولوژیکی کشاند. تقابلی که با تاکید بر تفاوت های عمیق فرهنگ دموکراسی امریکا و ایدئولوژی بنیادگرای اسلامی ، توجیه سیاسی مناسبی برای حمله نظامی به این دو کشور محسوب می شد.

به نظر می رسد،آن چه که در این میان بیش از هرچیز به ساختن چنین تصویر دو گانه ای از تقابل فرهنگی و ایدئولوژیکی اسلام/ امریکا/غرب کمک کرد، رسانه ها بودند. نقش رسانه ها در حوادث پس از 11 سپتامبر و در طی جنگ های افغانستان و عراق تا موقعیت کنونی ناشی از چالش خلافت اسلامی - داعش - کم از توان نظامی ، موشکهای دوربرد ، هواپیماهای بمب افکن بی سرنشین و سایر مقوله های قدرت برهنه نبوده است.

بلکه رسانه ها به عنوان تشدید کننده و تا حدی ترسیم کننده ی فضای تقابلی »دیگری و ما« در قالب تقابل اسلام/ غرب ، یا اسلام/امریکا از اهمیت دو چندانی برخوردار هستند. چنان که در ادامه به تفصیل خواهد امد یکی از وجوه نظریه ی پسااستعماری - 1پست کلنیالیسم - به قسمی که در آرای ادوارد سعید،گایاتری اسپیواک و هومی بابا آمده اشاراتی است قابل تامل به بهره گیری از رسانه های مختلف برای حقیقت سازی و برجسته کردن بخشی از خطوط منازعه و درگیری میان اسلام و غرب است.

دراین نوشتار به منظور اثبات فرضیه ابتدا چارچوب نظری پسااستعمارگرایی توضیح داده شده آنگاه با تمرکز بر نظریه ی ادوارد سعید به ویژه در دو کتاب معروف شرق شناسی2 و اسلام رسانه ها ، تلاش می شود ذیل پرسش چگونگی جهت گیری رسانه ها درباره ی اسلام، نقش رسانه ها ی بزرگ - با گستره ی پخش جهانی - در تعریف و تعیین منافع و هویت سازی غرب در برابر اسلام برجسته شود.رسانه هایی که هر روز با بازتولید تصویرهای کلیشه ای از مردم خاورمیانه و    مسلمانان، مردم خود را در برابر "دیگری" تعریف می کنند . تصویری که در آن جهان اسلام سرزمینی مرموز ، پیچیده و    خارج از زمان نشان داده می شود؛ منطقه ای که "نفت" دارد ولی مردم آن نه تنها به نحو وصف ناشدنی و غیرقابل تحملی مثل "ما" نیستند ، بلکه "دیگرانی" هستند که برای موجودیت ، امنیت و سرانجام تمدن "ما" خطرناک اند.

.2مطالعات پسااستعماری ؛یک چارچوب نظری

.2این کتاب ادوارد سعید با عناوین متفاوتی در داخل ایران ترجمه شده است که معروفترین آن اسلام رسانه ها است. البته نگارنده از نسخه ای از ترجمه ی این کتاب در این مقاله استفاده نموده است که با عنوان " برخورد تمدنها - اسلام و غرب - انتشار یافته است.  گفته می شود واژه ی" پسا استعمارگرایی" و به همین نهج "مطالعات پسااستعماری" در بستر حرکت های ضد استعماری نیمه ی دوم قرن بیستم مورد توجه قرار گرفته و رشد کرد.

نیک می دانیم در دهه ی 1950و1960مناطق وسیعی از آفریقا،خاورمیانه و آسیا،شاهد جنبش های استعمارزدایی بودند.»در طول این سال ها ملت های پیشتر استعمار شده و کلنی،از جامائیکا گرفته تا کنیا،هند،ویتنام و بسیاری دیگر خواستار استقلال و هویت تازه ای شدند.Harlo and - « - Carter,2000:49-50در همسویی با این جریان سیاسی، نیز جریان رو به گسترش مطالعات فرهنگی با زمینه و سبقه ی فرهنگی که بیشتر از سوی متفکران جهان سومی حمایت می شد پارادیم انتقادی جدیدی تحت عنوان"پسااستعمارگرایی" برسر زبان ها افتاد.

در ابتدا متفکران صاحب نامی چون فرانتس فانون،امه1 سزر2،آلبرت ممی3، این رهیافت انتقادی را شروع کردند. بخت آنان این بود که تجربه ی زندگی در دو جهان Bجهان مستعمراتی و دنیای امپراتوری استعماریB را داشتند. نسل اول پرسش های مهمی را با رویکرد اقتصاد مارکسیستی و تفسیر فرهنگ گرایانه،از نسبت هویتی خود با غرب و علل تداوم پیوندهای استعماری مطرح کردند. هرچند بعدها رویکردهای نظری روان کاوی و شالوده شکنانه نیز به آن افزوده شد. - ساگار،1382،صص - 643 -640نسل دوم اما با بهره گیری مناسب از مواضع نظری جدید به ویژه آنچه از آبشخور مباحث متفکران پست مدرنی چون فوکو،دریدا و بودریار سیراب می شد با معرفی چهره های دیگری رونق گرفت؛ادوارد سعید فلسطینی الاصل،گایاتری اسپیواک، هومی بابا و دیپش چاکراباتی همگی از هند از جمله آنها هستند.

شاید بتوان نقطه ی اشتراک همه ی نسل های نظریه پردازان پسااستعماری را، بررسی و نقد فرآورده های فرهنگی و نقش آنها در ایجاد و حفظ سلطه ی طبقه ی حاکم دانست.از سوی دیگر پسااستعمارگری صورت های جدید ستم اقتصادی و فرهنگی را مورد نکوهش و نقد قرار می دهد که در واقع بعد از استعمارگری مدرن به وجود آمده چنان که برخی به درستی از آن تحت نام" استعمار جدید" یاد می کنند.

- Bhabha,1994 .Said,1985. Ashcroft,1998. - Gandhi,1988. بیل اشکرافت به همراه گریفیث 4و تیفین5، در کتاب معروف مفاهیم اساسی در"مطالعات پسااستعماری"در تعریف پسااستعماری نوشته اند: پسااستعمارگرایی، به بررسی آثار استعمار بر فرهنگ و جوامع مختلف می پردازد. مفهوم مذکور چنان که ابتدا از سوی مورخین بعد از جنگ جهانی دوم در واژه هایی مثل حکومت پسااستعماری مورد استفاده قرار گرفته بود معنایی کاملا تاریخی داشته و حاکی از دوره ی پسااستقلال است. اما از نیمه ی دوم دهه ی 1970این واژه توسط برخی منتقدین ادبی نیز برای بحث در مورد آثار فرهنگی استعمار استفاده شد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید