بخشی از مقاله

چکیده

ادب غنایی فارسی از آغاز شکلگیری تا کنون دورههای مختلفی را از سر گذرانده است. وجه مشترک دورههای مختلف شعر غنایی این بوده است که سخن عاشقانه و تغزلی فارسی علاوه بر جنبههی غنایی و تغزلی، محمل پرداخت مفاهیم تعلیمی و عرفانی و اجتماعی نیز بوده است. در دوران معاصر و در شعر احمد شاملو درآمیختگی اشعار عاشقانه و تغزلی شاملو را با مسائل اجتماعی به وضوح میتوان دید. نگاه شاملو در عاشقانهیش همواره به جانب مسائل اجتماعی متوجه است و عشق فردی در شعر او همواره به سوی درآمیختگی با اجتماع و مسائل اجنماعی در حرکت است.

سخن عاشقانهی شاملو با اینکه زیباترین جلوههای یک عشق فردی را به تصویر میکشد؛ ولی هیچگاه به ورطهی انفعال درنغلطیده است و کشش و پویایی اجتماعی در جای جای شعرش جلوهگر است. عاشقانههای شاملو بیش از آن که متعهد به سنتهای ادب غنایی باشد، متعهد به اجتماع است و زیباترین جلوهی درآمیختگی عشق شخصی با عشق به اجتماع در ادب معاصر، در شعر شاملو جلوهگر است.

کلیدواژهها: شعر غنایی، شاملو، عشق فردی، اجتماع.

مقدمه

شعر غنایی در ادبیات ایران دارای پیشینهای بسیار طولانی است. از زمان رودکی که با عنوان پدر شعر فارسی ،آغازگر چکامههای شیرین در ادب فارسی بود، عشق و متعلقات آن همواره از موضوعات مورد توجه بسیاری از شعرا و نویسندگان ادبیات فارسی بوده است. به جرأت میتوان گفت ادب فارسی، دارای بیشترین نمودها و آثار در باب عشق و موضوعات مربوط به آن در بین ادبیات سایر ملل است.

با وجود این نگاه گسترده به موضوعات غنایی در طول دوران، نگاه به این مقوله و پرداختن به آن در گذر زمان تحولات فراوانی را از سر گذرانده است. در هر دورهای از ادب فارسی پرداختن به مفاهیم عاشقانه و غنایی موجد موتیفها و مضامینی در شعر و ادب فارسی شده است که با دیگر دورههای ادب فارسی دارای تفاوتهایی است. نگاه به مفاهیم غنایی و عاشقانه در شعر شاعران نسل اول شعر فارسی چون رودکی و عنصری و ... با شاعران سبک عراقی همچون سعدی و حافظ دارای تفاوتهایی است.

علاوه بر این ورود موضوعات عرفانی در شعر فارسی از قرن شش و توسط شاعرانی چون سنایی غزنوی و عطار نیشابوری فضای ادب غنایی را به شدت تحت تاثیر قرار داد و این شاخه از ادب فارسی را به نوعی دگرگون کرد، به گونهای که مرزهای ادب عرفانی و ادب غنایی تا حدودی مبهم و نامشخص شد و تمایز مفاهیم غنایی و عرفانی از یکدیگر تا حدودی ناممکن.با وجود همهی این فراز و نشیبها در شعر غنایی فارسی، سنتهای ادبی در طول قرنها به قوت خود باقی بود و سنتهای ادب غنایی نیز تا دوران معاصر نمود خود را در شعر و ادب فارسی حفظ کرد. بهفر در صحبت از جریانات گوناگون شعر غنایی در ادب فارسی، سه جریان را از یکدیگر متمایز کرده است که بیش از اینکه به دورههای شعری وابسته باشد، به محتوای غنایی آثار تکیه دارد.

عاشقانه سرایی اگر تنها بر مبنای ذهنیت غنایی و درونمایهی تغزلی و جهانبینی عاطفی مورد بخشبندی کلی و غیرجزئی قرار گیرد، سه جریان عمده که پیوستگیهای بنیادین با یکدیگر دارند نمود مییابد.جریان نخست، عاشقانهسرایی ناب است که با شاعرانی چون شهید بلخی، فرخی سیستانی، انوری آغاز شد. با سعدی شیرازی به اوج رسید و با وحشی و کلیم و شعرای غزلسرای دورهی بازگشت، شهریار و رهی ادامه پیدا کرد.

جریان دوم عاشقانهسرایی عرفانی است که با نوعی همآمیزی تصوف و عاشقانهسرایی ناب، توسط سنایی آغاز و با عطار و محمد جلال الدین بلخی عرفانی محض شد و برآیند این دو جریان نیز در غزلهای حافظ، خواجو، صائب و بیدل و ... جلوه یافت.جریان سوم خود به دو گونه بخش میشود. گونهی نخست آن از لحاظ درونهی غنایی و سادگی زبان به جریان نخست عاشقانهسرایی پارسی نزدیک است.... . گونهی دوم جریان سوم عاشقانهسرایی - که از لحاظ کمی حجم کمتری را به خود اختصاص میدهد- از نگرش معاصر و نو به انسان، عشق و زندگی برخاسته است. اینگونه تغزل با نیما آغاز و با شاملو و فروغ و آتشی و خویی و ... ادامه مییابد.

عاشقانهسرایی در شعر معاصر

بزرگترین تغییری که در سنتهای شعر غنایی در تاریخ شعر فارسی به وجود آمد، در دوران معاصر بود. از آنجایی که در دوران معاصر شعر از حالت سوبژکتیو و ذهنی خود خارج شد و بسیاری از مفاهیم شعری نمود عینی پیدا کردند، شعر غنایی نیز از این تغییر برکنار نماند. پرداختن به مفاهیم کلی در باب عشق و تغزل که سالها به صورت مضمونهای تکراری در ادب غنایی به کار رفته بود، جای خود را به نگاهها و مفاهیمی تازه در شعر شاعران معاصر داد.

نگاه عینی به موضوعات عاشقانه و تغزلی، بسیاری از سنتهای ادب غنایی را دچار دگرگونی کرد و تعریف کلاسیک شعر عاشقانه و ادب غنایی نیز تعریفی متفاوت پیدا کرد و توصیفی که از یک رابطهی عاشقانه و اشخاص و روایتهای عاشقانه وجود داشت، دگرگون شد.عینی گرایی و پرداختن به عالم واقع، بسیاری از شاعران را بر آن داشت که به عشق و موضوعات وابسته به آن نگاه فردی و کلیگویانه نداشته باشند و عشق و اجتماع به نوعی با هم درآمیخته شدند.

وصفهای عاشقانه نیز از حالت کلیگویی و مبهم فاصله گرفت و شاعر سعی در بیان روابط عاشقانهی خود به صورت عینی و ملموس داشت. معشوق شعر غنایی که به گفته شفیعی کدکنی موجودی است کلی که حتی نمیشود تشخیص داد مرد است یا زن در شعر معاصر شخصیتی حقیقی پیدا میکند که در بسیاری اشعار نام کوچک او نیز در سخن شاعر آورده میشود و شاعر نام منظومههای شعری خود را با نام او زینت میدهد.

بر چهرهی زندگانی من که بر آن هر شیار از اندوهی جانکاه حکایتی می کند آیدا لبخند آمرزشی است و این در حالی است که تا دوران معاصر توصیف معشوق به نحوی بود که کمتر میشد مانند آن را در عالم واقع دید. از معشوق تصویری مثالی در شعر ارائه میشود که به هیچوجه نمیتوان همانند آن را در عالم واقع پیدا کرد. » شاعران عاشق مثال معشوق هستند و نه خود او، یعنی صورت مینوی و آسمانی و بهشتی معشوق مطرح است نه صورت زمینی و مادی او. بدین ترتیب معشوق مثال اعلای وجاهت و نماد یک زیبایی غیر قابل تصور است.

شعر دوران معاصر و به خصوص شعر نیمایی علاوه بر تغییرات بنیادینی که در ساختار و شکل شعر فارسی پس از سالها ایجاد کرد، در محتوای شعر فارسی نیز زمینههای جدیدی را ایجاد کرد و این امر باعث ایجاد موتیفها و مضامینی در شعر فارسی شد که تا آن زمان زمینهی ظهور در شعر فارسی را نداشتند.

شعر در دوران معاصر گونهای عمومیت پیدا کرد و این عمومیت یافتن و مردمی شدن شعر باعث شد تا شاعر بیش از آنکه مضامین شعر خود را از سنت ادب فارسی بگیرد، به جامعه رجوع کند و جامعه و نمودهای گوناگون آن منبع اصلی شاعر برای دریافت و بیان محتواهای شعری شد. شاعر معاصر زبان گویای جامعه بود و شعرش نمیتوانست محمل بیان اندیشههای عاشقانه محض و پرداختن به عشق بر اساس سنتهای غنایی شعر فارسی باشد. این ویژگی در شعر شاملو به عنوان یکی از پایههای اصلی شعر معاصر فارسی و مبدع شعر سپید، قابل بررسی است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید