بخشی از مقاله

چکیده

بیان نمادین به دلیل تأویلپذیری و چند صدایی بودن، بر خلاف استعاره که بر خط مشابهت و تک صدایی بودن حرکت میکند، در تعمیق کلام و التذاذ هنری و اقناع مخاطب تأثیر ویژهای دارد. به بیان دیگر، مفاهیم نمادین علاوه بر گسترش حوزه دلالتی کلام و افزونی امکانات سخن، موجب ساماندهی افکار و احساسات مخاطب در کشف معانی نهفته در ورای صورتهای مادی میشود. افزون بر این، گرایش هنرمندان به بیان نمادین با ساختار سیاسی حاکم بر جوامع روابط ناگسستنی دارد؛ بدین معنا که، در دوران اختناق، تکفیر و گرفت و گیرهای دینی و سیاسی بیان پوشیده و هالهای نه تنها صیانت حیات هنرمند را تضمین میکند، بلکه عرصه را بر استمرار آفرینش هنری او فراخ میگرداند.

شاملو تعالی تبار انسان را با چشم پوشی از جهتگیری سیاسی، مهمترین آرمان و اهداف هنری میدانست؛ به همین دلیل بخشی از آثار او به بیان آرزوهای مردم، پیکار شکست و پیروزی، یأس و ناامیدی و دلهرهها و لذایذ آنان میپردازد. شاملو چون تعهد و التزام انسانی و اجتماعی را فارغ از هرگونه قید و بندهای حزبی در خون و پوست خود، احساس میکرد، توانست در تعدادی از آثار خود به سفارشات و مطالبات جامعه پاسخ شایستهای بدهد. بی تردید بخش قابل توجهی از توفیق وی در این میدان مدیون بیان نمادین و ابهام هنری بوده است. این پژوهش رویکردی است به تاثیر شیوه نمادین در سرودههای اجتماعی، مرثیهها، عاشقانهها و اساطیر شعر شاملو.

مقدمه

شاملو بنا به تصریح خود، شعر را از نیما آموخت و طرح نویی که نیما ارائه کرد مدّتها قلمرو بیان، طرح، زبان و دید او را تحت تاثیر خود قرار داد. نیما با تجارب فراوانی که از مطالعه در شعر سنتی ایران و ادبیات جدید غرب به دست آورده بود، عرصه پهناوری را در محتوا و بینش شاعرانه بر روی شاملو و دیگر شاگردان خود گشود. »ضربه اول را نیمای بزرگ فرود آورد و بیداری نخستین را او سبب شد. این ضربه در آن روزگار تنها گیج کننده بود: با فریاد نیما از خوابی مرگ نمون بیدار شدیم، با احساس شدید گرسنگی، اما در گنجههای گذشته خانه خود چیزی نمییافتیم زیرا هنوز نگاه مان از خواب چند صد ساله سنگین بود.«

- حریری، - 44 :1365 نیما در تئوریهای خود همواره تاکید میکرد که آثار هنری ما باید شیوه مفیدتر و رساتر پیش پا بگذارد و نیز از حیث معنی ما را با جهان تازه و حقایق آشنا سازند.1 شاگردان بلافصل او از جمله شاملو با مجاهدتهای خستگی ناپذیر خود در این عرصه به دید تازهای در درک عالم هستی و واقعیات اجتماعی دست یافتند و عملاً پیشنهادهای نیما را از یک تئوری صرف به یک دستمایه مهم هنری تبدیل کردند.

نیما دریچه تازه ای از هنر را با محتوا و ساختار جدید به روی شاملو می گشاید و او را به طرف شعر واقعی رهنمون می سازد . »نیما منو گرفت و کشید به طرف شعر . مث یه کوری که چشماش رو عمل کرده باشن و بگن امروز صبح باندها رو برمی داریم، این یهو برای اولین بار چیزی می بینه هک واقعاً خوشش میاد و لذت میبره. تعادلات و خطوط برای من این جور بود. در واقع یک نوع مکاشفه بود. برای من جنبه رویایی داشت تا جنبه منطقی.« - پاشایی، 1382، ج - 657 :2 بدین ترتیب شاملو نابگویی و شعریّت را چاشنی کار خود قرار داد و آن را از هر گونه قواعد و معیارهای دست و پا گیر آزاد ساخت و این بزرگ ترین درسی بود که از مکتب نیما آموخته بود.

با این تفاوت او وزن و قافیه پیشنهادی نیما را نیز به عنوان آخرین خط ارتباطی شعر جدید با شعر سنتی به نهاد و حتی با این کار خود ملامت خاطر و دل رنجی نیما را هم موجب گردید. »خط کشیدنبر عروض قدیم و جدید عملاً حاصل درس بزرگی بود که من از کارهای خودِ نیما گرفتم ولی او حاضر به تجدید نظر نبود که هیچ، آن را مستقیماً دهن کجی به خود تلقی کرد و با انتشار قطعنامه هم به کلی از من کنار کشید و هر بار به خدمتش رفتم با سردی مرا پذیرفت و هرگز حاضر نشد توضیحات مرا بشنود.« - حریری، :137  - 155 در حالی که شاملو تا قبل از این حادثه یکی از ملازمان صمیمی و مورد اعتماد نیما بود و نیما از سر همین دوستی و اعتماد به ذوق ادبی شاملو به او اجازه داده بود که مقدمه ای برای افسانه بنویسد.

هر چند پیش از شاملو کسانی چونمنوچهر شیبانی، محمد مقدّم، فریدون رهنما و هوشنگ ایرانی به شعر سپید توجهاتی داشتند اما به دلیل عدم رسانگی شعر و ناکامی در ایجاد اعتدال و توازن در جوانب مختلف آن نتوانستند در این راه توفیقی به دست آورند. »پشت کار شاملو و استعداد برجسته وی سبب شد که او تنها شاعری باشد که شعر منثور را در حدی بسراید که به هنگام خواندن بعضی از شعرهای او انسان هیچ گونه کمبودی احساس نکند و با اطمینان خاطر آن را در برابر موفق ترین نمونه های شعر موزون در ادبیات معاصر ایران قرار دهد.« - شفیعی کدکنی، - 261 : 1385

بحث

مشاهده، بی عدالتی و بیفرهنگی در همه عمر بختک رویاهایی بوده2 که بر شاملو میگذشت و دلهره و نگرانیای که از این مسیر به زندگی او راه مییافت خطوط اصلی اندیشگی شعر او را ترسیم می کرد. بنابراین کسی که با این اعتقاد به دنیای شعر گام میگذارد نباید تعجب کرد که بگوید شعر برداشتهایی از زندگی نیست بلکه یک سره خود زندگی است. شاملو تعالی تبار انسان را با چشمپوشی از جهتگیریهای سیاسی، مهم ترین آرمان و اهداف آثار هنری می دانست و به همین دلیل بخشی از آثار او آرزوهای مردم، پیکار شکست و پیروزی آنان، یاس و ناامیدیها، دلهره ها و لذایذ یک ملت و عصر را در خود بازتابانده است. »

انسان و سرنوشت او، مهمترین دغدغههای شعر شاملوست. توجه به انسان و پرداختن به درهای مشترک، نخستین پیمان شاعری شاملو با شعر است که از آغاز دوره شاعری تا پایان، به این پیمان وفادار میماند و هیچ گاه از آن غافل نمیشود؛ هر چند در مواردی نیز، گله و شکایت خود را از ناآگاهی و غفلت انسان بیان میدارد، اما به طور کلی، شعر خود را آیینهای برای انعکاس رنج و محرومیت او تبدیل کرده است.« - سلاجقه، - 114 :1384 عشق و علاقه به تبار انسانی هر نوع ملیت و قومگرایی را در نگاه او بیرنگ میکند. شاملو هر گاه تشخیص میدهد انسانی لبخندش ترفند تجاوز به حق و نان و سایبان دیگران نیست او را خویشاوند نزدیک خود میداند و از ترجیح ایرانی به انیرانی و انیرانی به ایرانی3 پرهیز میکند.

از دید شاملو شخص هنرمند باید تعهد و التزام انسانی و اجتماعی را فارغ از هرگونه قید و بندهای فرقهگرایی و تحزیب در خون و پوست خود احساس نماید. برخلاف مایاکوفسکی که التزام و تعهد اجتماعی را دست مایه مهم شاعری میدانست شاملو به طور همزمان به التزام اجتماعی و انسانی شاعر و نیز شاعر بودن وکارکردهای هنری شعر اعتقاد داشت؛ زیرا کسانی که از نبوغ شاعری بهرهمند نیستند هرگز نمیتوانند به سفارشات جامعه خود پاسخ شایستهای بدهند.

برخورداری از یک جهان بینی عمیق و مشرب وسیع اجتماعی با بنمایههایی از عشق به انسان و عوالم انسانی و التزامات اجتماعی به دور از هر گونه فرقهگرایی شاملو را بر آن میداشت تا نخستین مجموعه شعری خود یعنی آهنگهای فراموش شده را فراموش کند تا به حدّی که به خود اجازه ندهد آن را در ردیف کارنامه شاعر خود معرفی کند. »قطعاتی که در این کتاب جمعآوری شده است، نوشتههایی است که در حقیقت میبایستی سوزانده شده باشد . نوشتههایی است که باید دور ریخته شده باشد. نوشتههایی است که بهتر بود اصلاً نوشته نشده باشد! این مطلب پیش از چاپ برای من روشن بود.« - شاملو: - 4 :1386

هوای تازه به لحاظ نقطه آغازین بیان جهان بینی و نگرش شاعر به موضوعاتی که خود را ملزم به ادای آن میکند، در هالهای از معانیضمنی و ابزارهای شاعرانگی حائز اهمیّت ویژه ای است. به بیان دیگر شعر حماسی شاملو از این روزگار به بعد از فضای تنگ شعر خطابی پرخاشگر آزاد میگردد و به امکانات بسیار متنوعی در زمینههای مختلف به ویژه نوع بیان هنری دست مییابد. شاملو نیز مانند نیما و اخوان به دلیل برخورد نکردن شعر به موانعی چون تفتیش و سانسور، تعالی بخشیدن به شعر و ایجاد لایه هایی از ابهام هنری، نماد پردازی را یکی از دست افزارهای مهم شعر خود قرار میدهد و به وسیله انبوهی از رمز و تمثیل و بیان غیر مستقیم، معانی مکتوم و تاویلپذیر خود را بیان میکند. چنین روندی در غالب مضامین شعر او چون سرودههای اجتماعی، مرثیه برای قهرمانان مبارزاتی، عاشقانهها و حتی اساطیر نقش چشمگیری دارد.

-1 سرودههای اجتماعی

»شعر شاملو شعری است متعهد و به تمام معنا اجتماعی. تعهد در شعر او البته حزبی و محدود نیست و همانند شاعران حزبی »شعار نمیدهد« و »قضایا را به آینده حواله نمیکند«تعّهد. او آزاد و یله است، درس مقاومت و پایداری میدهد، از »وهنی که بر انسان میرود« سخن میگوید. در آیینه شعر شاملو، که در این جا و اکنون در ژرفای زندگانی اجتماعی جاری است جریان مییابد و منعکس میشود.« - دستغیب، - 143 :1373 :1373 در دهه بیست و سی گروه کثیری از شاعران و نویسندگان ایرانی تحت تأثیر تبلیغات و برنامههای دروغین احزاب مترقی در ارتباط بودند و از سر و هم سویی با احزاب رایج روزگار خویش به خلق آثار هنری همّت می گماشتندعدّه.ای زیادی از آنان از جمله شاملو در اندک زمانی با پی بردن به مقاصد داعیه داران و بیپایه بودن وعدههای حزبی از عرصه سیاست به گستره جهان هنر و فرهنگ انسانی روی آوردند و بر اساس دغدغههای انسانی در آثار خود با مصایب اجتماعی همدردی کردند. »

شاملو در فاصله دو زندان در سال 1322 و 1332 سیاستگری فعال را کنار میگذارد و تفکّر سیاسی را آن میکند. گرایش انسان سالارانهاش که خوشبینانه روی در آینده دارد از ذهن حماسه اندیشیای نشات میگیرد که در سالهای مبارزه به امیدواری صیقل یافته است. مضامین شعرهایش در ساختاری بدیع و خلاق به تدریج از نوع تفکر سیاسی به تعلقات اجتماعی و از آن جا به نگرش فرهنگی در وضعیّت انسانی عروج کرده است.« - مجابی، - 92 :1380

شاملو با درک درستی که از هنر متعهد داشت، قطعاً میدانست که صرف هنر در صورت بیمایه بودن شخص هنرمند اگر چه وسیله انجام التزامات اجتماعی باشد، هرگز فروغی نخواهد داشت. به همین دلیل او به مرور زمان از آرمانگرایی، احساساتی بودن و مطلق گرایی دور میشود و به اشعار اجتماعی خود صبغههای از هنر و شعریّت میبخشد. »هدف شعر رهایی انسان از منجلابی است که اسیر آن است، نه این که فقط از خود برداشتِ شعریِ چنین و چنانی به خواننده بدهدطبعاً. »شعار سیاسی یا عقیدتی« نمیتواند ادعا کند که شعر است، اما شعر، میتواند حامل هر پیامی باشد. - محمد علی، - 64 :1377

سرودههای اجتماعی شاملو از اعماق جان او میجوشید و اگر در پارهای از قطعات اجتماعی او موفقیّتی به چشم میآید از آمیختگی شدید تعهدات اجتماعی و شعریّت با رگ و خون او ناشی میشودصرف. نظر از کارهای اولیّه شاملو بخش قابل توجهی از اشعار اجتماعی او به طرز نمادین ساخته و پرداخته شده است و آشنایی با نظام جمال شناختی شعر نیما و آثار شعرای غرب نگاه شاعر را به استعمال این نوع شیوه بیانی معطوف میدارد.

در اشعار اجتماعی شاملو معانی ضمنی در قالب عناصر طبیعت و شخصیّتهای اساطیری بیان می شود با وجود این گاهی ممکن است کل ساختار شعر از طریق تاویل نمادها، خواننده را به معانی دیگری هدایت کند. اینک به نمونههایی از سرودهایی اجتماعی شاملو که بهرهمندی از زبان سمبولیک امکان تاویل و تفسیر اجتماعی از شعر را فراهم میکند، اشاره میکنیم: شعر کوتاه نیمایی مه یکی از نمونههای مهم اجتماعی و نمادین شاملو در هوای تازه است و کلماتی چون مه، عابر، گل کو، قریه، چراغ پنهان، موج گرم، بیابان، شب، صبح، سگان قریه و وجود صفاتی مانند پنهان، خسته، لب بسته، نفس بشکسته، آهسته و خاموش با توجه به تاریخ سرایش شعر در سال 1332 مخاطب را به تاویلها و تفسیرهای اجتماعی از شعر، راهنمایی می کند.

مهمترین نکتهای که در این شعر و نمادین به چشم میخورد دقّت فوقالعادهای است که شاعر در به کارگیری از نمادها از خود نشان میدهد. این نمادها علاوهبر پیوند تنگاتنگ با فضای کلّی شعر، با محوریترین نماد آن یعنی مه نیز در ارتباط هستند. تکرار هنرمندانه بند آغازین در پایان شعر استمرار و گستردگی مه بیابان را تداعی می کند: بیابان را سراسر، مه گرفتست / چراغ قریه پنهان است / موجی گرم در خون بیابان است / بیابان، خسته / لب بسته / نفس بشکسته / در هذیان گرم مه عرق میریزدش آهسته / از هر بند. / - شاملو، - 51 :1355

»شعر پریارا مستقیماً به سفارش اجتماع نوشتم. جامعه که با کودتای 1332 لطمه نومیدانه شدیدی خورده بود به آن نیاز داشت و من که در متن جامعه بودم این نیاز را درک کردم و به آن پاسخ گفتم، آن هم با زبان خود توده. و توده هم بیدرنگ آن را تحویل گرفت و برد. لازمش داشت و من این لزوم را با پوست و گوشتم احساس کرده بودم. پس شعری بود فرزند لزوم و اقتضای وارستگی، نه اقتضای وابستگی.« - حریری، - 41 :1365

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید