بخشی از مقاله

چکیده

دغدغه اصلی ذهن شاملو، تکریم انسان است. خواستن تمام خوبیها و صفات برتر و ایدهآل براي انسان. او در شعرش انسان را براي به دست آوردن عظمت خویش که در آزادي نهفته است تشویق میکند. او مدام انسان را از درون خود به بیرون میکشاند و او را به صحنه اجتماع پیش میبرد تا براي به دست آوردن مقام انسانی خود تلاش کند. مخاطب انسانی او نه فقط قشر تحصیل کرده بلکه تمام آحاد اجتماع را در بر میس گیرد.

مخاطب او نه فقط مردان بلکه زنان نیز در دایره مخاطبان او قرار میگیرند. او به انسان ارزش قائل است و زن نیز که قسمی از انسان است شامل این عظمت میشود. او خواستار معظم بودن همه انسانهاي جهان است چه آبائی و چه نازلی و در این مسیر نازلی آن ارزش را دارد که آبائی شهید. نگاه ویژه شاملو به عنصر زن، نگارنده را بر آن داشت تا سیر و روند حضور زن در تمام دیوانهاي شعري او را مورد بررسی قرار دهد.

دوره نخست حضور زن در شعر شاملو

با توجه به سخنان خود شاملو میتوان عشق در اشعار شاملو را به دوره مستقل تقسیم کرد. دوره نخست از اولین سرودههاي شاعر - - 1326 تا سال 1340 که شاعر با آیدا آشنا میشود است؛ یعنی محدوده دوره نخست تا انتشار دفتر شعر آیدا در آینه است و دوره دوم از دفتر آیدا در آینه به بعد را شامل میشود. آهنگهاي فراموش شده 1326 نخستین دفتر شعر شاملوست. او در مقدمه کتاب با واقعبینی چنین نوشته است: »نوشتههایی است که در حقیقت میبایست سوزانده شده باشد. تو با خواندن این کتاب چیز تازهاي نمیخوانی، اینها قدمهاي اولین کودکی است که میخواسته راه بیفتد.«

مقدمه

عاشقانههاي این کتاب قطعههایی است سرشار از یادآوري جور و جفاي معشوق. »مفهومهاي کلّی عشق و ناکامی در آنها مکرر شودمی . عشقِ سراینده و معشوقهاش از همان نوع است که در سالهاي پیش از شهریور 1320 رایج بود.« - همان - »یار من دل مرا شکست ... او پوستی سفید و دلی سیاه داشت. دلش مثل غنچه میخندید و دندانش مثل مار میگزید. لبهایش سرخ و بوسیدنی بود اما امان از زبانش! « - همان، - 54 همچنین شاملو در قطعه دل و بوسه مینویسد: »دلبرکم چشمهاي سیاهش را بسته است، توي یک پیراهن نازك، زیر شمد حریر خوابیده. آرام آرام نفس میکشد.

اي مهتاب آبی! کمی خم شو تا من دلم را با یک بوسه روي دوشهایت بگذارم. «.... معشوق چهرة مشخصی ندارد و صفات کلی دارد و با عناوین محبوب و دلبرك و مهتاب که استعارههاي زن زیبا در ادبیات هستند خطاب میشود. او زیباست و پوست لطیف و سفیدي دارد. لبان سرخ و وسوسهس انگیري دارد. سنگدلترین معشوق است و کارش ظلم و ستم بر عاشق است و با او هیچگونه سر سازش و مدارا ندارد.

زن این سرودههاي شاملو معشوق کاملا ذهنی است. زیبایی و حرکات او یادآور معشوقهایی است که در عاشقانههاي قرن ششم مطالعه میکنیم. شاملو نخستین عاشقانههایش ارثیه ادب کلاسیک است و هیچگونه تشخص و هویت فردي در آنها مشاهده نمیشود. با مطالعه در دفترهاي شعري دوره بعد با اسمهایی چون آناهیتا، رکسانا، گلکو، نازلی و اسمهاي عامی چون دختران دشت و دختران انتظار مواجه میشویم.

این اسمها را باید به دو قسمت تقسیم کرد؛ قسمت نخست آناهیتا، رکسانا، و اسمهاي عام است و قسم دوم اسمهاي نازلی و گلکو میباشد. رکسانا و آناهیتا در محیط مالیخولیایی شکل گرفتهاند چرا که هنوز در ذهن شاعر هستند و به بیرون فرافکنی نشدهاندح کسانار که مظهر نور و روشنایی و روح دریاست، یک موجود تشخّص یافته نیست بلکه یک موجود خیالی و انتزاعی است که نماد امید و آمال شاعر است که به صورت یک زن خیالی ترسیم میشود. با خوانشهاي مکرر شعرهاي پیش از دفتر شعر آیدا در آینه با یک معشوق خیالی حتی از آن دست که در عاشقانههاست-دست نمییابیم. رکسانا زنی خیالی با چهرهاي مهآلود است که لباس سفید بلند بر تن دارد و در فاصلهاي دور از شاعر و تمناهاي او قرار دارد.

شاعر با او فقط در سطح زبان ارتباط برقرار میکند و گویی رکسانا همچون روحی شکننده است که اگر معرض دسترس شاعر قرار گیرد از هم میپاشد. رکسانا یک زن واقعی که شاعر با او برخورد داشته باشد نیست بلکه او همچون الههاي مقدس و یا همچون مظهري مقدس براي شاعر عمل میکند. وقتی با اسم رکسانا مواجه میشویم اینگونه به ذهن میرسد که رکسانا نماد یک مفهوم ناب و عالی است که به صورت یک زن مقدس با نام رکسانا تجسد یافته است.

»و این است ماجراي شبی که به دامن رکسانا آویختم و از او خواستم که مرا با خود ببرد چرا که رکسانا روح دریا و عشق و زندگی در کلبه چوبین ساحلی نمیگنجید و من بیوجود رکسانا بیتلاش و بیعشق و بیزندگی در ناآسودگی و نومیدي زنده نمیتوانستم بود. «... - شاملو، 1382، - 256 رکسانا همان معنا و مفهوم روشنایی و امید است که فرسنگها با شاعر فاصله دارد. زمانی که شاعر از او میخواهد که او را نیز با خود همراه سازد رکسانا به او چنین میگوید: » و میان من و تو به همان اندازه فاصله هست که میان ابرهایی که در آسمان و انسانهایی که بر زمین سرگردانند / «... -رکسانا /... و دیگر در فریاد من آتش امیدي جرقه نمیزند. - شاملو، 1382، - 262

در شعر »غزل بزرگ « زن خیالی شاعر از رکسانا به زن رویائی تغییر نام میدهد و شاعر او را پاره دیگر روح خود میخواند. و آن طرف / در افق مهتابی بیستاره باران رو در رو،/ زن مهتابیي من... / و شب پر آفتاب چشماش در شعلههاي بنفش درد طلوع میکند:/ مرا به پیش خودت ببر! / سردار بزرگ رؤیاهاي سپید من! /مرا به پیش خودت ببر! - «شاملو،1382، - 277 ولی نازلی و گلکو از ذهن شاعر به بیرون رخنه یافتهاند و در صحنه مبارزه اجتماعی حضور مییابند و یاریگر مرد انقلابی میشوند. این دو نیز زن ایدهآل شاعر هستند که از ذهن شاعر به بیرون فرافکنی شدهاند اما شاعر هنوز در واقعیت به چنین زنی دست نیافته است.

هايزن این دوره شعر شاملو هویت فردي و جسمی ندارد و عشق شاعر به آنان فردي نیست بلکه عشق شاملو به آنان در کنار عشق به اجتماع و مردم است. در این دسته از شعرهاي شاملو عشق و حماسه را در کنار هم میبینم و زن همچون کاتالیزوري براي تسریع پیروزي مرد در میدان جنگ عمل اقدام میکند. او با عشق خود مرد قهرمان را همراهی و حمایت میکند آنجا که میگوید: بین شما کدام/ -بگوئید-/ بین شما کدام/ صیقل میدهید / سلاح آبائی را/ براي/ روز / انتقام؟ - شاملو،1382، - 119 در شعرهاي دورة اول، عشق به زن در عشق به سیاست و اجتماع گره خورده است. گویا عاشقانههاي او براي غنیتر کردن نقد اجتماعی شاعر است. عشق به زن همچون چاشنی عمل میکند تا مرد قهرمان میدان سیاست و مبارزه در مسیر خود محکمتر قدم بردارد.

اما این موضوع هیچگاه بدین معنی نیست که شاملو زن را وسیلهاي براي پیروز گرداندان مرد قرار داده باشد، بلکه او هنوز به عشق راستین در زندگی دست نیافته است. شاملو زن را به صحنه اجتماع میکشاند، به او بها میدهد و او را در تعیین سرنوشت خویش مهم میس شمارد و او را همدرش مردان در مبارزه بر علیه تیرگی و خفقان نشان میدهد، امري که در ادبیات از معشوقهاي شاعران سر نزده است. من ندارم سر یأس / با امیدي که مرا حوصله داد./ باد بگذار بپیچد با شب/ بید بگذار برقصد با باد./ گلکو میآید / گلکو میآید خنده به لب /... گلکو میآید/ با همه دشمنی این شب سرد/ که خط بیخود این جاده را / میکند زیر عباياش پنهان. - شاملو، 1382، - 110-111

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید