بخشی از مقاله
كتاب و كتابخانه در تمدن اسلامي و جايگاه آن در ايران و دلايل افول اين كتابخانه ها
خلاصه
با توجه به اهميت كتاب و كتابخانه در جهان اسلام، كه ناشي از تعاليم اين مكتب آسماني است، و وجود احاديث و روايات بيشماري از رسول اكرم و ائمه درباره دانش و پژوهش، جايگاه كتاب و كتابخانه در تمدن اسلام به وضوح آشكار مي شود.
در دوران تمدن اسلامي دو دوره كلي و بارز وجود دارد، دوران رشد و شكوفايي علم و دانش در اين تمدن، كه باعث به وجود آمدن كتابخانه هاي بسيار بزرگ و كاملي شد كه به كمك دانشمندان و محققان آن زمان به وجود آمدند و ديگر دوره افوق كه در اين دوره به دلايل مختلفي از جمله عوامل دروني و بيروني، افول علم و دانش و در كنار آن كم رنگ شدن نقش كتابخانه ها در جهان اسلام را شاهد مي باشيم.
كليد واژه ها: ايران- تاريخ- تمدن اسلامي – كتاب – كتابخانه ها
مقدمه
كتاب و كتابخانه در تمدن از درجه و جايگاه ويژه و والايي برخوردار بوده است. اين جايگاه بيشتر ناشي از تعاليم مكتب اسلام اس0ت. اسلام؛ مكتب علم و دانش، و مسلمانان را به دانش اندوزي توصيه مي كند. احاديث و روايات بيشماري از نبي اكرم و ائمه – عليهم السلام- درباره فضايل علم و دانش كه از طريق كتاب و كتابخانه منتقل مي شوند، وجود دارد.
با توجه به عنايت خاصي كه مكتب اسلام به علم و دانش داشته است و راه بهروزي و سعادتمندي را از آن علما مي داند، بديهي است كه توجه به كتاب به عنوان ابزاري با ارزش براي
انتشار علوم در خور توجه و دقت است و نبايد فراموش كرد كه معجزه پيامبر اسلام خود، كتاب است و در دومين سوره قرآن كريم در ابتدا به كتاب اشاره دارد. " ذالك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين" (بقره، 2).
اگر چه در روزگاران قديم، كتاب همچون زمان حال گسترش پيدا نكرده بود، و افراد با سواد و
كساني كه مي توانستند بنويسند و بخوانند قشر وسيعي از جامعه نبودند، اما مسلمانان به ويژه در رابطه با اعتقادات ديني خود مبني بر حفظ و نگهداري قرآن كريم از دستبرد حوادث روزگار و ثبت و ضبط آنچه از پيامبر اسلام مي شنيدند، خود را موظف به نگارش مي دانستند و بر حفظ و نگهداري آنها مراقبت مي كردند.
مسلمانان هر چه از زمان پيامبر دورتر مي شدند، خود را به نگارش و ثبت و ضبط وقايع نيازمند تر مي ديدند و پا به پاي تكامل خط و به همراه حفظ و ضبط قرآن كريم و آثار پيامبران و معصومين براي كسب اطلاع و آگاهي از اندوخته هاي اقوام ديگر نيز، تلاش وافر مي نمودند.
ابزار و وسايل كتابت در دوران اسلام
مسلمانان در آغاز، تعاليم ديني خويش را از طريق به ياد سپاري به نسل هاي بعد و ديگران انتقال مي دادند. هر چند مواردي موجود است كه مسلمانان از پوست حيوانات و ديگر ابزار نوشتاري نيز استفاده مي كرده اند.1
با پيدايش و ورود پاپيروس، مخصوصا، رونق صنعت كاغذ سازي در ميان مسلمانان، در عرصه تعليم و تعلم و كتابت دگرگوني عمده اي پديدار شد و به آن سرعت بخشيد. نبايد فراموش كرد كه ورود علوم و دانش يوناني و كشاكش فكري فرق و مذاهب اسلامي از ديگر عواملي بودند كه بر رونق بازار كتاب و حرفه هاي وابسته به آن افزودند.
كتابخانه هاي تمدن اسلامي
تاريخچه ايجاد كتابخانه و جمع آوري كتاب به عهد باستان باز مي گردد. بي شك كتابخانه و كتابداري ردپايي بر گذرگاههاي پيچاپيچ تمدن، از عهد باستان تا عصر حاضر، بر جا گذاشته است. ايجاد كتابخانه در روزگار باستان به سومريان، بابليان، آشوريان و مصريان نسبت داده مي شود.
سومريان، در حدود 2700 سال پيش از ميلاد مسيح كتابخانه هاي شخصي، مذهبي و ذولتي بر پا كرده بودند و مشهور است كه كتابخانه تلو مجموعه اي متجاوز از 30000 لوح گلين داشته است. بابليان كه تمدن سومريان را به ارث برده بودند، سبك نگارش و سرشت مواد نوشتني را حفظ كردند و مهم ترين كتابخانه در آن زمان كتابخانه بورسيپا بود. اما كتابداري به منزله يك پيشه به دوران آشوريان باز مي گردد. آشور بانيپال، پاادشاه آشوري كه از 668 تا 626 قبل از ميلاد مي زيسته، نخستين مفسر كار كتابدار در نظر گرفته مي شود. تمدن باستاني مصريان همزمان با تمدن هاي
سومريان، بابليان و آشوريان شكوفا شد. اما، مصريان از نظر شكل كتاب و مواد نوشتني با آنها تفاوت بسيار داشتند. ماده نوشتني آنها برگ پاپيروس بود، از قلم مو مانندي به منزله ابزار نگارش استفاده مي كردند. مصر باستان كتابخانه هاي بي شماري، از قبيل كتابخانه هاي شخصي،
معبدي و بايگانيهاي دولتي داشت.
اما كتاب در اسلام، خود داستاني ديگر دارد: آغاز پيام وحي با فرمان خواندن، سوگند خوردن به قلم كه نمادي است براي نوشتن، فراخوان مكرر به تعليم و تعلم، پافشاري به كتابت، رويكرد گسترده پيروان آيين اسلام به فراگيري خواندن و نوشتن، همه و همه نمودهايي از اين گذشته است. ب
زيرا اهتمام ويژه مسلمانان به قرآن آنان را وا داشته است تا ظريفترين و دقيقترين ارايه ها را در نگارش و تزيين اين كتاب آسماني به كار گيرند.
مسلمانان از اواخر قرن دوم هجري به جمع آوري كتب علاقه زيادي نشان داده اندف اما دقيقاً معلوم نيست كه آغاز تشكيل كتابخانه به كدام سال و كدام شخص باز مي گردد. آن چه كه مشخص است اين كه كتابخانه هاي عمومي پديده اي متعلق به قرن چهارم هجري مي باشد. خزانه الحكمه ها كه پيش از دارالعم ها به وجود آمده بودند، به معني واقعي كلمه، عمومي به شمار نمي رفتند.2
مداركي وجود دارند كه حكايت از ايجاد كتابخانه هاي مساجد در قرن چهارم هجري دارند. در همان حال ممكن است كه آغاز كتابخانه هاي شخصي به شكل محدود آن مربوط به قرن سوم هجري باشد.
كتابخانه هاي جهان اسلام به چهار دسته تقسيم مي شوند:
الف- كتابخانه هاي شخصي
ب – كتابخانه هاي مساجد
ج- كتابخانه هاي عمومي
د- كتابخانه هاي نيمه عمومي
اين طبقه بندي تكيه بر بنيان گذاران و استفاده كنندگان از كتابخانه دارد. در كتابخانه خاي شخصي عمومي و نيمه عمومي بنيان گذاران افراد خاصي بودن و تنها ميزان استفاده كنند گان آنها را از جدا مي كنند. درحالي كه در كتابخانه هاي مساجد بنيانگذاران خاصي را نداريم.
الف: كتابخانه هاي شخصي
به آن دسته از كتابخانه ها گفته مي شود كه علما و دانشمندان براي استفادههاي شخصي تاسيس مي كردند. مي توان گفت كه در ميان علماي شيعه – مثل علماي ساير مذاهب – بر پا داشتن كتابخانه هاي شخصي امري مرسوم بوده است اما دقيقا نمي توان مشخص كرد كه اولين كتابخانه شخصي را چه كسي پديد آورد و يا تعداد آنها چقدر بوده است. در ميان علماي شيعه كه داراي كتابخانه هاي شخصي بر جسته اي بودند مي توان از : محمد بن مسعود عياشي سي
د رضي سيد مرتضي شرف الدين محمد و شيخ طوسي نام برد.
ب: كتابخانه هاي مساجد
مساجد قديميترين مراكز آموزشي در اسلام هستند. با توجه به توجه به جايگاه خاص مسجد در ميان مسلمان مردم علما و دانشمندان به مساجد كتاب وقف مي كردند و به اين ترتيب بود كه كتابخانه هاي مساجد به وجود آمدند و گويا در هرمسجد جامع بزرگ يك كتابخانه هم وجود داشت. 3
ج:كتابخانه هاي عمومي
اين دسته از كتابخانه ها به كتابخانه هايي گفته مي شود كه براي استفاده همگاني، بدون توجه به پايگاه اجتماعي، علمي و مذهبي استفاده كنندگان ساخته شده بودند. " در آغاز قرن چهارم هجري نياز به وجود يك كتابخانه عمومي بشدت احساس مي شد. نهظت علمي در اين دوره وسعتي قابل ملاحظه داشت. خزانه الحكمه ها به معناي واقعي كلمه عمومي نبودند... كه بايستي به كتابخانه هاي عمومي تبديل مي شدند، به اين ترتيب دارالعلم ها به وجود آمدند و به معناي واقعي كلمه عمومي بودند. به اين ترتيب كه جا و مكان و مستمري كافي و نيز قلم و دوات و كاغذ در اختيار مراجعان و محققان قرار مي دادند."4
كتابخانه هاي عمومي بخشي از دارالعلم ها و در واقع مهمترين بخش آنها را تشكيل مي دادند. پايه گذاران آنها گاهي چهره هاي برجسته حوزه هاي علمي بودند.
معرفي برخي از كتابخانه هاي عمومي دوران اسلامي
كتابخانه حلب
تاريخ بنياد اين كتابخانه مشخص نيست. اما دو چهره شناخته شده با آن پيوند خورده اند: سيف الدوله حمداني (356 ه.ق) در قرن چهارم و ثابت بن اسلم (460ه.ق) در قرن پنجم. اين كتابخانه داراي بيش از ده هزار جلد كتاب بود كه سيف الدوله و شايد اشخاص ديگر- وقف آن كرده بود. اين كتابخانه با تسلط فاطميان اسماعيلي بر حلب طعمه حريق شد. 5
كتابخانه شاپور
شاپور بن اردشير در سال 381 هجري موسسه اي را در محله بين السورين كرخ بغداد بنا كرد و به روايت بيشتر منابع، اسم دارالعلم بر آن نهاد. برخي منابع اسم دارالكتب را براي اين كتابخانه به كار برده اند. شاپور كه در زمان بهاء الدوله بويهي چندين نوبت به وزارت رسيد، پيش از آن به علت شغل كتابت، داراي فرهنگ غني و روابط دوستانه با دانشمندان بود. وي در اصل ايراني و شيعه مذهب بود و به همين جهت كرخ را به عنوان جايگاه كتابخانه برگزيد. اين كتابخانه در حدود ده هزار
جلد كتاب در موضوعات مختلف مانند: علوم ديني، ادبيات، فلسفه ، نجوم، هندسه، پزشكي و ديگر شاخه هاي علم داشت.
هر چند اين كتابخانه موسسه اي شيعي بود و توسط شيعيان اداره مي شد، اما فرق مختلف تسنن نيز در اين كتابخانه جاي خود را داشتند. بنابر اين كتابخانه شاپور فقط به شيعيان بغداد
اختصاص نداشت، بلكه در دسترس كليه ساكنان اين شهر بود. 6
كتابخانه سيد رضي
با آن كه سيد رضي ( 406ه.ق) از چهره هاي شناخته شده و مشهور قرن هاي چهارم و اوايل قرن پنجم هجري است، از دارالعلم او اطلاعات اندكي در اختيار داريم. سيد رضي در بغداد دارالعلمي ساخت كه خود نيز در آن كتابخانه درس مي گفت و دانشجويان براي شنيدن درس و استفاده از كتابها بدان مركز مي رفتند. سيد رضي از اموال شخصي خود هزينه هاي كامل دانش اندوزان را پرداخت مي كرد.
كتابخانه سيد مرتضي
سيد مرتضي (436 ه.ق) همانند برادرش، سيد رضي، از شخصيت هاي علمي و سياسي شيعي در قرن پنجم است. طبق برخي از منابع وي مدتي ناظر كتابخانه شاپور بود. او دارالعلمي در بغداد بنا كرد كه در حدود هشتاد هزار جلد كتاب داشت. اين كتابخانه پس از كتابخانه عمومي بني عمار در طرابلس، بزرگترين كتابخانه بود. وي نيز به شاگردانش ماهانه مرتبي و مقرري پرداخت مي كرد. از شاگردان او مي توان از شيخ طوسي نام برد.
د- كتابخانه هاي نيمه عمومي
كتابخانه هاي نيمه عمومي به كتابخانه هايي اطلاق مي شود كه بنيان گذاران، آنها را براي استفاده شخصي خويش بر پا مي كردند و در همان حال تمام اقشار مردم نمي توانستند از آنها بهره گيرند و فقط طبقات بالاي مردم توانايي ورود به كتابخانه ها را داشتند. اين كتابخانه ها به امرا، پادشاهان و حكامي وابسته بودند كه بيشتر كتابخانه ها را براي مصالح سياسي و ستايش انگيزي فرهنگي خويش داير مي كردند.7 اين دسته از كتابخانه ها نيز به محققان كمكهاي مالي مي كردند و زمينه پژوهشهاي آزاد آنها را تامين مي نمودند 8. از اين گونه كتابخانه ها مي توان به موارد زير اشاره نمود:
كتابخانه فارس
اين كتابخانه توسط عظد الدوله در فارس تاسيس شد. اين كتابخانه از كتابخانه هاي معتبر زمان خويش به حساب مي آمد و در مورد آن ، مقدسي از جغرافيدانان و سياحان بنام قرن چهارم ، در توصيف اين كتابخانه چنين مي نويسد: اين كتابخانه زير نظر يك كتابدار، از نيكو كاران شهر اداره مي شود. هيچ كتابي وجود ندارد كه در دانشگاههاي گوناگون تصنيف شده باشد و در آن وجود نداشته باشد. اين كتابخانه داري فهرستهايي است كه موجودي آن در آنها نوشته شده است.
كتابخانه رامهرمز
اين كتابخانه در شهر رامهر مز ، در كنار خليج فارس ، توسط ابن سوار كانب ساخته شد. كه در آن موقوفاتي نيز وجود داشت.
كتابخانه بصره
كتابخانه بصره نيز توسط ابن سوار كاتب در شهر بصره ساخته شد. كه نسبت به كتابخانه رامهرمز بزگتر و گسترده تر بود. به كساني كه در اين كتابخانه بطور مستمر مطا لعه و تحقيق مي كردند ماهيانه پرداخت مي شد و در آنجا هميشه يك استاد كلام معتزلي تدريس مي كرد 9
كتابخانه ابن شاه مردان
اين كتابخانه نيز در شهر بصره واقع بود و به آن كتابخانه بصره نيز مي گفتند كه توسط وزير ابو كاليجار ديلمي، ابو منصور بن شاه مردان ساخته شده بود. در اين كتابخانه نوزده هزار جلد كتاب وجود داشت. 10
كتابخانه صاحب بن عباد
اين كتابخانه در شهر ري كه يكي از كانونهاي تشيع بود ساخته شده بود. اين كتابخانه به ادعاي آرتور بوپ به اندازه مجموع كتابخانه هاي اروپا در قرن دهم ميلادي كتاب داشت. تعداد كتابها به روايت خود صاحب به دويست و ششهزار جلد مي رسيده است.
استفاده از اين كتابخانه نه تنها رايگان بود بلكه براي تشويق امر آموزش و پژوهش به هر محقق 1000 در هم نيز پاداش داده مي شد. 11 اين كتابخانه با ارزش با يورش محمود غزنوي به ري ، به آتش كشيده شد و كتابهاي كلامي ، فلسفه و. نحوي آن در پاي دار علما سوختند و بقيه كه در حدود صد بار شتر بودند به خراسان فرستاده شدند. 12
چگونگي اداره كتابخانه ها و نحوه در آمد و مخارج آنها
اداره كتابخانه ها در آن زمان بدين شكل بود كه يك نفر به عنوان سر پرست بر كار كاركنان كتابخانه نظارت مي كرد. عزل و نصب كتابداران و كارمندان با او بود و به كليه امور ادري كتابخانه نظارتد مي كرد. شخصي نيز به عنوان مدير فني يا كتابدار نيز وجود داشت كه به كارهاي غير اداري رسيدگي مي كرد و افرادي را كه در زير دست او بودند، راهنمايي مي نمود. اين افراد در كتابخانه ها عبارت بودند از:چند تن وراق و نساخ براي نسخه برداري از كتابها، صحاف براي جلد كردن آنها و تذهيب كاراني براي طلا كاري و تزيين كتابها، زير دست مدير فني يا همان كتابدار در كتابخانه ها مي كردند.
کتابخانه های عمومی و نیمه عمومی، عمدتاً از طریق موقوفاتی که واقف بر آنها در نظر می گرفت، تامین مالی می شدند. اما در این میان می توان از کمکهای مردمی و مخصوصا امرا و سلاطین نام برد.
شیوه های تهیه کتاب
تشکیل و گسترش کتابخانه ها، از طریق کار نسخه برداران و نیز از طریق کتابهایی که برای شخص موسس تالیف می شده و اهدای کتابهای نفیس برای ابراز مراتب حق شناسی به موسس و بالاخره از طریق خریدارای منظم کتاب صورت می گرفته است. اما در میان تمام شیوه ها ، شیوه وقف قابل توجه تر است.
کتابخانه های ایران اسلامی
کتابخانه های اسلامی با گسترش علم و دانش توسعه یافت. از این رو قرن اول هجری طبعاً دوره آغاز و پیدایش بوده است. از قرن دوم تا ششم هجری و نیز کمی از اوایل قرن هفتم هجری دوران تکامل و اوج پیشرفت کتابخانه های اسلامی به شمار می رود و دوره انحطاط و افوق از اواخر قرن هفتم با هجوم اقوام بیگانه و علل دیگر شروع می شود.
ایران یکی از کشورهای پهناور اسلامی، آن روزگار محسوب می شد، به تنهایی طی قرن های نخستین اسلامی بیش از 600 کتابخانه را دارا بود که آوازه برخی از آنها در سراسر جهان پیچده بود. همین عامل باعث شد تا بسیاری از دانشمندان از دورترین نقاط جهان اسلام یعنی اندلس و دیگر نقاط به ایران آمده و از کتابخانه ها و مراکز فرهنگی این کشور بهره ها ببرند. 13
از قدیمی ترین کتابخانه های ایران اسلامی می توان از کتابخانه ابوالوفا بن سلمه در همدان نام برد که آثار مهمی درباره موضوعهای مرسوم در سده سوم هجری در آن گرد آمده بود.
کتابخانه رصد خانه مراغه که به همت خواجه نصیر الدین طوسی در جوار رصد خانه برپا شد و کتابهایی که از غارت کتابخانه های شهرهای بغداد، دمشق، حلب، موصل، خراسان، الموت، سمرقند، بخارا، مرو، قزوین، ساوه و نیشابور بدست آمده بود، در آنجا جمع آوری شد. همچنین خود خواجه، مامورانی را به اطراف عالم می فرستاد که هر جا کتاب مفیدی یافتند، خریداری شود، در اثر تلاش وی در مدت کوتاهی کتابهای رصدخانه به چهارصدهزار جلد رسید. 14
از دیگر کتابخانه های اسلامی، کتابخانه شیخ صفی الدین اردبیلی، که از کتابخانه های م
شهور سده هشتم هجری است را باید نام برد. مریدان شیخ کتابهای بسیاری به این کتابخانه هدیه کردند، که نسخه های خطی به جای مانده از آن کتابخانه حاوی ارزش تاریخی زیادی است. در دوره حکومت فتحعلی شاه قاجار به هنگام رویدادهای آذربایجان (جنگ ایران و روس) کتابهای این کتابخانه به وسیله فاتحان روس به عنوان امانت به منظور مطالعه و استنساخ به تفلیس برده شد و هم اکنون در موسسه شرق شناسی لنینگراد نگهداری می شود. 15
آل سامان در خراسان و ماوراء النهر حکومت نیرومندی تشکیل دادند که در قرن چهارم به عظمت و قدرت خود رسید؛ آنان که مروج مذهب اسماعیلیه بودند، دربخارا، مقر حکومت خود، کتابخانه ای مفصل ایجاد کردند.
کتابخانه نوح بن منصور در هر فن از علوم اسلامی در آن کتابی یافت می شد. به قول ابن سینا توصیف آن کتابخانه آمده است: " در آن کتابخانه برخی از کتابها را دیدم که اغلب مردم نام آنها را هم نشنیده اند و نسخه هایی را مشاهده کردم که تا آن روز ندیده بودم و دیگر پس از آن روز ندیدم..." به گفته او اتاقهای زیادی وجود داشت و هر یک آکنده از صندوقهای کتاب بوده است. 16
از مشهور ترین کتابخانه هایی ایران می توان از کتابخانه مسعود بن ابراهیم غزنوی که کتابدار آن مسعود بن سعد سلمان، شاعر معروف قرن ششم بوده یاد کرد. همچنین کتابخانه امام محمد غزالی در شهر طوس، کتابخانه صابونیه در نیشابور، کتابخانه نظامیه نیشابور، کتابخانه رشید الدین و طواط در خوارزم از مراکز فرهنگی مهم ناحیه خراسان بزرگ بوده اند. 17
از دیگر کتابخانه های سرزمین ایران باید از کتابخانه عضد الدوله دیلمی در شیراز یاد کرد. در این کتابخانه کتابها بر اساس موضوع و نام مولف طبقه بندی شده بود، بطوریکه اثار مربوط به هر حوزه از علوم و فنون و ادبیات به همراه فهرست آنها در اتاقی مخصوص نگهداری می شد. ازدیگر کتابخانه های آن سامان، کتابخانه مجدالدوله و معزالدوله دیلمی را می توان ذکر کرد. از نفائس کتابخانه عضدالدوله دیلمی همین بس که علامه بشاری درباره آن گفته است:" من در تمام ممالک اسلامی نظیر آن را ندیده و گویی آن را نمونه یک فردوس برین ساخته اند". همچنین مقدسی درباره آن
افزوده است: " از هر کتابی که تا آن روزگار تالیف شده بود، نسخه ای در این کتابخانه یافت می شد" 18
کتابخانه صاحب بن عباد در ری حاوی 117 هزار جلد کتاب بوده که تنها فهرست آن شامل ده مجلد می شده است. این کتابخانه پس از مدتی نام دارالکتب را به خود گرفت و از طرف صاحب بن عباد وقف مردم شد، به این ترتیب عالمان آن عصر به راحتی می توانستند از مجموعه آن کتابخانه بهره مند شوند. مورخان آمار كتابهاي آن كتابخانه را تا سيصد هزار جلد نيز ذكر كرده اند. 19
كتابخانه دارالعلم شاپور فرزند اردشير داراي بيش از صد هزار جلد كتاب بوده كه از كتابهاي روم، چين، هند، عراق و كتابهاي باستاني ايراني استنساخ شده بود. اين كتابخانه در اواخر قرن چهارم هجري به سال 381 قمري تاسيس شد.20
از كتابخانه هاي قديمي و مشهور ايران، كتابخانه نظاميه اصفهان، كتابخانه سيدنا حسن صباح، كتابخانه ابوالفضل عميد و فاضل ديلمي، كتابخانه شمس المعالي در طبس، كتابخانه رستم بن شهريار در ري، كتابخانه انوشيروان در كاشكان، مهلان ساوجي و بو طاهر در ساوه، كتابخانه آل خجنديان در اصفهان و كتابخانه ربع رشيدي در تبريز را مي توان نام برد. 21
از جمله قديمي ترين و كهنترين كتابخانه هاي اسلامي كه به رغم حوادث مخرب روزگار هنوز پا برجاست، كتابخانه مبارك آستان قدس رضوي در مشهد مقدس است كه در حدود يك هزار سال از تاسيس آن مي گذرد. اين كتابخانه را مورخان تا سال 1348 بر مبناي وقف نامه مورخ رمضان 421 هجري – كه در مجلدي از قرآن كريم نوشته شده – كهنترين سند براي اثبات وجود اين كتابخانه مي دانُستند. در آن سال در اثر تخريب و تعمير برخي بيوتات قديمي آستان تعدادي قرآن بسيار نفيس در كنج يكي از انبارها بدست آمد. وقف نامه هاي مندرج در اين قرآن ديگر به سال 393 هجري وقف شده، در ميان آنها وجود داشت. 22
دلايل افول كتابخانه هاي اسلامي
سرنوشت كتابخانه هاي اسلامي بسيار غم انگيز و اسفناك است. كتابخانه هاي بزرگ اسلامي در جنگهاي داخلي و كشمكشهاي مذهبي و يا بي اعتنايي حكام به نابودي كشيده شد. در نابودي كتابخانه هاي اسلامي مي نوان دو عامل را ذكر كرد:
الف:عواملي بروني
ب: عوامل دروني
البته بايد به اين دو عامل مصائب ديگري نظير زلزله و آتش سوزي را نيز اضافه نمود.
عوامل بروني
اين عوامل شامل اعمال خشونت بار و وحشيگريهايي است كه قدرتهاي بيگانه نسبت به جهان اسلام مرتكب شدند. مثلا، خيمنز، كاردينال اسپانيايي كه از توجه همطنان خود به مطالعات اسلامي شكايت داشت،
دستور داد تا هشتاد هزار كتاب عربي را در ميدان عمومي غرناطه بسوزانند. 23
در نابودي كتابخانههاي اسلامي تاراج مسيحيان را در جنگهاي صليبي و حمله مغولان به بلاد اسلامي را نبايد فراموش كرد. 24
كتابخانهةاي اسلامي، علاوه بر ويراني شاهد نوعي ديگر از حملات بيگانگان نيز بوده است. از حدود قرن يازدهم سيل دانشمندان و دلالان حريص كتاب از اروپا به كشورهاي اسلامي و عربي سرازير شد. اينان به جست و جو، يافتن و خريدن قانوني يا غير قانوني – تقريباً هر دست نوشتهاي كه دسترسي يافتند پرداختند. 25
عوامل دروني
عوامل دروني متوجه خود مسلمانان است كه شاهد از دست دادن انبوهي از ذخاير علمي و فرهنگي كشورشان بودهاند. بيترديد تعداد انبوهي كتاب بر اثر بيمبالاتي، غفلت و ناداني از بين رفته است.بيكفايتي خلفاي فاطمي و افراط در اعمال قدرت و عياشي، 26 بيتوجهي و اهميت ندادن عثمانيها به ميراث فرهنگي سرزمين تحت سلطه خود از همه آشكارتر و واضحتر است. به عنوان مثال، به هنگان گشايش كتابخانه قبه المال در مسجد اموي دمشق، سلطان عبدالحميد دوم در پاسخ به پيشنهاد امپراتور آلمان، ويليام دوم، در سال 1899 دستور داد تا اين كتابخانه را كه مدتي مديد قفل بر در داشت، بگشايند و محتويات آن را بررسي كنند. پس از انجام اين كار، سلطان دستور داد تا بخش اعظم مجموعه كمياب و شگفتانيز كتابخانه را به عنوان هديه شخصي او نزد پادشاه آلمان بفرستند. 27
مورخان آلمان در برآورد ميزان خسارت وارده به پيكر علمي جهان اسلام در اثر نابودي كتابخانههاي مهم اسلامي، بيشترين عامل را از آن مغولان، صليبيون، مسيحيان غربي، مذهبيون متعصب و آتشسوزي دانستهاند. اما با اين همه احوال اين همه به معناي از بين رفتن كليه ميراث علما دوره اسلامي نبوده، بلكه شمار زيادي از آثار اسلامي به دليل مالكيت خصوصي از گزند اين عوامل دور مانده و آسيبي نديدهاند.
نتيجه
كتابخانه در قلمور تمدن داراي ارج و منزلت والايي بوده است. ميراث عظيم فرهنگي مدوني كه در طي اعصار و قرون بر جاي مانده، مبين آن است كه اين نهاد فرهنگي در ادوار درخشان تمدن
اسلامي فضيلت فراواني داشته و از اركان اساسي جامعه اسلامي محسوب ميشده است. اصولاً شكوفايي در ادوار با ثبات صورت ميگيرد و نهادهايي چون مدرسه، دانشگاه، دارالعم ، بيت الحكمه و كتابخانه در يك جامعه با ثبات و مشحون وحدت از صلح، پيشرفت ايجاد مي شدند. هر زمان چنين زمينههايي در قلمرو تمدن اسلامي فراهم بوده، كتابخانههاي عظيمي در آن ايجاد شده و رشد كرده كه به كانونهاي فرهنگي روز روزگار خود نيز تبديل شدهاند.
در روزگاري كه انحطاط فرهنكي جوامع اروپايي را فراگرفته بود و مردمان اين جوامع مصائب و تيره روزيهاي قرون وسطي را تجربه ميكردند، در اين سوي جهان، در حوزه تمدن اسلامي، زمينه مساعدي براي ايجاد و رشد نهادهاي فرهنگي به وجود آمده بود. در راستاي تحقق تعاليم دين مبين اسلام كه طلب علم و دانش را فريضه ميدانست، تاسيس كتابخانه در گوشه و كنار ممالك اسلامي مورد توجه حكام و دانشكندان معارف خواه بوده است.
يادداشتها :
1- استپچويج ، الكساندر. كتاب درپويه تاريخ، ترجمه حميدرضا آژزير و حميد رضا شيخي. مشهد. آستان قدس رضوي . 1373، ص 275
2- العش، يوسف. كتابخانههاي عمومي و نيمهعمومي عربي در قرون وسطي (بينالنهرين، مصر) ترجمه دكتر اسدالله علوي. مشهد. آستان قدس رضوي. 1372
3- اشپولر، برتولد. تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمه جواد فلاطوري، ج 3، تهران. علمي و فرهنگي، 1369 علمي و فرهنگي ، 1369، جلد اول، ص 201
4- يوسف العش، ص 164
5- همان كتاب، ص 127
6- همان كتاب، ص 137
7- شلبي، احمد تاريخ آموزش در اسلام. ترجمه محمد حسين ساكت. ج 2 تهران. دفتر نشر و فرهنگ اسلامي. 1370 ص 160
8- نخستين. مهدي. تاريخ سرچشمههاي اسلامي آموزش و پرورش غرب ترجمه عبدالله ظهيري. مشهد. آستان قدس رضوي. 1367. ص 80
9- مقدسي. ابوعبدالله. احسن التقاسيم فيبر معرفهالاقاسيم. ترجمه علينقي منزوي، تهران. شركت مولفان و مترجمان ايران. 1361. بخش 2، ص 668
10- ابن جوزي. المنتظم. تحقيق از محمدعبدالقادر عطا. بيروت. دارالكتب العلميه، 1992، ج 16، ص 224
11- تاريخ سرچشمههاي اسلامي آموزش و پرورش غرب، ص 91
12- ابن اثير. الكامل فيبر التاريخ. تصحيح محمد يوسف الدقاق. بيروت. دارالكتب العلميه 1987 . ج 9. ص 372
13- عقيقي بخشايشي. عبدالرحيم. كتاب و كتابخانه: زير مبناي تمدن و علوم اسلامي. قم. دفتر نشر نويد اسلام. 1356 . ص 164
14- آزاد. اسدالله. آشنايي با كتاب و كتابخانه. مشهد. كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي. بيتا . ص 19
15- همان كتاب، ص 20
17- حاكميو اسماعيل. « سهم ايرانيان در تاسيس كتابخانههاي اسلامي تا قرن هشتم هجري» مجموعه مقالات ارائه شده در سمينار كتاب و كتابداري در 4-2 خرداد 1360. مشهد كتابخانه مركزي دانشگاه فردوسي. 1360 . ص 65
18- كتاب و كتابخانه : زيمبناي تمدن و علوم اسلامي، ص 164
19- همان كتاب. ص 165
20- فرحزاد. محمد . «نگاهي به كتابخانههاي ايران در دورهاسلامي». فروغ صبح دانايي، ش 6، 1373، ص 4
21- كتاب و كتابخانه : زير مبناي تمدن و علوم اسلامي. ص 167
22- انصاري. نوشآفرين. وقفنامهها و تارخ كتابخانه و كتابداري. يادنامه اديب نيشابوري، تهران. موسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مكگيل ( دانشگاه تهران) 1365 ، ص 98
23- مكي سباعي. محمد. تاريخ كتابخانههاي مساجد. ترجمه محمد عباسپور، محمد جواد مهدوي. مشهد. بنياد پژوهشهاي اسلامي . 1373. ص 177
24- المردي. جانسون. « كتابخانههاي جهان اسلام » ترجمه علي شكويي نشريه دانشكده ادبيات و علوم انسانس دانشگاه تبريز، دوره 31 (بهار 1362) ص 87
25- تاريخ كتابخانههاي مساجد. ص 179
26- دورانت. ويل. تاريخ تمدن عصر ايمان (كتاب دوم. تمدن اسلامي ) ترجمه ابولقاسم پاينده. تهران آموزش و انقلاب اسلامي، 1368 ، ص 314
27- تاريخ كتابخانههاي مساجد، ص 181
A Look at Book and Library in Islamic Civilization and Its Position in Islamic Iran and the Reasons for Decline of Libaries in Islamic Word
Babak Oliadonichi
Rasoul Abbzsi
Abstract
Considering the importance of book and library in Islamic world, which is resulted from the teaching of this divine school, and presence of several sayings and anecdotes by the great prophet and Imams on knowledge oan research, the position of book and library in Islamic civilization becomes clear. There are two general and distinct periods in Islamic ci
vilization: the age of growth and flowering of science and knowledge in this civilization, which caused the creation of very large and comprehensive libraries established with the help of scientists and researchers of that time.
And the other one, that is, the age of decline, when due to several reasons including internal and external factors, we witness the decline of science and knowledge together with fade of the role of libraries in the Islamic word.
Key words: Iran, History, Islamic Civilization, Book, Libraries
دكتر غلامحسين سعيديان
مناصب و عملكرد امير خان تركمان در دوره صفويه و سرانجام كار او
چكيده
اميرخان تركمان، نوادهي اميرخان موصلو، يكي از سرداران تركمان بود كه در دوره سلطنت شاه اسماعيل دوم منصب رياست طايفه خود را كسب كرد. چون در قتل شاه اسماعيل دوم شركت داشت به پاس اين خدمت، شاه محمد خدابنده وي را به اميرالمرايي آذربايجان منصوب كرد و خواهر يا دختر فاطمه بيگم سلطان را هم به عقد ازدواج او در آورد.
اميرخان به منظور تثبيت موقعيت خود، با سران طوايف مختلف عقد مودت بست و چنين وانمود كرد كه به منظور تقويت و پشتيباني از دولت صفوي هم كه شده، بايستي اتحاد و اتفاق بين سران طوايف برقرار باشد اميرخان در حوزه حكمراني خود به مرور نفوذ زيادي پيدا كرد و در ابتداي امر ب
ه حمزه ميرزاي وليعهد نزديك شد به طوري كه اعتماد و اطمينان وي را به خود جلب كرد اين امر مايه تحريك و حسد و كينه ساير نزديكان و نديمان شاهزاده، خصوصاً سرداران استاجلو و شاملو گشت و در نهايت باعث عزل اميرخان از اميرالمرايي و زنداني شدنش در قلعه قهقهه گرديد. عزل و حبس اميرخان به تحريك سرداران شاملو واستاجلو، آتش اختلاف طوايف بزرگ قزلباش را شعلهور
تر كرد. آنان بيش از پيش به هم نزديك شدند و جون خبر قتل اميرخان را در قهقهه شنديدند، آشكارا بر حمزه ميرزا قيام كردند و با او از در جنگ برآوند. سرانجام اين گونه تحريكات و دشمنيهاي داخلي اين بود كه علاوه بر كشته شدن حمزه ميرزا، نيروي مقاومت ايران را نيز در برابر سپاهان عثماني در هم شكست و موجب از دست رفتن سراسر قفقاز و قسمت بزرگي از آذربايجان در ز
مان سلطنت شاه محمد خدابنده گرديد.
كليد واژهها
امير المرايي امير خان، شاه محمد، ميرزا، طايفه تركمان، قلعه قهقهه.
Article topic: positions and performances of Amirikhan-e-Torkman in Safavid period and outcome of his work.
Abstract:
Amir Khan Torkaman_ Amir Khan Moslovs grandson_was one of the Torkman tribes master who attained the tribe governor (head) in the shah esmail. II. Due to his participation in shah esmail II murder; shah mohamad khoda bandeh appointed him as a Azarbaijan master and conclude a marriage him to his own daughter or sister _ fatemeh Beigam sultan.
In order to establish his position, Amir khan made contract with deffernt tribes heads and Feign that there must be union and support safavid governance. Amir khan penetrate gradually in his governship domain and at first he approached to successor Hamzeh mirza so that he trusted him that lead to stimulations jealousy and rancour of the trusted him that other relatives and slaves of prince, specialy estajlo and Shamlo commanders and finally led to deposal of Amir khan from master position and being jailed in Ghahghahed castle. Desposal and jailing of Amir khan that led to stimulation of Shamlo and Estjlo commanders increased the difference between big tribes of Ghezelbash. They approached to each other and when they heard Amikhan murder in Ghhghaheh, obviously vevalted against Hamzeh mirza and fought to them. The result of the internal stimulations and enmities wadthwt in addition of Hamzeh Mirza death (murder), resistant strength of Iran against Osmani armies also decreased and lead to destruction of whole ghafgaz and big portion of Azarbaijan in kingdom period of Shah
Mohammad khodabandeh.
Keywords:
Amir khans master, Shah Mohamad, Hamzeh Mirza, Torkoman tribe, Ghahgaheh castle.
مقدمه
سلسله صفوي به كمك سران طوايف خصوصاً طوايف استاجلو، فشار، تكلو، ذوالقدر، روملو، شاملو، و قاجار ايجاد گرديد. در بدو امر، بين شاه اسماعيل اول و سران طوايف، حالت مريد و مرادي حاكم بود به طوري كه هيچ كس در مقابل شاه، قادر به اظهار وجود نبود. پس از فوت شاه اسماعيلش، كم كم فرصت اظهار وجود به دست آورده و در اين راستا، در سبقت گرفتن از يكديگر جهت تقرب به دستگاه سلطنت به منظور كسب قدرت و ثروت از هيچ گونه فريب و ريا و عهد شكني و نزاع، دريغ نميورزيدند. پس از مرگ شاه طهماسب اول در 17ربيع الاول 984 ه. ق و كشته شدن حيدر ميرزاي وليعهد و به سلطنت رسيدن اسماعيل ميرزا با عنوان شاه اسماعيل دوم، جنگ قدرت در ميان سران طوايف بيش از پيش شدت گرفت و همين اختلافات باعث ضعف و ناتواني حكومت مركزي و حملات مكرر قواي عثماني به مرزهاي شمال غربي كشور گرديد. در همين زمان اميرخان تركمان به دستور شاه اسماعيل دوم، رياست طوايف تركمان را عهدهدار شد، چون در كشتن شاه اسماعيل دوم دستيار پريخان خانم بود. شاه محمد هم به پاداش اين خدمت، وي را به امير الامرايي آذربايجان منصوب كرد و به قولي، خواهر خود فاطمه بيگم سلطان، و به قولي ديگر، دختر خود به همين نام را به عقد ازدواج او درآورد. در اين تحقيق ضمن معرفي اميرخان عملكرد او نيز با ديگر اتفاقات و سرانجام و پيامدها مورد بررسي قرار ميگيرد.
آذربايجان بزرگ و اميرخان تركمان
از تاريخ و محل تولد و دوران كودكي و نوجواني اميرخان اطلاع دقيقي در دست نيست و همين قدر معلوم است كه وي در زمان سلطنت شاه اسماعيل دوم (1)، رئيس طايفه تركمان (2) و نواده اميرخان موصلولله (3) شاه طهماسب اول (4) بوده است. وي در كشتن شاه اسماعيل دوم دستيار پنجره پريخان خانم (5) بوده و شاه محمد (6) هم به پاداش اين خدمت وي را به اميرالامرايي آذربايجان منصوب كرد و خوهد خانم خود فاطمه بيگم سلطان را به عقد ازدواج او درآورد. (7)
اميرخان به منظور تثبيت موقعيت خود با پيره محمدخان ريش سفيد طايفه استاجلو(8) عقد پدر و فرزند بست و اين امر در مجلسي صورت گرفت كه همه اميران بزرگ قزلباش در آن مجلس حضور داشتند و هر دوي آنها در حضور حاضرين سوگند ياد كردند كه اختلافات و دشمنيهاي ديرين را كن
ار بگذارند به كلي گذشته را فراموش كنند و به منظور تقويت و پشتيباني دولت صفوي هم كه شده، با يكدگير متحد باشند. بدين وسيله بود كه با با فراهم كردن زمينه اتفاق واتحاد، هر چند موقتي، بين سران قزلاش، او يكي از كارگردانان اصلي دورهاي از سلطنت شاه محمد خدابنده گرديد. (9)
توضيح اين كه در نخستين سالهاي پادشاهي شاه محمد، گروهي از كردان مطيع ايران كه ميان
ولايت وان و آذربايجان به سر ميبردند، چون از ضعف و اختلال دولت صفوي .و نفاق سران قزلباش آگاهي يافتند، به سبب اشتراك مذهب با مردم عثماني، به آن دولت توجه كردند، خسرو پاشا حاكم وان هم به دستور باب عالي، ايشان را به غارت كردن نواحي غربي آذربايجان برانگيخت و سپس خود نيز با كردان ياغي در تجاوز به خاك ايران، تشريك مساعي نمود. در اين زمان بود كه
اميرخان تركمان از جانب شاه محمد خدابنده، به اميرالامرايي آذربايجان منصوب گشت ولي هنوز به محل مامويت خود از پايتخت (10) حركت نكرده بود، به همين جهت مهاجمان كرد ايراني و ترك عثماني، شبيخون زنان را نواحي سلماس، اروميه و خوي تاختند و آن حدود را به باد غارت دادند و جمعي از مردم بيگناه را كشتند و يا به اسيري گرفتند. در همان حال بود كه اميرخان تركمان از پايتخت به آذربايجان عزيمت كرد ولي دامنه تجاوز به حدي بود كه او نتوانست سريعاً كاري از پيش ببرد. (11) در همان زمان، سلطان مراد خان امپراتور عثماني(12) چون اوضاع ايران را براي كشور گشايي و جبران شكستهاي پيشين در بالكان مساعد ديد، و بر خلاف عهدنامه صلح فيبر ما بين(13) يكي از فرماندهان نامي خود را به نام مصطفي باشا، معروف به لله پاشا، وزير ثاني را به فرماندهي يا به اصطلاح آن زمان، به سر عسكري سپاه عظيمي روانه ايران ساخت. مصطفي پاشا در روز 26 ماه صفر سال 986 ه. ق از اسكو تاري به عزم تسخير ايران حركت كرد و از طريق ارز روم، سپاه مزبور، به ولايت قارص رفت و به تعمير قلعه آنجا مشغول شد. در صورتي كه يكي از شرايط صلح شاه طهماسب اول با سلطان سليمان قانوني (14) اين بود كه ولايت و قلعه قارص همچنان ويران بماند و طرفين به آباد كردن آنجا كه در حقيقت منطقه بيطرفي ميان چغور سعد و ارمنستان، از متصرفات ايران و ولايت ارزروم، از متصرفات عثماني بود، توجه نكنند. (15)
مصطفي پاشا، از تعمير قلعه قارص، از آنجا وارد خاك قفقاز شد و جون اين خبر به قزوين به پايتخت ايران رسيد، از جانب شاه محمد پادشاه وقت به اميرخان تركمان بيگلر بيگي چغور سعد، دستور داده شده كه به اتفاق يكديگر از پيشرفت قواي تركگ در خاك ايران جلوگيري كنند، سواران امام قلي خان و محمدخان به محض دريافت دستور شاه، براي رفع دشمن به يكديگر پيوستند، ولي
اميرخان تركمان بيگلر بيگي آذربايجان، به علت خصومتي به كه ميان طوايف تركمان طوايف استاجلو بود، با وجود انعقاد عقد پدر و فرزند با پيره محمد خان ريش سفيد طايفه استاجلو، بدون در نظر گرفتن اين پيمان، به ايشان كمكي نكرد و سپاه آن دو، اگر چه رشادتهاي زيادي در مقابل دشمن از خود نشان دادند، اما به علت نفاق بين سرداران قزلباش، از سپاه دشمن شكست خوردند و بسياري از سرداران سپاه و سربازان ايران كشته شدند و مصطفي پاشا دو كله منار از سرگشتگان ايراني بر پا كرد. (17)
مصطفي پاشا بعد از ارتكاب اين جنايت هولناك كه نامش را پيروزي گذاشت، به طرف گرجستان لشكر كشيد و قلعه تفليس را با شهر گوري، پايتخت آن روز سلاطين گرجستان به آساني تصرف كرد. جون اين خبرها به قزوين رسيد، خيرالنسا بيگم به مهد عليا(18)، همسر شاه محمد خدابنده كه به خاطر ضعف شوهرش، زمام امور ايران را در دست داشت، فرمان جمعآوري سپاه را داد و با پسر ارشد خود حمزه ميرزاي وليعهد و جمعي از بزرگان دولتت قرلباش، به عزم جلوگيري از پيشروي دشمن، راه آذربايجان پيش گرفت و از آن طريق وارد قفقاز شده و در قراباغ توقف نمود. در همان اوان به فرمان سلطان عثماني، دستهاي از سپاهيان تاتار نيز از طرف محمد گراي خان به كمك قواي عثماني به شروان تاخته و گروهي از سرداران و سپاهيان قزلباش را كشته بودند، ميرزا سلمان وزير (19) با چند تن از سران سپاه ايران به اتفاق سربازان تحت امر خويش مامور شدند كه به شروان بتازند و سپاه تاتار و ترك را از آن ناحيه بيرون كنند. پس از عزيمت آنان به طرف محل مامويت، در جنگي كه ميان قواي قزلباش و تاتار در نزديكي قلعه شماخي در گرفت، شكست در سپاه دشمن افتاد وسرانجام با كمك عادل گراي خان، برادر امير تاتار، ولايت شروان دوباره به تصرف ايران درآمد. (20)
مهد عليا اصرار داشت كه ميرزا سلمان وزير و ديگر سرداران، به منظور تعقيب قواي عثماني، به قلعه دربند بتازند و با گرفتن آن قلعه، دست تركان را يكباره و براي هميشه از ولايت شروان كوتاه كنند، ولي ميرزا سلمان وزير و همراهمانش بر خلاف فرمان مهد عليا، با عادل گراي خان و غنايمي كه به دست آمده بود به قراباغ بازگشتند. اين امر مايه رنجش ملكه از سرداران قرلباش و ميرزا سلمان وزير گرديد به طوري كه ايشان را مورد سرزنش و عتاب قرار داد. در اين گيرو دار چون سرداران با او بيادبانه سخن گفتند، به عنوان اعتراض در شدت سرماي زمستان، از قراباغ به قزوين پايتخت كشور بازگشت. (21)
اما چندي نگذشت كه سرداران قزلباش، چون از قدرتنمايي و استبداد رابي مهد عليا راضي بودند و نيز حكامي كه با ماموران خويش به فرمان مهد عليا از مناصب و مقامات خود معزول گشته و به پايتخت آمده بودند، براي برانداختن او فرصتي ميجستند، از طرفي ضعف نفس و درويش مسلكي و ناتواني شاه محمد خدابنده و روش تسليم و احترام و اطاعتي كه نسبت به زن خود پيش گرفته بود نيز بيشتر بر استبداد و خودرأيي ملكه و ناخرسندي و چيرگي سرادارن قزلباش ميافزود. عاقبت ظهر روز يكشنبه اول جماديالثاني سال 987 ه. ق عدهاي از امراي قزلباش به بهانه اينكه عادلگراي خان تاتار معشوق ملكه ميباشد، بيادبانه به حرمسراي شاهي داخل شدند و مهد عليا را كه به
آغوش شاه پناه برده بود، به قهر از آغوش او به در آوردند و پيش رويش خفه كردند، پس از آن مادر پير ملكه را هم هيچ گونه تقصيري نداشت، با جمعي از بستگان وي و چند تن از اعيان مازندران كشتند و اموال همگي را به يغما بردند. (22) به دنبال اين فجايع، در پايتخت اوباش شهر بهكشتن در همين حال، عادلگراي خان تاتار هم با صد تن از ملازمان و اميرزادگان كشته شدند، حمزه ميرزا پسر بزرگ و وليعهد شاه هم از بيم جان خويش باچند تن از ملازمان خاص خود به پشت بام حرمخانه پناه برد و آنجا را سنگربندي كرده بودند. غروب آن روز آتش فتنه كمي فرونشست، شاه محمد امر به دفن كردن كشتگان داد و جسد ملكه را هم كه به قولي برهنه در صحرا افكنده بودند، شبانه در جوار امامزاده حسين قزوين به خاك سپردند. (24)
پس از كشته شدن مهد عليا اختيار امور كشور به دست كشندگان و ميرزا سلمان جابري وزير افتاد. (25) سرداران مذكور با يكديگر پيمان دوستي بستند و حكومت ولايات ايران را ميان خود تقسيم كردند و شاه محمد كه از پادشاهي جز نام چيزي نداشت نخست به صوا بديد ايشان براي برخي ار نواحي خراسان حكام تازهاي معين كرد تا دست تسلط علي قلي خان شاملو لله عباسميرزا را از آن نواحي كوتاه كنند. (26) سپس براي جلوگيري ياز پيشروي قواي عثماني در خاك ايران و باز پس گرفتن ولايات از دست رفته، عازم آذربايجان شد و شهر تبريز را مركز اردو و عمليات نظامي خويش ساخت. پس از ورود شاه محمد به تبريز چون خبر رسيد كه محمد گرايخان امير تاتار، براي گرفتن انتقام خون برادر خود عادل گرايخان چند تن از ديگر برادران خويش را به جانب شروان فرستاده است، به همين سبب مقرر شد كه ميرزا سلمان وزير با اميرخان تركمان اميرالامراي آذربايجان به اتفاق جمعي ياز سرداران و سواران قزلباش براي جلوگيري از مهاجمان تاتار عازم شروان شوند ولي پيش از آنكه اين سپاه به قراباغ رسد، امراي تاتار به شروان درآمدند و به سبب كثرت نيروي نظامي به آساني بر حكمران ايراني آنجا كه اندك سپاهي در اختيار داشت، غالب شدند و سراسر شروان را غارت كردند و گروهي از زنان و كودكان را نيز به اسارت گرفتند. (27)
ميرزا سلمان و اميرخان و ديگر همراهان چون به شروان رسيدند، به علت اختلافات گوناگون و نفاق و خصومت عميقي كه بين سرداران قزلباش وجود داشت، كاري از پيش نبردند و به تبريز باز گشتند. (28) چون قسمت مهمي از شروان به سبب تاخت و تاز امراي تاتار از تصرف حكام ايراني بدر رفته بود، لذا اولياي دولت ايران به چاره جويي پرداختند. سرانام نتيجه اين شد كه چون ولايت شروان مسكن طوايف قاجار بود، به همين سبب، پيكر خان زياد اغلي قاجار به حكومت آن خطه منصوب شد و وي پس از اين انتصاب با تني چند از اميران آن طايفه، كه به نواحي مختلف آن سرزمين مامور شده بودند، به شروان رفتند. پيكر خان در شروان مستقر شد و هر يك از حكام نيز در محل خود استقرار يافتند. (29) در آغاز سال 989 ه. ق يك بار ديگر غازي گرايخان، برادر محمد گرايخان به دستياري عثمان پاشا سردار ترك از راه دربند به شروان تاختند. در جنگي ميان پيكر خان زياد اغلي قاجار و مهاجمان تاتار در نزديكي شهر شماخي درگرفت، غازي گرايخان اسير سپاه ايران شد و سپاه تاتار نيز در هم شكسته شد. (30)
اندك زماني پس از شكست امراي تاتار از سپاه ايران، پيكر خان حاكم شروان در گذشت و چون در همان سال شاه محمد و حمزه ميرزاي وليعهد از آذربايجان به قروين مراجعت كردند. (31) عثمان پاشا سردار ترك موقع را غنيمت دانست و از دربند به قلعه شماخي تاخت و پس از تسخير آن قلعه، دست حكام ايراني را به كلي از ولايت شروان كوتاه ساخت. (32) شاه محمد و حمزه ميرزا كه در آن موقع جهت سركوب علي قلي خان شاملو در خراسان بودند، پس از مصالحه با علي قلي خان
، از خراسان به قزوين برگشتند و زمستان آخر سال 991 ه. ق و آغاز سال 992 ه.ق را در پايتخت به سر بردند. پس از آنكه سپاهيان عثماني بعد از تسخير شروان چغور سعد (ارمنستان) را نيز به فرماندهي فرهاي پاشا، تسخير نمودند، امير خان تركمان بيگلر بيگ آذربايجان، جهت چارهجويي وز
ير خود را روانه قزوين كرد و از شاه محمد و حمزه ميرزاي وليعهد استدعا نمود كه براي دفع دشمن بار ديگر از اوضاع نابهسامان قفقاز، اردوي سلطنتي را مجدداً از قزوين به سوي آذربايجان گسيل داشتند، همين كه اردوي شاه به سرزمين آذربايجان رسيد، امير خان تركمان بيگلر بيگي آنجا، با دوازده هزار نفر از بستگان و سواران و افراد طايفه خود كه تاميانه راه به استقبال مركب شاهانه آمده بود، مورد لطف و مهرباني فوقالعاده شاه و وليعهد قرار گرفت، امير خان پس از ورود شاه و همراهان به تبريز چون در ميزباني شاه محمد و حمزه ميرزا نهايت اشتياق و علاقه بسيار نشان داد، بيش از پيش، اعتماد و اطمينان حمزه ميرزا را به خود جلب كرد، به طوري كه اين امر مايه تحريك حسد و كينه ساير نزديكان و نديمان شاهزاده، خصوصاً سرداران استاجلو گشت. (34)
حمزه ميرزا در اين تاريخ هيجده سال داشت و چون به حد رشد رسيده بود لذا كارهاي كشوري و لشكري بيشتر با دستور و صوابديد او صورت ميگرفت تا پدرش شاه محمد، از طرفي چون جواني خود خواه و مغرور بود و در شرابخواري نيز راه افراط را ميپيمود، همين امر باعث ميشد كه با اندك زفتار نامطلوبي خشمگين شود و نزديكترين كسان خود را آزرده خاطر سازد. از طرفي ديگر، زماني كه سرداران قزلباش در سال 987 ه. ق مادرس مهد عليا را كشتند. او سيزده ساله بود، و چون به مادر علاقهي بسيار داشت، سبب شد كه كينه قاتلان مادر را در دل بگيرد، همواره از پي بهانه و فرصت ميگشت تا همه آنان را از ميان بردارد. چون امير خان تركمان هنگام كشته شدن مادرش از قزوين دور و ظاهراً در آن خيانت بيتقصير بود. بعد از ورود به تبريز مصمم شد كه در اجراي مقاصد خود اميرخان را با خود هم داستان نموده و به دستياري او، كشندگان مادر را به سزاي اعمالشان برساند. ولي اميرخان كه با برخي از كشندگا مهد عليا خويشي و دوستي داشت به عنوان اينكه در آن مقطع از زمان با وجود دشمن بزرگي مانند سلطان عثماني، كشتن سرداران صاحب نفوذ و ايجاد اختلاف و نفاق بين سران سپاه برخلاف صلاح و صواب است، با اين كار مخالفت كرد و ضمن اين كه با مقاصد شاهزاده همراه نشد وي را نيز اندرز داد كه در شرابخواري امساك نمايد و از معاشرت بت سرداران جواني كه وي را بدين كار تشويق ميكنند، دوري جويد. (35)
تقرب اميرخان به حمزه ميرزا و توجه و احترام خاصي كه وليهعد نسبت به او داشت، از يك طرف
مايه تشويق خاطر قاتلان ملكه مهد عليا و از طرفي ديگر موجب تحريك كينه و حسد اميران قزلباش، خصوصاً سرداران جواني كه با شاهزاده حمزه ميرزا انس مجالس بزم و ميگساري بودند، گرديد. به همين خاطر، هر دو دسته در صدد برآمدند به هر وسيله ممكن، اميرالامراي آذربايجان را از نظر وليعهد بياندازند تا خود را از وجود او وبستگانش كه در آذربايجان قدرت و نفوذ فراوان داشتند آسوده سازند. (36)
در راستاي تضعيف و نابودي اميرخان، جواناني مانند علي قلي خان فتح اغلي استاجلو و اسماعيل قليخان شاملو كه از نديمان خاص و هم پيالگان شاهزاده بودند، پيوسته در مجالس به بدگويي از اميرخان ميگشودند و به بهانههاي گوناگون از او سعايت ميكردند. از آن جمله، قلعهاي زا كه اميرخان بر در خانه خود ساخته بود، دليل بددلي و قصد طغيان وي بر ضد سلطنت شمردند. كم كم اين سعايتها در ساهزادهاثر گذاشت به طوري كه روزي حمزه ميرزا در كوشك جهاننما، خانهي يكي از پسران اميرخان مهمان بود. زو و سيم فراواني را كه بر در و ديوار تالار آن خانه به كار رفته بود، نشان ستكاري و بيدادگري اميرخان و بستگانش درباره مردم آذربايجان قلمداد كردند و حمزه ميرزا را بر آن داشتند كه در جالت مستي، قسمتي از تصاوير زرنگار آن تالار و كتيبههاي زيباي آن را كه به دست هنرمندان ماهر نوشته و تذهيب شده بود، تباه و ناچيز گرداند.(37)
سرانجام سعايت بدخواهان موثر افتاد و ميان حمزه ميرزاو اميرخان كدورت انداخت. خصوصاً چون وليعهد ميخواست هر چه زودتر كشندگان مادر را از ميان بردارد و اميرخان هم با او در اين امر موافقت نميكرد. اختلاف و كدورت ميان آن دو به حدي رسيد كه شاهزاده مصمم شد براي اجراي مقاصد خود، امير خان راز اميرالامرايي آذربايجان مغزول كند و مقامات بزرگ دولتي را به برخي از جوانان قزلباش بسپارد كه بتواند به دستياري آنان منظور خود در مجالس شاهزاده خودداري ميكرد، حتي دربازي چوگان و تپقاندازي مخصوصي هم كه شاهزاده در مقابل ميدان خانه او ترتيب داده بود، حاضر نشد. پس از آن نيز چون ايام عاشورا فرا رسيد از طرف شاه محمد در مسجد ارون حسن (حسن پادشاه) مجلس سوگواري بر پا شد، اميرخان به جاي آنكه همانند سايرين در آن مجلس شركت نمايد، در خانه خود، مجلس تعزيهداري جداگانهاي ترتيب داد. اين مسائل باعث شد كه بدخواهانش در سعايت و ايجاد بدگماني ميان او و شاهزاده چيرهتر شوند و عاقبت هم روزي حمزه ميرزا در حالت مستي، با دشمنان اميرخان هم داستان شد و نهاني به كشتن وي رضايت داد. (38)
اميرخان و ديگر سرداران طايفه تركمان، همينكه از اين امر آگاه شدند، قريب ده هزار نفر از تركمانان از سران قوم گرفته تا ملازمان خاصه شاه را در خانه امير الامرا گرد آوردند و آشكارار سر به شورش برداشتند و ضمن اين شورش، عزل و اخراج چند تن از سرداران نو دولت شاملو و استاجلو را كه از آن جمله، نديمان حمزه ميرزا بووده و شاهزاده به تحريك ايشان با اميرخان بيمهري آغاز كرده بود خواستار شدند. (39) در مقابل حمزه ميرزا كه از اين جسارت خشمگينتر شده بود، اميرخان را رسماً از اميرالامرايي آذربايجان معزول كرد و فرمان داد تا حكم عزلش را در كوچهها و بازار تبريز براي مردم بخوانند. اميرخان هم چون خبر عزل خود را شنيد، درب قلعهاي را كه گرد خانه خود ساخته بود به روي واردين بست و توپ و تفنگ بر برج و باروي قلعه آماده ساخت و از بالاي برجي كه مقابل دولتخانه، يعني مقر شاه بود، به تيراندازي پرداخت. حمزه ميرزا نيز فرمان داد كه شاهي سيون كنند. يعني در شهر جار بزنند كه از طايفه تركمان هر كسي كه فرمان بردار و هواخواه دودمان
صفوي است، بر در دولتخانه حاضر گردد، و هر كس كه طرفدار اميرخان است به قلعه او رود.
طايفه تركان چون صداي شاهي سيون شنيدند، اميرخان را رها كردند و دسته دسته به دولتخانه آمدند. حتي اميرخان پسران و برادران خويش را نيز به خدمت شاه فرستاد تا در زمرهي شاهي سيونان درآيند ولي خود جرأت بيرون آمدن از قلعه را نداشت. سرانجام چون حمزه ميرزا مصمم شد كه قلعه او را به قهر تسخير كند. جمعي از امرا وساطت كردند و اميرخان را از قلعه به زير آوردند و
به رسم گناهكاران شمشير بر گردنش افكندند و با همين وضع به حضور شاهزاده بردند. حمزه ميرزا چون وي را بدين حال از كرده پشيمان ديد، شمشير از گردنش برداشت و به ظاهر با او مهرباني كرد ولي روز بعد دستور داد اميرالامراي معزول را به قلعه قهقهه (40) بردند و تمام دارايياش نيز
مصادره و به تصرف حمزه ميرزا درآمد. (41)
پس از عزل و زنداني شدن اميرخان در قلعه قهقهه، علي قلي بيك فتح اغلي استاجلو كه در عزل و حبس او به وسله وليعهد نقش اساسي داشت، به فرمان شاهزاده حمزه ميرزا با لقب خاني به اميرالامرايي آذربايجان و حكومت تبريز منصوب گرديد و نيز حمزه ميرزا وي را به خطاب قارداش مفتخر گردانيد(43) و سران طايفه استاجلو كه از بيم اميران تركمان و تكلو از كارها كناره گرفته بودند، دوباره مورد لطف و عنايت شاهزاده قرار گرفتند و هر يك به فراخور حال، به منصبي نايل شدند. عزل و حبس اميرخان به تحريم سرداران شاملو و استاجلو، آتش اختلاف طوايف بزرگ قزلباش را شعلهورتر كرد، و چون بسياري از سران تركمان و تكلو به اميرخان دلبستگي داشتند، براي حفظ جان و مال خود بيش از پيش به هم نزديك شدند نهاني بر ضد وليعهد و سرداران استاجلو و شاملو به توطئه پرداختند حمزه ميرزا نيز از خبر توطئه ايشان برآشفته و چنان خشمگين شد كه فرمان دا
د امريخان را در قلعه قهقهه نابود كردند. كشتن اميرخان سرداران مخالف را گستاختر و كينهتوزتر كرد، چنانكه آشكارا بر حمزه ميرزا قيام كردند و با او از در جنگ درآمدند. و سرانجام اينگونه تحريكات و دشمنيهاي داخلي اين بود كه علاوه بر كشته شدن حمزه ميرزا، نيروي مقاومت قواي ايران را نيز در برابر سپاهيان عثماني دار هم شكست و موجب از دست رفتن سراسر قفقاز و قسمت بزرگي از آذربايجان، در زمان سلطنت شاه محمد خدابنده گرديد.(44)
پينوشتها و توضيحات
1- شاه اسماعيل دوم پسر شاه طهماسب اول صفوي در سال 943 ه. ق در زمان پدر وقتي حكمران ايالت شروان و خراسان بود و سپس به فرمان پدر نوزدهسال و شش ماه و يك روز در قلعه قهقهه زنداني شد و پس از مرگ پدر و كشته شدن برادرش حيدر ميرزا در روز 17 ربيعالول سال 948 ه. ق پس از آزادي از زندان وارد قزوين پايتخت آن روز ايران گرديد و در زور چهارشنبه 27 ربيعالاول همان سال در ساعتي كه منجمان مقورن بهسعادت شمدده بودند. در اويان چهل ست
ون كاخ سلطنتي قزوين بر تخت شاهي نشست و رسماً تاجگذاري كگرد و خود را شاه اسماعيل دوم خواند. اما سلطنت او دوامي نيافت و در روز يكشنبه 13 ماه رمضان سال 985 ه. ق در خانه حسن بيك حلواچي اغلي مسموم و كشته شد. جهت اطلاع بيشتر از احوال شاه اسماعيل دوم و چگونگي دوران سلطنت وي رجوع شود به تاريخ ايلچي نظامشاه ص 46 الف و و 57الف و انقراض سلسله صفوي و ايامم استيلاي افاغنه، تاليف لازنس لاكهارت ترجمه مصطفي فلي عماد، ص 28 و عالم آراي عباسي، نسخه قديم باقري، جلد 1 ص 167- 165-155-59-57 و احسن التواريخ روملو
ص 647 و 646 و كتاب شاه اسماعيل دوم صفوي (هينتس ) ص 31-30-16-11 و تاريخ ايران پتروشفسكي و ديگران ص 207 و سياست و اقتصاد در عصر صفوي ص 31 الي 35 و تاريخ نگارستان ص 31 الي 35
2- طايفه تركمان يكي از هفت ايلي نبوده است كه هسته اثلي سلطنت سلسله صفوي را تشكيل ميدادند . 7 ايل اصلي به ترتيب عبارت بودند از : استاجلو، افشار، تكلو، روملو، شاملو، قاجار و اين طايفه بعداً در دستگاه صفويه به قدرت رسيدهاند.
3- اميرخان موصلو، ابتدا از جانب پادشاهان آققويونلو مدتا حكومت ديار بكر راا عهدهدار بود و در هنگام دفع علاءالدوله ذولاقدر از سوي سپاهيان شاه اسماعيل اول صفوي، با تحفه و هداياي فراوان به درگاه شاه صفوي آمد و مورد لطف پادشاهايران قرار گرفت و به منصب مهرداري سرافراز گشت و اين واقعه در سال 912 ه. ق انجام گرفت در سال 921 ه. ق شاه اسماعيل تصميم گرفت حكومت خراسان را به طهماسب ميرزا فرزند ارشد خود كه در آن زمان بيش از دو سال نداشت، داده و اميرخان و موصلو را با عنوان اتابيكي و فرمانفرماي خراسان به آن سامان روانه كرد اميرخان تا سال 928 در آن مقام باقي بود و سپس به تبريز فراخوانده شد و در همان سال نيز وفات يافت. جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به تاريخ ايلچي نظام شاه ص 26 و جهانگشاي خاقان ص 581 و روضه الصفويه ورق 93 الف و تاريخ انقلاب اسلام ص 320 321 و احسن التواريخ ص 175 و همچنين لازم به توضيحاست كه در تاريخ سلطاني ورق 313 الف و ب وفات اميرخان موصولو را سال 928 ه. ق يعني سال بيست و دوم سلطنت شاه اسماعيل اول صفوي و در روز يكشنبه دوازدهم شعبان نوشته شده است.
4- شاه طهماسب اول صفوي پسر ارشد شاه اسماعيل اول در سال 919 ه. ق ولي در منابع تاريخ سال تولد وي به اختلاف ذكر شده است. لب التواريخ تولد وي را روز چهارشنبه سال 919 ه. ق ذكر كرده است. ص 104 و جهانگشاي خاقان روز چهارشنبه 26 ذيحجه 918 ه. ق در قريه شاه آباد اصفهان ص 431 و كتاب روضه الصفويه سال 919 ه. ق ورق 88 ب و حبيبالسير در اواخر سال
918 ه. ق ص 531 و مولف ايران و جهان جلد 1 در 26 ذيحجه 919 ه. ق ص 167 ذكر كردهاند. ظهماسب در سال 930 ه. ق در سن يازدهسالگي پس از فوت پدر به سلطنت رسيد و پس از پنجاه و سه سال و شش ماه سلطنت در سن شصت و چهارده سالگي در روز سه شنبه 15 صفر سي و اجتماعي ايران در عصر صفوي ص 61 تاريخ ادبيات ايران براون ص 67 و تذكره شاه طهماسب و اكثر كتب تاريخي مربوط به عصر صفوي
5- پريخان خانم دختر شاه طهماسب اول صفوي به سال 954 ه. ق چشم به جهان گشود. او زني بود بسيار زيرك و حيلهگر و مدبر و نزد شاه بسيار عزيز بود. او بود كه پس از مرگ پدرش شاه طهماسب در روز پانزدهم ماه صفر سال 984 ه. ق با حيله و نيرنگ به دست طرفداران اسماعيل دوم، حيدر ميرزا را به قتل رسانيد و خبر قتل او را به قلعه قهقهه به اطلاع اسماعيل ميرزا رسانيد و سلطنت را به وي تبريك گفت. و نيز او بود كه به دستياري جمعي از سرداران بزرگ در شب يكشنبه سيزدهم ماه رمضان سال 985 ه.ق در فرصتي كه به دست آمد، شاهاسماعيل دوم برادرش را در خانه حسن بيگ حلواچي اغلي مسموم و از ميان برداشت. اما پس از به سلطنت رسيدن شاه محمد خدابنده، خيرالنساء بيگم زن شاه و مادر شاه عباس اول، به خاطر صعف شوهرش، زمام امور سلطنت را به دست گرفت و به عزل و نصب حكام و مامورين كشوري و لشكري پرداخت. چون زن شاه از حيلهگريها و نفوذ پريخانخانم در سران قزلباش بيم داشت و او را مانع حكمروايي خود ميدانست. به دستور شاه، خواهرش پريخان خانم را به خانه خليل خان افشار كه در زمان شاه طهماسب لله او بود، بردند و آن دهژختر سياستمدار حيلهساز را در آنجا خفه كردند. اين واقعه در روز شنبه نهم ذيحجه سال 985 ه. ق به وقوع پيوست. جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به سفرنامه اولئاريوس، ترجمه مهندس حسين كردبچه انتشارات بهمن 1369 ص 701 و 702 و عالمآراي عباسي جلد 1 ص 149 الي 153 و كتاب شاه اسماعيل دوم (هنيتس ) ص 58 و تاريخ سياسي – اجتماعي ايران ص 258.
6- شاه محمد خدابنده، پسربزرگ شاه طهماسب اول صفوي در سال 938 ه. ق چشم به جهان گشود و از سن شش سالگي يعني از سال 943 ه. ق به مدت بيست سال در مقام ميرزايي هرات و سلطنت خراسان گذرانيد كه در اين مدت محمد خان شرفالدين اغلي، از سران طايفه تكلو به عنوان لله شاهزاده و با مقام اميرالامراي خراسان همراه وي بود. ولي در سال 963 به فرمان پدر به قزوين پايتخت كشور فراخوانده شد و به جاي وي اسماعيل ميرزا عازم هارت گرديد. اما پس از يك سال بار ديگر در سال 964 ه. ق به ميرزايي به هرات برگزيده شد و اين بار هشت سال در هرات ماند و مجدداً در سال 972 به قزوين احضار شد. ولي دو سال بعد براي بار سوم، يعني در سال 974 ه. ق شاه طهماسب، وي را به حكومت خراسان مامور كرد. در همين سال بود كه خيرالنسابيگم دختر مير عبداله خان مازندراني، مادر شاه عباس اول را نيز به عقد محمد ميرزا درآورد ولي در اثر اختلاف محمد ميرزا با شاهقلي سلطان اميرالامراي جديد خراسان در سال 980 ه. ق شاه طهماسب به عباس ميرزا پسر يك سال و نيمه، محمد ميرزا را به جاي وي ميرزاي هرات كرد و دستور داد تا محمد ميرزا با همسر و ساير فرزندان ديگرش راهي شيراز شوند.
در همين سال محمد ميرزا به مرض آبله دچار شد و هردو چشمش نابينا گشت. پس از مرگ شاه طهماسب در بامداد روز چهارشنبه پانزدهم ماه صفر 984 ه.ق و اختلاف بر سر جانيشيني وي و كشتن حيدر ميرزا و به تخت نشستن اسماعيل دوم، همچنان محمد ميرزا در شيراز به سر ميبرد. اسماعيل دوم پس از اينكه داراي پسري شد، تصميم گرفت كه تمام برادران و برادرزادگان و ديگر
شاهزادگان صفوي را به قتل برساند ولي قبل از اينكه اين تصميم در مورد محمد ميرزا و پسرانش حمزه ميرزا و عباسميرزا عملي شود خود اسماعيل دوم در 13 رمضان 985 ه.ق مسموم و وفات يافت . سلطنت به محمد ميرزا رسيد و او پس از يازده سال سلطنت در دهم ذيقعده سال 996 ه.ق با يك كودتاي بدون خونريزي مجبور به استعفا به نفع پسرش عباس ميرزا (شاه عباس اول)
گرديد ئ تاج پادشاهي را به دست خود بر سر پسرش گذاشت. پس از مدت كوتاهي يعني در نيمه محرم سال 997 ه. ق در قلعه الموت محبوس گرديد و سپس از قلعه الموت به قلعه ورامين انتقال يافت و همچنان در آنجا زنداني بود تا اينكه در سال 1005 ه. ق در آن قلعه درگذشت. جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به : تاريخ عالم آراي عباسي جلد 1 ص 52 و ايلچي نظامشاه ورقهاي 52 الف و 53 ب و كتاب شاه اسماعيل دوم ص 308 و 309 و 310 زندگاني شاه عباس جلد 1 ص 41 و 40 و39 و37 و تاريخ ادبيات ايران از صفويه تا عصر حاضر (ادوراد براون) ص 110 و 109 و تاريخ نگارستان صفحه 362 و روضه الصفويه ورقهاي 126 و 125 و از شيخ صفي تا شاه صفي ص 105 104 و ایران صفوی ازدیدگاه سفرنامههای اروپاییان ص 19 و 18 و تذکره شعرای آذربایجان جلد 1 ص 107 108 و سخنوران آذربایجان صفحه 73 و خلاصه تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صفحه 246 و ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی ص 27 .
7- مولف کتاب : زندگانی شاه عباس اول در جلد 1 صفحه 28 مینویسد که شاه محمد ضمن اینکه امیرالامرایی آذربایجان را به امیر خان داده: خواهر خود فاطمه بیگم را نیز به عقد او در آورده است. ولی مولف عالم آرای عباسی در جلد 1 ص 193 آورده است که: امیرخان دختر شاه محمد خدابنده را به عقد خود درآورد و این ازدواج به سال 988 ه.ق در تبریز انجام گرفت و نام دختر خانم فاطمه سلطان خانم ذکر شده است.
8- استاجلو یکی از هفت طایفه قزلباش بود: استاجلو، افشار ، تکلو ، ذوالقدر، روملو، شاملو ، قاج
ار.
9- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به عالم آرای عباسی جلد 1 صفحه 193 به بعد.
10- در زمان مورد بحث پایتخت قزوین بود به خاطر حملات ترکان عثمانی پایتخت از تبریز به قزوین منتقل شده بود.
11- جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به زندگانی شاه عباس اول جلد 1 از صفحه 35 به بعد.
12- منظور سلطان مرادخان دوم امپراتور عثمانی است که از 983 تا 1003 ه. ق (1574 تا 1594 میلادی) سلطنت کرد. وی در کار و علم و دانشاندوزی جدیت داشته و خود به زبانهای عربی و فارسی و ترکی شعر میسروده. او همچنین تمایلات صوفیانه داشته و دوستدار عالمان و
پرهیزکاران بوده است جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال تالیف اسماعیل احمد یاقی ترجمه رسول جعفریان ناشر پژوهشکده حوزه و دانشگاه چاپ اول زمستان 1379
13- منظور صلحی بود که بین شاه طهماسب اول صفوی و سلطان سلیمان قانونی در آخرین جنگ بین دو کشور منعقد شده بود.