بخشی از مقاله

مباني علم جغرافيا


1ـ مباني علم جغرافيا، دكتر علي اصغر نظري ، پيام نور ، سال 1378 ، چاپ چهارم
2ـ جغرافيا تركيبي نو ، پيتر هاگت ، ترجمه : دكتر شاپور گودرزي نژاد ، سازمان سمت، سال 1373
3ـ تاريخ علم جغرافيا ، دكتر علي اصغر نظري ، دانشگاه پيام نور، چاپ چهارم ، سال 1376
4ـ تاريخ جغرافيا ، پل كلاوال ، ترجمه دكتر سيروس سهامي ، مشهد انتشارات محقق ، سال 1376


5ـ انديشه هاي نو در فلسفه جغرافيا ، دكتر حسين شكوئي ، انتشارات گيتاشناسي ، سال 1375
6ـ فلسفه جغرافيا، دكتر حسين شكوئي ، گيتا شناسي، چاپ چهارم ، سال 1376
7ـ سير انديشه در قلمرو جغرافياي انساني ، يدا… فريد، دانشگاه تبريز ، سال 1366
8ـ شناخت شناسي مباني جغرافياي انساني ، دكتر يدا… فريد ، دانشگاه اسلامي اهر ، سال 1379


9ـ جغرافيادر ايران(از دارالفنون تا انقلاب اسلامي)دكتر محمدحسن گنجي، آستانقدس رضوي، سال 1376
10ـ جغرافيا ، تاريخ و مفاهيم ( مكاتب ، فلسفه و روش شناسي ) آريلد هولت – جنس ترجمه جلال تبريزي، ناشر : سير و سياحت ، تهران ، سال 1376
11ـ منابع و مآخذ جغرافياي ايران ، دكتر سيد رحيم شيري ، پيام نور ، سال 78 ، چاپ چهارم
12ـ جغرافيا چيست؟ ژاك شبلينگ، ترجمه دكتر سيروس سهامي، انتشارات محقق، سال 1377
13ـ جغرافيا نخست در خدمت جنگ ، ايولاكست، ترجمه : ابوالحسن سروقدمقدم، بنابر پژوهشهاي اسلامي مشهد/ 1367
14ـ خدمات مسلمانان به جغرافيا ، دكتر نفيس احمد ، ترجمه :‌حسن لاصوتي، استان مقدس رضوي، سال 1367
15ـ جغرافياي تاريخي كشورهاي اسلامي ، دكتر حسين قرچانلو ، سازمان سمت ، سال 1380
16ـ فصلنامه تحقيقات جغرافيائي ، دكتر محمد حسين پاپلي يزدي ، پژوهشكده اسير كبير ، مشهد
17ـ فصلنامه جغرافيائي سرزمين ، دانشگاه آزاد اسلامي – واحد علوم و تحقيقات ، گروه جغرافيا
18ـ مجله رشد ، آموزش جغرافيا ، فصلنامه است سه ماهي يك شماره ) سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي
19ـ بهفروز، فاطمه ، زمينه هاي غالب در جغرافياي انساني ، دانشگاه تهران، 1374
20ـ بهفروز ، فاطمه ، فلسفه روش شناسي تحقيق علمي در جغرافيا، دانشگاه تهران ، 1378
21ـ شكوئي، حسين، انديشه هاي نو در فلسفه جغرافيا ( جلد دوم) فلسفه هاي محيطي و مكتبهاي جغرافيائي ، گيتاشناشي ، سال 1382

مباني علم جغرافيا:
با آنكه جغرافيا نيز مانند اكثر علومي كه بشر را در طول تاريخ زندگي وي بر روي كره زمين كمك و هدايت كرده اند، روندي پرنوسان را پشت سر گذاشته و تا كنون كه دوره شكوفائي آن است و به جامعه جهاني خدمات ارزنده اي كرده است هنوز تعريف واحدي كه مورد قبول محقيقي و اهل فن باشد از ان نشده است.
لازم به ذكر است كه انسان از آغاز پيدايش و حركت در جهات مختلف و بدنبال اهدافي كه منجر به سير كردن شكم و پناه جستن در تأمين ها جهت حفظ و حراست از پديده هاي مختلف جغرافيائي و يا همه همنوعان و موجودات مزاحم مي شده است به صورتي خطري و يا ناآگاهانه از جغرافيا مدد گرفته و در پناه عوامل لامتجزاي آن آرام گرفته است . بنابر اين بهره گيري از جغرافيا سابقه اي طولاني دارد، لاكن تا پيش از پي بردن به ياد گيري سواد و ايجاد فرهنگ مكتوب ، آثاري كه نشان دهد انسان چگونه از دانش جغرافيا بهره مي گرفته است بصورت منظم و متوالي در دست نيست.
با آنكه كارهاي نوشته شده جغرافيائي در تمدنهاي گذشته :‌يونان، روم، مصر، چين، بين النهرين، هند و ايران در قالب لوح هاي گلي يا حكاكي برروي سنگها و كتابت بروي پا پيروس انجام مي شده است، با اينحال غالب اصطلاحات جغرافيائي ما بخاطر ارتباطات فرهنگي با كشورهاي مغرب زمين از آنچه يونانيان انجام داده اند، نثات گرفته است. با اين وجود تا گذشته اي نه چندان دور، جغرافيا را علمي توصيفي مي دانستند و در صورت نياز به آمار و اطلاعات براي وصف آنچه مي نوشتند و يا مي خواستند به نمايش در آورند، وقتي با شكل روبرو مي شدند جاي آن را خالي مي گذاشتند، اما در اكثر موارد توصيفاتي كه از يك مكان يا گروهي از انسانها مي شد، ‌مبتني بر مشاهده و تجربه بود.


غالب نوشته هاي توصيفي جغرافيا متعلق به دوره كلاسيك جغرافياي يونان مي باشد. بنابراين قرن سوم قبل از ميلاد هيچ يك از كساني كه به كسب دانش جغرافيا پرداخته بودند اصطلاحي براي آن ابداع نكردند . در اين قرن اولين گام مهم توسط اراتوستن Eratosthenes از اهالي اسكندريه در قلمرو جغرافيا برداشته شد.
اراتستن در سايه تجارت و دانشي كه در مورد زمين كسب كرده بود، محاسبات دقيق و قابل ملاحظه اي از ابعاد آن استخراج و در يك كارگاه توصيفي از زمين اص

طلاح Geagraphica را بر آن نهاد.
علي رغم اينكه از اين نوشته اراتوستن اكنون اثري بر جاي نمانده است، با اين وجود چنين اشتهار يافته كه اين اولين لغت ثبت شده از جغرافيا است كه به نسل هاي بعد از اراتوستن انتقال يافته است. اصطلاح تركيبي جغرافيا مشتق از « ge » لغت يوناني بمني « زمين » و « grapho » به معني «من مي نويسم» مي باشد. بنابر اين جغرافيا به معني نوشتن درباره زمين و يا توصيف كره زمين است.
اراتستن و ساير تجربه اندوزان آنچه مشاهده و به وصف در مي آوردند در يك جهت طي طريق مي كردند و آن به گفته اين دانشمندان يوناني آشكار كردن ويژگيهاي « Ecumene » اكومن يا محيط مسكون بود.
در آن زمان وسائل دسترسي به نقاط دور دست ، ابتدائي و ناكافي بوده و در نتيجه فقط بخش هاي كوچكي از سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا شناخته شده بود و آنچه را كه مي شناختند « اكومن» (محيط مسكون) نام گذاري كرده و درباره خصوصيات طبيعي و انساني آن بصورت توصيفي به نگارش پرداخته اند.
كاملترين تعاريف و توصيفات به عمل آمده كه اكنون در دسترس قرار دادند، در خلال كارهاي انجام شده، توسط بطلميوس و استرابو حابي انجام پذيرفته است.
خلاصه اينكه تا دوره رنسانس آنچه زمينه و مبناي علم جغرافيا را تشكيل مي داد از شناخت سرزمينهاي اطراف درياي مديترانه كه از شرق تا هندوستان، از جنوب تا سرزمين ليبي و از غرب تا محدوده درياي مالش بود فراتر نرفت.
قرون پس از ميلاد تا رنسانس دوره ركود علم جغرافيا بود و علي رغم جنگ هاي صليبي و راه يافتن اروپائيان به سرزمين فلسطين و جنگ ها خونين با مسلمانان و بهره فراوان از دانش جغرافياي مسلمانان، با اينحال خود در زمينه اين علم كار با اهميتي انجام ندادند.
از قرن پانزدهم ميلادي و پس از آنكه مسلمين بخاطر اروپائيان در طول جنگهاي صليبي انجام داده بودند از آمد و شد آنها به شرق زمين خود داري كردند و اروپائيان نيز براي نيل به سرزمين ادويه «هندوستان» راه دريا را در پيش گرفتند كه اين خود باعث اكتشافات مهم جغرافيائي و سرزمين ها و مردماني شد كه نتيجه آن افزايش و انشعاب دانش علم جغرافيا بود.
از جمله پيشقدمان مطالعات جغرافياي جديد بعد از اكتشافاتي كه صورت گرفت. وارينوس “ Varenius “ در قرن هفدهم وكانت در قرن هجدهم بودند.
با اينكه تا دوره كلاسيك جغرافيا ، غالب زمينه هاي مطالعاتي اين علم معطوف به توصيف اماكن شناخته شده يا نقاطي كه كشف مي شد بود، لاكن در دوره كلاسيك جغرافيا ديدگاه ديگري در ميدان مطالعاتي آن پديدار و به آن موقعيتي دو گانه عنوان: وضعيت بخوبي و وضعيت زميني بخشيد.
ديدگاه زميني، همان بود كه از گذشته راجع به آن بحث مي شد و بتدريج شاخ و برگ هاي جديدي به آن افزوده شد كه در درون يك توده خشكي دايره اي شكل جاي گرفته و يك رودخانه اقيانوسي آن را احاطه كرده بود.
در بحث وضعيت نجومي نيز فكر تجسم فضائي زمين و قرار دادن اين كره در رديف ثوابت و سيارات، بحث كيهان شناسي را پيش آورد كه نه تنها به مسائل موقع زمين در فضا و نسبت به ساير سيارات توجه داشت، بلكه آنچه را كه در روي زمين وجود دارد وبه عنوان شقوقي از يك پيكره در فضا مشتق شده اند را نيز مورد توجه قرار داد. شكل، اندازه، و تقسيمات كره زمين به اين طريق از محتويات كيهان شناسي شمرده شدند.


آنچه مسلم است،‌اينكه مفهوم كرويت زمين در قرون قبل از ميلاد يك بحث فلسفي بوده است نه يك اثبات مبتني بر مشاهده، تا زمان ارسطو چنين فكري به همين حال باقي بوده است و ارسطو موضوع كرويت زمين را براساس مشاهده و نتيجه گيري به اثبات رسانيده است با آنكه اصول و مباني علم جغرافيا در زماني كه به سالهاي پاياني قرن بيس

تم مي رسيد با گذشته آن تفاوتهاي عمده كرده است، اما در حقيقت جغرافياي كلاسيك قديم بستر بنيادين و مورد استناد جغرافياي جديد است. جغرافياي جديد بيشتر چشم انداز مطالعاتي خود را بر انسان معطوف داشته است. (نظري، مباني علم جغرافيا، صص الف تا ه )‌

ماهيت مكان:
مكان مركز عمل آگاهانه و ارادي انسانها است، مركزي است كه در ان از رويدادهاي مختلف، تجربه زندگي مي آموزيم. رويدادها و عملكردهاي آگاهانه، تنها در ساخت مكانهاي معيني پر اهميت جلوه مي كنند. علت افتراق مكانها تمركز ارزشها،‌ديدگاهها، هدف ها و تجربه هاي مختلف در آنها است. عوامل مختلف است كه بصورت كلي و تركيبي ضرورتاً‌‌ چهره و ماهيت مكان را شكل مي دهند. يعني مكان، شخص ،‌زمان و عمل آگاهانه، يك بخش وحدت پذيري را تشكيل مي دهند.
مكان داراي خصيصه هاي است كه از آن جمله عبارتند از:
1- روح مكان: روح هر مكان در چشم انداز آن مشخص مي شود؛
2- مكان و زمان: مشخصات مكاني در طول زمان تغيير مي كند؛
3- مكان و جامعه: ساختار هر جامعه ،‌از عوامل مهم در ساخت مكاني مي باشد. بدينسان كه هر مكاني ، نشان ونمادي از جامعه خود به شمار مي رود؛ (جامعه شهري، روستائي و ....)‌
4- ريشه در مكان : انسان ريشه خود را در مكان ويژه اي جستجو مي كند و تعلق به مكاني پيدا مي كند كه در آن آزادي ، نيازهاي اساسي و اهميت او تأمين گردد. مكاني كه گوشه اي از ان را به عبادت خداوند اختصاص دهد،‌ گوشه اي را براي زندگي روزمره انتخاب كند و جائي را براي خاك سپاري خود و بستگانش تعيين كند و ....
پس نتيجه اين مي شود كه هيچ فردي مجزا و منفك از مكان خود نمي باشد.
5- مفاهيم مختلف مكان: مكان مي تواند به صورتهاي مختلف تعريف شود. نظام رودخانه اي، يك مكان محسوب مي گردد. چنين است نظام بازار و يا دانشگاه. كه مثال اول يك فرايند طبيعي، دومي بر پايه يكپارچگي اجتماعي ومثال سوم ساختار معنوي دارد؛
6- غربت زدگي و مكان: وابستگي به مكان علايقي را در انسان بوجود مي آورد و دوري از آن، دلتنگي، افسردگي، و پاره اي از اعراض را سبب مي شود؛‌
7- مكان به عنوان يك واحد فضائي: مكان به يك واحد از فضا اطلاق مي شود، مثل يك شخص، يك استان، يك كشور، گاهي هم مكان به بخش خاصي از فضا كه به وسيله انسان اشغال شده باشد گفته مي شود. نظير: مكان سكونتي، مكان اوقات فراغت و.... هر مكان شرايط منحصر به فردي دارد؛
8- نمود عيني: مكان ها نمود عيني دارند و با تغييرات تاريخي، فرهنگي و اجتماعي، عناصر جديدي را مي پذيرند و پاره اي از عناصر قديمي را از دست مي دهند؛
9- صفت مشخص: و صفت مشخص مكانها، به وسيله عقايد و باورهاي اجتماعي، اقتصادي، مذهبي و فرهنگي شكل مي گيرد .
هويتهاي مكاني :
هويت هر مكان، از سه عامل در همتنيده تشكيل مي شود:


1. عوامل مشخص طبيعي و نمود ظاهري آن ؛
2. فعاليتهاي مشاهده پذيرو كار كردها؛
3. مفاهيم يا نهادها
در داخل هر يك از اين سه عامل، تعداد زيادي از مفاهيم، شرايط و عناصري موجود است كه با شيوه هاي بيشمار مي توانند با يكديگر تركيب شوند و هويت ويژه اي را سامان دهند. هويت يابي هر مكان، ويژه همان مكان مي باشد.


نتيجه آنكه، مكانها تركيبي از نظام انساني و طبيعي را دارا مي باشند.
(شكوئي، 1375، 274-276)
مفهوم جغرافيائي مكان:
در مفهوم جغرافيائي مكان، روي يك و يا هر سه مورد (موقع مطلق و موقع نسبي) يا فضا تأكيد مي شود. جغرافيدانان، بر مكان استقرار (موقع مطلق و موقع نسبي) يا فضاي منحصر بفرد اعتبار زيادي قائل مي شوند. ياد آور مي شويم كه اين سه مقوله از مكان، به ندرت ابعاد تكميلي يك مكان را تشكيل مي دهند . اما هر يك با ديگري تماسهايي بر قرار مي كند.
1- موقع مطلق ( رياضي):
با استفاده از شبكه قرار دادي كره زمين يعني مدارات و نصف النهارات و طول و عرض جغرافيائي موقع مطلق يا موقع رياضي هر نقطه مشخص مي شود، موقع مطلق غير قابل تغيير و ثابت مي باشد. اگر كشوري در 5 درجه عرض جغرافيايي قرار گرفته باشد نمودار اين واقعيت است كه در آنجا اختلاف فصول وجود ندارد و مدت تابش خورشيد و تاريكي هوا برابر است.
برعكس اگر جامعه اي در 75 درجه به عرض جغرافيايي مورد مطالعه واقع شود اختلاف بين فصول به شدت محسوس بوده و خورشيد مدتها در افق پنهان است. از اين رو عرض جغرافيائي از عوامل مهم در تعيين و تشخيص نوع آب و هوا در سياره زمين است. توجه داشته باشيم كه در كيفيت و شرايط عوامل آب وهوا در نواحي جغرافيائي علاوه از عرض جغرافيائي، نقش ناهمواريها، دوري و نزديكي به درياها و اقيانوسها، و ساير پديده هاي طبيعي نيز موثر مي باشد.
2- موقع نسبي: ( جهت ، فاصله ، ارتباط )
طرز قرار گيري نقاط يا نواحي جغرافيائي نسبت به يك نقطه يا ناحيه ديگر و فاصله آن، موقع نسبي را تشكيل مي دهد. مثلا ايران در جنوب غربي آسيا قرار دارد، دوري و نزديكي به دريا، بر مرزها يا مراكز اقتصادي و غيره.
موقع جغرافيايي از مهمترين عوامل طبيعي است، اين عامل جغرافيائي نه تنها در شكل و نوع سكونتهاي انساني موثر مي افتد، بلكه پيشرفتهاي اقتصادي، وسائل دفاعي، افكار و عقايد سياسي جامعه را نيز در كنترل خود قرار مي دهد. بدين سان كه نقش موقع جغرافيايي در ايجاد و گسترش شاهراهها، خطوط آهن، كانالها، خطوط ارتباطي و راههاي هوائي عامل قاطع و تعيين كننده بشمار مي رود. گاهي به پاره اي از نقاط نقشهاي جديد مي بخشد و زماني نيز اين نقشها و ارزشهاي آن را به نقاط ديگر واگذار مي كند.


در عصر، موقع جغرافيايي، در سياست جهاني و ناحيه اي، توسعه تجاري ملت ها برخورد فرهنگها، دفاع ملي و ايجاد پايگاههاي نظامي، تجهيزات جنگي و صلح جهاني موثر مي باشد. ولي تأثيرات و ارزشهاي آن هميشگي، ثابت و پايدار نيست، بلكه به موازات تكامل و گسترش تكنولوژي، ‌ظهور تشنجات جهاني، تغييرات عوامل حكومتي دگرگونيهاي در نقشها و ارزشهاي آن بوجود مي آيد.
آلن چرچيل سمپل، جغرافيدان آمريكائي عقيده دارد كه «موقع جغرافيائي هر كشور و هرجامعه در تاريخ آفريني آنها از عوامل بسيارمهم بشمار مي آيد»
به طور مثال: در دوره اي كه زندگي تجاري در ناحيه مديترانه مركزيت يافت، شهر «ونيز» كه در رأس درياي آدرياتيك قرار دارد به عنوان دروازه بخشهاي مهم اروپا بشمار آمد و گذرگاه

برنرBrenner (گذرگاه آلپي است) نيز از جهت ارتباط، نقش برجسته اي بين شمال و جنوب اروپا بدست آورد.
زماني كه عوامل تجاري به شمال «اطلس شمالي» منتقل گشت (دهانه رود هاي وزر “Weser” الب «Elbe » راين «Rhine » و تايمز نقش بندري قابل ملاحظه اي كسب كردند. در نتيجه از اعتبار و ارزش موقع جغرافيائي ونيز و گذر گاه برنر به سرعت كاسته شد. امروزه شهر ونيز بهشت جهانگردان محسوب مي شود و گذرگاه برنر تنها قطارهاي معمولي را عبور مي دهد.
(شكوئي، فلسفله جغرافيا، صص 243-245)
مفهوم زمان در جغرافيا:
شرح پديده هاي مكاني در جغرافيا، در ارتباط با تحول آنها در« طول زمان» مطالعه مي شود. تحولات دريك ناحيه يا در يك پديده جغرافيائي بيانگر تغيير آن در طول زمان است. اين تحولات ممكن است در مدت كوتاهي صورت بگيرد و ياد در جريان قرنها عملي شود، از اينرو، امروزه هر پديده جغرافيائي را كه مشاهده مي كنيم تحول و تكامل خود را در زمانهاي گذشته و تحت شرايط خاص به انجام رسانده است.
William Mooris Davis :
در اوائل قرن بيستم ابتدا مفهوم تحول و تكامل به وسيله ويليام موريس ديويس آمريكائي در مورد سيكل تكامل اشكال ناهمواريها ( مراحل : جواني، تكاملي و پيري) مطرح شد. بعدا مكتب جغرافيايي ناحيه اي فرانسه ، بررسي تحول – تكامل را در داخل چشم اندازهاي فرهنگي مورد تأكيد قرار داد.
در كشور ما ايران مبحث زمان در « تقويم زراعي» در كشاورزي مطرح است. زمان دسترسي به مراكز فروش و ارائه محصولات باغي و زراعي براي كشاورزان مهم است.
مفهوم فضادر جغرافيا:
درجغرافيا مفهوم فضا، بصورت علمي، تقريبا از دهه 1950 ، با مطالعه فردكورت شيفر، در مـورد ( استثناگرائي در جغرافيا) وارد ادبيات جغرافيائي شد. مفهوم فضا در جغرافيا به « بخشي از سطح زمين كه محتواي مادي و اجتماعي دارد» اطلاق مي شود. از اين دو فضاي جغرافيائي شامل طبيعت و همه منابعي است كه بطور مستقيم و غير مستقيم مورد نياز انسان است. در هر ناحيه جغرافيائي و در ارتباط با موقع مكاني و جغرافيائي نقاط واقع برروي كره زمين، فضاهاي مختلفي به چشم مي خورد.
جغرافيدانان مفهوم فضا را به دو صورت بكار مي برند:
الف) فضاي طبيعي كه بر آن قوانيني طبيعي حاكميت دارد مانند: دوري و نزديكي به درياها و اقيانوسها مقدار نزولات جوي، پوشش گياهي، ويژگيهاي اقليمي و..؛
ب) فضاي اجتماعي كه نتيجه كاركرد فعاليتهاي انساني است و از قوانين اجتماعي تبعيت مي كند. فضاهاي فرهنگي، آموزشي،‌شغلي، تفريحي،‌تحقيقاتي از جمله دست آوردهاي فضاهاي اجتماعي هستند. گوناگوني فضاهاي اجتماعي معلول جامعه، نژاد، فرهنگ،‌توان محيطي، تاريخ،‌دانش و تكنيك و سياست و سرانجام نظام اداري و اقتصادي است. پيشرفتهاي جوامع در زمينه هاي گوناگون سبب ايجاد و خلق فضاهاي اجتماعي جديدتري خواهد شد.

انسان و محيط جغرافيائي :
انسان موجودي است كه تحت تأثير شديد محيط و از جمله آب و هوا مي باشد. ارتفاعات زياد، بيابانهاي خشك و سوزان، جنگل هاي انبوه،‌مناطق يخ بسته شمال و جنوب كره زمين از پذيرش انسان و انتشار آن جلوگيري مي كند. در اينصورت انسان در مكاني اسكان مي يابد كه از نظر معيشت و رفاه با مشكل چنداني روبرو نشود. با اين وجود انسان در هر محيط كه چشم بدنيا مي گشايد به نوعي با آن سازگاري پيدا مي كند و اگر دچار مشكلات اقتصادي،‌معيشتي، اجتماعي و سياسي شود مجبور به جابجائي و مهاجرت مي شود.

 

 


زندگي در محيط هاي مختلف شرايط خاص خود را دارد، محيط هاي سرد و يخبندان به ميزان زياد توان و فعاليت انسان را سلب مي كند؛ در محيط هاي گرم، گرماي زياد موجب تعرق زياد بدن و نوعي سستي و رخوت شده، بخش زيادي از وقت او به خواب اختصاص مي يابد. حشرات و بيماريهاي انگلي و روده اي نيز سبب افزايش تلفات مي شود. فقط آب و هواي معتدل است كه سبب محدوديت انسان نمي شود . جلگه ها به سبب شرايط مناسب كشاورزي باعث پيدايش بزرگترين شهرها شده اند حدود جمعيت جهان بين عرض هاي جغرافيايي 20-60 درجه زمين و آنهم در نيمكره شمالي مستقر شده اند در اين مورد به نمودار شماره (1) كه پراكندگي جمعيت ر

ا بر مبناي عرض جغرافيائي نمايش مي دهد توجه شود.


با توجه به نمودار شماره (1) كه پراكندگي جمعيت جهان را نمايش مي دهد مي توان گفت:
توزيع جمعيت در دو نيمكره زمين بسيار نامتوازن است، طوري كه كمتر از 10 درصد جمعيت جهان در نيمكره جنوبي و 90 درصد جمعيت جهان در نيمكره شمالي مستقر مي باشند.
- توزيع جمعيت در نيمكره شمالي هم بصورت بسيار ناهمگون توزيع شده است.
حدود ساكنان كره زمين بين عرضهاي جغرافيائي 20درجه تا 60 درجه شمالي كه قسمت اعظم آن منطبق با دنياي قديم است زندگي مي كند؛
بزرگترين بيابانهاي كره زمين و عظيم ترين رشته كوههاي جهان مثل هيماليا و آلپها در اين منطقه واقع گرديده اند.
اين قسمت از كره زمين چهار قطب جمعيتي جهان كه عبارتند از: جنوب آسيا، شرق آسيا، اروپا و شمال شرقي آمريكاي شمالي را در برمي گيرد و بيش از جمعيت جهان در اين مناطق زندگي مي كنند و حال اينكه تنها 10 درصد از خشكيهاي كره زمين را شامل است.
دومين گروه مناطق تراكمي و يا قطبهاي ثانوي جمعيت مناطق پراكنده تري را شامل مي گردد،كه مي توان: كاليفرنيا، قسمتهاي ساحلي برزيل، دره نيل ، قسمتهايي از آفريقاي غربي و آفريقاي جنوبي را نام برد.
جمعيت كره زمين در گذر زمان با توجه به تحول محيطي و تحول علمي:
حدود 20000 سال قبل تعداد كل جمعيت كره زميني (5) ميليون نفر بود كه اين جمعيت بخاطر عدم برخورداري از تكنولوژي و با استفاده از تكنولوژي سنتي خود از طريق شكار و جمع آوري دانه هاي گياهي ارتزاق مي كردند. حدود 000/10 سال قبل ابتدا در خاور ميانه، سپس در هندوستان، چين، مكزيك و پرو كشاورزي و دامپروري وسيع معمول شد و كم كم شهرها بصورت امروزي بوجود آمد.
حدود قرن 16 رقم جمعيت كره زمين به عدد 500 ميليون نفر رسيد، شهرهاي پايتختي، شهرك هاي تجاري، مراكز مذهبي بزرگ بوجود آمدند و مناطق فرهنگي متمايز شكل گرفت.
در دهه هاي 1500 اكتشافات جديد جغرافيائي اروپائيان سبب كشف دنياهاي جديد شد و در 1750 انقلاب صنعتي در انگلستان بوقوع پيوست كه نيروي حاصل از ماشين، تغييرات زيادي در محيط جغرافيائي بوجود آورد.
ذغال سنگ و بدنبال آن نفت ، ماشين ها را به حركت در آورده و مواد خام طبيعت را به كالا تبديل كرد و الگوهاي جديد تجارت را بوجود آورد و در نتيجه قسمت هاي دور افتاده كره زمين را بهم پيوند داد، كه اين پيوند از طريق تبادل و تعامل كالا و مواد خام بين آنها حاصل شد.
از سال 1800 كه جمعيت جهان به بيش از يك ميليارد نفر رسيد و بخاطر كشف سرزمين هاي جديد ميليون ها نفر از اروپا بويژه انگلستان به آمريكا و استراليا و آفريقا مهاجرت كردند. اروپائيان مولد سرمايه، دانش و تكنولوژي و بوميان تأمين كننده نيروي كار بودند و جوامع استعماري شكل گرفت

.
در حال حاضر « سال 2005» بيش از 6 ميليارد نفر جمعيت در جهان نا برابر زندگي مي كنند كه حدود آن برخوردر و آن محروم مي باشند.
محيط هاي مناسب زندگي:
تجمع و استقرار انسانها بخاطر آب و خاك و مرتع مناسب در جلگه ها و سرزمين هاي كم ارتفاع بويژه آنها كه در كنار رود ها و سواحل درياها و اقيانوسها، گسترش بيشتر داشته صورت گرفته

است. اما اكتشافات جغرافيائي، انقلاب صنعتي، اختراع وسائل حمل ونقل سريع و تكنولوژي و توجه به توليد بيشتر سبب شد تا جمعيت ها از اماكن سنتي خود خارج شده، نه تنها در سرزمين هاي مجاور، بلكه در نقاط دور افتاده برجهان اسكان يابند. با اين حال بيشترين جمعيت جهان هنوز در سرزمين هاي جلگه اي و مجاور سواحل رودها، درياها، اقيانوسها، اسكان دارند. بنابراين و با توجه به اسكان جمعيت ارتباط مختلف، محيط هاي مناسب زندگي بشرح زير معرفي مي شود:
1ـ آسياي شرقي:
جمعيت عظيمي از جهان بخاطر حاصلخيزي خاك، ريزش جوي مناسب در اين منطقه از جهان زندگي مي كند كه از نظر جمعيت مقام اول در بين تمام سرزمين ها را دارد. رسوبات حاصلخيز سه رود خانه هوانگهو، يانگ تسه كيانگ و سي جيانگ سرزمين ها و خاك هاي حاصلخيزي را بوجود مي آورد كه در تراكم جمعيت نقش عمده اي دارند. سيستم چند كاشتي ساليانه، بخصوص كشت برنج، دسترسي انسان را به منابع غذائي ممكن نموده است.
منطقه جنوبي چين را مي توان « منطقه كشاورزي چين » ناميد كه سبب استقرار 95 درصد از جمعيت 1.3 ميليارد نفري چين در اين منطقه گرديده و تراكم جمعيت روستائي در اين منطقه در هر كيلومتر مربع به حدود 2000 نفر بالغ مي شود.
مجمع الجزاير اندونزي، فيليپين، شبه جزايرمالاي مانند بخش جنوبي چين داراي خاك حاصلخيز و اقليم مساعد مي باشد و انبوه جمعيت را در خود جاي داده است. توليد فراوان برنج، وفور انواع ماهي در كنار هم،‌غذاي كاملي در دسترس ساكنان اين منطقه قرار داده و بويژه د ردو دهه اخير كشورهايي همچون : كره، مالزي، سنگاپور به قطب مطرح اقتصادي جهان تبديل شده اند.
2ـ آسياي جنوبي :
بنگلادش ، هند و پاكستان در آسياي جنوبي بخاطر جلگه هاي رسوبي و حاصلخيز: بنگال، گنگ، و پنجاب و باران فراوان موسمي و نيز رودهاي عظيم گنگ،‌سند ( ايندوس)، برهماپوترا، حدود 1.5 ميليارد نفر جمعيت را در خود جاي داده است كه از قطبهاي فرهنگي مهم بشر بشمار مي روند.
حاصلخيزي فوق العاده زميني كه ناشي از رسوبگذاري بوسيله رود هاي پر آب منطقه است امكان بيش از يكبار محصول را در سال سبب شده است. روند زندگي، قالب روستائي دارد چنانكه از هر 5 نفر اين سرزمين، چهار نفر ساكن مناطق روستائي هستند، آسياي جنوبي يكي از مناطق بسيار وسيع و بزرگ جهان است كه وسعت آن به 5 ميليون كيلومتر مربع مي رسد.
كوههاي هيماليا همچون ديواري سترگ در شمال آن و حدود 6000 كيلومتر سواحل درياها و اقيانوس هند اطراف آن را گرفته است.


3ـ اروپا :
اين سرزمين بخاطر وجود جلگه هاي گسترده در مجاورت رود ها و سواحل درياها و اقيانوس ها توده هاي عظيمي از جمعيت را در خود جاي داده است. وجود عوارض طبيعي مختلف در جهات جغرافيائي آن، اين قاره را در چهار واحد طبيعي مشخص شكل داده است.


الف: ) سرزمين هاي مرتفع مركزي؛‌
ب: ) كوههاي آلپ در جنوب؛
ج: ) سرزمين مرتفع غربي؛
د: ) جلگه هاي وسيع اروپاي شمالي؛‌
مركز اروپا را كوههاي كم ارتفاع در فلات هاي كوچك جنوبي فرا گرفته است. دامنه اين ارتفاعات را پوشش جنگل در بر گرفته و دره هاي حاصلخيزي در جوائب آن قرار دارند. علاوه بر وجود سرزمين حاصلخيز، حوضه هاي ذغالي اين قاره، غالبا در اين ارتفاعات ودره ها قرار دارند. يكي از علل توسعه صنعت در اروپا و وجود همين حوضه هاي ذغالي است كه همراه با وجود ذخائر عظيم سنگ آهن شالوده صنايع سنگين اروپا سبب شده است.


اكنون بستر اروپا چون تابلوي از جنگل ، كشتزار ، كارخانه ، معدن ، راه ، ميوه زار ، سكونتگاه ، مراكز آموزشي ، نظامي ، بهداشتي و... بنظر مي رسد كه فاصله هر يك از مراكزي كه از آنها ذكري بميان آمد از همديگر زياد نيست.
رود خانه ها- كانالهاي آبرساني- خطوط راه آهن، راههاي هوائي و زميني هر يك بنوعي در اتصال و ارتباط بخش هاي مختلف اروپا به يكديگر به اجراي نقش مشغولند و اين عوامل سبب گرديده است تا در حدود از جمعيت جهان در اين قاره اسكان يابند و اين سرزمين بصورت يكي از متراكم ترين مناطق جمعيتي جهان در آيد.


4ـ شرق آمريكاي شمالي :
وجود سرزمين هاي هموار، پوشش جنگلي و نباتي، منابع آب كافي و اقليم مناسب . خاك حاصلخيز، دسترسي به درياها و اقيانوسها و نيز منابع اوليه صنعتي عواملي هستند كه آمريكاي شمالي و شرق آن را بصورت يك مكان پر جمعيت در آورده است . عوارض چندي در اين محدوده وسيع كه حدود 20 ميليون كيلومتر مربع مساحت دارد به چشم مي خورد كه عبارتند از : كوههاي راكي « Rocky» جلگه هاي بزرگ و سرزمين هاي مرتفع آپالاش.
رشته كوههاي آمريكاي شمالي داراي جهت شمالي- جنوبي هستند و مانعي در راه نفوذ و حركت هواي سرد قطبي به سمت جنوب ايجاد نمي كند. وجود رودهاي پر آب در قسمتهاي مختلف اين قاره و ايجاد طرحهاي آبرساني به نقاط دور دست از نيمه دوم قرن بيستم و بخصوص از دهه 1970 به بعد سبب كشت هاي وسيع و متمركز شده كه در جذب جمعيت و رونق اقتصادي اين سرزمين نقش زيادي دارد. يكي از امكانات حاصلخيزي خاك در آمريكاي شمالي وجود نهشته هاي يخچالي است كه باروري زياد جلگه ها را سبب مي شود. همچنين انتقال مواد نرم خاك از نقاط دور دست توسط طوفان ها و گردبادها بر حاصلخيزي دشت ها و جلگه ها مي افزايد . سكنه در آمريكاي شمالي و شرق آمريكا زندگي مي كنند و بقيه در كشورهاي مكزيك و كانادا هستند.
5 ـ آمريكاي لاتين :*
آمريكاي لاتين بين اقيانوس اطلس و آرام واقع شده و شمال آن را درياي كارائيب احاطه كرده است. رشته كوه بلند و طولاني « آند» مغرب آن را از شمال تا جنوب در برگرفته و اين كوه در اغلب اوقات سال پوشيده از برف مي باشد. بخاطر وجود منابع زيرزميني غني ( مانند مس در شيلي) در نقاط مختلف سبب ايجاد شهرهاي بزرگ و پرجمعيتي در ارتفاعات بين 2500 تا 3500 متري گرديده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*آمريكاي لاتين : آمريكاي مركزي و جنوبي داراي تمدن لاتيني هستند كه از اين جهت به آمريكاي لاتين موسومند
عبور خط استوا از نيمه شمال آمريكاي لاتين و وجود جنگلهاي انبوه و وسيع با درختان قطور و بلند آمازون سبب ريزش هاي جوي قابل ملاحظه اي در بخش وسيعي در اين قاره شده و رودهاي پر آب «آمازون» و «پارانا» را بوجود آورده است. رطوبت و با رندگي زياد امكان رشد گياهان انبوه

را سبب شده كه در صفت چوب بكار مي رود.
اقوام اوليه ساكن در آمريكاي لاتين تمدن و فرهنگ بسيار پيشرفته اي داشته اند كه هجوم اروپائيان سبب مرگ ميليون ها تن بومي و انهدام تمدن آنها گرديد. اقوام آزتك “Aztec” و مايا “Maya” و اينكا”Inca” داراي تمدن فوق العاده درخشاني بودند. ورود پرتغاليها و اسپانيانها به اين قاره سبب قتل عام اين اقوام شده و بر سر خرابه هاي تمدن باستاني آنها، شهر مكزيكو سيتي و مانند آن را بنا كردند.
هم اكنون آمريكاي لاتين به عنوان سرزمين تهيه منابع اوليه كشورهاي توسعه يافته مط

رح و سياست هاي اقتصادي كشورهاي توسعه يافته بر آنها مستولي مي باشد.
6-) آسياي مركزي:
وجود رودهاي دائمي و پر آب، مراتع غني، كانون عمده فعاليت هاي اقوام «آريائي» و« توراني» بوده است. ارتفاعات هندوكش، پامير و تيانشان حوضه هاي آبريزي را ايجاد كرده كه سبب اسكان اقوام فوق شده است. كشورهاي قزاقستان، ازبكستان، تركمنستان، تاجيكستان، قرقيزستان كه اقتصاد شان بر كشاورزي و دامپروري استوار است، از رودهاي آمردريا، سيردريا، زرافشان، تجن، فرغانه* و نيز از رسوبات حاصلخيز آنها برخوردارند .
جاده ابريشم كه رابط شرق آسيا با اروپا بوده از اين سرزمين عبور مي نمود. امروزه بخاطر سياست هاي تحميلي شوروي سابق جزوكشورهاي عقب مانده هستند .
7ـ خاورميانه :
خاورميانه از حدود 10 هزار سال قبل كه مركز تمدن كهن بود در هلال خصيب * قرار گرفته و با استفاده از رودهاي پر آبي همچون دجـــله و فرات و جلگه هاي حاصلخيزي همچون بين النهرين، خوزستان، شمال ايران،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* فرغانه : محلي آباد، پر آب ، دشت ،كوه، جلگه ( در تركستان )
*هلال خصيب : ـ اراضي پست و حاصلخيزي كه بين فلات هاي ايران و تركيه و صحراي عربستان واقع شده و
اطراف درياهاي سياه و مديترانه، بصورت كشت غلات و پرورش دام در آمده و در قرن هاي اخير اكتشافات منابع زيرزميني همچون نفت و گاز سبب توسعه بعضي از كشورهاي منطقه مانند عربستان سعودي، كويت و شيخ نشينهاي خليج فارس شده است.
در مجموع بخاطر كشمكشهاي دائمي و تاريخي منطقه خاورميانه، كشورهاي آن جزء كشورهاي توسعه يافته نيستند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احتمالا براي نخستين بار در زندگي كشاورزي انسان مورد استفاده قرار گرفته است.
ـ هلال خصيب از شمال فلسطين شروع واز لبنان و سوريه مي گذرد و با عبور از شمال عراق به جنوب تركيه مي رسد.
ـ هلال خصيب پست زمين باريكي است كه بين صحراي عربستان در جنوب و فلاتهاي تركيه و ايران در شمال واقع شده و به شكل هلالي از شمال فلسطين شروع شده و پس از عبور از سوريه و غرب ايران در مجاورت خليج فارس پايان مي يابد. در اين ناحيه به علت وجود چراگاههاي متعدد ارتباط كاروانيان دنياي قديم با سواحل درياي مديترانه از همين طريق صورت مي گرفت و بطوري كه كتاب مقدس خبر مي دهد، اين راه مسير انتخابي ابراهيم خليل الله به سوي فلسطيني بوده است. انسان براي اولين بار زندگي كشاورزي را در ناحيه هلال خصيب جهت خود انتخاب كرد حتي اولين شهرهاي دنيا در همين ناحيه شكل گرفت و تكامل يافت . (شهرهاي اريدو

، لاگاش ، كيش) ( فلسفه جغرافيا)
ـ هلال خصيب هلال كماني شكل، خصيب به معني منطقه پر آب علفزار اولين تمدنهاي شهري در آن شكل گرفته است.


8 ـ آفريقا :
سواحل رودهاي نيل و نيجر ومناطق مجاور با درياي مديترانه در اقيانوس اطلس و هند داراي شرايط زيست مناسبي هستند و اين نقاط داراي تراكم جمعيتي زياد و تمدن هاي مطرح

هستند. فعاليت كشاورزي، دامپروري صنايع، استخراج و پالايش نفت و بهره برداري از درختان مثمر ثمر سبب استقرار كانونهاي جمعيتي شده است. ولي صحاري آفريقا فاقد پوشش نباتي و تراكم جمعيتي لازم براي بقاء حيات مي باشد. بجز خشكسالي و بيماري و قحطي كه هميشه سبب تلفات آن در اين قاره است. هجوم اروپائيها و غارت ذخائر اين سرزمين سبب عقب مانده شدن بيشتر اين قاره شده است.
نقش انسان و محيط بر يكديگر:
انسان و محيط دو عامل تأثير گذار و تأثير پذير از يكديگر مي باشند. تأثيراتي كه انسان و محيط بر يكديگر مي گذارند داراي جنبه هاي متفاوتي است.
تأثير انسان بر محيط سبب تغيير و دگرگوني در چشم انداز محيط مي شود. ايجاد اماكن، راههاي ارتباطي، فضاي سبز، ميادين ورزشي، پاركها ، اماكن توريستي، احداث سدها، بهره گيري از وسائل ارتباطي از انواع تأثيرات انسان بر محيط است و در مقابل تأثيراتي كه محيط بر انسان مي گذارد شامل وادار كردن او به استفاده از پناهگاه، پوشش بدن، تغذيه، برنامه ريزي براي بقاء و تهيه نيازمنديهاي مختلف جهت ادامه زندگي است.
ساخت و ويژگيهاي محيط زمين:
كره زمين : حدود 4.6 ميليارد سال از بوجود آمدن كره زمين مي گذرد، زمين و سيارات منظومه شمسي ابتدا بصورت گازهاي پراكنده بوده و بر اثر حركت بدور خورشيد كم كم بصورت توده هاي مذاب و كروي شكل در آمده و در اثر سرد شدن پوسته بيروني، اين كرات منجمد مي شوند و با حركت بدور خورشيد به حيات خود ادامه داده اند....
حدود 3000 ميليون سال قبل اولين موجودات زنده روي كره زمين پديدار شدند و حدود 250 ميليون سال قبل توده هاي خشكي روي زمين در كنار هم قرار گرفتند و تشكيل يك قاره بسيار بزرگي بنام « پانگائي» “pangaea”(خشكي بزرگ) را دارند، اما پس از 20 ميليون سال پانگائي بتدريج قطعه شده و قاره هاي كنوني را بوجود آوردند .
بلحاظ وسعت قاره آسيا با 44 ميليون كيلومتر مربع داراي بيشترين وسعت و قاره هاي آمريكا با 42، آفريقا با 30، قطب شمال و قطب جنوب با 13 اروپا با 10 و اقيانوسيه با 8 ميليون كيلومتر مربع وسعت بعد از آسيا قرار دادند
( پديداري جوامع بزرگ انساني « مراكز شهري » از حدود 10 هزار سال قبل يا كمتر شروع شده است)
محل زندگي موجودات زنده يا « محيط حياتي » يا « زيست كره » “Biosphere” نام دارد و شامل:
1-) آتمسفر يا كره جو “Atmosphere” ( قشر نازك از كره هوا)
2-) آبكره (كره آب) “Hydrosphere” يا هيدروسفر
3-) ليتوسفر (كره سنگي) “Litosphere” (پوسته منجمد) مي باشد.
به بخش “Biosphere” يا زيست كره « بستر جغرافيائي» يا « محيط زيست» نيز گرفته مي شود. بخاطر دسترسي انسان، بيشترين فعل و انفعالات كره زمين در اين قسمت « زيست كره» رخ مي دهد، زيرا انسان با تخريب يا بازسازي، چشم اندازهاي جغرافيائي جديدي را در آن بوجود مي آورد و يا به تعبيري بخشي از چشم اندازهاي طبيعي آنرا نابود مي كند. به طوري كه نقش تخريبي انسان بيش از نقش سازندگي او مي باشد؛ آسيب به لايه اوزون ( در مورد لايه اوزون در صفحات بعد توضيح بيشتر مي آيد) آلودگي هوا، آلودگي آب، تخريب جنگل ها و ... مواردي از فعل و انفعالات انسان در راستاي نقش تخريبي او مي باشد. زيست كره يا “Biosphere” كه اكثر موضوعات مورد بحث جغرافيا در آن روي مي دهد در يك فاصله 20 كيلومتري بين عميق ترين نقاط

آبها و مرتفع ترين نقاط خشكي قرار گرفته است ( شكل شماره يك)
محيط زيست انسان ها و بويژه شكل و ماهيت شهرها و روستاها كه با هم تفاوت چشمگيري داشته به عوامل جغرافيائي زير بستگي دارند :
1ـ ‌ فيزيوگرافي يا طبيعت آنها: طول و عرض جغرافيائي، ارتفاع، كوهها، دره ها، دشت ها، رودخانه ها، درياها، جنس خاك و...؛
2ـ اقليم (آب وهوا) : درجه حرارت، رطوبت، باد، آفتاب، فشارهوا، نزولات جوي و...؛
3ـ دگرگوني و تحولات زمين: زلزله، آتشفشان، سيل، طوفان، جزرو مدو...؛
از مجموع 510 ميليون كيلومتر مربع سطع زمين، 148 ميليون كيلومتر مربع را خشكي هاو 362 ميليون كيلومتر مربع را آبها تشكيل داده اند. ( مساحت آبها سه برابر مساحت خشكيها است)
با توجه به شكل شماره (1) شماي فرضي از وضعيت كره زمين لازم به توضيع است كه:
ـ جغرافيا محيط را نتيجه و حاصل كنش هاي متقابل كره جو ( آتمسفر) آبكره “Hydrosphere” (هيدروسفر) و سنگ كره يا “Litosphere” نسبت به يكديگر از يك طرف و نقش پذيري و نقش گذاري انسان و ساير موجودات را برزيست كره با ارتباط و انطباق سه كره فوق از طرف ديگر مي دانند.
ـ زيست كره كه حداكثر در يك فاصله 20 كيلومتري بين عميق ترين نقاط آبها و بلندترين نقاط خشكيها قرار گرفته است، اين فاصله حد اعلاي حيات را در سطح زمين و اعماق

آبهاي مجاور زمين وجو نزديك زمين ايجاد نموده است.
ـ قشر زيرين جو كه اصلي ترين نقش را در اكوسيستم محيط برعهده دارد و عامل اصلي حيات و پايداري آن محسوب مي شود؛ با ضخامت اندكي بيش از 100 متر چون فيلتري آن بخش از تشعشعات خورشيدي را كه براي ادامه حيات ضروري مي باشد با يك كنترل دقيق به سطح زمين مي فرستد.


لايه اوزون “ozone” ( o3) چيست؟
اگر چه اوزون اكسيژني خالص است ، اما اكسيژني نيست كه به كار تنفس بيايد. گازي است بابوي مخصوص، شبيه كلر و يا بوي حاصل از جوشكاري با برق. تنفس در هوائي كه داراي اوزون بيش از حد باشد موجب تهوع و سردرد و بالاخره مسموميت هاي مزمن مي گردد.
لايه اي از جو كه در فاصله 40-60 كيلومتر سطح زمين قرار گرفته « اوزونوسفر» نام دارد. ( لايه اوزونوسفر قسمتي از لايه استراتوسفر است) . لايه اوزون وظيفه اش جذب قسمت عمده اشعه ماوراي بنفش خورشيدي است. در واقع اين لايه، سپر حفاظتي مقاومي در برابر اشعه، خطرناك ماوراء بنفش است.
رنگ اوزون آبي كم رنگ است و به مقدار كم در ارتفاع مذكور ( 40-60كيلومتري سطح زمين) قرار دارد . وجود اوزون براي فرايندهاي آتسمفري و وجود حيات درروي زمين اهميتي به سزا دارد، زيرا لايه اوزون اشعه هاي موج كوتاه ماوراء بنفش را كه براي انسان و حيوان مضر است جذب مي كند و اجازه نمي دهد كه اين اشعه ها از خورشيد به زمين برسد. جذب اشعه هاي فوق در لايه اوزون باعث گرم شدن استراتوسفر مي شود.
در جهان امروز كه فضا پيماها راهي كرات ديگر مي شوند. تبعا لايه اوزون را مي شكافند و هواپيماهاي جت با سرعتهاي سرسام آور و صداهاي مهيب موجب اختلالات لايه اوزون مي شوند و از همه مهمتر مصرف بي رويه بعضي از آئروسلها و اسپري ها و سموم و حشره كشها موجب پاره شدن اين لايه مي گردد. بررسي هاي انجام شده و رصدهاي پياپي نشان داده است كه اين لايه در منطقه قطب جنوب دچار ضايعه گرديده است.
لايه اوزن را حفظ كنيم:
لايه اوزون ناحيه اي است از فضا كه به عنوان محافظ طبيعي زمين در برابر نور خورشيد قلمداد مي شود. زيرا اين لايه پرتو اشعه ماوراي بنفش را پس از اينكه اين پر تو به سطح زمين برسد به خود جذب مي كند. از ويژگيهاي مهم استراتوسفر، وجود ازون است. اوزون مولكول سه اتمي اكسيژن در ارتفاع 20-30 كيلومتري سطح زمين به وجود مي آيد و بيشترين غلظت آن در ارتفاع 23 كيلومتري از سطح زمين قرار دارد. هر كاهش قابل ملاحظه اي در مقدار لايه اوزن (O

3) تهديدي براي حيات خواهد بود.
از لحاظ توزيع جغرافيائي، هر اندازه كه به خط استوا نزديكتر شويم مقدار كل اوزني كه ما را در پرتو ماوراي بنفش محافظت مي كند كمتر است.
هرگاه ازمقدارلايه اوزن10% كم شود، مقدار تابشي كه به سطح زمين مي رسد تا 20% افزايش مي يابد. بعلت بادهاي استراتوسفري، اوزن از مناطق گرمسيري به سمت مناطق قطبي منتقل مي شود. فعل و انفعالات در لايه اوزن بر اثر انرژي تابش ماوراي بنفش صورت مي گيرد. از طرف ديگر بهنگام تجزيه اوزن مقداري انرژي بصورت انرژي حرارتي آزاد شده و جذب آتمسفر مي شود كه دماي آتمسفر را افزايش مي دهد.
اما با توجه به اينكه تابش ماوراي بنفش آثار تخريبي شديدي در موجودات زنده سطح زمين دارد، اما اهميت لايه اوزن براي ادامه بقاي موجودات زنده در سطح زمين انكار ناپذير است.
چگونگي تشكيل اوزن:
تابش موج كوتاه خورشيد در لايه استراتوسفر مولكولهاي اكسيژن را به اتم تجزيه مي كند و با تركيب مجدد اين اتمها با ساير مولكولهاي اكسيژن، اوزن را تشكيل مي دهد. بر اثر كاهش اوزن موجود در جو، سطح زمين مقدار بيشتري اشعه ماوراي بنفش دريافت مي كند و اين امر منجر به افزايش سرطانهاي پوست، آب مرواريد چشم، كاهش محصولات كشاورزي و تهي شدن درياها از ذخاير ماهي مي شود.
مهمترين عاملي نابودي اوزن (كلروبرم) موجود در مواد تركيبي «CFC» ها مي باشند. اين مواد در جريان توليد كالاها و نيز از خود كالاها آزاد مي شود، به آهستگي صعود مي كند و وارد جو فوقاني زمين مي شود. بخش عمده كلر از (CFC)ها در قسمت اعظم برم از هالون ها كه در اطفاي حريق به كار مي رود حاصل مي شود. CFC يا كلرو فلور كربن ماده اي است كه براي تبريد در صنعت ، ‌از جمله صنعت يخچال سازي بكار مي رود .
اثرات اشعه ماوراي بنفش:
طيف تابش اشعه ماوراي بنفش در طول موج 4/0 تا 001/0ميكرون مي باشد. پوست آفتاب سوخته، پوست چروكيده و چرم مانند و نيز برخي اختلالات چشمي ناشي از اشعه ماوراي بنفش است كه به سطح زمين مي رسد. به گونه اي كه به ازاي هر يك در

صد كاهش در مقدار اوزن شيوع سرطان پوست تا 2 درصد افزايش مي يابد. افزايش ميزان اشعه ماوراي بنفش بر نظامهاي زيست بومي زميني و آبي نيز تأثير مي گذارد، به گونه اي كه 70% غلات به اشعه ماوراي بنفش حساس هستند. وقتي كه گياهان در معرض مقدار بيشتري از اين اشعه قرار بگيرند فعاليت فتوسنتز آنها كاهش مي يابد، نيازشان به آب بيشتر مي شود و باروري و مقدار برگها كمتر مي شود. (بخصوص خانواده سويا)
نظامهاي زيست بومي آبي ممكن است بيش از همه نظامهاي ديگر در معرض خطر باشد. فيتوپلانگتونها كه موجوداتي تك سلولي و ميكروسكوپي هستند و ستون فقرات زنجيره غذائي دريائي را تشكيل مي دهد، چون اين موجودات به نور آفتاب احتياج دارند، آنها نمي توانند از اشعه ماوراي بنفش كه به دريا مي رسد فرار كنند، زيرا در اين صورت از بين خواهند رفت.
امروزه ارتباط گازهاي CFC و هالون و نابودي لايه اوزن امري است شناخته شده و هيچ ترديدي در آن روانيست. امروزه مي توان با استفاده از تكنولوژيهاي مهار كننده به انتشار CFC و هالون به درون جو را تا 90% را كاهش داد.
قدمهاي اوليه در اين راه به همت بعضي كشورها بخصوص كشورهاي انگليسي و آلمان برداشته شده است، اما از آنجا كه كاهش لايه اوزن بر تمام كره زمين اثر مي گذارد، راه حل آن نيز بايد جهاني باشد. براي لايه اوزن فرق نمي كند كه منبع انتشار كلر و برم چه چيز است. تمام كشورها از جمله كشورهاي جهان سوم بايد براي كاهش انتشار اين مواد دست به كار شوند. كشورهاي در حال توسعه در كنترل انتشار از اهميت زيادي برخوردارند، زيرا جمعيت آنها زياد و در حال رشد است و مصرف CFC آنها هم سريعا افزايش مي يابد.
از جمله كشورهاي در حال توسعه اي كه نقش اساسي در اين كار دارند مي توان: برزيل، چين، اندونزي، هند و كره جنوبي را نام برد. با در نظر گرفتن اينكه اكنون سطح بالايي از آگاهي و توافق همگاني در مورد اينكه نابودي لايه اوزن واقعا وجود دارد، بنابر اين حمايتي كه كشورها از پايان دادن به انتشار كلر و برم به عمل خواهند آورد نشانه اي است از اراده آنها در حفاظت از قابليت سكونت كره زمين.



تغييرات جغرافيائي در طول تاريخ:
اكتشافات باستانشناسي در آسياي مركزي ، پاكستان ، ايران و غالب سرزمين هاي خاورميانه و نقاط ديگري در جهان گوياي آن است كه اين مناطق در گذشته داراي محيطي سبز و خرم بوده است . چنانكه از آثار پيدا شده در كوير لوت برمي آيد اين سرزمين در دوره هاي پيشين داراي تمدني قابل قبول بوده و مردم آن اشتغالاتي مانند ذوب مس، بافندگي ، سفالگري و ... داشته اند .
معادن ذغال سنگ در گوشه و كنار كويرلوت نشان از انبوهي جنگل در آنجا بوده يا صخره هاي رسوبي در ايران مركزي امروز نشان دهنده بستر دريا در گذشته مي باشد . سطح زمين در حال تغيير و تحول دائمي است، كوههاي مرتفعي كه در گوشه و كنار جهان مشاهده مي شوند در حال ريزش، فرسايش و يا تخريب دائمي هستند بويژه سواحل درياها و اقيانوسها كه علاوه بر تغييرات جوي، مورد هجوم امواج و حركات دائمي آب هستند. ( نمونه بارز اين مورد، امواج سونامي در ژاپن و اندونزي )
در تغييرات جغرافيائي زمين، زلزله ها، طوفان ها، انفجارات آتشفشاني، سيل هاي مهيب كه در عرض چند ثانيه يا چند دقيقه، پيوسته زمين را تغيير مي دهند.
آب اساس زندگي است « ومن الماء كل شي حي »


ژان برون “Jean Brunbes” جغرافيدان فرانسوي اعتقاد دارد كه هر بنياد انساني مخلوط ساخته شده اي از اندكي كار انساني، خاك و آب است. در واقع او بايد معتقد مي بود كه بدون آب نه انسان به وجود مي آمد و نه خاك:
هنگامي كه در سال 1976 آمريكا، ماهواره مريخ پيما را به آسمان فرستاد و در مريخ فرود آمد انسان متوجه شد كه هيچ رطوبتي در آنجا نيست ( همچنانكه قبلا در مورد كره ماه متوجه شد)
سطح مريخ مثل ماه خشك و عاري از هر گونه آثار زيستي است و فعلا فقط اين زمين است كه بخاطر وجود آب، قابل زيست است. با اين حال همه جا كره زمين از اين نعمت برخوردار نيست و بشر در تلاش بازگشت رطوبت گذشته به اين مناطق است. ( ايجاد كانالها ، شهرها و كشيدن آب بوسيله كانالهاي مصنوعي و حتي تلاش براي تغيير مسير حركت ابرها و زايش آنها در مناطق مورد نظر)
سيستان و بلوچيستان زماني انبار غله ايران بوده است ( وجود شهر سوخته در نزديكي زابل نشان دهنده جمعيت فراوان و معيشت مناسب بخاطر وجود محيط زيست مساعد است) امروزه بخاطر شرايط بد جغرافيائي گذشته ( خشكساليهاي پي در پي، طوفانهاي شن، بادهاي گرم و خشك و... ) تبديل به محيطي خشك شده كه دنياي مشكلات همچون: مهاجرت هاي وسيع، فقر، بيماري، بيكاري و... را سبب شده است و نمونه هاي بزرگ آن در دهه ( 1977-1967) خشكسالي وحشتناكي در حاشيه خشك نيمه جنوبي صحراي آفريقا رخ داد و طي آن صدها هزار نفر در اثر گرسنگي جان باختند و يا خشكسالي نيمه اول دهه 1980 در اتيوپي و سودان سبب مرگ هزاران نفر شد.
تقسيم بندي اقليم هاي جهان توسط ولاديمير كوپن ردولف گايگر:
سيستم منطقه بندي آب وهوائي ابداعي ولاديمير كوپن “Wladimir koppen” توسط رودولف گايگر”Rodolf Geiger” تغييراتي داده شد و بصورت ساده و متكي بر علائم و في معرفي شد اين منطقه بندي بشرح زير است:
A  آب و هواهاي گرم و مرطوب عرض پائين : شامل اقليم هاي مرطوب مداري با دماي بالا در تمام سال و ريزشهاي جوي سنگين، مانند مناطق حاره و استوائي؛
B  آب و هواهاي خشك ( بياباني، نيمه بياباني) : اقليم خشك در عرضهاي بالا و پائين با قلّت باران ( كمتراز 10cm ) و تفاوت دماي زياد روزانه و شبانه ( 49 درجه در روز و 9 درجه در شب ) مثل صحاري آفريقا؛
C  آب و هواي گرم عرض متوسط ( مرطوب جنب حاره اي ، اقيانوسي و مديترانه اي

) : نسبتاً ملايم و مرطوب ( اختلاف دماي شبانه روز كم است) بدون زمستان شديد ، مانند اروپا غربي و مديترانه ؛
D آب و هواهاي سرد عرض متوسط ( مرطوب قاره اي ، جنب قطبي «سرد» ): اقليم سرد و مرطوب آنرا، اقليم برفي يا قاره اي نيز مي گويند. ( فقط در شمال نيمكره شمالي زمين وجود دارد، در نيمكره جنوبي وجود ندارد) مثل: شمال اروپا؛


E  آب و هواهاي قطبي « بسيار سرد» ( آب و هواهاي توندرا و يخ بندان):‌پوشيده از توده هاي يخ و برف با جنگل هاي توندرا” Tundra” ؛
H  نواحي مرتفع: شبيه آب و هواهاي “E” است منتها در ارتفاعات و كوهستانهاي بلند عرض هاي بالا مشاهده مي شود،‌مانند: آند در آمريكاي جنوبي. به جدول شماره (1) توجه شود.
تغييرات پوشش گياهي:
وابستگي شديدي بين اقليم منطقه با پوشش نباتي وجود دارد؛ چرا كه با تغيير اقليم، بسرعت پوشش گياهي و حتي جانوري تغيير مي كند و عكس اين حالت هم وجود دارد،‌يعني حذف و تخريب پوشش گياهي توسط انسان سبب تغيير اقليم منطقه مي شود. ( مانند: قطع جنگل و نابودي مراتع توسط انسان)
الگوهاي پوشش نباتي ( بيوم هاي اصلي دنيا) كه در 9 منطقه دنيا و در مجموع به سه نوع طبقه بندي مي شوند ؛ كه بشرح جدول شماره ( 2) توجه شود .

تقسيم بندي اقليم هاي جهان توسط ولاديمير كوپن “ Wladimir Koppen”
ـ رودولف كايگر« Rodokf Geiger»
عنوان آب وهوا علامت مشخصه نواحي جغرافيائي برخوردار از اين نوع آب وهوا با علائم «زير مجموعه» علامت مشخصه
آب وهواهاي گرم ومرطوب عرض پائين A - مرطوب استوائي ( Af- Am)
- - ( خشك و مرطوب )‌ساوان Aw
آب و هواهاي خشك B - بياباني Bwh، Bwk
- - نيمه بياباني Bsh، Bsk
آب و هواهاي گرم عرض متوسط C - مرطوب جنب جاده اي Cfb ، CW
- اقيانوسي Cfb ، Cfc
- مديترانه اي Cs
آب و هواهاي سرد عرض متوسط D - مرطوب قاره اي: Dfa، Dwa، Dfb، Dwb
- جنب قطبي سرد: Dfc، Dwc، Dfd، Dwd
آب و هواهاي قطبي (بسيار سرد) E - - آب و هواهاي توندرا ET
- يخ بندان Et
نواحي مرتفع H - شبيه آب و هواهاي “E” منتها در ارتفاعات و كوهستانها بلند عرض هاي بالا « آند در آمريكاي جنوبي»

جدول شماره ( 1)


خاك و انسان:
چون اكثر مردم جهان غذاي خود را مستقيما از خاك بدست مي آورند، باين جهت پس از آب، خاك براي انسان اهميت حياتي دارد. بهترين خاك براي كشاورزي، خاك رسوبي است كه مستقيما با پراكندگي و تراكم جمعيت در ارتباط است. مثلا 95 درصد از جمعيت 70 ميليوني كشور مصر در يك محدوده 20 كيلومتري از زمينهاي سواحل رود نيل زندگي مي كنند كه داراي خاك حاصلخيز رسوبي است، كه مقدار فراواني هوموس” Humus” دارد . يا حاشيه رود هاي دجله و فرات در خاورميانه و گنگ در هند و هوانگهو ( رود زرد) در چين بخاطر وجود خاك هوموس دار ، مهد تمدن هاي بزرگ جهاني هستند.


تغييرات محيط زمين:
سن زمين احتمالا بيش از 4.5 ميليارد سال است، از اين مدت هرگز تغييرات عمده در خشكي و دريا ، كوهستان و دشت و حتي قطبها متوقف نشده، تغييرات زمين در قبل از يك ميليون سال فقط مورد علاقه دانشمندان زمين شناسي است، ولي آنچه در خلال يك ميليون سال اخير پديدار شده مورد توجه مستقيم جغرافيدانان است و اين تغييرات بطور محسوس و دائمي ادامه دارد.
پژوهشگران از تغييرات اقليمي وسيع در گذشته با مشاهده بقاياي موجودات زمين در خاك و آب آگاه شده اند، از اسكلت ماموت ها در سرزمين هاي يخبندان تا كشف صدف هاي سخت پوستان در آبهاي گرم همه حاكي از نوسانات بزرگ اقليمي در گذشته است مثلا وجود و توسعه درختهاي فندق و صنوبر در حدود 500 سال پيش از ميلاد مسيح نشان دهنده آب و هواي گرم و قاره اي در آنجاست مطالعه تغييرات اخير كمربندهاي پوشش گياهي برحسب مدارك بدست آمده از سال 1920 ميلادي توانائي دانشمندان را در تعيين تاريخ دگرگونيهاي اقليمي ( با چند دهه اختلاف) را نشان مي دهد.
دوران چهارم يا آخرين دوره از ادوار چهار گانه زمين به دو دوره تقسيم مي شو

د:
دوره طولاني پليوستوسن حدود 3.5 ميليون سا ل و دوره جديد شامل 25 هزار سال اخير انسان احتمالا در نيمه دوم پليوستوسن ظهور كرد. با مقايسه ادوار زمين شناسي گذشته، معلوم مي شود، گونه انسان در دوره اي پديدار شد كه زمين دچار تفاوتهاي محيطي شديد و

تغييرات سريع بوده، براي مثال در اين دوره، اختلافات ارتفاعي، اقليمي و پوشش گياهي كره زمين شديدتر از 250 ميليون سال پيش از آن بوده .
آب و هواي زمين كه در حدود 65 ميليون سال گذشته سرد مي شد. در دو ميليون سا ل پيش سردتر شد. بر اثر اين سردي بيشتر آبهاي كره زمين يخ بسته و راكد ماند. فرسايش بيشتر به كمك آب انجام مي گيرد نه به سبب اعمال باد و يخچال، گر چه اين عمليات خيلي كند هستند ، ولي تغييرات سريع، مانند: زلزله، آتشفشان و ... بعضي از عوامل فرسايش مي تواند شديدا و جدا بر زندگي انسان تاثير بگذارد.
رودها با حمل مواد رسوبي به درياچه ، آب درياچه را سرشار از مواد شيميايي مي كند و عمق درياچه نيز كاهش مي يابد، درياچه در آخرين مراحل تاريخي خود، ممكن است بتدريج از گياهان و رسوبات انباشته شود و در نتيجه به جاي آن جنگل شكل بگيرد و گياهان خشكي جاي گياهان آبزي را اشغال كنند .
آثار مداوم تغيير محيط در طول بخش دوم دوران چهارم ( دوره اخير) ضمن جابجائي خطوط ساحلي هم به سمت دريا و هم خشكي در تغييرات اقليمي يافت مي شود.
بعضي از نيروهاي تغيير محيط را مي توان بصورت «چرخه ها» يا « تواتراها» در نظر گرفت، چرخه هاي كره سنگي « ليتوسفر» با اثر فرسايش رود در سايش و كنده شدن مواد سطح خشكي زمين نشان داده مي شود.
تخريب فرسايش بر اثر حركات خشكي به طرف بالا، برحسب وزن مخصوص متفاوت سنگها و كاهش نيروي سايش ، به نسبت سطح پست دريا متعادل مي شود.
تواتر در زيست كره« بيوسفر» از پاسخ و عكس العمل پوشش گياهي به تغييرات محيط مشاهده مي شود، گياهان مختلف ضمن توالي منظم در پي يكديگر ظهور مي كنند و سرانجام به مرحله اي مي رسند كه ديگر پوشش گياهي تغيير سير شماتيك نشان نمي دهد. وقتي در ناحيه اي اين حالت تعادل پيش آمده باشد پوشش گياهي را در مرحله منتها درجه امكان رشد مي شناسند.
تغييرات روزانه درجه حرارت سطح زمين از طريق مشاهده چرخه هاي تشكيل ابر برفراز نواحي ساحلي ملاحظه مي شود.
دگرگونيهاي فصلي، برحركت انتقالي زمين به دور خورشيد مبتني است.
تمايل محور زمين نسبت به سطح انتقالي آن به دور خورشيد، علت پيدايش فصول است.
ميزان عرض جغرافيائي بر مقدار انرژي خورشيد در بافت هر نقطه از سطح زمين تأثير مي گذارد.
تغييرات تابش خورشيد سبب جابجائي سيستم عمومي جو مي شود كه از آن پديده خشكسالي يا بارانهاي متفاوت بوجود مي آيد و الگوي پوشش گياهي و توليد محصولات كشاورزي در محيط هاي گوناگون را سبب مي شود.
در قسمت اعظم خشكي كره زمين، چشم اندازهائي كه ديده مي شود عمدتا طبيعي

نيست بلكه بيشتر حاصل تفكر و دست بشر است. تنها كلاهك ها يخي قطبي توندرا، بيابانها و مناطق مرتفع كوهستاني، اصولا چشم انداز طبيعي باقي مانده است و اين برخورد انسان با محيط زمين روزمره است و مدام شتاب بيشتر مي گيرد كه از آنجمله است:
ـ كاهش وسعت نواحي جنگلي ومراتع؛
ـ نابودي حيات وحش؛
ـ نابودي آبزيان دريا و اقيانوسها؛


ـ وسعت يافتن كوير و صحاري؛
ـ تخريب بستر رودخانه ها؛
ـ تخريب خاكها ومناطق حاصلخيز؛
ـ زير كشت بردن مساحت بيشتري از زمين .
ـ آلودگي آب ها، هوا؛
ـ كاهش منابع زير زمين و مواردي ديگر از اين قبيل؛‌
ناپايداري ها و پايداريها در محيط زمين:
يكي از ويژگيهاي علم جغرافيا، دگرگوني دائمي و مرتب محيط هاي طبيعي و چهره فرهنگي است، فرسايش آبهاي روان، عمل باد، فرسايش يخچالي و ريزشهاي جوي بطور منظم و بتدريج سيماي سياره زمين را تغيير مي دهند و چهره هاي تازه اي مي سازند. از طرفي برخي از پديده هاي طبيعي نظير: زلزله ها ، آتشفشانها، گردبادها، طوفانها، سيلاب ها و خشكساليها هر يك به شدت در نواحي جغرافيائي عمل مي كنند و چه بسا در اين تعرض،‌قلمروها و مرزهاي جديد را بوجود مي آورند.
در قطب ديگر فعاليتهاي انساني است كه سبب ايجاد تغييرات اساسي در كره زمين مي شود مانند: ايجاد شهرها، راههاي جديد، سدها، كانالهاي آب، از بين بردن جنگل ها و مراتع ، جنگ هاي ويرانگرو.... در تغييرات و ناپايداري هاي محيط زميني نقش كاملا اساسي دارد. مثلا فرسايش رودخانه اي سبب مي شود رسوبات و مواد مختلف به خليج ها بريزيد و سبب ازدياد املاح در آبهاي شيرين شود كه اين عمل تعادل حيات بيولوژي را بر هم مي زند. طوفانها و گرد بادها با حملات پي در پي خود ضمن وارد ساختن خسارات هنگفت به تأسيسات بندري ، چهره طبيعي خليج ها را بهم مي زند، اما طبيعت با اينهمه خرابكاري، متهم رديف دوم محسوب مي شود و متهم رديف اول خود انسان است كه آگاهانه سبب بهم ريختن محيط طبيعي شد.
در عين حـال و پيچيده ترين بخش مطالعات جغرافيائي، تشريح و تغيير عوامل جغرافيائي نه به عنوان پارامـتر حـمايـت ، بلكـه به مفهـوم متغيير و ناپايـدار در زمان و مكان هاي مختلف آنهم با شرايط فرهنگي متفاوت است ، پس:
1ـ محيط طبيعي و پديده هاي آن همواره و بطور دائم در معرض تغيير و تحول است؛
2ـ هر پديده جغرافيائي بظاهر ساده از دهها مساله مجرد ومركب بوجود آمده و داراي پيچيدگيهاي ويژه خود است كه متأثر از عوامل محيط طبيعي و فرهنگ انساني است.
وقايع شديد ژئوفيزيكي:
تغييراتي همچون خشكسالي در طول چندين ماه يا بعضا چندين سال به وقوع مي پيوند و فرصت و راههاي مقابله با آن انديشيده مي شود، جامعه بشري با وقايعي روبرو است كه در عرض چند روز و يا چند ساعت يا فقط چند ثانيه محيط زيست انسان را دگرگون مي كند كه عمدتا آمادگي براي مقابله با آنها را نيز ندارد، وقايعي همچون: برف هاي سنگيني و ناگهاني و يا بارانهاي سيل آسا ، بهمن هاي عظيم، طوفانها، گرد بادها و سيلاب ها، زلزله ها، فورانهاي آتشفشاني، جابجائي يا افزايش زمين ( جدا شدن دو قطعه از زمين با ايجاد شكاف)، آتش سوزي وسيع جنگل ها در اثر حرارت شديد نور خورشيد، موج سرما يا گرماي ناگهاني، رعد و برق و امواج خروشان و خيزاب هاي شديد. مد دريا و...
وقايع ژئو فيزيكي شديد بر چرخه منظم محيط تحميلي مي شود. اين حوادث ممكن است بر وضع عادي جو زمين ( هريكون ها يا هاريكن ها)، آبكره (سيل ها) يا سنگ كره ( فورانهاي آتشفشاني و زلزله ها) تأثير بگذارد.
هر گاه اين قبيل حوادث برجمعيت انسان اثر بگذارد، بلايا و مصيبت هاي طبيعي ناميده مي شود. مي توان بين بلاياي شديد و بلاياي نافذ خط تمايزي كشيد. بلاياي نافذ ( نوعاً خشكسالي ) در دوره طولاني پاي گيرنده و ناحيه وسيعي را مي پوشانند؛ بلاياي شديد كم دوام هستند و ناحيه اي محدود را در بر مي گيرند.
هريكون ها:


جغرافيدانها برآورد مي كنند كه از هر 5 بلاياي طبيعي دنيا، از لحاظ زيان جاني، يك مصيبت معلول طوفانهاي شديد جوي است، فراواني و پيدايش ناگهاني طوفانها، آنها را در صدر اتفاقات خطرناك جاي مي دهد، در 1970 بزرگترين بلاياي طبيعي قرن در نواحي دلتائي و پست رودهاي گنگ و براهماپوترا در« خليج بنگال» اتفاق افتاد، گرد باد شديد استوائي همراه بادهاي با سرعت متجاوز از 160 كيلومتر در ساعت 235 هزار خانه را خراب كرد و موجب مرگ بيش از 500 هزار نفر انسان شد. اين نوع گرد بادهاي شديد را سيكلون هاي استوائي يا « هريكون» مي نامند. اينها در هواي مرطوب استوائي و بين 5 تا 15 درجه فاصله از خط استوا تشكيل مي شوند.
زلزله :
هر چند پيش بيني وقوع هريكنها مشكل است، اما در مقايسه با تغييرات ناگهاني محيطي و تحولات عمده سطح زمين ناشي از زلزله ها و آتشفشاني ها قابل پيش بيني به نظر مي رسند. اگر چه فقط يك يا دو زلزله پرخسارت در سال رخ مي دهد ولي در هر سال 150000 زمين لرزه ثبت مي شود. زلزله شمال چين در سال 1976 حدود 000/400 نفر را كشت.
فورانهاي آتشفشاني:
تغييرات محيطي مداوم و پايدارتر نسبت به تغييرات حاصل از زلزله از فعاليتهاي آتشفشاني سرچشمه مي گيرد. بزرگترين آتشفشان در طول تاريخ، انفجار « كراكاتو» در سال 1883 است كه جزيره را از جا كند و موجهاي عظيم 45 متري در اقيانوس ايجاد كرد. با وجود اين ، فعاليت آتشفشاني مي تواند آثار مفيد هم داشته باشد و تجمع آهسته گدازه و غبار آتشفشاني ممكن است كلاً سبب پيدايش خشكي و نواحي جديد شود. براي مثال ، جزاير هاوايي به همين طريق شكل گرفته اند . و نيز قسمتهاي از جزاير « جاوه » اندونزيي و « كيوشو» در ژاپن و هند جنوبي از اين دسته اند كه با خاكي حاصلخيز جمعيت انبوهي را تغذيه مي كنند.


جمعيت جهان:
در ابتداي تاريخ ميلادي « تولد حضرت مسيح» تعداد جمعيت جهان حدود 500 ميليون نفر بود كه آنها عمدتا دركار كشاورزي و دامپروري بوده و از شرايط اقليمي ، آب كافي و خاك حاضلخيز بهره مند بودند . از آن زمان تا اواسط قرن 17 ميلادي (1650) جمعيت جهان بخاطر عوامل و علل مختلف طبيعي و انساني رشد چنداني نداشت. زيرا حوادثي از قبيل زلزله، سيل، طوفان، آتشفشاني، خشكسالي، قحطي، امراض گوناگون و جنگهاي محلي و منطقه اي تعداد زيادي از مردم را به هلاكت ميرسانيد.
در سال 1650 تعداد جمعيت كره زمين به حدود يك ميليارد نفر رسيد كه بطور متوسط در هر سال اندكي بيش از 300 هزار نفر به آن اضافه مي شد.
استقرار از جمعيت ها بر روي سرزمين هاي مختلف با بازدهي اقتصادي آن سرزمينها بستگي دارد و هر اندازه توان اين محيط ها در رويش و بازدهي محصول و يا ذخائر صنعتي و مصرفي غني تر باشد، جمعيت بيشتري را در خود نگاه خواهند داشت.
با دستيابي انسان به غذا و امكانات زيستي بيشتر و غلبه او بر بيماريها، تعداد آنان در سال 1850 به دو ميليارد نفر رسيد كه پس از 200 سال (1850-1650) دو برابر شد. در طول اين دوره هر اندازه بر تعداد جمعيت افزوده مي شد، مواد غذائي كمتري در اختيار انسان قرار مي گرفت، زيرا ريشه جمعيت با افزايش زاد و ولد ها بيش از رشد و افزايش مواد غذائي بود. « مالتوس در مورد افزايش جمعيت و نيز افزايش مواد غذائي نظريه خود را چنين عنوان كرد، كه مواد غذائي با تصاعد حسابي ولي افزايش جمعيت با تصاعد هندسي افزايش مي يابد»
با ازدياد جمعيت در محيط هاي محدود جغرافيائي فشار بر منابع زيستي آنها بيشتر مي شد. با اين حال بشر راه سرزمينهاي ديگر را پيش گرفت و با اختراع و توسعه وسائل حمل و نقل اقدام به مهاجرت هاي گسترده و پر دامنه نمود ( مثل مهاجرت ميليونها اروپائي به قاره آمريكا)
تا سال 1950 يعني پس از 100 سال ديگر ، يك ميليارد نفر به جمعيت پيشين افزوده شد. پيشرفت در علوم و تكنولوژي سرعت بيشتر مي گرفت و غلبه بر انواع بيماريها و از جمله بيماريهاي خاص مناطق گرم و مرطوب نظير: مالاريا و امراض انگلي كه هر سال ميليونها انسان را به كام

مرگ مي فرستاد از پيشرفتهاي عمده دهه هاي مياني قرن بيستم است.
وجود سه ميليارد انسان در سال 1950 نتيجه ازدياد زاد و ولد هائي بود كه به دلائل مختلف ابعاد وسيع تري پيدا كرده و تا دو برابر شدن نسبت به سال مذكور ( 1950) نياز به مدت زمان چنداني نداشت.
در سال 1975 به جمعيت فوق يك ميليارد نفر ديگر اضافه شد و تعداد آن به 4 ميليارد نفر رسيد ( در عرض 20 سال يك ميليارد نفر) و در سال 2005 جمعيت جهان به بيش از 6 ميليارد نفر رسيده است . ( در عرض 30 سال دو ميليارد نفر ) كه دنيا با توجه به امكانات موجودش با انفجا

ر جمعيت مواجه شده است. اين رشد فزايند از حدود 3 دهه قبل تا كنون افزايش سرسام آوري را در جمعيت جهان سبب شده و بي تفاوت ترين انسانها را در كشورهاي مختلف كه تا چندي پيش براساس ايده هاي متفكراني چون: ماركس، انگلس و ديگران كه از حاميان افزايش جمعيت بودند به تغيير رأي وا داشته و اين گروه اكنون در ايجاد موانع و كنترل برسر راه افزايش جمعيت با طرفداران مالتوس هم صدا شده اند.
در اين رابطه كشور چين كه تا گذشته اي نه چندان دور افزايش زاد و ولد را در بين جمعيت چند صد ميليوني خود تجويز مي نمود. پس از روياروئي با مسائل حاد ايجاد شده در ارتباط با عدم كنترل جمعيت خود حساسيت فوق العاده اي به خرج داد، و از حدود 40 سال قبل تا كنون به تبليغ وسيع تك فرزندي در جمعيت خود مي پردازد. اين كشور اميدوار است كه در قرن 21 بخش قابل توجهي از جمعيت 1.2 ميلياردي خود را كاهش داده و آنرا درحدود 700 ميليون نفر ثبت نمايد. ( عكس كشورهاي اروپائي ، مانند: فرانسه و آلمان كه با رشد منفي جمعيت روبرو هستند و دولت تشويق به افزايش جمعيت مي نمايد.)
هند دومين كشوري است كه مثل چين از حدود 40 سال قبل نگرانيهاي خود را نسبت به افزايش جمعيت ابراز داشته است، و با مقطوع النسل كردن مردان و بستن لوله هاي رحم در زنان جلوگيري از زاد و ولد را در بين توده جمعيت عظيم خود تجويز كرده است. با اين وجود هر سال حدود 20 ميليون نفر به جمعيت هند اضافه مي شود.
هم اكنون در سال حدود 90 ميليون نفر به جمعيت جهان اضافه مي شود ( با نرخ رشد 1.6 درصدي) كه سازمان ملل سعي دارد آن را به كمتر از 1.5 درصد برساند. با رشد 1.6 درصدي پس از 40 سال جمعيت زمين به دو برابر خواهد رسيد ( به بيش از 12 ميليارد و بحران عميق تر خواهد شد ) .
مناطق پرجمعيت جهان:
الف: جنوب و جنوب شرق آسيا ؛
ب: نيمه غربي قاره اروپا؛
ج: مشرق آمريكاي شمالي.
الف: جنوب و جنوب شرق آسيا:
حاصلخيزي خاك ، ريزش جوي كافي سبب شده است برروي هم بيش از نيمي از جمعيت كره زمين را در خود جاي دهد. رعايت تقويم زراعي جهت كاشت، داشت و برداشت چند محصول در سال ، استفاده از نيروي انساني و وسائل مكانيزه و باورهاي اجتماعي و سنتي مثبت از ديگر عوامل است.
ب: نيمه غربي اروپا:
اروپا دومين سرزمين پرجمعيت جهان است. اروپا با بيش از يك ميليارد جمعيت ( با روسيه ) كه بيش از آن در نيمه غربي استقرار دارند، ولي وسعت اروپا تقريبا وسعت آسيا است و جمعيت بطور يكنواخت در سراسر آن توزيع شده است و بلحاظ معيشتي به صنعت و خدمات و عوامل مربوط به آن وابسته است و كشاورزي و دامپروري در درجات بعدي قرار مي گيرند.
ج: شرق آمريكاي شمالي:
سومين سرزمين پرجمعيت جهان كه بر خلاف آسيا و اروپا كه از نظر جمعيت قديمي هستند آمريكاي شمالي است كه در قرون اخير تراكم جمعيت زياد داشته است ؛ پس از كشف

اين قاره توسط كاشفان اسپانيائي و پرتقالي ، مهاجران اروپائي رهسپار آن شدند.

در حال حاضر جمعيت جهان با رشد 1.6 يا 1.5 درصد به روند افزايش خود ادامه مي دهد و سالي 90 ميليون نفر بر تعداد ساكنان كره زمين مي افزايد. حدود 40 سال ديگر از رقم جمعيت فعلي كه حدود 6.5 ميليارد نفر مي باشد به رقم 13 ميليارد نفر خواهد رسيد. و نيز كمتر از 100 سال ديگر، بيش از 23 ميليارد نفر خواهد بود.
( توضيح اينكه: با در دست داشتن نرخ رشد جمعيت، با يك فرمول ساده مي توانيم فاصله دو برابر شدن جمعيت يك كشور يا يك منطقه يا حتي دنيا را محاسبه نمائيم بدين شكل:
نرخ رشد جمعيت/ عدد 70 تقسيم بر = زمان دو برابر رشد جمعيت
مثلا در نقطه يا كشوري كه رشد جمعيت آن 2 درصد مي باشد ، درمدت 35 سال جمعيت آن منطقه دو برابر مي شود و ....) سال 35 = = نرخ رشد جمعيت/ عدد 70 تقسيم بر = زمان دو برابر رشد جمعيت
براساس تحقيقات به عمل آمده، چنانچه از تمام توانهاي كره زمين بهره برداري شود، اين سياره قادر به حفظ و نگاهداري 11 ميليارد نفر خواهد بود در صورتيكه هم اكنون از جمعيت 6.5 ميليارد كره زمين حدود 4 ميليارد نفر براي ادامه حيات خود با مشكلات زيادي روبرو هستند.
هر اندازه مقدار جمعيت زيادتر شود كمبودها بيشتر محسوس است و انسان براي دستيابي به حداقل امكانات مجبور به تخريب بيشتر محيط شده و فشار انسان بر اكوسيستم بيشتر خواهد شد ، زيرا افزايش جمعيت رابطه مستقيمي با بهره برداري بيشتر از منابع موجود دارد.
پوشش گياهي از قبيل مراتع، بخاطر چراي مداوم و دام هاي زيادتر از حد ظرفيت، پيوسته كم علف تر و تدريجاً به اراضي خشك تبديل مي شود. و يا در جنگلها هم اكنون بصورت شبانه روزي ماشين هاي غول پيكر به قطع درختان و عاري كردن جنگل ها از درخت هستند كه خود سبب جاري شدن سيلاب ها شده و خاك هاي سطحي زمين را كه داراي« هوموس ‌» بوده و قابل كشت مي باشد شسته و به پشت سدها يا درياها و يا مناطق خشك انتقال مي دهد كه خود فشاري مضاعف به سطح زمين وارد مي شود زيرا امكان كشت را از بين مي برد.
ـ در روي زمين شكارچيان و در درياها و اقيانوس ها صيادان مشغول قلع و قمع موجودات هستند كه حتي بعضي از نسلهاي موجودات روي خشكي و آب را از بين برده اند
ـ گسترش فعاليت هاي صنعتي ، علاوه برانتقال ميليون ها تن دوده ، ميليون ها تن آلاينده هاي سمي را وارد منابع آبي ، هوا و خاك نموده و آنها را غير قابل استفاده مي كند.
ـ در دهه هاي اخير كشتي هاي عظيم نفتكش در اثر جنگ يا حوداث گوناگون، صدمه ديده يا غرق شده و محتويات آنها وارد آب دريا ها و اقيانوسها شده است .
ـ انفجار نيروگاه هسته اي چرنويل در روسيه يا به گل نشستن زير دريائي هاي اتمي در اقيانوسها بر حجم آلودگيها افزوده است.
بر اساس آخرين تحقيقات انجام شده 50 درصد از مجموع آبهاي جهان چنان آلوده اند كه غير قابل مصرف مي باشند. در حال حاضر 80 كشور جهان با كمبود شديد منابع آب شرب و كشاورزي مواجه هستند . بنابر اين در زمان حال هيچ يك از اكوسيستم هاي موجود . مانند گذشته به ايفاي نقش خود نمي پردازند. براي مثال : با آسيب رسيدن ( سوراخ شدن ) به لايه اوزون " Ozone" که در نتيجه آلودگيهای جوی روی داده، اشعه های مضر برای جانوران ( اشعه ماورای بنفش ) بيماريهای پوستی خطرناکی را سبب می شوند، و نيز اين مشکل سبب می شود تا بر درجه دمای محيط

افزوده شده و کوههای عظيم برف و يخ قطب ها ذوب شده و در نتيجه سطح آبهای آزاد جهان بالا می آيد و علاوه بر سواحل و شهرها، مقدار قابل ملاحظه ای از زمين های کشاورزی به زير آب می رود. خلاصه اينکه، هر چقدر بر جمعيت روی زمين اضافه شود، بهره برداری از زمين بيشتر و فشار بر اکوسيستم سرعت می گيرد .
انسان هوشمند در حکم يکی از حيوانات عالی، درصدر زنجيره غذائی دريائی و خشکی جای دارد. افراد بشر هم علفخوار و هم گشتخوارند ، از اينرو محصولات گياهی و حيوانی را تهيه يا صيد و

مصرف می کند. گر چه، روزگاری انسان خود صيد معدودی از حيوانات مقتدرتر ديگر بود، ولی امروزه جز تعداد انگشت شماری که شکار کوسه و ببر و نظاير آنها می شودند ، آدمی کاملاً از اين دايره بيرون آمده است فشار انسان بر اکوسيستم با دو عامل زير بطور مستقيم بستگی دارد :
1ـ افزايش سريع و تصاعدی جمعيت ، بويژه در کشورهای عقب مانده يا در حال توسعه ( پس ميزان تغيير محيط، مستقيما به تراکم جمعيت بستگی دارد. )
2ـ رشد و توسعه ماشين که نشان دهنده قدرت تکنولوژی انسان است و انسان ناتوان بيشتر به اکوسيستم فشار می آورد و منابع تجديد پذير و تجديد ناپذير طبيعت را غارت مي كند .
روشهای عمده کاهش جمعيت:
ـ تغيير سيستم کشاورزی از سيستم به سيستم ماشينی و مکانيزه:
با توجه به آنچه در مورد ازدياد جمعيت و پی آمدهای حاصل از آن گفته شد ، ذکر نکات زير نيز ضروری به نظر می رسد. افزايش جمعيت روندی است قابل کنترل و می توان با اجرای برنامه های موثر آن را مهار کرد. يکی از علل ازدياد جمعيت، کشاورزی با روش سنتی است که نياز به نيروی انسانی زياد دارد ؛ بنابراين با جايگزين کردن وسائل مکانيکی در توليد ، يعنی استفاده از ماشين آلات مختلف در فعاليت های توليدی بويژه در امور زراعی و دامپروری نياز به نيروی انسانی شديدا کاهش می يابد.
نظر باينکه اکثر جمعيت روستائی و نيز اکثر جمعيت فقير در کشورهای در حال توسعه و فقير زندگی می کنند در اينصورت توان بهره از وسائل مکانيزه را در بخش کشاورزی ندادند ، در اين صورت با تغيير نوع و سيستم کشاورزی و بهره از ماشين بجای نيروی انسانی يقيناً تأثير فوق العاده ای در کاهش جمعيت خواهد داشت.
ـ توسعه سواد:


عامل مهم و موثر ديگر در ازدياد جمعيت، عامل بی سوادی است که بی اطلاعی آنها را از پی آمدهای ازدياد جمعيت به دنبال دارد .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید