بخشی از مقاله

چکیده

فدو واقعیت متضاد در عین حال موازي در ایران گفتمان غالب است. اول، براي داشتن توسعه متوازن نیاز به استفاده همه جانبه از ظرفیتها و نیروهاست، پس بیشک حضور زنان به عنوان نیمی از جمعیت در توسعه امري ضروري است. دوم، براي دستیابی به توسعه نیاز به مدیریت قوي و استاندارد است، که زنان قابلیت آن را ندارند. در این بین، دو گفتمان رایج میشود؛فاولیفتمامی زنان را فاقد توانمندي مدیریتی میداند و دومی اگرچه زنان را توانمند محسوب میکند، اما واقعیت و بستر فعالیت فعلی را آماده جذب آنان در تصدي پستهاي مدیریتی نمیداند. برآمد این دو گفتمانِ متضاد، مخرج مشترکی به ما میدهد؛ زنان باید در عرصه اجتماعی، اقتصادي، سیاسی فعال باشند،

اما نه در پستهاي مدیریتی. بهرور، در برابر هجمه موجود واقعگرایانه، گفتمان دیگري صدایش به گوش میرسد، گفتمانی که طنین زنانه دارد و پژواك نخبهگرایانه در میان دانشگاهیان، پیشی گرفتن زنان از مردان در دانشگاهها، حضور گسترده آنان در عرصههاي اجتماعی، نرم افزارانه و خدماتیتر شدن ساحت فعالیت و موفقیت چشمگیر آنان، باعث شده است،فزنان تحصیل کرده و دانشگاهی بیشتر از پیش به حقوق خود واقف شوند و اعتماد به نفس بیشتري براي پذیرفتن وظایف اجتماعی و پست-هاي مدیریتی کسب کنند، همین عامل باعث شده است گفتمان رقیبی در قاب یک پادگفتمان در برابر گفتمان غالب که آبشخور مردسالارانه دارد پا بگیرید،فگفتمانی که معتقد است، حضور زنان نه تنها در عرصه اجتماعی که در پستهاي مدیریتی ضروري است.فبه همین واسطه، ما با حضور در مرکز این گفتمان، دانشگاه که پایگاه اصلی این گفتمان پیشرو است سعی داریم ادعاي آن را در توانایی تصدي پستهاي مدیریتی توسط زنان را به محک آزمون بگذاریم.ففدر این مقالهف بهفبررسی و تبیین مختصري از دیدگاه ادیان گذشته تا اسلام نسبت به مقام و منزلت زن ارائه میفشودچ[1]

واژگان کلیدي: گفتمان، دالمرکزي سخت / نرم، واقعیت موجود، واقعیت برساخته

۱- مقدمه

فضاي سیاسی و فرهنگی موجود؛ گشتاوريهاي ساختاريِ سرمایهداري، منجر به افول طبقه کارگر کلاسیک و تغییر شکل کار سخت به کار نرم شده است، ماکرو قدرتها جاي خود را به میکرو قدرتها داده است، و اشکال مبارزه و از آن مهمتر ساختار مدیریتی دستخوش دگرگونی گشته است. به همین واسطه، از آنجایی که اشکال قدرت و سرمایهداري تغییر کرده است، »فروابط ِ تولید سرمایهداري«فدرف حوزه زندگی نفوذ عمیقیفکرده و آن را دستخوش جابهجایی و دگرگونی کرده است؛ ظهور بسیج تودهها در جهان سوم، الگوي کلاسیک مبارزهي طبقاتی را به چالش طلبیده است، ظهور بازیگران اجتماعی جدید، همچون زنان، اقلیتهاي قومی و جنسی، طرفدارانِ صلح، مخالفین انرژي هستهاي، موجب تکثیر حاملان و عاملان تغییرات تاریخی شده است، بروز اشکال جدید رفتار سیاسی، به گونهاي عمیق و گسترده بر قوانین حرکت آن چه به طور سنتی زیر ساخت نامیده میشود، تاثیر گذارده است. در این وضعیت، دیگر تواننمی به هیچ حقیقت ثابت و هیچ قانون ِتحولِاریخیِت اطمینان بخش دل خوش داشتچف - تاجیک، هشملژف

تمامی این سلسله علل باعث شده است، حقایق مسلم که تا چندي پیش در عرصه مدیریت اصل پنداشته می-شدند جاي خود را به فضاي گفتمانی بدهد که عرصه مدیریت و عاملان و حاملان آن را تعیین کنند.[2] فبنابراین، آنچه بازیگران دانشگاه و مدیران آن را تعیین میندک فضاي گفتمانی است، فضاي که اتفاقاً از آنجایی که بیشتر از دیگر ساحتهاي اجتماعی متاثر نرم افزارها و میکرو قدرتهاست. اما این تمامی واقعیت نیست، گفتمان فمنیستیِ زنان در دانشگاه تنها گفتمان غالب و هژمونیک محسوب نمیشود، دانشگاه ساخت تک افتاده محسوب نمیشود، بلکه توسط ریز گفتمانهاي دیگر در معرض واسازي است. گفتمان مردسالارانه، گفتمانِ بورکراتیک...، بنابراین آنچه تعیین کننده محسوب میشود، دستیابی به رژیم قدرتی است که گفتمان را مسلط و هژمونیک میکند. پاسخ سر راست است، اگر میخواهیم بدانیم گفتمان جامعه آکادمیک در باب مدیریت زنان در آموزش عالی چه فکري میکند، از یک منظر باید به رژیم قدرت زنان در دانشگاه نگریست و از سوي دیگر به نزاع گفتمانی وآنتاگونهاي که این دو گفتمان را در برابر یک دیگر وارد مخاصمه میکند و از طریق واسازي و طرد دالهاي دو طرف سعی در هژمونیک کردن خود در فضاي دانشگاه دارد. [3]

-2فگفتمان و مدیریت زنان

-2-1 کلیات و دال مرکزي دانشگاهیان در مورد مدیریت زنان در آموزش عالی

زنان همواره براي هژمونیکل فساختن گفتمان خود به دال مرکزي نرم ارجاع میدهند. با این تبار که، عرصه سیاسی و قدرت تغییر کرده است، نرمفافزارها بر سخت افزارها چیره شده است، تکنولوژي کار را سادهتر کرده و خلاقیت و زیباشناسی را ارجحتر میداند، حال در چنین فضا و ساختاري مسلماً زنان باید مدیر شوند . به عبارتی دال مرکزي زنان، نرم بودن ساحت سیاسی، اقتصادي و اجتماعی است. نرم بودن ارجاع میشود به زیباشناسی و خلاقیت که گفتمان مرکزي امروز جهان پسامدرن است. دال مرکزي نرم، به زنان این قابلیت را میدهد را در مقابل گفتمان رقیب، گفتمان مردانه که بر ماکرو قدرت، ماکرو فیزك - نظیر نژاد، طبقه، جنسیت - که اساساً بر دال مرکزي سخت هژمونیک شده است، صف آرایی کنند، دال-هاي شناور آن را با طرد به سمت خود جذب کند.

از همینرو، ما در ادامه ابتدا به نظریه فمنیست و گفتمان اشاره میکنیم و دلایل خود را روشن میکنیم چرا زنان بر دال مرکزي نرم اشاره میکنند و مردان بر دال مرکزي سخت. »[4]فمسئلهي مورد علاقه ي نظریهپردازان فیمنیست به طور کلی عبارت بوده است از تحلیل روابط قدرت و نحوه سلوك زنان به مثابه افراد و به مثابه اعضاي گروههاي انسانی با این روابط قدرت . در کارهاي فمینیستی اخیر شاهد رویگردانی از تقلی زنان به عنوان یک گروه سرکوبشدهي صرف، به عنوان قربانیان سلطهي مردانه،فو کوشش در جهت تدوین شیوههاي تحلیل قدرت به صورتی که خود را بروز میدهد و به صورتی که در روابط روزانه زندگی به چالش کشیده میشود، هستیم «فپفمیلز، 

»فتحلیل فوکو از قدرت نفوذ بسیاري بر نظریه پردازان فمینیست داشته است، چون به نظر میرسد با تکیه بر آن بتوان مدلی براي روابط قدرت پدید آورد که تا حدودي پیچیده است و میتواند متغییرهاي دیگري چون نژاد و طبقه را ملحوظ کند بدون اینکه مجبور باشد یکی از آنها را نسبتفبه متغیرهاي دیگري چون نژاد و طبقه را ملحوظ کند بدون اینکه مجبور باشدیکی از نسبت به متغییرهاي دیگر در الویت قرار دهد «فپفهمان - . ف در همین رابطه، زنان باور دارند، دوره مسائلی نظیر نژاد، طبقه، جنسیت که مردها بر آنها خود را توجیه میکنند و گفتمانشان را مسلط، دورهاش گذشته است. آنان معتقدند مسائلی که مردان تحت عنوان دال سخت به آن متکی میشوند. ناشی از مطالبات غیر واقعی است که بر زنان تحمیل میکنند. مطالبات اجتماعیاي که از زنان میخواهد بدنشان شکل خاصی

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید