بخشی از مقاله
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه بین شیوه های فرزندپروری و بحران هویت نوجوانان دختر شهرستان اندیکا انجام شد. پژوهش به لحاظ هدف کاربردی از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه جوانان دختر شهر اندیکا، می باشد. نمونه شامل 40 نفر از جوانان دختر که به روش تصادفی ساده انتخاب شدند. به منظور جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه شیوه های فرزندپروری بامریند و پرسشنامه بحران هویت استفاده شد.
پایایی پرسشنامه شیوه های فرزندپروری با استفاده از روش آلفای کرونباخ برابر با 0/76، و پرسشنامه بحران هویت پرسشنامه برابر با 0/83، محاسبه گردید. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون های آمار توصیفی شامل: محاسبه فراوانی، درصد، میانگین، انحراف معیارو آزمون استنباطی، ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون چندمتغیری، آزمون t گروه های مستقل، تحلیل واریانس یک راهه با بهره گیری از نرم افزار «SPSS» محاسبه گردید.
نتایج پژوهش نشان داد که: بین شیوه فرزندپروری سهل گیرانه و بحران هویت جوانان دختر رابطه مثبت معنی داری وجود ندارد، بین شیوه فرزندپروری مستبدانه و بحران هویت جوانان دختر رابطه منفی معنی داری وجود ندارد، هر چه شیوه فرزندپروری مقتدرانه جوانان دختر افزایش می یابد به همان اندازه بحران هویت آنان افزایش پیدا می کند، متغیر شیوه فرزندپروری مقتدرانه با ضریب بتای 0/38 می تواند به طور منفی و معنی داری بحران هویت جوانان دختر را پیش بینی کند.
-1 مقدمه
خانواده اولین محل روابط عاطفی و اجتماعی کودک است. کودک اصولا"در چارچوب محیط خانوادگی و برچسب الگوهای رفتاری والدین خود است که توقعات زندگی اجتماعی را می شناسد. ارتباط والدین و فرزندان از جمله موارد مهمی است که سالها نظر صاحب نظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را بوجود می آورد.کودک در خانواده پندارهای اولیه را درباره جهان فرا می گیرد.
از لحاظ جسمانی و ذهنی رشد می کند، شیوه های سخن گفتن را می آموزد، هنجارهای اساسی رفتار را یاد می گیرد و سرانجام نگرش ها، اخلاق و روحیاتش شکل می گیرد و به عبارتی، اجتماعی می شود - اقلیدس، نقل از هیبتی:. - 1385 شیوه های فرزند پروری به عنوان مجموعه ای از رفتارها که تعاملات والد- کودک را در طول دامنه گسترده ای از موقعیت ها توصیف می کند و فرض شده است که یک جو تعامل تأثیرگذار را به وجود می آورد. شیوه های فرزندپروری یک عامل تعیین کننده و اثرگذار است که نقش مهمی در آسیب شناسی روانی و رشد کودک بازی می کند. شیوه های فرزندپروری به عنوان مجموعه ای از نگرش های والدین نسبت به فرزندان می شود که منجر به جو عاطفی می شود و در آن رفتارهای والدین بروز پیدا می کنند.
متغیرهای شناختی نظیر روابط والدین با فرزندانشان، با والدینشان، بهزستی روانشناختی والدین، شیوه های فرزند پروری مثبت و منفی والدین با رفتارهای برون ریزی شده کودکان همبسته است. یکی از جنبه های محیط،که ممکن است به رفتار برون ریزی شده کودکان کمک کند، شیوه های فرزند پروری والدین است.کودکان ممکن است در شخصیت خود و یا در حساسیت خود نسبت به تأثیرات تربیت و پرورش متفاوت باشد.
این موضوع نشان دهنده افزایش حساسیت نسبت به اثرات منفی محیط های مخاطره آمیز و اثرات منفی محیط حمایتی است. خانواده به عنوان اولین کانون اجتماعی، عوامل مختلفی دارد که یکی از عوامل تأثیر گذار بر رشد فرزندان به ویژه رشد روانی آنها، چگونگی روشهای تربیتی والدین در چارچوب خانواده است. روانشناسان مدت ها است عنوان کرده اند که عملکرد والدین بر شکل گیری افکار، رفتار و هیجان های کودکان تأثیر دارد و باید ریشه بسیاری از اختلال های روانی را در پرورش اولیه خانواده جستجو کرد. از میان اعضای خانواده مادر اولین کسی است که کودک با او رابطه برقرار می کند، لذا مهم ترین نقش را در پرورش ویژگی های روانشناختی و عاطفی کودک به عهده دارد و کانون سلامتی یا بیماری محسوب می شود.
شیوه های فرزند پروری با مریند در پروژه های خود طی سالهای1991تا 2005 روی دو عامل تعیین کننده نوع تعامل و ارتباط والدین و کودک یعنی پذیرندگی- پاسخ دهندگی و توقع – کنترل مطالعه کرده است. بعد پذیرندگی – پاسخدهندگی حاکی از میزان گرمی والدین و حمایت از کودک است که موجب افزایش توان ابزار وجود، حرمت خود و اعتماد به نفس بالا در کودک می شود. بعد توقع – کنترل حاکی از درجه انتظار والدین از کودک برای تنظیم رفتار و نظارت برفعالیتهای کودک است.
بر اساس دو بعد پذیرندگی- پاسخ دهندگی و توقع- کنترل والدین، بامریند سه شیوه ی فرزند پروری را مشخص نمود که عبارتند از - مقتدرانه، مستبدانه، سهل انگار - مطابق با این طبقه بندی والدین مقتدر در هر دو بعد پذیرندگی پایین هستند و والدین سهل انگار در بعد پذیرندگی بالا و در بعد توقع پایین هستند - سیلک، موریس، کانایاوا ستینبرگ،. - 2003 خانواده اولین پایه گذار شخصیت و ارزشها و معیارهای فکری کودک است و نقش مهمی در تعیین سرنوشت و سبک خط مشی زندگی آینده او دارد.
واکنش کودک نسبت به محیط خود به طبع تحت تاثیر یک واحد اجتماعی است و ارزشها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود نقش واسطه ای آن از لحاظ تاثیر محیط اجتماعی برکودک اهمیت فراوان دارد چون خانواده کانون تولد فرزند است و پیش از وی شکل گرفته است تا مرحله ای که فرزند به آگاهی و شعورکافی دسترس یابد، خواه ناخواه در تعیین سرنوشت، ساختار روانی و نوع جهان بینی و طرز تفکر وی تاثیر فراوان دارد باید گفت زمانی که در خانواده نقش و مسولیتهای هر یک از اعضا و قوانین حاکم بر محیط خانواده روشن و مناسب نیست و پیوند منسجم، محکم و عاطفی بین اعضای خانواده وجود ندارد و خانواده نمی توانند هویت ثابت و منسجمی داشته باشد همانگونه که تحقیقات نشان داده نقش والدین و به تبع آن عملکرد خانواده در میزان هویت یابی نوجوان نقش بسیار مهم دارد.
والدین با دادن آگاهی و بینش به نوجوان می توانند آینده آنان را در اجتماع بیمه کنند و فقدان والدین و البته عملکرد نامطلوب شان به هر دلیل می تواند نوجوان را دچار سردرگمی و بحران کند. بلو هر عنوان می کنند که در جامعه ،خانواده هرکس می تواند متاثر باشد . علت این امر آن است که کودک بزرگتر و بیشترین تجربه را از پدر و مادر فرا می گیرد. یکی از مراحل مهم زندگی دوره نوجوانی است .
این دوره بهترین فرصت برای آموختن ، اندوختن و شکفتن است به این جهت رشد و شکوفایی نوجوانان از جمله موضوع های پر اهمیت در جهان معاصر به شمار می آید و از دغدغه ها و نگرانی های دولت های مختلف محسوب می شود رویدادهای مختلفی که به ویژه در سه دهه آخر قرن بیستم در نحوه زندگی ، نوع مناسبات و شرایط اجتماعی بوجود آمده تغیرات وسیعی را در شکل زندگی ، الگوسازی اخلاق و روابط نو جوانان در سراسر جهان ایجاد کرده است .
سنین نوجوانی دوران بحران هاست .به نظر اریکسون - 1959 - مسئله عمده ای که هر نوجوان با آن روبرو است شکل گیری هویت است . بدین معنا که نوجوان تشخیص دهد که برای او چه چیزهایی مهم و چه کارهایی ارزشمند است و بتواند به تنظیم معیارهایی بپردازد وبر اساس آن بتواند رفتار خود و دیگران را ارزیابی کند قبه علوه احساس خود شکوفایی و شایستگی بنماید.درنوجوانی سوال هایی از قبیل من کیستم و هدفم در زندگی چیست ؟ به فرد هجوم می آوردگاهی او احساس می کند که بر دنیا خود کنترلی ندارد و احساس ناتوانی و درماندگی می کند .
دراین صورت دچار سردرگمی در هویت شده است . بسیاری از نوجوانان پیش ازاین که بدانند چه کسی هستند در زندگی چه می خواهند ، دچار نوعی حس جدایی می شوند یعنی این احساس را دارند که زمان ، آنان را پشت سر می گذارد و درانجام هر نوع فعالیتی ناتوان هستند .اریکسون بر این مسئله تاکید می کند که طرد شدن از سوی دیگران و اجتماع باعث می شود که فرد نتواند در خود احساس هویتی قوی و مطمئن بیابد.
می توان گفت که پیشینه مسئله هویت به آغاز تاریخ انسان باز می گردد زیرا از دیر باز انسان ها به دنبال تعریف وشناسایی خویش ، قبیل ، قوم و ملت نیزکشف تمایزهای خود از دیگران بود اند مفهوم هویت در حقیقت پاسخی به این پرسش هاست که چه چیزی یک فرد انسانی را از هم نوع خود متمایز می کند و ارزش های او را از ارزش های گروهی جدا می سازد و در واقع ، هویت تعلق فرد را به گروه خاصی نشان می دهد - غفوری کله ، - 1384 هویت امری عقلانی و عاطفی است، تفسیری سنجیده و قانع کننده از شخصیت و ابعاد آن و هستی و معنای زندگی است. هویت از یکسو امری درونی است و از سوی دیگر وابسته به عوامل فراوان بیرونیای که بر نگرش و تفسیر آدمی اثر میگذارد.
به عبارت دیگر هویت در واقع، همان شخصیت است که مورد آگاهی درونی قرار گرفته است. احساس شخصیت را میتوان هویت نامید، هویت آدمی وابسته به عناصر بیشماری است اما همه آنها در پرتو نگاه و نگرش وی به خویشتن و جهان شکل میگیرد، تفسیری که فرد از خود و هستی تولید میکند سازنده هویت او خواهد بود و از سوی دیگر، پایداریِ شخصیت به معنیداری زندگی است، و معنیداریِ حیات در نگرش و تفسیر فرد از خود، هستی و اولویت گذاریهای ارزشی شکل مییابد.
- همان - هویت دارای ابعاد و جنبهای مختلفی است و مهمترین بُعد آن، هویت فردی و هویت اجتماعی است. هویتهای فرهنگی و دینی نیز از جمله سایر ابعاد هویت است اما هویت فردی و سپس هویت اجتماعی قبل از سایر هویتها رشد میکند و از اصالت و پایداری بیشتری برخوردار است و در رفتار فردی و اجتماعی افراد نقش بیشتری دارد و تفاوت بین هویت فردی و جمعی در این است که هویت فردی بر تفاوت فرد با دیگران و هویت جمعی بر شباهت او با جامعه تأکید دارد.
- سهرابی و البرزی، - 1382 هویت فردی پاسخ به سوال من کیستم و دیگران چه کسانی هستند، است و رسیدن به جواب آن شاید به ظاهر ساده و آسان بنماید، اما حقیقت این است که باید فرایند پیچیدهای طی شود تا فرد به پاسخ مناسب و صحیح دست یابد، زیرا سلامت شخصیت در گرو سازگاری آدمی با محیط اجتماعی پیرامون و رعایت مقررات اجتماعی و نیز تفسیر سازگار از خود، جامعه و ارزشاست و هنگامی که در این فرایند خللی و کاستیای پدیدار شود، نابهنجاری و اضطراب روانی نمودار خواهد شد.
از این رو، هویت سالم و آرام در جایی معنی مییابد که شخص از نگرش یک دست وسنجیدهای از خویشتن و جهان بهرهمند باشد و عناصر سازنده شخصیت وی از تلائم و سازگاری برخوردار باشند و برای خود زندگی معنی داری ساخته باشد. - خدابخش احمدی، - 1386 در نقطه مقابل - ناقص طی شدن این فرایند - به اصطلاح هویتبحرانزده نام دارد و هنگامی مصداق مییابد که تعارض و چالش جدی درنگرش فرد میان عناصر اثرگذار و سازنده شخصیت وی پدید آمده باشد، و فرد از ارائه تفسیر جامع از آنها و پاسخ قانع کننده به معنی زندگی ناتوان باشد، در این حالت فرد در میان دو حال - افراط و تفریط - قرار میگیرد، او ممکن است فردی آشوبگر و خرابکار و یا افسرده و منزوی شود و بر این اساس میتوان گفت که: »به طورکلی هر فرد بالغی با داشتن یک زندگی متوازن و متعادل که بتواند به آسودگی با دیگران در آن سهیم شود نیازمند زمینه معنایی استواری از هویت خویش است.«
اما دامنه عواملی که این فرایند پیچیده را شکل میدهند از خود فرد گرفته تا کلِ جهان، گسترده است و با توجه به این وسعت، امکان بررسی و تحقیق کاسته میشود، از اینرو متخصصان و کارشناسان با انجام مطالعات و آزمایشهای گوناگون چند مورد را اثرگذارتر از بقیه معرفی کردهاند که شامل خانواده، مدرسه، گروههای دوستی، رسانههای جمعی و خود فرد - البته با توجه به ویژگیهای خاص »خود« در این پژوهش مجالی برای بررسی آن نیست - میشود.
- خدابخش احمدی، - 1386 نتایج تحقیقاتی که در زمینه هویت یابی انجام شد، نشان می دهد که هر چند شکل گیری هویت بیش تر در دوره نوجوانی اتفاق می افتد، ولی درصد کمی از افراد تا پایان نوجوانی به یک هویت مستقل دست می یابند. نتایج تحقیقاتی که در زمینه شکل گیری هویت دانشجویان انجام شده است، نشان می دهد که از سال اول تا چهارم دانشگاه، هر چند که انتظار می رود افراد وارد دوره جوانی شده و دوران نوجوانی را پشت سرگذاشته باشند، ولی هنوز روند شکل گیری هویت ادامه دارد. در واقع تحقیقات نشان داده که بیش ترین تغییرات در وضعیت های هویتی در سنین هجده تا بیست و چهار سالگی رخ می دهند .به طور مثال معمولا"شکل گیری هویت شغلی، مذهبی و سیاسی در سال های اول دوره جوانی، یعنی تقریبا"همزمان با ورود افراد به دانشگاه شروع می شود و تا سال های آخر دانشگاه ادامه می یابد.