بخشی از مقاله
از قرن هجدهم میلادی که عرصه دولتی از عرصه عمومی جدا شد، ارتباط بین این دو حوزه همواره مورد کاوشهای نظری اندیشمندان سیاسی و اجتماعی قرار داشته است. فلاسفه سیاسی بیشتر از منظر هنجاری به این رابطه نگریستهاند و جامعهشناسان سیاسی از منظر علمی آن را مورد بررسی قرار دادهاند. جامعهشناسان سیاسی مدلهای مختلفی از ارتباط میان این دو عرصه ارائه نمودهاند. در این میان، ویلیام کورن هاوزر جامعهشناس آمریکایی، چهار الگوی سنتی، پوپولیستی، توتالیتر و کثرتگرا را برای تبیین رابطه دولت و جامعه مدنی عرضه کرده است. از آنجا که پرداختن به مناسبات دولت و جامعه مدنی از ارزش نظری و کاربردی فراوانی برخوردار است، مقاله حاضر در پی آن است که چنین مناسباتی را در ایران پس از انقلاب 1357 مورد کاوش و بررسی قرار دهد. با در نظر داشت مدل نظری کورن هاوزر، بدنبال آن هستیم تا رابطه دولت و جامعه مدنی در ایران پس از انقلاب را با توجه به توانمندی دولت، قبض و بسط جامعه مدنی و نیز میزان گرایش سیاست به تودهای شدن، مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
از این رو، پرسش اصلی این مقاله عبارتست از اینکه مدل ارتباطی دولت و جامعه مدنی در ایران پس از انقلاب 1357 به چه شکل بوده است؟ فرض ما این است که ارتباط دولت و جامعه مدنی پس از انقلاب تابع الگوی ثابتی نبوده و بسته به شرایط و مقتضیات تغییر کرده است؛ در حالی که در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب مدل پوپولیستی حاکم شد، به تدریج در دهه 1360 به سمت مدل توتالیتر سوق یافت، اما با تحولات سالهای دهه 1370 و ظهورجنبش اصلاحات، این مدل شکلی متکثرانه به خود گرفت ولی در دهه 1380 مجددا به الگوی پوپولیستی سالهای نخست پس از انقلاب برگشت نمود. تبعا شناخت مبانی تئوریک و چند و چون مناسبات دولت و جامعه مدنی در مقطع پس از انقلاب، از یکسو به سیاستمداران کمک میکند به شکلی واقع بینانه خطمشیگذاری نمایند و از سوی دیگر، به فعالان جامعه مدنی کمک میکند تا به شکلی منطقی و واقعبینانه مطالبات خود را طرح و در راستای تحقق آنها هوشمندانه عمل نمایند.
واژگان کلیدی: دولت، جامعه مدنی، پلورالیسم، پوپولیسم، توتالیتاریسم
-1 مقدمه
از زمان جدا شدن حوزه دولتی از حوزه عمومی در قرن هجدهم میلادی، بررسی رابطه دولت با عرصه عمومی که از آن به »جامعهمدنی«4 نام برده میشود، مهمترین مساله نظریهپردازیهای سیاسی بوده است. بررسی رابطه دولت و جامعه مدنی از دیدگاهی تجویزی و آرمانی موضوع فلسفه سیاسی، و بررسی این رابطه از منظری علمی و واقعنگرانه، موضوع جامعهشناسی سیاسی میباشد. در طول دو قرن گذشته به مدد رهیافت اثباتگرائی5، ادبیات غنی و پرباری در عرصه جامعهشناسیِ سیاسی پدید آمده و هر یک از نظریهپردازان و اندیشمندان این حوزه، به نوعی به طرح الگوها و مدلهایی جهت تبیین و توضیح رابطه »دولت« و »جامعهمدنی« پرداختهاند.
نیازی به تأکید نیست که بررسی مناسبات دولت و جامعهمدنی به عنوان مهمترین موضوع جامعهشناسی سیاسی، هم برای دانشجویان و دانشپژوهان عرصه سیاست و هم برای کارگزاران و سیاستگذاران حکومتی و نیز برای کارگزاران و فعالان عرصه مدنی مانند احزاب، گروههای اجتماعی، سمنها6و... از اهمیت تئوریک و کاربردی فراوانی برخوردار است. شناخت دقیق چنین مناسباتی به سیاستگذاران کمک میکند تا به شکلی واقعبینانه سیاستسازی و قانونگذاری نمایند و توانایی کلی نظام را در پاسخگویی به مطالبات و خواستهای برآمده از درون و فشارهای وارده از بیرون نظام ارتقاء بخشند و در نهایت مشروعیت و کارآمدی نظام سیاسی را محقق نمایند.
از سوی دیگر، به کارگزاران و فعالان عرصهمدنی کمک میکند تا به شکلی منطقی و واقعبینانه خواستها و مطالبات خود را طرح و در راستای پاسخگویی بدانها، فشارهای لازم را به حکومت وارد نمایند.یکی از ضعفهای موجود در ادبیات جامعهشناسی سیاسی مربوط به ایران، فقدان بررسیهای عالمانه، نظاممند و روشمندِ مناسبات بینِ دولت و جامعهمدنی در برهههای مختلف بودهاست. بویژه، مقطع زمانی دورانِ پس از انقلاب سال 1357 کمتر موضوع نظریهپردازیهای عالمانه قرار گرفتهاست. پرداختن به این موضوع و این مقطع زمانی از چند جهت حائز اهمیت است. اول اینکه، مدل حکومتی که پس از انقلاب برقرار شد، مسبوق به سابقه نمیباشد. طبعاً شناخت مبانی تئوریک و نیز شیوه عملکرد این مدل از حکومت و نیز ارزیابی توان و کارآمدی آن در طول سه دهه گذشته قابل تامّل و توجه میباشد. دوم اینکه، انقلاب سال 1357 انقلابی مردمی بوده و مردم درصدد تحقق