بخشی از مقاله

چکیده

جستار حاضر، بنیانی از بنیادهای سرنوشتساز سامانه معرفتی حکمت متعالیه را در حوزه هستیشناختی آشکار میسازد: »کثرت تحلیلی.« کثرت تحلیلی، از جایگاه حیاتی در حکمت صدرایی برخوردار است، به گونهای که مباحثی چون رابطهوجود و ماهیّت، مادّه و صورت، جنس و فصل، جوهر و عرض و ... رامتاثّر از خود قرار میدهد. به منظور یافت جایگاه هستیشناختی کثرت تحلیلی در نظام فکری ملاصدرا، چهار معنا از کثرت ارائه شده است. کثرت تحلیلی از نگاه صدرا عبارت است از: کثرت حاصل از معانی و مفاهیم متعدّد که عقل با تحلیل عقلانی از وجود واحد درمییابد. تصریحات صدرا بر نفسالامری بودن کثرت تحلیلی است و این کثرت را غیر از کثرت معنای و مفهومی، که کثرتی صرفاًذهنی و مجازی است، میانگارد. از مبانی پیدایش و توسعه وتحقّق این کثرت در بطن حقایق، میتوان به پذیرش مسئلهاتّحادی وجودی و امکان تحقّق موجودات کثیر به وجود واحد اشاره داشت.

کلید واژگان: کثرت، کثرت تحلیلی، نفس الامر، هستیشناسی، نِسَب تحلیلی.

.1 مقدمه

پژوهش از ابعاد هستیشناختی نظام حکمت متعالیه، علاوه بر شناسانش تمایز معرفتی آن از دیگر رقبا، بر وجه حل مسائل بنیادین متافیزیک تأکید دارد. گذشته از گزارشهای این حوزه وجودشناختی، نحوه برگرفتن آنها به مثابه ابزار برای تحلیل مسائل مهم است. از جمله مؤلّفههای بنیادین این رویکرد، میتوان به اصطلاح »کثرت تحلیلی« اشارت نمود. پژوهندگان حکمت متعالیه، در ادبیات صدرایی بسیار با واژگان و اصطلاحاتی چون، اتّصاف تحلیلی، عروض تحلیلی، نسبت تحلیلی، تغایر تحلیلی مواجه شدهاند. هرچند تمامیکه روابط و نِسَبتحلیلی، برخاسته از کثرت تحلیلی است، با وجود این، پژوهشی معطوف به آن صورت نگرفته است.

به بحث نشاندن کثرت تحلیلی، به عنوان یکی از مبادی و مبانی حکمت متعالیه،از ابعاد گوناگون حائز اهمیّت است. از آنجا که بسیاری از روابط تحلیلی در چارچوب کثرت تحلیلی، معنا مییابد، مفهومشناسی، هستیشناسی و گسترهشناسی آن ضروری است.بر اساس اصل روششناختی مهم »تصویرسازی مناسب و دقیق از مسائل«، گام نخست برای هر پژوهش-گونهای در حوزه تحلیل وجودشناختی صدرا، تحلیل خود مساله مورد نظر است. از اینرو اگرتصوّر صحیحی ازموضوع مسأله نداشته باشیم، گو که به بیراهه میانجامد. لذا نخستین قدم، چیستی کثرت تحلیلی است. این امر، خود، مسبوق به گذاری تاریخی بر تحوّلات کثرت در متافیزیک است.

بدین منظور، بعد از بحثی کوتاه از پیشینه کثرت و تحولات معناشناختی آن، معنای تحلیل مورد واکاوی قرار میگیرد. با استقصای معانی تحلیل، مراد فیلسوفان مسلمان را از مفهوم تحلیل و در کنار آن کثرت تحلیلی روشن میسازیم. بعد از روشنداشت این مهم، اصطلاح تحلیل از حیث هستیشناختی مورد واکاوی قرار میگیرد. بر این اساس، مساله جستار حاضر، تحلیل کثرت تحلیلی و ابعاد شناختی آن است و میکوشد به برخی سوالات در این حوزه پاسخ دهد: [1]رابطه کثرت تحلیلی با سایر کثرتهای طرح شده در فلسفه اسلامی چیست؟ [2]آیا کثرت تحلیلی در سایر مکاتب فلسفی مد نظر بوده است؟ 3]آیا[ اساساً کثرت تحلیلی مرتبط با واقع است؟ در صورت ارتباط با واقع چه تفاوتی با کثرت خارجی دارد؟ [4]واقعانگاری کثرت تحلیلی بر چه مبانی استوار است؟ و [5]صدرا در چه مواردی تصریح بر کثرت تحلیلی دارد؟

.2 پیشینه کثرت: رهیافتها وتلقیهای گوناگون به کثرت

2 .1 رهیافت اندیشمندان یونان باستان

مسأله »کثرت و وحدت« و رابطه این دو با یکدیگر، از قدیمیترین مسائل متافیزیکی است. از این حیث، شاید مهمترین دغدغهها و مسائل دوره پیشاسقراطی، چگونگی رویکردها به مسئله کثرت و وحدت، و چگونگی بازگشت کثرات به وحدت است. آمیختگی عالم محسوسات به کثرت، امری بدیهی به نظر میآید و برخی از فیلسوفان یونان باستان در تبیین وحدتگرایانه آن گامهایی برداشتهاند. جستوجوی تبیین وحدتگرایانه اشیا، گرایش عمومی اندیشه بشری است. این گرایش در سه حوزه دین، علم و فلسفه به خوبی نمایان است. - استیس، - 76.:1385 [1]ظهور مکتب ایونی1 و شناخت دقیقتر جریانهای طبیعی و کاوش عمیقتر در آنها، سبب تفکّر دربارهچگونگی عوامل مادی گردید، و دیگر فکر و هوش تبیینکنندگان طبیعت در بند عالم خدایان و ارواح نبود.

نظریه پیدایش جهان بتدریج از نظریه پیدایش خدایان جدایی آغازید، و مسألهمادّه، دغدغاوّلیّه فلاسفه قرار گرفت - گمپرتس، 1375، ج. - 63 :1 چنین تغییر نگرشی، تغییر در مسائل و دغدغهها را به دنبال آورد و این پرسش اساسی پیشآمد که آیا مواد بسیاری وجود دارند که از لحاظ ماهیّت غیر از یکدیگرند، همانگونه که اختلاف محسوس اشیا مادی بر ما نمودار میسازد یا، برگرداندن این کثرت نامتناهی به امری واحد ممکن مینماید؟ - همان - . گیاه از خاک و هوا و آب تغذیه میکند و آنگاه خود او غذای حیوان میگردد، در حالی که آنچه از بدن حیوان دفع میشود به تغذیه گیاه یاری میکند و سرانجام گیاه نیز مانند بدن حیوان به همان موادی که از آغاز نام بردیم تجریه میشود.

حال پرسش آن است که آیا این موجوداتی که در حال حرکت دوری قرار دارند براستی ذاتاً غیر از یکدیگرند یا همه آنها صور مختلف موادی هستند که در اصل از یک نوعند، یا حتی صور مختلف مادهی واحدی هستند؟ تالس مسألهای را طرح ساخت که مسیر و ویژگی کل فلسفه پیشاسقراطی را تعیین نمود. اندیشهآن دوره این بود که در بُنکثرتهای جهان میباید اصل نهایی یگانهای وجود داشته باشد - استیس، . - 41 :1385 لذا دوره پیشاسقراطی و حتی فلسفه یونان، از اساس، خصلتی جهانشناختی دارد.[2]إلئاییان اصل نخستین اشیا را در وجود میدیدند. هرچند که هر یک از مکاتب ایونی، فیثاغوری و الئایی، قائل به یک اصل نخستین شدهاند، امّا تبیین وحدتگرایانه از جهت کیفی وکمّی در هر یک متفاوت است. - همان، . - 75 :1385

فیلسوفان الئایی، چون پارمیندس و زنون، در رویکرد وحدتگرایانه خود، کثرت را یک امر موهم و فاقد واقعیت میبینند. فلسفه الئایی تلاش دارد که با موهمانگاری تمامی کثرات محسوس، کل نظام هستی را بر اساس اصلی واحد تبیین کند - همان: 60 و 67و . - 75 هراکلیتوس باورمند به نوعی »وحدت در کثرت و کثرت در وحدت« است، به این معنا که هر چند هر شی ای دارای وجوه متضاد می باشد، ولی این وجوه متضاد با کنش و واکنش بین خود، اعتدالی به وجود می آورند که موجب برقراری وحدت و یگانگی بین خود می گردند. در نظر هراکلیتوس »واقعیت» «واحد« است، اما در عین حال کثیر است، و این کثرت عرضی نیست، بلکه ذاتی است - کاپلستون، 1380، ج. - 51 :1[3]

رویکرد افلاطون در باب کثرت و وحدت را میباید درمُثُلنظریه جستجو کرد. مُثُل افلاطون همان مفاهیم کلّی عینیاند.وی واقعیّتمطلق و نهایی اشیا را مُثُل میبیند و از رهگذر آن به پرسش بنیادین فلسفه می-پردازد. تمامی کثرات دارای وحدت مفهومی، نمودهاهایوسایهمُثُل خود هستند و از قِبَل آن،حظّی از واقعیّت میگیرند. افلاطون تحت تاثیر تعلیمات الئایی، هراکلیتوس و سقراط نظریمُثُله را بیان میدارد و در لوای آن، سعی در جمع کردن تمامی کثرات جزیی و متفرّد، ردذیل یک وحدت کلّی و مثالی دارد - استیس، . - 186 : 1385 افلاطون از هراکلیتوس مفهوم شدن یا صیرورت را اخذ کرد و در نظام خود آن را با عالم محسوس پیوند می-دهد. عالم محسوس به میزان حظّ و برخورداری از مُثُل، واجد واقعیت است و »روگرفت ها« و »تقلیدهای« مُثُلاند. وی، تصوّر قلمروی وجود مطلق را از الئاییان برگرفت.

از سقراط نیز آموزه مفاهیم را اقتباس کرد به این معنا که مفاهیم میباید مابازای خارجی برای خود داشته باشند - همان - . از اینروی، افلاطون قائل به هایکثرتآمیخته به واقعیّت در عالم محسوس است که اصل و حقیقت این کثرات در عالم مُثُل، در واحدمثالی تجلّی مییابد - همان: . - 189[4]ارسطو بر این باور است که تبیین جهامتشکّل از کثرات، و ارجاع آنها به عالم مُثُل، نه تنها تبیین وحدت-گرایانه از کثرات بدست نمیدهد، بلکه بر آن میافزاید - کاپلستون،1380، ج. - 339 :1 ارسطو، مأمن مفاهیم کلّی را خارج از خود اشیاء نمیبیند؛ بلکه در درون خود اشیا جزیی جستجو میکند. مهمترین اشکال ارسطو به

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید