بخشی از مقاله

چکیده

فرهنگ سازمانی به مثابه روش فکر کردن در امور مختلف سازمانی به عنوان نظام اعتقادات و باورهای اساسی، ارزشها و الگوهای اساسی رفتار از اعتقادات و باورهای بنیادین نشأت میگیرند و بر نگرش و رفتار فردی عملکرد سازمانی تأثیر میگذارند. از اینرو، فرهنگ شناختی از سازمان را ارائه میدهد و فرهنگ سازمانی سودمند تأثیر مثبتی در عملکرد کارکنان دارد. به طور کلی میتوان فرهنگ سازمانی را کلیدی برای دستیابی به اهداف و استراتژیهای سازمانی و بهبود عملکرد سازمانی به حساب آورد.

مقاله حاضر درصدد تبیین رویکرد فرهنگ سازمانی در بهبود عملکرد سازمانی است، که به شیوهی توصیفی- تحلیلی با استناد به مطالعات کتابخانهای نگارش یافته است. در این مقاله پس از تعریف فرهنگ سازمانی، سطوح فرهنگ سازمانی، به تبیین عملکرد سازمانی، مدیریت عملکرد سازمانی و مزایای آن پرداخته شده و در نهایت رویکرد فرهنگ سازمانی در مدیریت عملکرد سازمانی به بحث گذارده شده است.

تعریف فرهنگ سازمانی

فرهنگ سازمانی، موضوعی است که به تازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. فرهنگ از دیرباز برای شرح کیفیت زندگی جامعهی انسانی به کار برده شده است ولی دربارهی فرهنگ سازمانی آنچه مربوط به کار و رفتار مردمان در سازمان است کمتر سخن گفته شده است. از ترکیب دو واژهی فرهنگ و سازمان اندیشهی تازهای پدید آمده است که هیچیک از آن دو واژه این اندیشه را در بر ندارد.

سازمان یک استعاره برای نظم و تربیت است در حالیکه عناصر فرهنگ نه منظم هستند و نه سازمانیافته - لی و همکاران2، . - 2016 مفهوم فرهنگ سازمانی ابتدا از دو رشتهی مختلف نشأت گرفته است: مبانی انسانشناسی3 - این حقیقت که سازمانها، فرهنگ هستند - و مبانی جامعهشناسی4 - این حقیقت که سازمانها دارای فرهنگ هستند - . هر یک از این دو رشته، دو رویکرد مختلف نسبت به فرهنگ دارند؛ رویکرد کارکردی5 - فرهنگها، محصول رفتار جمعی هستند - و رویکرد نشانه-شناسی6 - فرهنگها ریشه در شناخت و تفسیر فردی دارند - . پیشفرض رویکرد اول این است که محققان و مدیران میتوانند تفاوتهای میان فرهنگهای سازمانی را شناسایی کنند، فرهنگها را تغییر داده و به صورت تجربی مورد اندازهگیری قرار دهند.

پیشفرض رویکرد دوم این است که در سازمانها چیزی به غیر از فرهنگ وجود ندارد و هر فردی وارد سازمان شود چارهای جزء رویارویی با آن ندارد. فرهنگ در رویکرد دوم به عنوان یک متغیر پیشبین برای سایر نتایج و پیامدهای سازمانی - از قبیل اثربخشی - مورد توجه قرار میگیرد ولی در رویکرد اول، به عنوان مفهومی مورد توجه قرار میگیرد که بایستی مستقل از سایر پدیدهها مورد توجه قرار میگیرد - کامرون و کویین7، . - 2006

از دیدگاه سازمانی، فرهنگ را به عنوان یک زنجیر مستحکم تعبیر کردهاند که موجبات پایداری سازمان را فراهم می-کند - کورت و چرماک8، - 2007؛ زیرا فرهنگ سازمانی با تأثیرپذیری از فرهنگ حاکم بر جامعه، با ارزشها، سنتها و باورهای اعضای سازمان مرتبط بوده و منعکسکنندهی پایههای عمیق و بنیادهای اساسی هر سازمان است که تحولی ماهیتاً تدریجی، اما مستمر را همواره در درون خود به همراه دارد.

از اینرو، فرهنگ سازمانی از طریق مجموعهای از اعتقادات، ارزشها و هنجارها، تفکر و اعمال مدیران و کارکنان سطوح مختلف را در سازمان هدایت میکند - آلیسون و اسونیگسن1، . - 37 :2008 واگنر و هولنبک - 2010 - 2 فرهنگ سازمانی را، شیوهی غیررسمی و مشترک ادراک زندگی و عضویت در سازمان توصیف میکنند که اعضاء را به هم پیوند داده و نحوهی تفکر آنها را در مورد خود و فعالیتشان تحت تأثیر قرار میدهد.

از نظر بیگلیاردی و همکاران - 2012 - 3، فرهنگ سازمانی، الگویی از ارزشها و باورهای مشترک که به افراد در درک کارکردهای سازمانی کمک کرده و بدان سبب هنجارهایی برای رفتار در سازمان برای آنها فراهم میآورد - بیگلیاردی و همکاران، . - 2012 در مجموع، شناخت و درک چیزی که فرهنگ سازمانی را میسازد، شیوهی ایجاد و دوام آن به افراد کمک میکند تا بهتر بتوان رفتار خود در سازمان را توجیه کرد. بنابراین، مقصود از فرهنگ سازمانی، سیستمی از استنباط مشترک است که اعضاء نسبت به یک سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفکیک دو سازمان از یکدیگر میشود.

سطوح فرهنگ سازمانی

فرهنگ سازمانی شامل سه سطح است: باورهای بنیادین، ارزشها و مصنوعات. در ژرفترین سطح، فرهنگ از »پنداشتهای بنیادین« تشکیل شده است. باورها، نمایههای تفسیری هستند که مردم آنها را برای درک موقعیتها و دریافت عملکردها، روابط انسانی و رویدادهای جاری به کار میگیرند و بدینطریق، مبنای عملکرد جمعی را شکل میدهند. این باورها در طول زمان شکل میگیرند؛ به طوری که اعضای یک گروه راهبردهایی را برای رویارویی با مسائل ایجاد می-کنند و آنها را به اعضای دیگر منتقل میکنند - وانمانن و بارلی4، . - 1985 در سطح بعدی » ارزشها« جای دارند. ارزشها نمود آشکارتری از فرهنگ هستند که نشاندهندهی باورهای پسندیده برای گروهی ویژهاند و چیزهای مهم برای گروهی خاص را میشناسانند.

در حالی که باورها ممکن است نیمهآگاهانه و ناپیدا باشند، ارزشها آشکارترند و حتی افرادی که آگاهی بیشتری از آنها داشته باشند، میتوانند آنها را به گفتمان بگذارند. با این حال، ارزشها به تنهایی فقط بازتابی از باورهای فرهنگی نفهته هستند - شاین، . - 1985 بنابراین، ارزشها را میتوان مجموعهای از هنجارها یا قوانین اجتماعی دانست که شکلهای قابل قبولی از ارتباطات و تعاملات اجتماعی در بین گروههای برجستهی فرهنگی را مهار میکنند - دلانگ و فهی5، - 2000؛ این ارزشها ابزاری فراهم میسازند که با آن، اعضای سازمانی به تفسیر نشانهها، رویدادها و موضوعات پرداخته و نشاندهندهی باور ماندگاری هستند که یک هنجار رفتاری را بر یک هنجار متضاد برتری میبخشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید