بخشی از مقاله
چکیده:
متن واسطه میان خالق اثر با مخاطب است و درک و استنباط مخاطب از متن در دوره های تاریخی مختلف یکی از روش های تأویل و تفسیر متن در روش هرمنوتیکی است.ادبیات عرفانی ایران مهد رازگونگی و پیچیدگی معنای متن است.در این میان حافظ خود از تأویل کنندگان و مفسران معنای متن است که با آفرینش شخصیت های مختلف در مدینه فاضله اشعارش،جهانبینی نوظهوری در متن به مخاطبان معرفی و منتقل می کند.
در این جستار سعی بر آن است که دیدگاه حافظ را جهت خوانش تأویلی و ساخت شخصیت رند و پیرمغان با توجه به متن اشعارش بررسی و تحلیل کنیم.در نهایت برداشت مقاله چنین است که حافظ شخصیت رند را با توجه به بُِعد منفی معنای آن،تأویلی جهت نشان دادن ساختار دو بنی جهان آفرینش در بافت زبانی اشعارش قرار می دهد زیرا واژه رند می توانست جهت نشان دادن دوبعدی بودن سرشت انسان در حوزه لفظ منقول به هدف حافظ نزدیکتر شود.او در خوانش تأویلی خویش لفظ رند را وضع تعیینی می کند تا به معنا و مفهوم تضاد وجودی انسان نزدیکتر شود.
مقدمه:
رویارویی شاعر یا نویسنده با متون و الفاظی که در متون قبل از او نوشته شده اند و میزان تأثیرپذیری او از آن متن،می تواند خود متنی جدید را بیافریند که آن متن نیز خوانش های جدیدی را پیش روی مخاطبان بعدی قرار دهد.خوانش ها و تفسیرهای جدید از متن در حوزه علم هرمنوتیک قرار می گیرد. در واقع»تفسیرشناسی در سیر تحول خود مراحل مختلفی را طی کرده است،اما نظریه توجه به خواننده یا واکنش خواننده،جدید ترین تئوری هرمنوتیک هاست.به این معنا که خواننده به متن ادبی حیات و معنا می دهد،هر متنی قبل از خوانده شدن،فعلیت ندارد،زیرا علامت های فیزیکی بر صفحات کتاب است که فرقی با سنگ و دیوار ندارد. - «سلدن، - 219:1372
زیرا»هر متن با توجه به خواننده خود زنده می شود و هر خواننده با توجه به شرایط خاص زمانی ،زبانی،مکانی و فکری خود از متن معنا یا تفسیری منحصر به فرد دریافت می کند. - «شایگان فر، - 205:1380 حافظ شاعریست که با خوانش دوباره و متفاوت از متون پیش از خود،توانست خوانشی جدید از مفاهیم و واژگان منفی ارائه دهد.به گونه ای که مفهوم آن واژه در بافت متن شعر حافظ به کلی تغییر کرد و با خوانش و تفسیر او به وسیله متن اشعار ش به خوانندگان بعدی انتقال یافت.
رند و پیر مغان دو واژه انتخابی حافظ در قرن هشتم است که در این مقاله از دیدگاه خوانش حافظ و تبدیل معنای این واژگان به عنوان نماینده انسان کامل بررسی و تحلیل می شود.هدف این مقاله بررسی و تحلیل خوانش هرمنوتیکی حافظ بر دو واژه رند و پیرمغان است که در جهانبینی او تأویلی متفاوت از این دو نشانه ارائه می شود.بر این اساس روند پژوهش با این پرسش پیش می رود: خوانش تأویلی حافظ از ساخت مفهوم جدید در مورد دو لفظ رند و پیر مغان چیست؟
در باب پیشینه مقاله می توان گفت که در باب اندیشه حافظ و تعاریف رند و پیر مغان بسیار مقاله و کتاب نگاشته شده است.از جمله فتوحی - 1388 - در مقاله ای با عنوان»مخاطب شناسی حافظ در سده های هشتم و نهم هجری بر اساس رویکرد تاریخ ادبی هرمنوتیکی« به بحث در باب خوانشی که مخاطبان از کلام حافظ دارند،می پردازد. اما در هیچ مقاله و کتابی،رویکرد هرمنوتیکی به این شیوه که به بررسی خوانش متفاوت حافظ از متون پیش از خود در باب معنای رند و پیر مغان بپردازد،یافت نشد.روش این پژوهش تحلیلی استنباطی است که بر اساس راهبردهای هرمنوتیکی پیش می رود.
خوانش تأویلی حافظ در باب دو واژه رند و پیر مغان
حافظ به عنوان مخاطب در سده هشتم خوانشی تأویلی از مفهوم و معنای رند در بافت اشعارش ارائه داد.او خود را در مقام مخاطب در برابر آثار و اشعار قرون پیش قرار داد و با توجه به عواملی چون تفکر عرفانی ،محیط اجتماعی و فرهنگی، زبان، سنن و غیره دست به ابتکاری تفسیری زد و برداشت خود را از واژه رند با مدنظر قرار دادن نقش انسان در پیکره هستی اعلام داشت،زیرا »علاوه بر جنبه های ناخودآگاهی آفرینش هنری که حتی بسیاری نقش آن را در گام های بلند هنر بیش از خودآگاهی می دانند، عواملی چون محیط اجتماعی و فرهنگی، زبان، سنن و غیره، ناخواسته خود را بر هنرمند تحمیل می کنند و در کار او موثر می افتند. - «اسلین، - 93.94:1382
حافظ با اندیشه در باب جهان هستی و مقام برزخی انسان معنای رند را با خوانش تأویلی تحول بخشید.در واقع خوانش تأویلی چنان است که: »تأویلگر حقایقی را از پیش اندیشیده دارد و سخن را موافق با دیدگاه خویش بر می گرداند و آن معنای تأویلی را که غالباً انگیزه و پشتوانه ای ایدئولوژیک دارد قطعی می شمارد. - «فتوحی، - 104:1388 در باب گذشته واژه رند این نکات قابل ذکر است که»واژه رند، واژهای استفارسی دارای معانی مختلف و غالباً منفی مثلِ غدّار، حیلهگر، سفله، لاابالی، بیقید، گستاخ، بادهپرست، شهوتپرست، آواره و نیز معانی به ظاهر مثبت و بسا به باطن منفی مثل زیرک و باهوش و هوشیار. رند از جهت مفهومی و معنایی، در تاریخ فرهنگ و ادب ما، از سه مرحله گذشته است: مرحله منفی، مرحله مثبت، مرحله بازگشت به معنایی منفی .
الف. مرحله منفی: در این مرحله، رند معنایی سخت منفی و نامطلوب دارد.
ب. مرحله مثبت: با نزدیکی ادب به عرفان معانی منفی رند، جای خود را به معانی مثبت میدهد، این امر در غزلهای عاشقانه عارفانه چشمگیرتر است .در عرفان رند شخصیتی عین انسان کامل یا شبه انسان کامل با صفاتی چون عاشقی، دردنوشی، قلندری، وارستگی، دریادلی، سرافرازی، وصول به حق و مظهریت ذات مطلق می شوداین وضع را در تمام متون عرفانی، اعم از نظم و نثر، به ویژه در غزلهای عارفانه میتوان بازدید و بازیافت .هیچ شاعری چون حافظ به رندی به عنوان مقبولترین جهانبینی توجه نکرده است. حافظ، شعر خود را شعر رندانه میخواند و مکتب خود را مکتب رندی مینامد .
ج. مرحله بازگشت به معنای منفی: رند، پس از حافظ و در دورههای بعد، به تدریج به معنای منفی باز میگردد؛ به معنای منفی که بسا منفیتر از معنای منفی مرحله نخستین این واژه است چنان که فارسی زبانان شبه قاره در روزگار ما از هم جنسباز به رند تعبیر میکنند و در زبان فارسی امروز ایران نیز رند، فرصتطلب ابنالوقت محافظهکاری است. - «دادبه، - 96:1387 حافظ از هر دو معنای مثبت و منفی واژه رند بر اساس متون پیش از خود آگاهی داشته است.
او این دو لفظ را با توجه به معنا و تفسیری که از باب شناخت جهان هستی و مقام برزخی انسان در ذهن خویش داشت،از متون گذشته وام می گیرد. در میان شاعران فارسی زبان، رند نخستین بار در دیوان سنایی غزنوی - 535/525ق - است که معنای مثبت می پذیرد و ارزشمند میشود. اولین جوانه ی رند کامل حافظ را در دیوان سنایی می توان یافت که با خرابات و میپرستی و مستی مرتبط می شود وآیین و شیوه او را قلاشی میداند:
خیز و بتا راه خرابات گیر مذهب قلاشی و طامات گیر
مذهب رندان و گدایان دهر صحبت اصحاب خرابات گیر
- خرمشاهی، - 404:1380
خیام نیز در رباعیات خویش واژه رند را به کار برده است و رند را مظهر لاابالیگری و بی باکی و در عین حال زیرکی معرفی می کند:
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین نه کفر، نه اسلام، نه دنیا و نه دین
نه حق، نه حقیقت، نه شریعت، نه یقین اندر دو جهان که را بود زهره این؟
- همان،ص: - 405
عطار نیشابوری 540 - 618ق - رند را مفلس قلاش و قلندر و عاشق پیشه و لاابالی و بادهنوش وصف میکند. در غزلی در توصیف صفات رند آورده است:
مذهب رندان خرابات گیر خرقه و سجاده بیفکن ز دوش
کم زن و قلاش و قلندر باش در صف اوباش برآور خروش
- همان -
رند سعدی شخصیتی است منفی و مست و بادهخوار و نافرزانه و شاهدباز و البته، مخالف زهد و زاهد و ننگ و نام:
یار من اوباش و قلاشست و رند بر من او خود پارسایی می کند
- همان،ص: - 406
در شعر سلمان ساوجی - 778ق - ، رند پربهاست و شباهت شگفتانگیزی با رند شعرهای حافظ دارد:
درون صافی از اهل صلاح و زهد مجوی که این نشانه رندان دردیآشام است
مکن ملامت رندان و ذکر بد نامی که هرچه پیش تو ننگ است، پیش ما نامست
- همان،ص: - 407
در واقع،حافظ لفظ رند و پیر مغان را برای معنا و مدلولی که در ذهن دارد،وضع می کند. وضع نیز بر دو قسم است: وضع تعیینی:»واضع لفظ را برای معنای خاصی قرار میدهد.معنا نیز در ظرف معین تعیّن پیدا می کند،زیرا واضع،لفظ را برای معنایی معینی وضع می کند نه برای معنایی غیر معین.واضع در ذهن خود معنایی ثابت و معین دارد که برای لفظ خاصی آن را تعیین می کند. وضع تعیّنی:لفظ بر اثر کثرت استعمال برای معنایی خاص وضع می شود.دراین قسم نیز معنا تعِن دارد.یعنی در این نوع وضع هم موضوع له متعیّن است - .«نصری، - 30:1381
لفظ نیز بر پنج قسم است:
ا- لفظ مختص:لفظی که بیش از یک معنا ندارد.-2لفظ مشترک:لفظی است که معانی حقیقی بسیاری دارد.-3لفظ منقول:لفظی است که از معنای حقیقی و اولی خود به معنای دیگری منتقل می شود،البته مناسبت میان دو معنا لحاظ شود.4 -لفظ مرتجل: لفظی است که از معنای حقیقی و اولی خود به معنای دیگری منتقل می شود،بدون آنکه مناسبت میان آن دو معنا لحاظ شود.-5 حقیقت و مجاز:لفظی که علاوه بر معنای حقیقی دارای معنای مجازی هم باشد. - همان،ص: - 31
بر این اساس ،حافظ لفظ رند و پیر مغان را لفظ منقول در نظر می گیرد زیرا معانی منفی رندمثلِرا غدّار، حیلهگر، سفله، لاابالی، بیقید، گستاخ، بادهپرست، شهوتپرست به معانی مثبت واژه رند مثل عاشقی، دردنوشی، قلندری، وارستگی، دریادلی، سرافرازی منتقل می کند و با در نظر گرفتن معنای مثبت و منفی این لفظ،هر دو صفات را در لفظ رند ترکیب می کند.معنای این ترکیب نیز در بافت شعری که حافظ در نظام واژگان شکل می دهد،خود را نشان می دهد.در واقع با فت عبارت است از:»محیط زبانی و غیر زبانی حاکم بر سخن - «نصری، - 43:1381 و بافت زبانی یعنی: » محیط زبانی یک واحد زبان،یعنی بر روابط دستوری و معنایی این واحد با دیگر واحدهای زنجیره گفتار یا متن دلالت دارد. - همان،ص: - 212