بخشی از مقاله

چکیده:

بسیاری از متخصصان و برنامه ریزان درسی به جایگاه انسان به عنوان عامل اساسی در نظریه های برنامه درسی اندیشیده اند. آنان محور اصلی نظریات خود را بر مبنای انسان وویژگی های منحصر به فرد او قرار داده اند . به اذعان کیلبارد - 2004 - 1 انسان گرایان مدافع سنتی کهن بودند که بر پرورش قدرت استدلال و ضرورت مطالعه ی عالی ترین دستاوردهای میراث فرهنگی غرب تاکید می کرد.آنان بر این باور بودند که هدف اصلی تعلیم و تربیت اصلاح اجتماعی نیست ، بلکه رشد قدرت استدلال در دانش آموزان است و اگر قدرت استدلال در دانش آموزان پرورش داده شود ، می تواند به اصلاح و بهبود وضعیت جامعه منجر شود.

توجه به انسان وارزش ومقام وی درجهان هستی،ازدیربازموردتوجه بشربوده است،هرچند گرایش به انسان در برخی ادوار تاریخی کم رنگ شده است.نظریه انسان گرایی به قابلیت ها وتوانایی های بالقوه انسان ها در هنگام انتخاب وکنترل زندگی می پردازد.این نظریه دو مفروضه اساسی دارد. فرض اول اینکه مطالعه اشخاص کل نگرانه است وبرای درک افرادبایدرفتارها،افکارو احساسات آنها مطالعه شود.فرض دوم انسان گراها این است که انتخاب ،خلاقیت وشکوفایی انسان حیطه ی مهمی برای مطالعه است. بنابراین برای درک افراد،مطالعه ی حیوانات کافی نیست،بلکه باید افرادی را که ازنظر روانشناختی دارای کارکردند ومی کوشند تا قابلیت هاوتوان بالقوه ی خودرابه حداکثر رسانند،مطالعه گردند.

نهضت انسان گرایی نویدیک آموزش آزاد را می دهدکه ازمحدوده ی نگرش سنتی خارج است.در این رویکرد معلمان، دانش آموزان خودرابه اکتشاف عقایدبه صورت آزادانه،طرح پرسش های بازوکسب احساسی خوب ومثبت درباره تجربیات یادگیریشان تشویق می کنندو مواردی نظیر استقلال رای، خود اتکایی،پذیرش خود را پرورش می دهند.دراین مقاله تلاش می شودرویکرد انسان گرایی وتاثیرات آن در آمورش وپرورش و جایگاه عوامل مختلف آموزشی، توصیف وتبین گردد.

مقدمه

انسان گرایی به یک مکتب فکری اطلاق میشود که پیروان آن معتقدند موجود انسانی با سایر گونههای حیات متمایز است. روابط بین فردی وشناخت خود یکی از موضوعات مهم در انسان گرایی است .باور انسان گرایان در تضاد با نظریه پردازان شرطی سازی این است که همه رفتارهای انسانها نتیجه پیامدهای رفتار است و نیز در تضاد با روان شناسان شناختی جستجوگری یا ساخت معانی را عامل اصلی یادگیری انسان میدانند .حیطههای مورد علاقه انسان گرایان شامل مطالعه خود، انگیزش و روابط میان فردی است.

انسان گرایان دارای علایق و نظرگاههای متفاوتی هستند - کلارک و شورتز2، - 2010 آموزش وپرورش انسان گرایانه در روانشناسی،علوم انسانی و انسان گرایی اجتماعی ریشه دارد.بی تردید جایگاه مکتب انسان گرایی درروانشناسی،جایگاهی قابل اعتناست وفراز و فرودهایی را در طی تاریخ گذرانده تا چنین پرورش یافته است.روانشناسی انسان گرا در کنارپرداختن به موضوعات عمومی و مشترک روانشناسی مانندانگیزش،شکل گیری شخصیت،عوامل موثردربیماری وسلامت روان و....موضوعاتی ازقبیل ارزش ها ، معانی واستعدادهای انسانی را مورد توجه قرار داده وبررسی می کندکه باعث تمایز آن از سایر شاخه های روانشناسی شده است.

نظریه انسان گرایی از زمانی شکل گرفت که در دهه 1951واوایل 1960کارل راجرز مدعی شدکه هیچ یک از دو نیروی رفتارگرایی وروان کاوی نمی توانند تصویردرستی ازتمامیت رفتارآدمی ارائه دهند،چرا که نگاه دو مکتب مذکور به مفهوم انسان به عنوان حیوان هایی است که درپاسخ به محیط یا تجارب کودکی به شیوه جبری عمل می کنندو به نقش ذهن آگاه و انتخابگر انسان درتعیین رفتارهای انسان بی توجه هستند.مزلو نیز یکی دیگر از پیشگامان این گرایش،روانشناسی انسان گرا را نیروی سوم،روانکاوی را نیروی دوم ورفتارگرایی را نیروی اول نامید.او معتقد بود که مکتب روانکاوی به طرز مخاطره آمیزی به فلسفه انکارارزش هاوفلسفه پوچ گرایی نزدیک است،چرا که تنها به جنبه بیمارودرمانده طبیعت آدمی توجه می کند.

او راجع به مکتب رفتار گرایی نیزمی نویسد":این مکتب مشروعیت ارزش ها ومعانی را به عنوان یک موضوع مهم وموردعلاقه روانشناسی انکار می کند .لذا یکی ازمهمترین جنبه های وجود انسانی راازوی جدا کرده واو را تاحدیک ماشین یا ترموستات برنامه ریزی شده تقلیل می دهد - شولتز،. - 1385 این درحالی است که روان شناسان انسان گرا معمولامعتقد نیستندکه تکانه های ناهشیار یامحرک های بیرونی رفتار را کنترل می کنند وبه جای آن معتقدند که ما اثرگذارانی هستیم که می توانیم سرنوشت خود را کنترل کنیم.

بنابراین مکتب انسان گرایی با دیدی نو وروشی جدید هدف خود را دست یافتن به شخصیتی سالم باتکیه برتوانایی های نهفته دردرون انسان بیان کرده است. طرفداران این مکتب تصویری خوش بینانه وامید بخش از انسان بدست می دهند وبه سطح مطلوب رشد وکمال شخصیت وگسترش و پرورش استعداد های پنهان سرشت آدمی توجه دارند - مورا و پینتو 4،. - 2003 روان شناسی انسان گرایانه ،روانشناسی نیروی سوم یا روانشناسی کمال، به همه گرایش هایی اطلاق می شود که فعالیت های خودرابرمحور توجه به انسان تنظیم کرده اند.انجمن روانشناسان انسان گرایی آمریکا،نهضت انسان گرایی را این چنین معرفی کرده است:

روان شناسی انسان گرایی شیوه ای است که همه روان شناسی ونه حیطه خاصی ازآن رادربرمی گیردوبر اصولی همچون احترام به ارزشهای فردی،عدم تعصب نسبت به ارزش های پذیرفته شده دیگر وعلاقمندی به کشف جنبه های جدید رفتار انسان تکیه دارد - سلطان القرائی،. - 1386 علوم انسانی نیزبه عنوان دومین منبع آموزش وپروش انسان گرایانه است که از طریق توجه به برترین ارزش های انسانی واحترام برای این ارزش ها که محصول "عشق وهوش،وعواطف وعقل "هستند،با هم ارتباط پیدا می کنند.انسان گرایی اجتماعی نیزبه عنوان یکی ازاین منابع تاثیر گذار،توسط افرادی مانند:الفردال شولر وفرد نیومن مطرح شده است و تغییراجتماعی را غایت اصلی رویکردخودمعرفی می کنند.

آموزش وپرورش انسان گرایانه

رویکرد انسان گرایی ، اولین مکتب روانشناسی است که با دید مثبت با انسان نگاه می کند و سعی در توانمندسازی انسان - کودک - در جهت دستیابی به حداکثر استعدادها و توانایی هایش را دارد و این یعنی همان رسیدن به خود شکوفایی فردی است - یوسفی، . - 1391 برخی آرمانها و معیارهای آموزش و پرورش انسان گرایانه درچهار مؤلفه یاددهی -یادگیری عبارت است از:

الف - محیط یادگیری: مشتمل است بر :ایجاد شرایط مناسب درجهت تحقق استعدادها - انسانها به تحقق استعدادهای خویش گرایش دارند چنانچه شرایط مناسب برایشان فراهم شود به سمت سطوح برتر کارکرد سوق خواهند یافت - - میلیر ، ترجمه ی مهر محمدی،. - 1392تسهیل خود شکوفایی و کوشش برای رشد احساس کفایت شخصی در دانش آموزان - یعنی باید به نیازهای کودک توجه شود - - کدیور، - 1391، پرورش خود رهبری - میلر،به نقل از مهر محمدی، - 1392 کوشش در گسترش محیط های حمایتگر و خالی - ملکی ، - 1391

ب - نقش معلم: معلم فقط تسهیل کننده و مشارکت کننده است که گام به گام با دانش آموز جلو میرود ولی امر و نهی کننده نیست - جوئیس6، ترجمه بهرنگی، - 1392 به خصوص در دوران ابتدایی معلم باید از بازی های آموزشی استفاده نماید ومطالب درسی را به زندگی دانش آموزان مربوط کند. وظیفه اصلی اوایجاد فضایی باز و سرشار از اعتماد در کلاس درس و پس ازآن کمک به موفقیت دانش آموزان در دستیابی به هدف های یادگیری است - میلر، ترجمه مهر محمدی،205، - 1392 به اندیشه های جدید با گشودگی برخورد می کند و به این ترتیب خود نیز یک یادگیرنده است - همان ، - 225

ج - نقش یادگیرنده: به دانش آموزان به منزله عناصری قادر و قابل اعتماد نگریسته می شود .اگر شرایط تسهیل کننده لازم فراهم باشد، دانش آموزان قادرند استعدادهای خود را به فعلیت برسانند - همان، - 226 توانا در انتخاب، خود راهبر، خودارزشیاب و کسی که مسئولیت یادگیری را خود بر عهده می گیرد - یادگیرنده وقتی در جریان آموزش مشارکت می کند از تجربه های یادگیری مفید بهره مند می شود - - زارع، - 1392

د - روش ارزشیابی: ارائه بازخورد صادقانه و یاری رساننده به دانش آموز - میلر،ترجمه مهرمحمدی، - 1392 بازخوردهای کلاس درس باید بر تلاش متمرکز باشد نه بر توانایی دانش آموزان - کدیور،. - 1393 در نظام آموزش و پرورش انسان گرایانه، احساس، تفکر، تعقل، بیان فکر و حل مسئله به مراتب مهمتر از اندوختن مجموعه ای از اطلاعات است؛ در همین راستاست که خلاقیت و آزادی نیز مطرح می شوند .در این رویکرد معلمان به تسهیل گر تبدیل می شوند، کودکان را قضاوت نمی کنند، از آنها امتحان نمی گیرند و آنها را دسته بندی نمی کنند - یوسفی، . - 1391

برنامه درسی انسان گرایانه وآموزش وپرورش در دهه 1950و 1960مطرح شدو بجای تاکید بر یادگیری شناختی و ذهنی موجود در دیدگاه دیسیپلینی به رشد خودپنداره ومهارت های میان فردی در دانش آموزان توجه کرد.این رویکرد ازآموزشی حمایت می کند که رشد فردی،احساسات و بیان دانش آموزان را تقویت وتشویق می کند.همچنین سعی می شوددر کلاس درس جوی سرشار از اعتماد،احترام متقابل،همکاری ودوستی ایجاد شود.آموزش و پرورش انسانگرایانه یا آموزش و پرورش عاطفی به این معناست که دانش آموزان خود کیفیت زندگی شان راشکل دهند.

به این ترتیب انتخاب های آگاهانه ای می کنند،اراده ی خود را بکار میگیرند و آینده را در نظر دارند.بنابراین هر دانش آموزی خود مسئولیت زندگی اش را برعهده می گیرد وتلاش می کندتا تمامی استعدادهای بالقوه خودرا به فعل و به سطوح پیشرفته کمال برسد - شولتس7،. - 1385در همین راستا معلمان می توانند اهداف عینی وتجارب آموزشی راترتیب دهند که به دانش آموزان امکان می دهدشان ومقام شخصی و خود ارزشمندی را کسب کنند. اهداف عینی معلمان را نیز می توان به سمتی هدایت کردکه آنها فرصت وموقعیتی را برای شاگردان فراهم کنند تا بتوانند خودشان باشند، برفرایند یادگیری خودکنترل داشته باشندو پیچیدگی عالم هستی را درک کنند.

از این رو معلمان این مکتب معمولا اهداف عینی صریح یا دقیق را تدوین نمی کنندو اگرهدفی درکار باشدآنها می گذاردند تا اهداف ازخلال تجربه هایی که دانش آموزان کسب کرده اند نمایان شوند - فتحی، - 1386 طبق این دیدگاه ،یادگیرندگان مرکز ثقل و کانون اصلی توجه هستند.درون داداصلی هنگام تدوین برنامه درسی و اتخاذ روش ها وبرنامه های زمان بندی را دانش آموزان ارائه می دهند.در واقع یادگیرنده درکل فرایندآموزش نقش بسیار فعالی ایفا می کند.این نقش فعال در زمینه هایی چون تصمیم گیری درباره ی آنچه که بایدیادگرفته شود، چگونگی انتخاب محتوای مطالب وتوالی روند یادگیری مطالب دیده می شود.

به همین دلیل به نظر روانشناسانی چون مازلو - 1968 - 8 و راجرز - 1969 - 9 لازمه یادگیری معنادار یا ارزشمند درگیر کردن تمام وجود فرد است نه صرفا فراهم کردن مطالبی برای حفظ کردن یا اطلاعاتی برای بخاطر سپردن. انسان گرایان معتقدند که نقش برنامه درسی فراهم آوردن تجربه های پاداش درونی و ذاتی برای هر شاگرد است که برای داشتن زندگی کاملتر و دارای صحت و اصالت به کار می رود - نیک صفت، - 1383 به بیان دیگر از نظرآنها آموزش عبارت است از چگونه آموختن ، یا آموختن راهبردهای یادگیری.البته پایبندی به چنین باورهایی بدان معنی نیست که طرفداران نظریه انسان گرا ،یادگیری در سطح دانش را رد می کنند و آنها به اهمیت دانش و حقایق جاری وجایگاه این نوع یادگیری در کلاس توجه دارند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید