بخشی از مقاله
چکیده
نوع نگاه مولانا - به عنوان شاعری که همواره میکوشد درون انسان را واکاود - به احوال آدمی نگاهی است دوسویه و با نوع نگاه او به هویت فکری کاذبی که انسانها برای خود میسازند، درارتباط است. او عارفی است که از چشمانداز درون به انسان و جهان مینگرد و برای همه عرفا به ویژه مولانا " خود " یعنی همان هویت فکری کاذب ، به عنوان بزرگترین مانع در راه رسیدن به حقیقت مطرح است. هدف مقاله حاضر آن است که نسبت میان فکر معیشت- اندیش با احوال انسان - و به طور مشخص غم و شادی - را از نظر مولوی - مشخصا در مثنوی - واکاود و نشان دهد که هویت فکری به صورتی همهجانبه انسان را از رسیدن به درکی شایسته از حیات و نشاط و شادی حقیقی زندگی بازمیدارد.
مولانا در مثنوی بارها تاکید کرده که فکر و خیال روح آدمی را پژمرده وفاسد میکند و بدیهی است که فکر نه به معنای اندیشیدن و خرد ورزیدن که به معنای اشتغال ذهن به مقولات دنیای مادی است. در این مقاله خواهیم کوشید علاوه بر مطالب یاد شده، انواع غم و شادی و کارکردهای متفاوت آنها و نسبتشان با شخصیت عاریتی انسان را به شیوه توصیفی- تحلیلی بررسی کنیم.
مقدمه
غم و شادی دو حالت از حالات نفس و روان آدمی است که معلول بودن یا نبودن لذت است و اغلب انسانها بسته و دربند این دو حالتند. لحظهای در چاه غم فرو میروند و دیگر لحظه دونده در بوستان شادی در پوست نمیگنجند، اما این هر دو، بال و پر پرواز به عوالم" ماورا" را از ایشان میگیرد. از میان انبوه آدمیانی که دو سه روزی در رباط جهان نزول میکنند ، حساب قافله عارفان بیداردل از دیگران جداست که با رهایش از " خود" از بند غم و شادی های معمولجَستهاند. غم معمول انسان غم سیاه است که عبارت است از غم بود و نبود و داشتن و نداشتن و غم فقدان لذت و نرسیدن به آرزوها و حسرت و مقایسه.
این نوع نگاه نزد عارف سخت نکوهیده است ولی آن غمی که محبوب اوست و عزیزش میدارد ، غم سرخ و غم سبز است. غم سرخ غم معشوق ابدی و ازلی است که این جوانمردان روز و شب با آن خوشند و به گفته برخی از پژوهشگران1 هر چهره ای اندوهناکتر، عمیقتر ومتعالیتر. اما غم سبز، غم انسان و انسانیت و کشیدن بار رنج انسانها و دغدغه تعالی آنها را داشتن است که نمونه دلپذیر آنهارا در مثنوی در داستانهای انبیا و مجاهدتهایشان برای هدایت خلق مییابیم سوال اساسی این است که آیا هیچ نسبتی میان فکر آدمی با غم و شادی - به عنوان دو پدیده روحی انسان که نه هر روز و هرساعت بلکه لحظه لحظه زندگی انسان را دربرمیگیرد - وجود ندارد؟
آیا با وجود حکومت یکپارچه و پرقدرت فکر حیلهگر و معیشتاندیش در اغلب انسانها ، میتوان تاثیر آن را بر روان آدمی و به ویژه غم و شادی او نادیده گرفت و آثار مخرب عقل جزوی و دانایی کاذب را که اینهمه مورد مذمت مولوی در مثنوی قرار گرفته ، از یاد برد ؟
ما دراین نوشتار میکوشیم که نشان دهیم این مفاهیم دقیقا با یکدیگر درارتباطند. البته مشخص است که این بحث در مورد " متوسطین " از آدمیان معنا خواهد یافت. به نظر مولانا" کاملانی " نیز هستند که جانشان این پیام کتاب آسمانیمان را به خوبی دریافته که : نه به مصیبتی که به شما رسد اندوهناک شوید و نه به خیر این جهانی فرحمند گردید.
کارهای صورت گرفته در حوزه غم و شادی در مثنوی عبارتند از دو مقاله: مقاله غم و شادی در مثنوی، نوشته مرضیه بهبهانی - 1383 - ، مجله رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شماره .69 غم و شادی در تجربه دینی مولوی، اثر مجید صادقی حسنآبادی، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، شماره .49 و یک پایاننامه - کارشناسی ارشد - : غم و شادی در مثنوی.نوشته فاطمه محمودی. . - 1392 - دانشگاه محقق اردبیلی. تفاوت مهم این تحقیق نسبتسنجی میان فکر منفی انسان با حالات روحی وی است که در نوع خود پژوهشی جدید به شمار میآید.
بررسی دیدگاه های مولوی درباره غم و شادی با تکیه بر نسبت آنها با فکر و شخصیت القایی-عاریتی، موضوع این پژوهش است. در آغاز و در پایان این نوشتار درباره انواع غم و شادی و کارکردهای متفاوت آنها هم بحث خواهد شد. برای بررسی نسبت فکر مخرّب و هویت کاذب با غم و شادی اصیل و غیراصیل و شناسایی انواع آنها، همه ابیات شش دفتر مثنوی معنوی بازخوانی شد و همه نتیجهگیریهای این مقاله، حاصل مطالعه و بررسی کامل مثنوی است.
درباره غم و شادی
در فرهنگ معین غم مترادف با حزن و اندوه محسوب شده و شادی معادل خوشحالی و شادی و مسرت در نظر گرفته شده است
اگر بخواهیم نخست تعریفی ابتدایی از غم و شادی ارائه کنیم شاید بتوان آن دو را کاملا مرتبط با روان انسان دانست که اولی با نارضایتی و دومی با خشنودی و رضایت پیوند خوردهاند: » غم و شادی دو پدیده طبیعی روح بشر است و هرگز نمیتوان آن دو را از قاموس زندگی بشر حذف کرد.شادی از حصول امری دلخواه، و غم از فقدان چیزی دلخواه بر آدمی عارض میگردد.شادی معمولا همراه با رضایت نفس است و غم متضمن نوعی تنبه -
نگاه عرفان به این مقوله
گرچه شادی عارف شادی به غفلت و لذت و حطام دنیوی نیست ، اما ازآنجا که عارف نه به دنبال اندوختن متاع بیشتر است و نه در ترس از دست دادن چیزی ، کل وجود را حاضر و ناظر میبیند و بدان شاد و خرسند است.بر همین اساس عارف ، احوال آدمی را بر اساس نگاه خاصی که به هستی دارد تعریف می کندسُرور. او ، سرور او به حق است. عارف به او شاد است و به غیر او هیچ. چنانکه از ابوالعباس احمد بن مسروق آمده: » ...هرکه به جز خداوند-تعالی- شاد باشد، شادی وی به جمله اندوه بود - « هجویری، . - 224 : 1390 شادی عارفان شادی به بودن است که در عین نشاط بودن و سبز بودن رشد و کمال دارد و از ریا و ظاهرسازی و ادعا به دور است. ارتباط میان غم و شادی و قبض و بسط نیز قابل توجه است. هجویری در کشف المحجوب آورده است: ...»اندر بسط سرور است و اندر قبض ثبور، و سرور عارفان جز در وصل معروف نباشد و ثبورشان جز در فصل مقصود نه...