بخشی از مقاله
چکیده
انسانها علاقه مستمری به چگونگی تصویر پردازی دیگران از آنان دارند. به بیان دیگر انسانها دوست دارند بدانند در منظر دیگران چه جلوه هایی دارند. مثبت جلوه دادن خود در پیش دیگران برای افراد در سازمان مزایایی دارد؛ برای مثال نخست آنکه در بدست آوردن شغل دلخواه به آنان کمک کرده، پس از جذب و استخدام نیز موجب ارزشیابی مثبت از آنان گشته، حقوق و مزایای برتر و ارتقاء سریعتر را به ارمغان میآورد. در بافت سیاسی نیز میتواند باعث چرخش توزیع مزایا به سود آنان گردد. لذا مقاله حاضر، مروری اجمالی بر تشریح و توصیف این نگرش نوین علم رفتاری در سازمان داشته، و از ابعاد متفاوت به بررسی آن پرداخته است. روش تحقیق توصیفی میباشد و اطلاعات از منابع کتابخانهای به دست آمدهاند.
.1 مقدمه
یکی از مباحث جالب و جدید مدیریت نوین؛ بحث تصویر ذهنی سازمانی است. اینکه درک و تصور افراد از مجموعه های که درآن کار میکنند چیست، آیا درک مشترکی از مجموعه خود دارند و یا با تصورات گوناگون از سازمانشان مشغول کار هستند. بی تردید، عدم وجود یک تصویر مشترک، تبعات و عواقبی را هم از نظر فردی و هم کار تیمی و سازمانی ونیز نقش و جایگاه سازمان در جامعه به دنبال خواهد داشت.
تصویر ذهنی؛ صورت حاصل از تجربه، تصویر ذهنی میتواند به واقعیت نزدیک و با آن منطبق یا از آن دور باشد. تصویر ذهنی امری لزوما انفرادی نیست و گروه ها و سازمانها و جوامع - اشخاص حقوقی - که به دلیل وابستگی به انسان مجازا از ارگانیزم برخوردارند، نیز میتوانند از تصویر ذهنی - خود نگاره - برخوردار باشند. اینکه دیگران ما را چگونه ارزیابی میکنند و چه تصویری در ذهن خود از ما دارند، مسئله مهمی است که ذهن هر آدمی را به خود مشغول میکند چرا که ما انسانها نیازمند ارتباط با یکدیگریم و بدون این ارتباط زندگی راحتی نخواهیم داشت. انسان به عنوان یک موجود اجتماعی بخصوص در عصر حاضر؛ برای داشتن یک زندگی مطلوب چاره ای جز برقراری ارتباط موثر با دیگران ندارد. و این ارتباط موثر قبل از هر چیز، مبتنی بر تصویر ذهنی است که دیگران از ما دارند
.2 تعریف مدیریت تصویرپردازی
فرآیندیکه طی آن افراد میکوشند تا برداشتی را که دیگران از آنها دارند، کنترل کنند - رابینز و جاج، - 1389 و یا تصویر خود درذهن دیگران را پیگیری کنند و مثبت جلوه دهند، مدیریت تصویرپردازی1 نامیده میشود. مدیریت اثرگذاری چگونگی صحبت کردن، رفتار کردن، و جلوه دادن را در بر میگیرد. مدیریت تصویرپردازی دیگران؛ تاکتیک سادهای است که به گونههای عملی هر فردی در هر زمانی به کار میبرد و شامل مدیریت ظاهر و سبک بیرونی خود اوست.
عموماً بیشتر افراد تصاویر ویژهای را ترجیح می-دهند که شامل : وفادار بودن، جذاب بودن، صداقت، آراستگی و غیره است. بیشتر تلاشهای اثرگذاری در جهت مثبت جلوه دادن خود در ذهن دیگران است، ولی ملاحظه میشود که برخی کارکنان سعی دارند تصویر بدی از خود ارائه دهند." مدیریت برداشت دیگران از انسان "موضوعی است که به تازگی توجه پژوهشگران علم رفتار سازمانی را به خود معطوف داشته است
.3 تصویر ذهنی سازمانی
تصویر ذهنی سازمانی در حقیقت احساس و نگرش افراد به شغل و بیان کننده طرز تلقی آنها از سازمان است و ارزشهای شغلی ژرفی را که در اعماق افکار آنها وجود دارد و در عملکرد آنها ظاهر میشود، نشان می دهد.
بنابراین تصویر ذهنی سازمانی نیروی انسانی، تأثیر مستقیم و بسزایی بر سازمان دارد که هرچقدر به رأس هرم نزدیکتر شویم، تأثیر آن افزایش می یابد. تصویر ذهنی سازمانی را میتوان برآیند تصاویر ذهنی انسانهای درون و بیرون مرتبط با سازمان دانست.بنابراین، این مجموعه کلیه مشتریان، رقیبان، مسئولان در خارج از سازمان و رهبران، کارکنان و مدیران داخل سازمان را شامل میشود.
فرایند شکل گیری تصیر ذهنی سازمانی، در دو سطح بیرونی و درونی سازمان است و متغیرهای اصلی شکل دهنده آن عبارتند از: نیروی انسانی و مشتریان، هر یک از این دو متغیر دارای عواملی هستند که بر نحوه شکل گیری تصویر ذهنی سازمانی تأثیر می گذارند.
عوامل نیروی انسانی: شامل عوامل فردی، سازمانی، شغلی و محیط کاری است و عوامل مشتریان عبارتند از: کیفیت کالا و خدمات، چگونگی رفتار و برخورد با خدمت گیرندگان، اطلاع رسانی مناسب، سرعت، صحت و دقت در انجام کار مراجعان و میزان قیمت کالا و خدمات
4. انواع تصویر ذهنی
عملکرد تصویر ذهنی به دو صورت مثبت و منفی قابل بررسی است. تصویر ذهنی مثبت برای بروز رفتار انگیزه ایجاد میکند و فرد را به یافتن فرصت مناسب برای تجلی رفتار تشویق مینماید و به محض یافتن فرصت، فرد رفتار خود را انجام میدهد و سپس با بازخورد مثبت مواجه میشود و به رضایت خاطر و خشنودی میرسد و به این وسیله تجربهی مثبتی به دست میآورد که بر تصویر ذهنیاش افزوده میگردد و انگیزه جدیدی به وجود میآورد و این چرخه ادامه و ارتقاء مییابد. برای مثال، مدیری که به زیردستان خود اعتماد دارد مایل است امور را به آنها واگذار کند و به محض یافتن فرصتی مناسب، اقدام خواهد کرد و کارکنان نیز پاسخ اعتماد او را با عملکرد مطلوب خواهند داد و در نتیجه تجربهی مثبتی بر تصویر ذهنی وی افزوده خواهد شد و در دفعات بعد بر دامنه تفویض اختیارش خواهد افزود.
اما تصویر ذهنی منفی، چرخه و نتیجهای معکوس دارد؛ به این صورت که انگیزهی عمل را از بین برده و یا تضعیف میکند و در نتیجه، فرد فرصتها را از دست داده و با تهدیدها روبهرو میشود و وادار به بروز واکنش میگردد و سپس با دریافت بازخورد منفی، تجربهای منفی در ذهنش ثبت و بر تصویر ذهنی و وی افزوده میگردد و انگیزهاش تضعیف میشود. برای نمونه مدیری که خود را در برابر پیشرفت فناوری عاجز میپندارد؛ از آن میگریزد و شیوههای سنتی مبتنی بر گردش کاغذ و انسان در سرتاسر سازمان - که گزینهی تهدیدآمیزی است - را بر اتوماسیون ترجیح میدهد و از آن در برابر تکنولوژی دفاع میکند؛ سپس در چرخهی رقابت، عقب مانده و شکست میخورد و بازخوردهای منفی در قالب انتقاد و اعتراض سرازیر میشود و تجربهی منفی دیگری بر تصویر ذهنی منفی وی افزوده و پس از ناتوانی در برابر تکنولوژی، خود را در عرصه مدیریت - که فناوری جزء لاینفک آن شده است - نیز ناتوان میپندارد