بخشی از مقاله

خلاصه

هدف اين تحقيق، كاهش احتمال شكست پروژههاي توسعه راه حلهاي  در سازمانها، از طريق ساخت مدل اجرايي متناسب با هر سطح بلوغ ، در كنار ايجاد ضمانت كافي در حاكميت راهحلها در سازمان است. گام هاي طي شده در اين تحقيق به شرح زير است:

١- شناسايي دلايل عمده شكست پروژهه اي در كشور از طريق مصاحبات با خبرگان و شناخت مشكلات اصلي؛ اول عدم تجانس روشهاي پيادهسازي سامانه هاي با بلوغ سازمان، و دوم عدم الزام سازمان به كاربرد دستاوردهاي سامانههاي

٢- تدوين معماري راهحل: ارائه يك مدل اجرايي كه اولا از طريق لحاظ كردن ميزان بلوغ سازمان، ريسك شكست پروژه را كاهش دهد و ثانيا با كاربرد الزامات حاكميت فناوري اطلاعات در سازمان، كاربرد دستاوردهاي سامانههاي هدف را در سازمان تضمين كند.

٣- بررسي مدلهاي مختلف بلوغ و انتخاب مدل بلوغ CMMI به عنوان مدل پايه بلوغ مورد نظر، به عنوان پايه ساخت مدل و تدوين و تست پرسشنامه بلوغ سازماني به عنوان فازيساز در موتور استنتاج فازي

٤- بررسي متدولوژيهاي توسعه سامانههاي و نگاشت آنها بر مدل بلوغ CMMI، به جهت توسعه قواعد فازي مربوطه در هر سطح بلوغ - نگاشت هر مدل توسعه با هر يك سطوح بلوغ 

٥- بررسي چارچوبهاي حاكميتي فناوري اطلاعات و نگاشت فرآيندها و بهروشهاي ذكر شده در هر يك، به لايه هاي مختلف بلوغ و تدوين قواعد فازي مربوطه - نگاشت فرآيندها به هر سطح بلوغ به جهت اضافه كردن اين فرآيندها به روش اجرايي منتخب در هر سطح بلوغ

٦- ساخت موتور استنتاج فازي در نرم افزار متلب و آزمون و تائيد مدل ٧- ساخت موتور استنتاج فازي به هدف "ارائه مدل اجرايي حاكميتي فازي توسعه راهحلهاي هوشمند استراتژيك در سازمان"

١. مقدمه

هوش كسبوكار تنها زماني ميتواند ارزش آفريني كند كه توسط افراد به درستي بكار گرفته شود. رابطهاي ميان استفاده بهينه از كاربرد هوش كسبوكار و عملكرد سازمان وجود دارد، اگرچه دسترسي بهتر به داده اثري روي عملكرد يك شركت ندارد اما اينكه شركتها چه استفادهاي از داده ميكنند اثر مستقيمي بر عملكرد آنها دارد.

تمركز اصلي اين تحقيق بر همين معنا استوار است، يعني استفاده متناسب، زيرا يكي از دلايل شكست پروژههاي پيادهسازي راهحلهاي كسبوكار هوشمند در سازمانها، اجراي پروژههاي عظيم در مقابل گامهاي كوچك و برنامهريزي نشده است

دلايل شكست پروژه هاي كسب و كار هوشمند ١٣٩٤ - . عبداالله زاده و همكاران اشاره ميكنند؛ بارها و بارها مشاهده شده است كه شركتها مبادرت به آغاز يك پروژه عظيم هوش كسبوكار ميكنند و بعد از هزينه كردن مبالغ هنگفت، بعد از چند سال آن را در قفسه نگهداري كرده و هيچ بهرهاي از آن نميبرند.

از مهمترين چالشهاي اجرا و استقرار سامانههاي كسب و كار هوشمند استراتژيك در كشور، عدم توجه به آمادگي سازمان در درك و استقرار اين سامانهها و متعاقب آن عدم استفاده مديران و تصميمگيران سازمان، از نتايج و دستاوردهاي اين سامانهها در زمان اتخاذ تصميمات اساسي سازماني است. ايدهي اساسي در اين تحقيق، ارائه مدلي فازي به جهت انتخاب مناسبترين روش پيادهسازي راهحلهاي كسبوكار هوشمند در سازمانهايي با توجه به ابعاد مختلف و بلوغ سازمان است.

اين تحقيق بر آن است كه بتواند در راستاي افزايش تناسبِ انتخاب روشهاي پيادهسازي راهحلهاي كسبوكار هوشمند در سازمان، از طريق مفهومسازي و ارائه يك مدل فازي فيمابين ويژگيهاي سازمان و منافع قابل انتظار از راهحلهاي كسبوكار هوشمند، اثرات مثبت بكارگيري راهحلهاي كسبوكار هوشمند در سازمان را افزايش دهد و از شكست پروژههايي از اين دست بكاهد.

٢. بيان مساله

مساله اساسي تحقيق، شكست سازمانها در حين و پس از پيادهسازي و استقرار سامانههاي كسب و كار هوشمند است. اين شكست در مرحله توسعه سامانهها، عدم موفقيت سازمان در راهاندازي سامانهها و در مرحله كاربرد سامانهها، عدم كاربرد دستاوردهاي تحليلي سامانهها در هنگام تصميمگيري توسط مديران و تصميمگيرندگان سازمان است. اما علت بنيادي چنين مشكلي، عدم درك اهداف و مقاصد مورد انتظار سازمان و همچنين، عدم درك از تجانس اين اهداف و مقاصد با وضعيت فعلي سازمان است كه اين موضوع به ميزان بلوغ سازمان در كاربرد كسب و كار هوشمند اشاره دارد. آيا هر سازمان با هر سطح بلوغي، آماده دريافت سامانههاي كسب و كار هوشمند را دارد؟

ميزان بلوغ سازمان در پذيرش فناوريهاي مرتبط به هوش كسبوكار بسيار حائز اهميت است. اين فرضيه به شدت قوت دارد كه بيشينه بهرهمندي از منافع سامانههاي كسبوكار هوشمند در سازمان، رابطه مستقيمي با ميزان آمادگي سازمان در پذيرش ابزار و تمهيد اطلاعات و مغزافزار، نرم افزار و سخت افزار لازم در احصاء و تحليل اطلاعات موجود دارد

سلوكدار و ماتك، چالشهاي پيادهسازي سامانههاي كسبوكار هوشمند را در سازمانهاي ايراني را برشمردهاند، كه در بين آنها به عواملي نظير مقاومت سازماني در برابر تغيير كاربرد سيستمهاي قبلي، هماهنگي و پشتيباني ساير واحدهاي سازمان، نياز به آموزش و تخصصهاي جديد در پيادهسازي راهكارهاي و عدم وجود اين پتانسيل در كشور اشاره شده است.

٣. مدلهاي رايج سنجش بلوغ كسب و كار هوشمند و انتخاب مدل مطلوب تحقيق

منظور از مدل بلوغ كسبوكار هوشمند در سازمان، ميزان آمادگي سازمان از منظر پذيرش مجموعه سامانههاي كسبوكار هوشمند و افزايش كارآيي و اثربخش سازمان در اثر كاربرد اين سامانههاست. منظور از مدل سازي بلوغ در واقع نوعي مدلسازي مولفههاي سامانه محسوب ميشود. مدل هاي بلوغ BI اغلب از مدل رايانهاي قابليت بلوغ سازماني CMM گرفته شده، البته نكات تاكيد شده در هر مدل، قدري با يكديگر متفاوتند و هر كدام به مسئله اي توجه خود را معطوف كرده اند. - ناظمي و آقايي ١٣٩١ - ١,٣ مدل بلوغ كسب و كار هوشمند هالو

در اين بخش به منظور تعميق در مدلهاي بلوغ كسبوكار هوشمند، مدل هالو به عنوان يك مدل مفهومي بلوغ كسبوكار هوشمند ارائه ميگردد.

شكل ١ نمودار مدل بلوغ كسبوكار هوشمند هالو

طي اين مدل در ٤ سطح مختلف - دادهها، تحليل، همكاري و ارتباطات و انتشار - مراحل بلوغ در ٥ گام توصيف شده است. ارزش بيشتر بكارگيري سامانههاي كسبوكار هوشمند در گرو رشد و بلوغ سازمان در ٤ سطح مختلف ذكر شده است.

٢,٣ مدل بلوغ كسب و كار هوشمند ظرفيت يكپارچه CMMI

مدل بلوغ ظرفيت يكپارچه، ابزاري براي ارتقا سطح كيفي فرايند هاي سازمان است .اين مدل شاخص هاي كليدي عملكرد بهره ور را براي سازمان ها ايجاد مي نمايد. موسسه مهندسي نرم افزار، CMMI را معرفي كرده است تا براي بهبود فرايندهاي كسبوكار مدلي يكپارچه داشته باشد. اين فرايندها به ما امكان توجه به مقياسپذيري را ميدهند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید