بخشی از مقاله

نقش آفرینی زنان در مدیریت ورزش کشور با رویکرد آینده پژوهی
چکیده
هدف از انجام این پژوهش، ارائه نقشآفرینی زنان در مدیریت ورزش کشور با رویکرد آینده پژوهی بود. روش پژوهش ازنظر سطح، راهبردي، ازلحاظ نوع، کیفی، ازحیث راهبردي، فرایندي، ازنظر هدف، کاربردي و ازحیث زمان، آینده نگر بود. جامعه آماري شامل دو بخش جامعه انسانی 18) نفر) و جامعه اطلاعاتی 39) نسخه) بود. ابزار پژوهش شامل سه روش مطالعه کتابخانهاي، مصاحبه و تکنیک دلفی بود. روایی ابزارها براساس اعتبار علمی و حقوقی نمونه آماري، ارزیابی محتوایی متخصصان و ضرایب توافق بین خبرگان مطلوب ارزیابی شد. از روشهاي کدگذاري و تحلیل سیستمی مفهومی براي تحلیل یافتهها استفاده شد. نتایج نشان داد که چارچوب کلی آینده پژوهی مدیریت زنان در ورزش، مشتملبر چهار لایه فرصتیابی آینده ، تحلیل گلوگاهها، راهیابی آینده نگر و اجرا و بازنگري بود که هر لایه، خروجی جداییترتیبِبه موضوعها، عوامل کلیدي، نقشه راه و عملکرد دارد. منظرهاي آینده پژوهی مدیریت زنان در ورزش کشور در سه منظر زمانی گذشته، حال و آینده و دو بخش نظري و اجرایی بررسی شدند. درنهایت، الگوي آینده نگري مبتنیبر اقدامها و ملاحظات لازم براي بهبود جایگاه زنان در مدیریت ورزش کشور، در پنج سطح چالش، قابلیت، راهبرد، عملکرد و پیامد ترسیم شد. براساس یافتهها میتوان گفت که آیندة نقشآفرینی زنان در مدیریت ورزش کشور همزمان متأثر از عوامل و جریانهاي درون و برونسیستمی ورزش است. این چارچوب نگاهی کلیگرا، سیستمی و بلندمدت به مقوله مدیریت زنان در بخش ورزش دارد و میکوشد تا راهنماي عمل مدیران در افقهاي زمانی دورتر و حیطههاي وسیعتر اجرایی باشد .واژگانکلیدي: نظام ورزش، نقشهاي مدیریتی، مدیران زن، آینده پژوهی.



مقدمه
بهطورکلی، زنان سطح دانش، تواناییها و ظرفیتهاي بالقوهاي دارند و میتوانند در شرایط کنونی که سازمانها با تحولات اساسی درزمینه تغییر سبک رهبري، توسعه ارتباطات و گسترش نوآوريها مواجه هستند، زمینهساز تحول باشند؛ اما متأسفانه آمارها و بررسیها نشان میدهند که حضور زنان در عرصه مدیریت بسیار کمرنگ است و کشور ما در مقایسه با بسیاري از کشورهاي جهان از این نظر در وضع بسیار نامساعدي قرار دارد. براساس گزارش توسعه انسانی برنامه توسعه سازمان ملل (2010)، 13 درصد از پستهاي مدیریتی در ایران به زنان اختصاص دارد؛ حالآنکه این رقم درمورد کشورهاي توسعهیافتهاي نظیر استرالیا، کانادا و سوئد بهترتیب 35، 34 و 31 درصد است (احمدي، بهبودي و جامجور، .(2013 ممکن است براي خواننده این سؤال پیش آید که بهراستی چه ضرورتی به مدیریت زنان در بخشهاي گوناگون جامعه وجود دارد؟ در پاسخ به این سؤال باید اذعان کرد که امروزه توانمندکردن زنان و مشارکت کامل آنان برپایه برابري در همه زمینهها ازجمله در فرایند تصمیمگیري و مدیریت جامعه، یکی از پیشنیازهاي توسعه پایدار است که کشور ما بسیار به آن نیاز دارد. در جوامعی که هنوز تعادل مطلوب و عادلانهاي بین مشارکت زن و مرد در فعالیتهاي اقتصادي، اجتماعی و فرهنگی فراهم نشده است و فرصت منصفانه بروز خلاقیت و استعداد انسانی فارغ از جنسیت برقرار نشده است، فرایند توسعه آنگونهکه انتظار داشتهاند، موفق نبوده است. تداوم و شتاب توسعه هنگامی روي خواهد داد که زن و مرد دوشادوش یکدیگر مسئولیت توسعه را برعهده بگیرند (تاجمزینانی و یاسري، .(2013
کسب مشاغل مدیریتی توسط زنان علاوه برآنکه زنان را در مقابله با تبعیضهایی چون معیارهاي استخدامی نابرابر، دستمزدهاي نابرابر، فرصتهاي آموزشی حرفهاي نابرابر، دسترسی نابرابر به منابع تولیدي و امکانات نابرابر در ارتقاي شغلی تواناتر میکند، سبب بالارفتن اعتمادبهنفس، کسب یک هویت مستقل و بهبود وضعیت و رشد اجتماعی آنان نیز میشود که کل جامعه از آن بهره خواهند برد. علاوهبراین، در چند سال اخیر، رشد دختران و زنان تحصیلکردة دانشگاهی و پیشیگرفتن آنان از مردان جامعه نمود یافته است که لزوم بحث مدیریت زنان را بیشازپیش مطرح میکند (اسماعیلپور و تفقدي، .(2017 در سالهاي گذشته، عواملی مانند رشد صنعتی و اقتصادي کشور، گسترش آموزش عمومی، ورود درصد قابلتوجهی از زنان به عرصه آموزش عالی، ازدواج دیررس، کاهش نرخ باروري، افزایش هزینههاي زندگی و درنهایت، حمایتهاي دولتی از مشارکت زنان باعث حضور چشمگیر زنان در عرصههاي کار و فعالیت در جامعه شدهاند (اسماعیلپور و تفقدي، (2017؛ باوجوداینبرخلافو افزایش کمّ ی زنان در بازار کار، میزان حضورشان در ردههاي مدیریتی اعم از مدیریت کلان و خرد ناچیز است و این درحالی است که پژوهشهاي بسیاري اختلاف معناداري را بین توانایی مدیریتی زنان و مردان گزارش نکردهاند (تاج و یاسري، (2013؛ ازاینرو، مشارکت زنان در امور تصمیمگیري و تصمیمسازي، درحالحاضر بالقوه یک چالش اساسی در توسعه ملی بهشمار میرود . همین مسئله یکی از دلایل توجه به مقوله آینده پژوهی مدیریت زنان و مقایسه سازمانهاي موفق و ناموفق برحسب مدیریت زنان و مردان است. در اذهان عمومی، محیطهاي اجتماعی، فضاهاي رسانهاي و نظامهاي اداري و صنعتی همواره این سؤال مطرح است که چرا برخی مدیران نسبت به سایر مدیران در فضاي مشابه موفقتر و اثربخشتر هستند؟ پاسخهاي زیادي به این سؤال بیان شدهاند؛ اما تاکنون جنسیت بهعنوان یک عامل تعیینکننده اثبات نشده است.
درهمینراستا، تغییرات محیطی و افزایش رقابت جهانی، زنان را در کانون توجه قرار دادهاند. در سالهاي اخیر، حضور و مشارکت زنان در حوزههاي مختلف شغلی، تجاري، علمی، هنري، ورزشی و اجتماعی افزایش چشمگیري داشته است (مولچاي و لینهان1، (2014؛ اما باوجود افزایشکمّی مشارکت، در بعد کیفی چندان رشدي مشاهده نشده است. یکی از جنبههاي کیفی مهمترین حوزه-هایی که زنان در آن با محدودیتها و چالشهاي زیادي مواجه هستند، سطوح مختلف مدیریت در کشور است. ازیکطرف، زنان بهعنوان نیروي کار عظیم و بالقوه موردتوجه مدیران قرارگرفتهاند و ازطرفدیگر، سازمانها براي افزایش قابلیتهاي رقابتپذیري و چابکی به برخی مهارتهاي ویژة زنان در مدیریت نیاز دارند ( پاتواردهان، مایا و جوشی2، (2015؛ اما در سطوح مدیریتی، نابرابري-هایی دیده میشوند و زنان سهم اندکی در انتخابشدن براي رتبههاي بالاي مدیریت سازمانی داشتهاند. درواقع، میتوان گفت که وضعیت موجود و سیستم فعلی مدیریت ورزش کشور هنوز محدودیتهاي زیادي براي مشارکتدهی زنان در امور تصمیمگیري و مدیریتی دارد. بخش مهم امیدهاي ارتقاي جایگاه زنان در مدیریت ورزش کشور، به آینده و گشایشهاي سیاسی در حوزة ورزش است؛ اما بهدلیل نبود پژوهشهاي آینده نگرانه قابلاتکا و برنامههاي بلندمدت کارآمد، چشم-انداز مشخص و مطلوبی براي مشارکت زنان در امور تصمیمگیري ورزش مشهود نیست؛ باوجوداین، آراجو، مسکیتا و هاستی(2014) 3 مطالعات زنان را بخشی مهمی از پژوهشهاي آیندة حوزة صنعت ورزش قلمداد میکنند؛ ازاینرو، انجام مطالعات آینده نگرانه و آینده پژوهی با موضوع مدیریت زنان در ورزش کشور، ضرورت زیادي دارد.
درواقع، آینده پژوهی دانش شکلبخشیدن به آینده ، متناسب با امیال و آرمانهاي فرد و سازمان است. آینده پژوهی به این موضوع میپردازد که چگونه از دل تغییرات و تحولات امروز واقعیت فردا ظهور مییابد (خزایی و محمودزاده، .(2013 اهمیت اصلی آینده پژوهی، بهدلیل دنیاي پرشتاب امروزي است. مطالعات آینده پژوهی حوزهاي بینرشتهاي است و با طیف گستردهاي از دیدگاهها دربارة آیندة محتمل، ممکن و مرجح ارتباط دارد. بیش از 17 دیدگاه روششناسی شناسایی شدهاند که اغلب آنها در ارتباط و هماهنگی با یکدیگر بهکار میروند. سلسله دادههاي زمانی، مدلها، توفان فکري، سناریونویسی، شبیهسازي، قیاس تاریخی، فنون دلفی، تحلیل تأثیر متقابل، مدلسازيلّعی، تبارشناسیها، بازيسازي و نگاشت متنی برخی از فنون آینده پژوهی هستند (لاشوا1، .(2018 آینده پژوهی شامل چند دیدگاه و مکتب کلی است: دیدگاههاي مبتنیبر آینده (تحلیلگران الگو، مشاهدهگران و غیره)؛ دیدگاههاي مبتنیبر افق زمانی ( چشمانداز کوتاهمدت درمقابل بلندمدت )؛ دیدگاههاي کیفی درمقابل دیدگههاي کمّی؛ دیدگاههاي برونیابی درمقابل دیدگاههاي هنجاري و غیره (خزایی و محمودزاده، .(2013 به پژوهشهاي آینده پژوهی اخیر در حوزة ورزش، بهویژه ورزش تربیتی و آموزشی توجه شده است (راتن و جونز 2، .(2018 تضمین موفقیت آینده پژوهی به ایجاد مشارکت و تعامل در گسترة وسیعی از افراد و سازمانها در جامعه بستگی دارد و ایجاد چنین مشارکت و تعاملی نیازمند گفتمان و جریانهاي اجتماعی است. یکی از جریانهاي اجتماعی، تحول نقش زنان و افزایش مشارکت آنان در فعالیتهاي اجتماعی و اقتصادي است که خود یکی از شاخصهاي توسعه کشورها بهشمار میرود (متقی شهري، غفوري و محمودي، .(2014 باوجود این شواهد در سدههاي اخیر، هنوز نقش زنان بهعنوان نیمی از جمعیت جهان درحالتوسعه نادیده گرفته میشود که این امر نشاندهندة وجود تبعیضها و نابرابريهاي جنسیتی در زمینههاي گوناگون سیاسی، اقتصادي، اجتماعی و غیره است. جامعه انسانی از نبود حضور واقعی زنان در عرصههاي مختلف لطمههاي جبرانناپذیري دیده است و بدیندلیل، در دو دهه اخیر درصدد جبران این مشکل برآمده است. براي رسیدن به تعادل، برابري و رفع تبعیضها و درنتیجه، توسعه بهتر و کاملتر جامعه، نیاز آن است که زنان بتوانند در فرایند تصمیمگیري در سطوح مختلف جامعه شرکت کنند.
چارچوب نظري آینده پژوهی یا مطالعات آینده ، حوزة پژوهشنسبتاًی جدیدي است که قلمروي آن همه عرصههاي معرفت نظري و تکاپوهاي علمی آدمی را درمینوردد و نتایج حاصل از آن میتواند تأثیرات گستردهاي بر هریک از این عرصهها داشته باشد. در عصرکنونی که جهان با سرعتی چشمگیر بهسوي دستیابی به توسعه پایدار گام برمیدارد، تکیه بر فرایند آزمون و خطا در رشد و بالندگی یک کشور، امري دورازانتظار و بهرهوري است؛ برایناساس، برنامهریزي بهعنوان یکی از مبانی اصلی بهسازي فعالیتها و رکن اصلی رشد و بالندگی هر سازمان، موردتوجه مدیران سازمانها قرار دارد؛ بنابراین، امروزه، دیگر تدوین برنامهها در سطوح مختلف و نظارت بر همسویی با برنامههاي کلان کشوري، نهتنها یک وظیفه که از اولویتهاي جدانشدنی و موردتوجه هر مدیر محسوب میشود. برنامهریزي جریانی مستمر از تصمیمهاي نظاممند است که با دردستداشتن بهترین اطلاعات نسبت به آینده ، به مرحله اجرا درمیآید. در زندگی روزانه، هر انسانی بهعنوان موجودي که در محاصرة مسائل و مشکلات زندگی است، فقط با برنامهریزي و تعیین اهداف موردنظر و روش دستیابی به آنها، در زمان مشخصی اعم از کوتاهمدت میتواند در جهت درست حرکت کند و از موانع عبور نماید. توسعه و اعتلاي تربیتبدنی و ورزش در جامعه ما منوطبه تحول سازنده و مثبت در برنامههاي جاري ورزشی است. بازنگري در برنامههاي گذشته و جاري و تدوین برنامههاي کارآمد
و مؤثر، بیشک نیازمند انجام پژوهشهاي گسترده و همهجانبه است که نتایج آنها بتواند خط و مشی برنامه جدید را تعیین کند و صحت انطباق آن را با نیازهاي اساسی جامعه درحالتحول ما تضمین کند (منظمی، .(2011 سازمانهاي ورزشی همانند سازمانهاي غیرورزشی، درمعرض تغییر تحولات محیطی و جهانی قرار دارند و با مسائل ویژة خود دستبهگریبان هستند. برنامهریزي در سازمانهاي ورزشی سبب میشود تا اهداف همه فعالیتها و تلاشهاي گروهی تعیین شوند و نحوة دستیابی به آن اهداف طرحریزي شود (راسخ و همکاران، .(2011
براي تبیین مسئله پژوهش لازم است تا بهمرور و نقد مطالعات پیشین پرداخته شود. در پژوهشهاي داخلی؛ شیرزاد ملاباشی، فراهانی و اسد (2017) در بررسی عوامل مؤثر در انتصاب زنان در پستهاي مدیریتی وزارت ورزشوجوانان نشان دادند که عوامل مؤثر در انتصاب زنان در پستهاي مدیریتی بهترتیب اعتمادبهنفس، اعتقادات مذهبی، سیاست، مسئولیتهاي خانوادگی و جامعهپذیري جنسیتی هستند. موسويراد، فراهانی و بیات (2016) پژوهشی درزمینه اولویتبندي موانع مدیریت زنان در ورزش با روش تحلیل سلسلهمراتبی انجام دادند. نتایج نشان داد که بیشتر مصاحبهشوندگان در مطالعه آنها، موانع حضور زنان در پستهاي مدیریتی سازمانهاي ورزشی را نبود شرایط مساوي بین زنان و مردان براي رشد در سازمانها و فقدان اعتماد به زنان در فرهنگ ایران دانستند. زنان، عامل فرهنگی و مردان، عوامل فردي را بهعنوان مهمترین عوامل ذکر کردند. ادیب روشن (2016) در تدوین سناریوهاي ورزش قهرمانی استان خراسان رضوي در افق 1404 به روش آینده پژوهی نشان داد که ایجاد نظام برنامهریزي پویا و فعال، مهمترین سناریوي مطلوب براي توسعه پایدار ازطریق ورزش قهرمانی است. زرگر (2016) در بررسی سندرم سقف شیشهاي و چالشهاي حضور زنان در پستهاي مدیریتی سازمانهاي ورزشی، ناتوانی زنان، دیدگاههاي فرهنگی منفی، نبود جامعهپذیري و نقش جنسیتی را بهعنوان مهمترین موانع ارزیابی کرد. اللهیاري، بیاتی، سجادي، گودرزي و علیدوست قهفرخی (2015) در بررسی نقش سقف شیشهاي در وضعیت توانمندي زنان در سازمان ورزش شهرداري تهران نشان دادند که سقف شیشهاي بهطور مستقیم بر افزایش توانمندي بانوان اثر میگذارد. آزادان، کوزهچیان، بشیري، نوروزي و سیدحسینی (2015) در بررسی وضعیت سقف شیشهاي و تأثیر آن بر کاهش توانمندي زنان در ادارة کل ورزشوجوانان استان آذربایجان شرقی نشان دادند که سقف شیشهاي بهطور مستقیم بر توانمندي، جامعهپذیري ضعف و خودناتوانان گاري اثرگذار است. همچنین، جامعهپذیري ضعف و خودناتوانان گاري بر توانمندکردن اثر منفی و معنادار دارند و زنان شاغل در سازمانهاي ورزشی از پدیدة سقف شیشهاي رنج میبرند. سهرابی (2015) در آینده پژوهی ورزش قهرمانی کشور با روش دلفی نشان داد که از دیدگاه خبرگان زیرمؤلفههاي افزایش میزان مشارکت بخش خصوصی، ایجاد حس غرور ملی، تخصیص بودجه به استعدادیابی و موارد زیرساختی ورزش، ایجاد طرح یکپارچه استعدادیابی ورزشی و ترویج فرهنگ نیاز به ورزش، در زندگی در اولویت قرار دارند. متقی شهري و همکاران (2014 ) در پژوهش خود با عنوان »مقایسه نقش و حضور زنان در پستهاي مدیریتی سازمانهاي ورزشی و غیرورزشی« به این نتایج رسیدند که تفاوت معناداري در مؤلفههاي تبعیض جنسیت، تضاد بین کار و خانواده، حمایت خانواده و روابط در کار، بین سازمانهاي ورزشی و غیرورزشی ایران وجود دارد. شتاب بوشهري، احسانی، کوزهچیان، مشبکی و اصفهانی (2009) در بررسی ارتقاي زنان به سطوح مدیریتی در سازمان تربیتبدنی کشور به این نتیجه رسیدند که از دیدگاه مدیران زن و مرد، تمامی مؤلفههاي عوامل محیطی نقش بازدارنده در ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی دارند؛ درحالیکه دربین مؤلفههاي عوامل فردي، مؤلفه روانی و شخصیتی نقش بازدارندهاي در ارتقاي زنان به پستهاي مدیریتی نداشته است.
در پژوهشهاي خارجی، هال و اگلسبی(2016) 1 کاهش پدیدة سقف شیشهاي را یکی از روندهاي مهم آیندة ورزش زنان پیشبینی کردند. بایمن، کارنی و مارگراف(2015) 2 نشان دادند که توانمندکردن مدیران زنان در قابلیتهاي رهبري سبب ارتقاي سایر جنبههاي حرفهاي آنها نیز میشود. مادوکس(1941) 3 گزارش کرد که در فدراسیونهاي ورزشی، طول دورة خدمت و آموزش مدیریت مالی در بین مدیران زن و مرد متفاوت است و زنان، بیشتر به آموزش نیاز دارند. لاننبرگ4 (2011) نشان داد که در سازمانهاي ورزشی ملی آمریکا، توانمندکردن مدیران بر کارکردهاي بازاریابی و اثربخشی مدیریت مالی بهصورت معناداري اثرگذار است. هوودن(2006) 5 در پژوهشی دربارة سازمانهاي ورزشی نروژ نشان داد که زنان و مردان مدیر داراي شایستگیها و موقعیتهاي مشابه در زندگی حرفهاي خود بودند؛ اما زنان در پستهاي اجرایی سازمانهاي ورزشی وضعیتی مشابه با مردان نداشتند. الیستر(1995) 6 در بررسی مهارتهاي رهبري در زنانی که به سطوح بالاي مدیریت ورزشی دستیافتهاند، به این نتیجه رسید که اعتمادبهنفس زنان، بهکارگیري بیشترین تلاش، ارزیابی برآورد قدرت دیگران و هدفگذاري از راههاي مؤثر در راه رسیدن آنها به پستهاي مدیریتی هستند و تمامی مدیران زن تجربههاي ورزشی خود را در موفقیتشان در کارهاي مدیریتی بهطور مستقیم و غیرمستقیم مؤثر دانستهاند. بروك مولر، ریان و رینک( 2014) 1 اشاره کردند، زمانیکه زنها بهعنوان اعضاي هیئتمدیره در سازمانهاي ورزشی برگزیده میشوند، سعی میکنند از پیوستن به آنچه رفتار کلیشهاي منفی خانمها خوانده میشود، خودداري کنند و با روشهاي رفتاري غالب آقایان، خود را وفق میدهند (به نقل از شیرزاد ملاباشی، .(2017 کاتر، هرمسن، اوادیا و ونمن(2008 ) 2 نشان داد که مباحث مرتبط با تجربههاي رهبري زنان در ورزش باید دربرگیرندة نقش جنسیت بهعنوان یک بعد سیاسی در فرآینده اي اجتماعی و سازمانی باشند (به نقل از آزادان، کوزهچیان، بشیري، نوروزي و سیدحسینی، .(2015 این مباحث به درك اینکه چگونه و چرا جنسیت در فرایند اجتماعی و سازمانی مرتبط با ورزش مهم است، کمک میکند.
پژوهشهاي بسیاري به محدودیتهاي مدیران ورزشی زن در ارتقاي سطوح مدیریتی معطوف بوده-اند. بهصورتکلی، جهتگیري بسیاري از پژوهشهاي داخلی درزمینه مدیران ورزشی زن حاکی از وجود موانع مختلف در مسیر نقش بیشتر در زنان در مدیریت ورزشی کشور است و تفاوتهاي قابلتوجهی بین نگرش مردان و زنان نظرخواهیشده در این پژوهشها نسبت به مسئله جایگاه زنان در مدیریت ورزش کشور وجود دارند. درکنار این شواهد علمی، شواهد اجتماعی، رسانهاي و اداري نیز در محیط سازمانهاي ورزشی کشور بهوضوح وجود دارند که آنها را تأیید میکنند. اهمیت این مسئله و اهمیت بیشتر رفع آن با توجه وضعیت مدیریتی ورزش و وضعیت اقتصادي کشور، نیازمند توجه بیشتر پژوهشگران و تلاشهاي علمی بیشتر است. جمعبندي دانش برخاسته از پژوهشهاي موجود، زوایاي مختلف مدیریت زنان را تشریح میکند؛ اما براي برنامهریزي بلندمدت تکیهگاه مناسبی براي تصمیمگیري نیست؛ زیرا، هم مقاومتهایی آشکار و پنهانی درزمینه استفادة بیشتر از زنان در مدیریت ورزش کشور وجود دارند و هم برخی جریانها و گروههاي بخشی و فرابخشی تمایل زیادي به پاكکردن صورت مسئله این موضوع دارند. بههمیندلیل، ارائه اطلاعات علمی و مستند دربارة ابعاد مختلف مسئله مدیریت زنان در ورزش کشور میتواند جزو اولین اقدامهاي اساسی و واقعی درزمینه مشارکتدهی بیشتر زنان در مدیریت ورزش کشور باشد؛ ازاینرو، همراستا با پژوهشها انجامشده لازم است پژوهشهایی مبتنیبر پیشبینی آینده انجام شوند تا اطلاعات پایه برنامهریزي و اقدامهاي آینده از قابلیت تعمیم بیشتري برخوردار باشند. در این پژوهش سعی شده است که با استفاده از تکنیک دلفی به آینده پژوهی مدیریت زنان در ورزش پرداخته شود.

روششناسی پژوهش
روش پژوهش ازنظر سطح، راهبردي، ازلحاظ نوع، کیفی، ازحیث راهبردي، فرایندي، ازنظر هدف، کاربردي و ازلحاظ زمان، آینده نگر و بهصورت مطالعه موردي (مدیریت زنان در ورزش) است. در تدوین الگوي پژوهش، همزمان از مفاهیم، رویکردها و روشهاي تحلیل و موقعیتسنجی استفاده شده است. این چارچوب نگاهی کلگرا، سیستمی و بلندمدت به مقوله مدیریت زنان در بخش ورزش دارد. با توجه به ماهیت پژوهش و نیاز به جمعآوري دادهها از حوزههاي مختلف، جامعه آماري بههمراه تعداد نمونه و روش نمونهگیري بهصورت جدول شمارة یک تعریف شد؛ برایناساس، جامعه آماري شامل دو بخش جامعه انسانی و جامعه اطلاعاتی بهصورت جدول شمارة یک بود. مدیران از وزارت ورزشوجوانان، کمیته ملی المپیک، سازمان ورزش شهرداري تهران و تبریز، فدراسیون فوتبال و ورزش همگانی، ادارة کل ورزشوجوانان تهران و اصفهان، ادارة کل تربیتبدنی وزارت علوم و سایر، در دو گروه مردان و زنان برمبناي پست سازمانی، تخصص علمی و سابقه شغلی مرتبط با موضوع پژوهش انتخاب شدند و از آنها نظرخواهی شد. اساتید نیز از دانشکدههاي تربیتبدنی (دانشگاههاي تهران، گیلان، شهید بهشتی، مازندران و رازي) و پژوهشگاه تربیتبدنی برمبناي پست سازمانی، تخصص علمی و سابقه شغلی مرتبط با موضوع پژوهش انتخاب شدند و از آنها نظرخواهی شد.

براي بررسی و چارچوببندي عوامل، جمعآوري و استخراج دادهها از سه ابزار به این شرح استفاده شده است: الف - مطالعه کتابخانهاي: بهصورت مطالعات علمی داخلی و خارجی، اسناد و برنامهها و گزارش علمی و اجرایی بود؛ ب- مصاحبه اکتشافی: بهصورت مصاحبه نیمههدایتشده با جامعه آماري پژوهش بود. از مصاحبه براي شناسایی متغیرها و تکمیل پرسشنامه حاصل از مطالعه کتابخانهاي استفاده شد؛ ج- روش دلفی: براي غربال و تعیین اعتبار بخشهاي مختلف پژوهش از تکنیک مطالعه دلفی متشکل از صاحبنظران و خبرگان استفاده شد (هفت نفر). روش دلفی، فرایندي ساختاریافته براي جمعآوري و طبقهبندي دانش موجود در نزد گروهی از کارشناسان و خبرگان است و اعتبار آن به اعتبار علمی متخصصان شرکتکننده در پژوهش بستگی دارد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید