بخشی از مقاله

چکیده

این تحقیق با هدف بررسی رابطه بین نقش رهبری تحول آفرین وسلامت سازمانی در دانشگاه پیام نور خراسان شمالی انجام پذیرفته است، روش تحقیق پیمایشی ابزار پژوهش شامل پرسشنامه نقش رهبری تحول آفرین - مدل محقق ساخته - و پرسشنامه سلامت سازمانی - مدل محقق ساخته - بهره گرفته شده است. روایی آن هاتاًیید و پایایی آن ها با استفاده از آزمون کرونباخ به ترتیب 93% و 85% بدست آمده است. جامعه مورد مطالعه که تعداد آنان153نفر از کلیه کارکنان اداری دانشگاه پیام نور خراسان شمالی که در سال 93 در وضعیت فعال قرار داشتند می باشد .نمونه آماری شامل شامل 110 نفر - بر طبق جدول مورگان - از کارکنان اداری دانشگاه پیام نور خراسان شمالی می باشد. که به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای نسبی است،با انجام آزمون های همبستگی فرضیه اصلی این پژوهش در سطح اطمینان %99 مورد تایید قرار گرفت همچنین بین مولفه های فرعی پژوهش - نقش رهبر تحول آفرین با نفوذ مطلوب ، نقش رهبر تحول آفرین با انگیزش الهامی ، نقش رهبر تحول آفرین با ترغیب ذهنی - در سلامت سازمانی سطح اطمینان % 99 رابطه معنا داری وجود دارد.

واژگان کلیدی: نقش رهبری تحول آفرین ، سلامت سازمانی 

مقدمه

دنیای امروزی دنیای متحول و متغیر است. در چنین شرایطی سازمانهای آموزشی به عنوان عامل توسعه و تحول در جامعه نه تنها باید قادر به مدیریت تغییرات باشند بلکه باید عامل تغییر دهنده بوده و درجهت باسازی و تجدید نظر به بیان دیگر تحول در نقش های رهبری خود به طور مرتب اقدام نموده ، اهداف اساسی و در عین حال متغیر خود را تحقق بخشند. این نقش رهبری تحول آفرین ، باید کلیه ذینفعان شامل صنعت مشتریان، ارباب رجوع، داوطلبان، کارپردازان، رقبا، همکاران جانشینان را شامل گردد .چرا که عصر حاضر عصر تغییر و تحولات شدید و شتابنده نام گرفته است و سازمان های مختلف از جمله مراکز آموزشی نیز در مسیر تند باد این تغییرات قرار گرفته اند.

این سازمانها برای بقا و داوم ناگزیرند خود را با این تغییر و تحولات پرشتاب و بی سابقه هماهنگ نمایند و به موازات تغییرات سخت افزاری، نیروی انسانی و نرم افزاری خود را نیز به روز کنند. در این رهگذر تغییر در شیوه های مدیریت و رهبری سازمان امری اجتناب ناپذیر است، چون شیوه های سنتی مدیریت و رهبری در شرایط متحول و پویای امروزی فاقد اثر بخشی لازم می باشد . - پورحیدری، - 1393 بدیهی است نقش رهبری تحول آفرین از نقش های نوین و جدید رهبری است که جزء تئوری های نئوکاریزماتیک قرار میگیرد و به همین دلیل مورد توجه محققان و پژوهشگران بسیاری واقع شده است. این اصطلاح برای اولین بار توسط دانتون در سال1973 به کار رفت.

گرچه این اصطلاح تا زمانی که کلاسیک ها به وسیله برنز آن را در سال1978 به کار نبردند، مشهور نشد، باس و اولیو مفاهیم مطرح شده توسط برنز در مورد رهبری را توسط دادند و در سال1985 مفهوم رهبری تحول آفرین را ایجاد نمودند. در واقع نقش رهبر تحول آفرین این است که رهبر در این نقش خود باعث می شود که برخلاف تئوری های نتیس که عمدتاً متمرکز برفرآیندهای عقلایی هستند، بر احساسات و ارزش ها تاکید می کند و در جستجوی اتصال میان علایق فردی و جمعی می باشد تا از این طریق به زیردستان اجازه دهد برای اهداف متعالی تلاش کنند.

با این دیدگاه این رهبر ارزش ها و نگرش های جاری سازمان را ایستا نمی دانند، بلکه در جستجوی تغییر و تحول در راستای اهداف و ماموریت سازمان و متناسب با شرایط محیطی می باشند . - ناظریانی، - 9831 از طرفی عوامل رهبری تحول آفرین شامل رهبران نفوذآرمانی است که به عنوان مدل هایی قوی برای پیروان عمل می کنند.چنان چه یک رهبر تحول آفرین باشد، حس احترام، تحسین و وفاداری را در میان پیروان خود ایجاد خواهد کرد و بر اهمیت داشتن تعهد قوی جهت رسیدن بهرسالت های سازمان تأکید خواهد نمود یا انگیزش الهام بخش که این عامل توصیف کننده رهبرانی است که ازطریق مشارکت دادن پیروان در ترسیم چشم انداز آینده تعهد آنها را افزایش داده و ایجاد انگیزه می نماینداز دیگر عوامل تحریک فرهیختگی پیروان آن هم زمانی که رهبر، آنان را برای رسیدن به ابتکار عمل ها و خلاقیت های سازنده یاری دهد، حاصل می شود .

در نهایت حمایت های توسعه گرا زمانی که رهبر توجه کافی به مراتب نیاز پیروان به منظور دستیابی به رشد بیشتر مبذول دارد و از هر گونه راهنمایی و حمایت در این خصوص دریغ نورزد. براین اساس، رهبر تکالیفی را بر عهده پیروان می گذارد که از جهات گوناگون متضمن رشد آن ها باشد ، به منصه ظهور می رسد. - موسوی، - 1393 هم چنین در نظریه رهبری تحول آفرین ماکیاول ، ویژگیها و رفتار رهبران را برای توسعه نظریه رهبری در درون ساختارفئودالی انگلستان مطالعه شده است ، که از نظر وی، رهبر کسی است که برای به دست آوردن اهداف متعالی، رهبری دیگران را جهت داده و حمایت می کند. در اوایل قرن نوزدهم، وِبرٌ تعریفی مشابه ماکیاول از رهبری بیان کرد؛ وی رهبری را به عنوان منبع نفوذ در دیگران قلمداد کرد. ویژگی های شخصیتی که وِبر مورد حمایت و تأکید قرار داده بود کاریزما نامیده می شد. تعریف ریشه ای کاریزما ، آن را برابر با یک استعداد الهی با قدرتی بیش از دیگران که در برگیرنده اعتماد و وفاداری می باشد بیان می کند. توصیف کاریزما دقیقاً به نفوذ و برانگیختن پیروان و ایجاد یک بصیرت و بینش در آنان بستگی دارد که به

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید