بخشی از مقاله

نگاهي به چرايي بازگشت ادبي از منظر نظرّيۀ گفتمان فوکو
چکيده
يکي از مباحث بحث انگيز در کتب تاريخ ادبّيات، شکل گيري و تثبيت مکتب بازگشت ادبي است ؛ مکتبي که به اعتقاد بسياري از صاحب نظران، تحّول شعر فارسي را براي مدّتي از سير طبيعي خويش دور ساخت ؛ دلبستگي شاهان قاجار به رسوم درباري حکومت هاي ساماني و غزنوي، آرامش جامعۀ ايراني در دورة زند و پس از آن، دلزدگي از سبک هندي و تلاش براي رهايي شعر از انحطاط و... دلايلي هستند که براي شکل گيري و تثبيت اين مکتب ادبي از سوي محّققان ارائه شده است .
نويسندگان اين مقاله بر اين باورند که اين موضوع را ميتوان از منظر ديگري (نظريۀ گفتمان ميشل فوکو) نگريسته ، آن را به گونه اي ديگر نيز تبيين کرد. به نظر آنان، اگر قبول داشته باشيم که دورة بازگشت جزئي از گفتمان پيشامدرن است ، آنگاه بايد بپذيريم که تاريخ (به عنوان يکي از صورتهاي گفتماني گفتمان پيشامدرن) فاقد مفهوم پيشرفت بوده، حرکت آن دوراني و دوري خواهد بود؛ چراکه صورت گفتماني تاريخ در اين گفتمان برخلاف گفتمان مدرن است که مسيري خطّي و رو به جلو دارد. در چنين گفتمان و صورت گفتمانياي اصل بر بازگشت به مبدأ و آغازگاه است ؛ يعني درست همان کاري که شاعران دورة بازگشت با رجوع به شاعران دورة عراقي (در غزل) و خراساني (در قصيده) انجامدادند.
کليد واژه ها:
بازگشت ادبي، صورتِ گفتمانيِ تاريخ ، گفتمان پيشامدرن، حرکت دوراني.

مقدّمه
دليل شکل گيري و تثبيت دوره اي به نام «دورة بازگشت ادبي » در تاريخ ادبيّات ايران ، ـ جريـاني که هر چند در دورة زنديّه آغاز شـد، امّـا در دورة قاجـار تثبيـت شـد و شـاعران بـزرگ خـود را معرّفي کرد ـ يکي از مباحث و موضوعاتي است کـه همـواره مـورد توجّـه منتقـدان ، محقّقـان و نويسندگان کتاب هاي تاريخ ادبيّات بوده است . آنچه توجّه اين افراد را به خود جلب کرده، وقفه - اي است که به باور آنان اين مکتب در مسير حرکت به اصـطلاح تکـاملي شـعر فارسـي ١ ايجـاد کرده است . نتايج حاصل از تحقيقات پژوهشگران در اين باره را ميتوان چنين دسته بندي کرد:
الف ) آرامش حاکم بر جامعه در دورة زند و پس از آن
برخي محقّقان با اعتقاد بر اينکه گسترش و رواج شعر و شـاعري و آرامـش و امنيّـت حـاکم بـر اجتماع دو روي يک سکّه اند، ثبات و امنيّت به وجود آمده پس از دورة زند را سبب رونـق شـعر و شاعري و بازگشت شاعران اين دوره به شعر خراساني و عراقي دانسته اند. شفيعي کدکني نزديک به اين موضوع مينويسد: «با استقرار سلسلۀ قاجار که با ثبات حکومت و تا اندازه اي امنيّت قابـل اعتنايي همراه بود و به شعر مديحه (در واقع تبليغي ) توجّهي درخور داشت ، بازار شـعر و شـاعري کم کم گرم شد... شاعران ايران ، طرز شاعري دوران صـفوي را واگذاشـتند و بـه سـبک و شـيوة سخنوران سده هاي پنجم وششم . يازدهم و دوازدهم (در قصـيده و سـده هـاي هفـتم و هشـتم . سيزدهم و چهاردهم (در غزل ) بازگشتند.» (شفيعي کدکني ١٣٨٠: ٤٣٨)
ب) دلزدگي از سبک هندي و تلاش براي رهايي شعر از انحطاط
دسته اي ديگر از پژوهشگران بر اين اعتقادند که توجّه به جزئيّات زندگي و تـلاش بـراي يـافتن مضمون تازه ـ که از ويژگي هاي سبک هندي بود ـ پس از مدّتي به ابتذال کشيده شد و به زعم شاعران دورة بازگشت شعر کساني مانند کليم کاشاني و صائب تبريزي خلاف فصاحت و بـه دور از بلاغت بود. به تعبير ديگر سبک هندي شعر فارسي را به پرتگاه ابتذال و نابودي کشانده بود و اقدام شاعران دورة بازگشت تلاشي بود براي جلوگيري از اين انحطاط . يحيي آرين پور بـه عنـوان يکي از اين محقّقان مينويسد: « هدف اين گروه [شاعران دورة بازگشت ] رهايي بخشيدن شـعر فارسـي از تبـاهي و فقـر دورة انحطـاط صـفوي و زمـان آشـوب و اغتشـاش بعـد از آن بـود.» (آرين پور ١٣٧٩ :١٥)


ج) دلبستگي شاهان قاجار به رسوّم درباري حکومت هاي ساماني و غزنوي
اين نظر بر اين اصل استوار است که شاهان قاجار تمايل بسيار به هم شکل شدن با حکومت هاي ساماني و غزنوي داشته ، سعي داشتند از آنان الگوبرداري کنند؛ شاعر پروري پادشاهان قاجار يکي از بارزترين جلوه هاي اين امر است .٤ زين العابدين مؤتمن دربارة اين موضوع مـي نويسـد: «ظهـور دولت قاجاريّه و تمرکز حکومت و ايجاد آسايش و امنيّت و لزوم تـأّلف قلـوب و تحبيـب خلـق و تعظيم و تحکيم مقام سلطنت ، کمک بزرگي به پيشرفت نهضت ادبي و ترقّـي و تکامـل شـعر و ساير فنون ادب نمود؛ دولت قاجاريه از بسياري جهات ، شباهت به حکومت غزنويان دارد. همـان عواملي که سبب ترقّي و رونق بازار شعر و ادب در آن دوره گرديد، موجب پيشـرفت و اسـتکمال آن در اين دوره نيز شد. غزنويان وارث تخت و تاج سامانيان که از هر حيث مورد توجّه و احتـرام ايرانيان بودند، شدند. قاجاريّه نيز در حکومت و سلطنت جاي زنديّه را که طرف محبّـت و علاقـۀ عامّۀ مردم بودند، گرفتند. امرا و سلاطين قاجار درست مانند غزنويـان ، در صـدد برآمدنـد قلـوب ايرانيان را با تعظيم شعائر مذهبي و توسّل به دامان شعر و ادب به خود جلب نماينـد. از ايـن رو از طرفي لواي دين خواهي برافراشتند و از جانبي به تربيت و حمايت شعرا و ادبا و دانشمندان همّـت گماشتند.» (مؤتمن ١٣٥٥: ١٨٠)
د) عجز و ضعف شاعران بازگشت
ضعف و عجز شاعران دورة بازگشت از خلق آثاري هماننـد شـعر شـاعران سـبک هنـدي دليـل ديگري است که از سوي برخي محقّقان براي بازگشـت شـاعران ايـن دوره ، ارائـه شـده اسـت .
نويسندة کتاب تاريخ ادبيّات دورة بازگشت مينويسد: «حقيقت اين گونه اسـت کـه هـيچ يـک از نامداران رستاخيز ادبي چون مشتاق و هاتف و عاشق و صـباحي و آذر و مجمـر و صـبا و امثـال ايشان در شاعري به پايۀ صائب و عرفي و نظيري و طالب و کليم نرسيده اند و بـه جـز در بعضـي آثار انگشت شمار، خود قبول عام نيافته اند.» (خاتمي ١٣٨٠: ٢٠٢)
علاوه بر موارد ذکر شده ، فقر فرهنگي ، تضعيف جامعـه ، تـاراج کتابخانـۀ اصـفهان و... نيـز موارد ديگري هستند که برخي از محقّقان به آنها اشاره کردهاند.(شميسـا ١٣٨٢: ١٠٧) بـا ايـن وجود، نويسندگان اين مقاله بر اين اعتقادند که ميتوان دليل ديگري نيز براي اين ميل به رجوع به گذشته پيدا کرد. به نظر آنان حضور در گفتمان پيشامدرن ، دانش خاصّي از تاريخ و حرکت آن ارائه ميدهد؛ در اين گفتمان صورت گفتماني تـاريخ بـر اسـاس حرکـت دورانـي و دوري بـوده،
پيشرفت و باور به حرکت تکاملي تاريخ در آن محلّي از اعراب ندارد. در چنين گفتمان و صـورت گفتماني اي اصل بر بازگشت به مبـدأ و سـرآغازهاسـت يعنـي همـان کـاري کـه شـاعران دورة بازگشت با رجوع به سرچشمه هاي شعر فارسي به آن اقدام نمودند.
نويسندگان در ادامه ، ابتدا به تشريح چارچوب نظري مقاله (نظريۀ گفتمـان ميشـل فوکـو ) پرداخته ، سپس با نشان دادن عناصر و مؤّلفه هاي گفتمان پيشامدرن به اثبات اين امر مي پردازند که شاعران دورة بازگشت در گفتماني پيشامدرن زيسته اند و در پايان نيز با بيـان کـردن صـورت گفتماني تاريخ در اين گفتمان ، ارتباط معناداري ميان حرکت به سوي مبدأ و آغازگاه هـا از سـوي شاعران دورة بازگشت و صورت گفتماني تاريخ در گفتمان پيشامدرن برقرار خواهند ساخت .
چارچوب نظري
سابقۀ به کار بردن آنچه که امروزه به عنـوان گفتمـان (Discourse) بـه فراوانـي در تحقيقـات حوزه هاي گوناگون به کار گرفته ميشود، به گذشته هاي دور باز ميگردد. در اين تعريف ، گفتمـان عبارت بود از «عرضۀ منظّم يک موضوع معيّن در قالب نوشتار يا گفتار»؛ (مکاريک ١٣٨٥: ٢٥٦) امّا آثار ميشل فوکو به اين مفهوم معنايي ديگر بخشـيد و پـس از آثـار او، گفتمـان بـه يکـي از پرکاربردترين مفاهيم تبديل شد.
در نظر فوکو «گفتمان چيزي است که چيز ديگري (پاره گفتار، مفهوم ، تأثير) را توليد ميکند و نه چيزي که در خود و براي خود وجود دارد و به صورتي جداگانـه مـي تـوان تحلـيلش کـرد.»
(ميلز ١٣٨٢: ٣٧) براي فهم گفتمان در انديشۀ اين پساساختارگراي معـروف ، بايـد بـا دو مفهـوم قدرت و حقيقت نيز آشنا شد؛ چراکه «گفتمان ، نقطۀ تلاقي و محلِّ گردهمـايي قـدرت و دانـش است .» (احمدي ١٣٨٢: ١١)
حقيقت : بر خلاف فلاسفه اي که حقيقت را امري استعلايي دانسته و ميدانند، فوکو حقيقـت را امري نسبي ميدانست که «در هر عصر و هر جامعه اي با يکديگر متفاوت است .» (آقاگل زاده ١٣٨٥: ١٤٥) نزد فوکو حقيقت به اين دليل که امري توليدي است ، جنبه اي منفي دارد.
قدرت: برداشتي که فوکو از قدرت دارد، با آنچه در گفتمان علوم سياسي مطرح است ، بسيار متفاوت است . قدرت در نظر اين فرزند ناخلف پساساختارگرايي ، هرگز امري بيروني يا وابسته بـه اقتصاد و... نيست . در نظر او «قدرت همه چيز است ، همه چيز را خلق ميکند، واقعيـت ، قلمـرو و حدود و ثغور موضوع ، نحوة کاربرد مفهوم صدق يا حقيقت را؛ حتّي خود حقيقت نيز بـدون ترديـد يکي از صور قدرت است .» (همان ، ١٤٥)
امّا اين دو در کنار هم چگونه عمل ميکنند؟ به طور خلاصه آنکه در هـر گفتمـاني قـدرت مسلّط ، حقيقت خاصّ خويش را ميسازد، هرچند اين حقيقت تنها بازنمايي حقيقي نيست ؛ امّا اين حقيقت دروني شده ، تمام بازنمايي هاي ديگر را به حاشيه ميراند؛ پس در هر گفتمان ، تنهـا يـک حقيقت مطرح است و مشروعيّت دارد.
مفهوم صورت گفتماني نيز از ديگر عناصر نظريۀ گفتمان فوکو است . به اعتقاد او هر گفتمان از صورتهاي گفتماني متعدّدي ساخته شده است ؛ صورتهايي که شناخت آنها لازمۀ شـناخت گفتمان هر دوره ميباشد. از جملۀ اين صورتهاي گفتماني که فوکو از آنها ياد ميکند ميتوان به صورتهاي گفتماني تاريخ ، فلسفه ، نجوم و ... اشاره کرد.
حال پس از آشنايي با چارچوب نظري مقاله ، در گام نخست بايد به اثبات اين مسأله پرداخت که گفتمان مسلّط دورة شاعران مکتب بازگشت ، گفتمان پيشـامدرن بـوده اسـت ؛ مسـأله اي کـه حضور مؤّلفه هاي گفتمان پيشامدرن در اشعار شاعران اين دوره به روشني گوياي آن ميباشد.
گفتمان دورة بازگشت ادبي
امروزه شناخت گفتمان مسلّط دورة بازگشت و تعيين حدود و ثغور آن کار دشواري نيست ؛ زيرا در عصر حاضر به دليل غلبۀ گفتمان مدرن ، به راحتي ميتوان ميان آن و گفتمان پيش از آن ـ کـه دورة بازگشت نيز علي رغم برخي تفاوت هاي جزئي ادامه و بخشي از آن به حساب ميآيد ـ خـط فاصلي کشيد و مؤّلفه هاي هر يک را مشخّص کرد.
همان طور که گفته شد، گفتمان دورة بازگشت ، در واقع بخشي از گفتمـان پيشـامدرن اسـت .
علّت اين امر را ميتوان در طولاني بودن گفتمان پيشامدرن در فرهنگ و انديشۀ ايراني جست و جو کرد. از اين رو ميتوان گفت که مؤّلفه هاي اصلي گفتمان پيشامدرن ، همان مؤّلفه هاي گفتمان دورة بازگشت نيز هستند.
در ادامه به ذکر اصلي ترين مؤّلفه هاي گفتمان پيشامدرن پرداخته ، با آوردن نمونه هايي از آثار به جا مانده از دورة بازگشت ، به اثبات اين قضيه خواهيم پرداخت :
مؤّلفه هاي گفتمان پيشامدرن
١. خردگريزي (يا وابستگي خرد به متافيزيک ): خرد در معناي امروزي آن، خردي خود بنياد است . يعني خردي است که براي شناسايي و کسب معرفت ، نيازي به غير خويشتن ماننـد ديـن ، کشف و شهود و... ندارد. بر خلاف اين مفهوم ، در گفتمان پيشامدرن خرد مفهـوم سـنّتي خـود را دارد؛ يعني خردي است که براي شناخت به ياري غير خود نيازمند است .
با بررسي آثار به جا مانده از گفتمان پيشامدرن ، علاوه بر مواجه شدن با خرد وابسته ، نمونـه - هاي بسياري از خردگريزي و خردستيزي را نيز ميتوان مشاهده کرد. گويـا ايـن خردسـتيزي و ناديده گرفتن و بياعتبار دانستن خرد، خصلت و ويژگي گفتمان پيشامدرن است . نکتۀ قابل توجّه در اين بررسي آن است که بياعتباري خرد در اين دوره همانند دورة عراقي به شـکل تقابـل آن با عشق و مستي مطرح شده است ؛ تقابلي کـه عشـق و مسـتي را بسـي برتـر و والاتـر از عقـل دانسته ، به نکوهش خرد پرداخته است . در شعر شاعران دورة بازگشت ميتوان اين خردستيزي را مشاهده کرد:
عــاقلي کــز شــکن زلــف تــو ديوانــه شــود سر اين سلسله بايسـت کـه محکـم دارد
(فروغي بسطامي بيتا: ٦٦)
مـن مسـت مـي پرسـتم مـن رنـد بـادهنوشـم ايمن ز مکـر عقلـم فـارغ ز قيـد هوشـم
(همان ، ١٣٩)
خوش آن گروه کـه در بـر رخ از جهـان بسـتند ز کائنــات بريدنــد و بــا تــو پيوســتند
بــه راز عشــق کجــا پــي برنــد اهــل خــرد مگـر کننــد فرامـوش آنچــه دانسـتند
(مشتاق بيتا: ٥٨)
٢. دين باوري : با وجود آنکه نمي توان عصر مدرن را به کلّي از دين و انديشه هاي مـدرن تهـي دانست ، امّا آنچه مسلّم است آن است که دين باوري يکي از اصـلي تـرين مؤّلفـه هـاي گفتمـان پيشامدرن است . در اين گفتمان ، دين حضوري پررنگ ، چشم گير و اساسـي در تمـامي شـؤون و جنبه هاي زندگي فردي و اجتماعي دارد و همين مؤّلفه ، يکي از اصلي ترين جبهه هـاي رويـارويي گفتمان مدرن و پيشامدرن محسوب ميشود. در گفتمان مدرن ، همواره تلاش بر آن بوده است تا عنصر دين به سوي ضعف و نابودي سوق داده شود.
در دورة بازگشت ادبي ، دين حضوري پررنگ دارد. «آنچه از تـاريخ دورة قاجـار بـه دسـت ميآيد اين است که پادشاهان قاجار عموماً تمايلات ديني داشته انـد.» (خـاتمي ١٣٨٠: ٥٤) آغـا محمّدخان قاجار از جمله پادشاهاني بود که در او «عنصري از ديانت شديد که بـه کهنـه پرسـتي متمايل بوده، وجود داشته .» (همـان ، ٥٤) تمايـل بـه ديـن و حضـور آن در خـلال آثارشـاعران ، نويسندگان و متفکّران دورة بازگشت و اولويّت دين باوري بر عقـل گرايـي ، سـبب مـي شـود کـه گفتمان دورة بازگشت ، يک گفتمان پيشامدرن به شمار آيد. اين گرايش به اشـکال زيـر در شـعر شاعران اين دوره نمود پيدا کرده است :
الف ) گرايش به عرفان و تصوّف : بنا بر آنچه محقّقان گفته انـد «تصـوّف و عرفـان کـه از ديرباز در ادبيّات ايراني جلوه گري داشـته ، در شـعر شـعراي دورة بازگشـت ادبـي نيـز بـه چشـم ميخورد. گرچه تصوّف و عرفان اين دوره ... جاذبه هـاي دورة گذشـته را نـدارد.» (همـان ، ٢١٩)، وجود شاعراني چون صفاي اصفهاني ، هاتف اصفهاني ، وصال شيرازي ، نورعليشـاه و... ٧ نشـان از غلبۀ تمايلات عرفاني در اين دوره دارد. يکي از بهترين نمونه هاي شـعر عرفـاني دورة بازگشـت ،
ترجيع بند هاتف اصفهاني با اين مطلع است :
اي فـــداي تـــو هـــم دل و هـــم جـــان وي نثــار رهــت هــم ايــن و هــم آن
(هاتف ١٣٤٧: ١٥)
اين غزل معروف فروغي بسطامي را نيز ميتوان از جمله اشعار عرفاني اين دوره به حساب آورد:
کــي رفتــه اي ز دل کــه تمنّـا کــنم تــو را کي بـودهاي نهفتـه کـه پيـدا کـنم تـو را...
(فروغي بيتا: ١) ب) رواج مرثيه هاي ديني : حجم قابل توجّهي از اشعار اين دوره را سوگ سرودهها و مرثيـه - هايي که در سوگ ائمّۀ اطهار سروده شده اند، به خود اختصاص داده است ؛ تا جايي که مـي تـوان گفت مرثيه سرايي يکي از ويژگي هاي اصلي شاعران اين دوره بوده، ميتوان آن را نمود ديگـري از دين باوري شاعران و تجلّي اين امر در شعر آنان به شمار آورد. دليل اين امر شايد آن باشد کـه با حاکميّت سلسلۀ صفوي و حمايت صفويان از مذهب شيعه ، مرثيه سرايي تبديل به يکي از سنن شعري آن زمان شد، سنّتي که در دورة بازگشت نيز همچنان مورد توجّه قرار گرفت و گويا علاقۀ شاهاني چون فتحعلي شاه نيز، که خود اشعاري از اين دست دارد(٨)، در رواج آن بيتـأثير نبـوده است . از اين جمله اشعار ميتوان به نمونه هاي زير اشاره کرد:
اي ديــده خــون ببــار کــه مــاه محـرّم اسـت نـزد خـداي ديـدة گريـان مکـرّم اسـت فرمـوده شـاه ديـن کـه مـنم کشـتۀ سرشـک بر زخم هاي شاه سرشک تو مرهم اسـت
(سروش اصفهاني ١٣٤٠: ٧٣٢)
آه از دمي کـه دختـر زهـرا بـه روي خـاک افتـاده ديــد آن تــن مجـروح چــاک چــاک
در تــاب رفــت و از شــتر افتــاد بــر زمـين چون نـور آفتـاب کـه افتـد بـه روي خـاک
(وصال شيرازي بيتا: ٧٨)
٣. دلبستگي به سّنت : اگر بتوان يکي از تعاريف يا حدّاقل يکي از خصايص اصلي سـنّت (در مفهوم ادبي و نه فقهي ) را چنين دانست که عنصر سنّت «بيانگر چيزهايي است که از گذشته بـه ارث رسيده و ابداع خود نويسنده [هنرمند] نيست » (امين پور ١٣٨٦: ٤)، بايـد گفـت کـه شـور و اشتياق شاعران هيچ دوره اي به سنّت و ميراث گذشتگان به اندازة شاعران مورد نظـر مـا نبـوده است .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید