بخشی از مقاله
چکیده
تدوین و بکارگیري یک الگوي بومی براي حصول پیشرفت و توسعه، مدتی است به گفتمان غالب در عرصه کلان کشور تبدیل شده است. از طرفی نهادهاي تولید دانش همگام و همراه با دیگر بخش ها و سازمان هاي سیاست گذار به توصیف و تبیین شرایط و ضوابط محقق شدن این امر مهم پرداخته اند. در این راه علوم اجتماعی به عنوان یکی از مهمترین حوزه هاي تولید معرفت و آگاهی اجتماعی سهم به سزایی در تفسیر و تبیین الگوهاي پیشرفت بومیِ خواهد داشت. نقش بی بدیل علوم اجتماعی در بدایت امر نه در ارائه راهکار و الگو براي رسیدن به این خواست، بلکه در توصیف و تبیین چگونگی برساخته شدن این مقوله هاي اجتماعی در عرصه عمومی اهمیت می یابد.
تصور هنجارینی که از دانش اجتماعی در تسهیل موانع توسعه شکل گرفته، موجب بلاموضوع شدن این کارکرد مهم علوم اجتماعی شده است. به طور کلی پیدایش و تکوین علوم اجتماعی با فهم تعین تاریخی و اجتماعی پدیده ها، واقعیت هاي اجتماعی و معقول کردن این نمودها در جامعه، ارتباط تنگاتنگ و ناگسستنی داشته است. با این وجود، این کارکرد ذاتی علم اجتماعی، در ایران به دلیل»این همان« شدن علوم اجتماعی و توسعه از مدار مفهومی خارج شده است. این مقاله با یک رویکرد تاریخی ریشه هاي خواست نوسازي و بومی گرایی را مورد بازخوانی و نقش علوم اجتماعی در امکان پذیر کردن این نگرش ها به توسعه را مورد مداقه قرار می دهد. مقاله با هدف آشکار کردن این پیوند ریشه دار درصدد اثبات این امر می باشد که بدون تصریح و پروبلماتیک کردن ارتباط ارگانیک علوم اجتماعی و گفتمان هاي پیشرفت و توسعه، دستیابی به الگوهاي توسعه واقعی با محدودیت هاي بینشی و روشی بسیاري روبرو خواهد بود.
واژگان کلیدي: بحران علوم اجتماعی، نوسازي، بومی کردن توسعه، الگوي اسلامی ایرانی
1 مقدمه
تدوین و بکارگیري الگوهاي بومیِ توسعه به تدریج وارد فضاي گفتمانی حوزه هاي گوناگون سیاسی و اجتماعی کشورهاي مختلف شده است. بخشی از جذابیت و اهمیت این رویکردها به ناکارآمدي و خسارت هاي الگوهايِ غربی توسعه مربوط می شود. با جهانی شدن سیاست هاي اقتصادي و فرهنگی و بسط ایدئولوژي هاي توسعه ي نظام سرمایه داري، کشورهاي پیرامونی به تجدید نظر در راه هاي دستیابی به توسعه و پیشرفت بر مبناي یک دانش بومی و درون گرا ترغیب شده اند. گسترش منطق اقتصادي و فرهنگی سیاست هاي نئولیبرال به کشورهاي دیگر موجب برهم زدن و واسازي ارزش هاي فرهنگی و تضعیف انسجام اجتماعی این کشورها شده است.
اما در گذر زمان و با گسترش رسانه هاي جمعی و ارتباطی، آگاهی و شناخت بیشتري نسبت به اهداف کلان این سیاست ها به وجود آمده است. هم اکنون کشورها با آگاهی از این برنامه ها و سیاست هاي لیبرال که متعمدانه و با سویه هاي هدفدار بسط نفوذ و هژمونیک کردن منطق سرمایه داري متاخر در کشورهاي پیرامون را هدف قرار داده است، به بازاندیشی در رویکردها و الگوهاي پیشرفت سرزمینی خود پرداخته اند. از طرفی جهانی شدن سرمایه داري مدرن موجب کم رنگ و مستحیل شدن ارزش ها و نمودهاي اخلاقی در عرصه اجتماعی و فضاي فرهنگی شده و برهم خوردن تعادل اجتماعی و سستی ارزش هاي معنوي را سبب گردیده است. بنابراین رویکردها ي بومی فراتر از چشم اندازهاي غالب توسعه به بازسازي ارزش هاي انسانی و هویت هاي ملی و دینی جامعه ي خود چشم دوخته اند.
.2 بیان مساله
ما شاهد یک چرخش گفتمانی در استراتژي و راهبردهاي توسعه و پیشرفت در کشور هستیم. محدودیت ها و چالش هاي نوسازي که با تهدیدهاي فرهنگی و آسیب هاي زیست بومی همراه بوده، باعث تردید در ادامه این رویکردها شده است. مسئله ي حیاتی در گسستن از مدل هاي توسعه ي غربی و به کارگیري دانش بومی در تدوین الگویی متناسب با ارزش هاي اجتماعی و فرهنگی جامعه، در چگونگی مواجهه با پدیده ها، بازشناسی واقعیت هاي اجتماعی و کیفیت مناسبات تثبیت شده ي فرهنگی و سیاسی بروز می یابد.یکی از عوامل کلیدي در متحقق شدن بومی گرایی و درون ذاتی کردن مولفه هاي آن،مواجهه و رویاروییِ بی واسطه و واقع گرایانه – به دور از چشمداشت و باورهاي ایدئولوژیک-با واقعیت هاي اجتماعی می باشد؛ واقعیت هایی که با درونی شدن ارزش ها و اصول عام معرفت بخش نسبت به جهان اجتماعی متعین گردیده است.
خواست هرگونه تغییري مستلزم شناخت عناصر و مولفه هاي برسازنده ي واقعیت هاي اجتماعی و نحوه ساختمند شدن انضمامی آن در حوزه هاي گوناگون حیات اجتماعی می باشد. خواست آنچه باید باشد تنها با پذیرش اجزاي گوناگون آنچه که هست و تعین تاریخی و اجتماعی این هستی هاي انسانیِ اجتماعی امکان پذیر می شود. متافیزیک حاکم بر ساخت جامعه تاثیر انکارناپذیري بر الگوهاي تغییر اجتماعی و برون رفت از وضعیت عینی و تجربی خواهد داشت.هدف علم اجتماعی توصیف، تفسیر و تبیین واقعیت هاي اجتماعی و شرایط تاریخی و فرهنگی متعین شدن آن ها می باشد.
معقول کردن هستی هاي بشري و پدیده هاي متکثر اجتماعی و منتظم کردن جریان پدیده ها و واسازي فهم و درك عامه از جریان امور اجتماعی، این شاخه از علوم انسانی را تمایز و تشخص می بخشد. تنها با متحقق شدن این کارویژه ي ذاتی دانش اجتماعی است که می توان با شناخت از جریان پدیده ها به برنامه ریزي و سیاست گذاري در سطوح مختلف جامعه پرداخت. اما تکوین و تکامل علوم اجتماعی در ایران در گسست از این وظیفه ذاتی با یک مفروض هنجاري قرین گشته است.این پیش فرض در ریشه یابی موانع عقب ماندگی و دستیابی به توسعه، خود را متجلی می سازد. علوم اجتماعی در ایران را می توان در جامعه شناسی توسعه خلاصه نمود؛ به این دلیل که تمامی مباحث پیرامون آن، براي متحقق شدن امر توسعه صورت بندي می شود.
این همان شدن علوم اجتماعی عموما، و جامعه شناسی خصوصا، با توسعه و پیشرفت، این نهاد را از وظیفه اصلی خود دور نموده است. به جاي تامل در راه هاي دستیابی به پیشرفت خطی و پیشرونده، علوم اجتماعی باید به تامل در ریشه ها، شرایط و عوامل شکل گیري پدیده هاي اجتماعی و عناصر برسازنده ي آن ها بپردازد. تنها در پناه این درك واقع بینانه از مولفه هاي هستی اجتماعی و آگاهی عمیق از شرایط برساخته شدن آن ها، برون داده هاي تفسیري این علم می تواند مورد استفاده نیروهاي سیاست گذار و برنامه ریز کشور قرار بگیرد.جذب فرودستانه ي دولت هایی مانند ایران به منطق تاریخی- اجتماعی مدرنیته باعث گردید تمامی حوزه هاي حیات اجتماعی و مولفه هاي انسجام بخش آن بر مبناي یک نگاه