بخشی از مقاله

چکیده

استقرار بیش از نیمی از جمعیت کشور و تولید قریب به 80 درصد محصولات کشاورزی در روستاها، نقش و جایگاه روستا را در سرزمین مشخص ساخته و سهم روستاها را در توسعه ملی تبیین می نماید. گسترش فقر و تشدید فاصله طبقاتی در کنار تخریب رو به تزاید منابع طبیعی و چالش های فرهنگی، از معضلات اساسی است که امروزه در سطوح مختلف ملی و محلی، ذهن سیاست گزاران توسعه را به خود مشغول کرده است.

این معضلات در مناطق روستایی کشورهای جهان سوم از گسترده، عمق و پیچیدگی بیشتری برخوردار است. توسعه روستایی را باید به منزله یکی از اجزای جدایی ناپذیر و نیز نیروی محرکه کل فرآیند توسعه به شمار آورد، لذا توسعه روستایی را نباید نوعی فعالیت بخشی تلقی کرد، بلکه آن را نوعی هسته چند بخشی یک فرآیند توسعه گسترده تر قلمداد نمود. به عبارتی توسعه روستایی صرفا به معنی معکوس کردن روند توسعه، برنامه ریزی و اجرا از مناطق شهری به روستا و تخصیص منافع مالی و اقتصادی هم در سطح ملی و هم در سطح محلی است. توسعه روستایی جزیی از توسعه ملی است و دارای مفهوم ارزشی بوده و هدف از آن ایجاد تحول فکری و عقیدتی و افزایش توانایی های جامعه روستایی به منظور رفع نیازهای مادی و معنوی در جهت رشد و تعالی می باشد.

-1 مقدمه

در دهه 1990 موضوع توسعه انسانی و حفظ تعادل زیست محیطی در محافل و متون توسعه ای بیش از گذشته طرح شد؛ توسعه ای که ضامن حفظ توازن زیست محیطی از جمله در محیط روستایی و تاکید بر ارزش های فرهنگی و انسانی باشد. هم اینک روند حاکم بر جریان توسعه روستایی با الهام از راهبرد توسعه پایدار، سیر تکاملی خود را به گونه ای متفاوت با گذشته طی می کند. توسعه پایدار روستایی به عنوان روند عمومی حاکم بر مناطق روستایی به عنوان یک هدف توسعه ای، دیدی فراتر از زندگی در درون مناسبات انسانی – محیطی دارد و اهداف اجتماعی و اقتصادی را نیز برخلاف راهبردهای پیشین دنبال می کند. در این روند توسعه روستایی پایدار با مفاهیم ذیل تطابق معنایی یافته اند - . - Mohammad,1999,10

الف- توسعه پایدار روستایی به معنای دسترسی به منابع تولیدی

ب- توسعه پایدار روستایی به معنای توانمندسازی فقرای روستایی

ج- توسعه پایدار روستایی به معنای تضمین حقوق اجتماعی

د- توسعه پایدار روستایی به معنای امنیت غذایی

ه- توسعه پایدار روستایی به معنای کارکردن با یکدیگر

بهره گیری از اصول توسعه پایدار در مناطق روستایی به دلیل اهمیت روستاها و نقش آن در فرایند توسعه ملی و نیز تغییرات ساختاری در ابعاد جهانی و لزوم بازنگری در فرایند توسعه روستایی از طریق اتخاذ استراتژی های جدید توسعه بوده است. در حال حاضر، مناطق روستایی کارکردهای جدیدی ساخته و به دلایل ذیل نیز از اهمیت ویژه ای در برنامه ریزی های توسعه برخوردارند:

-    کیفیت و چگونگی عرضه مواد غذایی

-    وجود منابع طبیعی حیاتی

-    وجود اکوسیستم طبیعی حساس و قابل حفاظت در نواحی روستایی با درجه » آسیب پذیری بالا «

-    ضرورت تعامل مکانی- فضایی میان شهر و روستا، به منظور جلوگیری از موج جدید شهرنشینی حومه ای

-    حضور معنادار فعالیت های تفریحی و گردشگری روستایی

-    فقر وسیع حاکم بر نواحی روستایی. . - Heilig,2002,2 - در رویکرد توسعه پایدار به مناطق روستایی، تاکید بر برنامه ریزی های یکپارچه، رفاه، توزیع منابع، علم و فن آوری و اصول اخلاقی به همراه اقتصاد مورد توجه هستند . - Mohammad,1999,6 - در این بینش، توسعه پایدار روستایی بر مبنای هفت عنصر کلیدی ذیل شکل می گیرد:

-    توسعه جمعی از طریق تغییر نگرش جوامع روستایی به منظور تحقق اصل خوداتکایی.

-    تقویت و استحکام نهاد خانواده به عنوان یک نهاد رفاهی.

-    تقویت و استحکام روحیه اعتماد به نفس و ایجاد جوامعی مبتکر، خلاق و چاره جو با به کارگیری انواع فعالیت های اقتصادی در روستا.

-    ایجاد زیربناهای کیفی به منظور حمایت از توسعه نوین اقتصادی.

-    توسعه و تقویت اقتصاد روستایی پایدار از طریق تنوع بخشی به اقتصاد روستایی و مدیریت کشاورزی تجاری.

-    توسعه نظام عرضه و تقاضای کارآمد و پاسخ گو به بخش های مختلف روستایی.

-    شکل دهی چارچوبی نهادی پاسخ و به تغییرات و تسهیل گر در امر مشارکت فعال در برنامه ها و پروژه های روستایی.
از مهم ترین اصول مورد تاکید در فرایند توسعه پایدار روستایی، توجه به نظام مدیریت محلی مبتنی بر توسعه درون زا در تقابل با توسعه برون زا است. در مدل توسعه برون زا، دولت های ملی نقشی تعیین کننده در تصمیم گیری برعهده دارند. لذا

طراحی، تنظیم و اجرای برنامه ها عمدتا توسط نهادهای دولتی و از طریق رویکرد از بالا به پایین انجام می شود. در صورتی که تاکید بر توان توسعه محلی، اعمال مشارمت فعال و حمایت های مالی در مدل توسعه درون زا، عمدتا متکی بر نقش خلاق بازیگران محلی در سیاست های توسعه است. بدیهی است چنین رویکردی نیازمند گسترش قدرت رهبران و بازیگران محلی از طریق توانمند سازی آنان در جهت تعریف مجدد نیازهای جامعه روستایی و اولویت بندی تامین آنان از طریق رویکرد از پایین به بالا است. در جهت تحقق چنین اهدافی کوشش های ذیل صورت می گیرد:

الف- کوشش در جهت ایجاد مناسبات نهادی مناسب در سطح محلی و منطقه ای از طریق تعریف سیاست های جدید؛

ب- کوشش در جهت ساخت ظرفیت های محلی از طریق ارائه برنامه های توسعه اجتماعی به منظور توانمندسازی بازگیران محلی؛

ج- کوشش در جهت ایجاد مناسبات قابل انعطاف با نوعی حمایت از مرکز برای توسعه روستایی، با توجه به تنوع نیازها و شرایط خاص مناطق روستایی؛ د- کوشش در جهت سازگاری و هماهنگ نمودن سیاست ها از طریق مناسبات نهادی و فعالیت های هماهنگ بین بخش ها، وزارت خانه ها و گروه های کاری در چنین روندی بازیگران محلی نقش بسزایی در تحقق توسعه پایدار روستایی خواهند داشت.

-2بیان مساله

تحلیل فرایند توسعه روستایی کشور در دهه اخیر نشان می دهد که در راستای مدیریت پایدار و یکپارچه یمحلی که هم اینک با تشکیل شوراهای اسلامی و بازوان اجرایی آنان یعنی دهیاران در بسیاری از روستاها هویت یافته، گام های استواری در جهت شکل گیری توسعه پایدار برداشته شده است. در این راستا همگام با اصول و اهداف توسعه پایدار، وظایفی برای دهیاران در نظر گرفته شده که در صورت تحقق آن زمینه های حصول به توسعه همه جانبه و پایدار در مناطق روستایی فراهم می گردد.

سیاست ها و راهبردهای توسعه ملی اغلب بازتاب هدف ها و خواست های کشورهای توسعه یافته بود که برای کشورهای در حال توسعه در نظر می گرفتند. طی دهه 1950،کمک خارجی و پس اندازها، عوامل اصلی توسعه شمرده شدند. در این زمان، به ابتکار بعضی از کشورهای کمک کننده همچون امریکا، تلاش هایی نیز برای فعال نمودن جوامع روستایی صورت گرفت اما تمایلی به توسعه از پایین و گرایش به درگیر کردن مردم در فرایند توسعه، وجود نداشت. هرچد ریشه کن کردن فقر می بایست به عنوان موضوعی در مرکز فرایند توسعه قرار گیرد، لیکن دولت های کشورهای جهان سوم تنها به شناسایی آن به منزله مشکلی که راه چاره اش در گرو افزایش سریع محصول ناخالص داخلی بود، بسنده کردند.

با گذشت چند سال، در اواخر دهه1960، کنترل جمعیت مساله کلیدی در توسعه شد. اما در سال 1972 هنگامی که انقلاب سبز و کنترل جمعیت نتوانستند فقر و بدبختی را تقلیل دهند، راه حلی به نام حداقل نیاز های اساسی که در جوهره اش اولویت به مصرف و توزیع داده می شد و نه به تولید، مطرح شد. تا اواخر دهه 1970، همچنان از توسعه معنی روشن به دست نیامد اما مشخص بودکه توسعه، رشد بدون توزیع یا توزیع بدون رشد نیست.

توسعه شامل تامین نیازهای اساسی است اما یک جامعه فقر زده حتی برای تامین نیازهای اساسی خود نیازمند رشد اقتصادی است. اگر هدف از توسعه رفاه و خیر انسان باشد، سوالی که پیش می آید این است که کدام انسان مورد نظر است. زیرا اگر انسان فقیر منظور باشد، توسعه می بایست مستقیما در جهت رفع فقر عمل کند. اما برچیدن فقر لزوما به معنی انتخاب شیوه حداقل نیازهای اساسی و یا عدم رشد اقتصادی نیست.

با نزدیک شدن دهه 1980 تغییر محسوسب در تلقی از معنای واقعی توسعه به وجود آمد. دیگر توسعه معادل با میزان رشد محصول ناخالص داخای قلمداد نمی شود. اکنون توسعه به معنای بازسازی نظام های ملی و بین المللی برای آزاد نمودن انرژی نهانی افراد، گروه ها و ملت هاست. ملت ها، گروه ها و افرادی که از منافع نظام موجود برخوردار می شوند، متوجه شده اند که دوره آنها رو به پایان گذارده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید