بخشی از مقاله


چیستی و چرایی روش تحلیل روایت

 

چکیده

تحقیق روایتی،نوعی از پژوهش کیفی است که مجموعه ای از داستان ها را به عنوان منبع داده های خود بر می گزیند.این داستان ها،روایتی از تجارب زندگی مردم هستند که توسط آن ها در مورد خودشان و یا به واسطهی دیگران در مورد افرادی دیگر نقل می شود.هدف از مقالهی حاضر معرفی روش تحلیل روایت به مثابهی یک روش شناسی کیفی و تکنیکی برای مطالعه،مقایسه،تجزیه و تحلیل داده های کیفی می باشد.در این راستا ابتدا چیستی این روش و ویژگی های آن و سپس جایگاه این روش درحوزهی علوم اجتماعی و روش های تحلیل آن با تاکید بر چرایی مورد بحث قرار خواهد گرفت.در آخر نیز با عنایت به جنبه های کاربردی روش تحلیل روایت،نحوهی به کارگیری این روش و فرایند تحلیل داده های حاصل از آن مورد تاکید قرار خواهد گرفت و کاربردهای عملی آن ارائه خواهد شد.

واژه های کلیدی:روش شناسی کیفی،روایت،تحلیل روایت.


مقدمه

قیاس زندگی و تجارب انسانی با روایت و تلاش برای محصور کردن قواعد،نظم و ساختار این روایت زمینه ی اصلی اقتباس و رشد روایت گری در علوم اجتماعی به شمار می آید.

استفاده از روایت در پژوهش تجربه های انسانی از سنت طولانی به ویژه در ادبیات و تحقیق تاریخی برخوردار است و در طول چند دهه گذشته علاقه به استفاده از تحلیل روایت در رشته های مختلف از جمله مردم شناسی،روان شناسی،روان کاوی و جامعه شناسی افزایش یافته است.روایت ها همه جا هستند،آنها خود زندگی اند و مایملک ما از آنچه همراه باخودمان فناپذیر است.آنها توانایی انتقال تجربه های ما و تلاش ما برای تبدیل شدن به تاریخ هستند.

ما به ندرت به روایت ها فکر می کنیم اما زندگی ما به طور عمیقی در آنها غوطه ور است.هر روز،از نخسـتین روزهـای عمـر تـا واپسین دم زندگی،در دریایی از داستان ها و قصه هایی غوطه می خوریم که می شنویم یا می خوانیم.به عبارت دیگر،ما از نخستین روزهای حیاتمان درمعرض روایت قرار داریم.ترانه ها و اشعار ساده ای که در دوران خردسالی فرا می گیریم و تکرار می کنیم،همه گونه ای از روایت به شمار می روند.حتی مرگ ما نیز در روایت ها ثبت واقعیتی است که نشانگر می شود،چراکه آگهی های ترحیم چنین هستند(آسابرگر،.(1380

روایت در تاریخ ها تنیده شده است.هیچ فرهنگی،هرچند بدوی،تا زمانی که زنده است،بی نصیب از روایـت نیست.اسـطوره هـای خلق جهان وآفرینش،افسانه های عصر طلایی داستان قهرمانان قومی،دشمن تراشی،همه و همه،روایت صداها،آرزوها،امیال،خاطرات و زندگی ما هستند.به همین دلیل زبان شناسان،توانایی روایت کردن را همچون معیاری برای سنجش توانایی زبان پیشرفته به کار می برند(میلر،.(1377

روایات در سراسر زندگی ما ریشه دوانده اند. آنها یکی از مهم ترین شیوه های آموزش ما راجع به جهان،خودمان و دیگران هستند. آسابرگر به نقل از ریچاردسن و لورل می گوید که روایت شیوه اصلی ساماندهی به تجربه هایمان در درون رخدادهای زمان مند معنادار است.روایت،هم یک شیوه استدلال و هم یک شیوه بازنمایی است.انسان ها جهان را درقالب روایت می فهمند و آن را و خود را درقالب روایت بیان می کنند(آسابرگر،.(1380

از آنجا که مطالعات کیفی درک عمیق تر و کامل تری از رفتار افراد ارائه می دهند و امروزه پژوهشگران بیشتری در مقایسه با گذشته از روش های کیفی استفاده می کنند،معرفی روش تحلیل روایت به عنوان یک روش شناسی کیفی،می تواند اسباب آشنایی با این روش را برای علاقه مندان به پژوهش های کیفی و همچنین محققینی که می خواهند به کشف فرایند زندگی افراد نائل شوند،فراهم آورد.

هدف از مقاله ی حاضر،معرفی روش تحلیل روایت می باشد.بدین منظور چیستی این روش،ویژگی های آن و نظریه های مرتبط با آن را شرح داده و سپس جایگاه روش تحلیل روایت در حوزه ی علوم اجتماعی و سنخ شناسی آن را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.برای آشنایی بیشتر با این روش،به طور مفصل به شیوه های تجزیه و تحلیل داده های روایی می پردازیم و در آخر نیز فرایند تحلیل داده های حاصل از آن را بررسی نموده و جهت روشن شدن چگونگی روند تحلیل،نمونه هایی از آن را شرح می دهیم.


چیستی روایت1
رولان بارت(1977)2در مقاله ی کلاسیک خود در زمینه"تحلیل ساختار روایت ها"روایت ها را پدیده ای میداند که در اسطوره،افسانه،داستان،قصه،رمان،حماسه،تراژدی،نمایش،درام،کمدی،نقاشی،سینما،اقلام خبری،مکالمات و موارد مشابه به چشم می خورد و معتقد است که این طیف تقریبا نامحدود صورت های روایت را می توان در هر عصر،هر مکان و هر جامعه جستجوکرد.روایت با تاریخ انسان آغاز می شود و در هیچ نقطه ای مردمی بدون آن نبوده اند.

مایکل جی تولان3،روایت را توالی ازپیش انگاشته شده رخدادهایی که به طور غیرتصادفی به هم اتصال یافته اند تعریف کرده است که برطبق آن،هر روایت دو ویژگیدارد:علّیت و زمانبندی.تعریف ایجابی و حداقلی از روایت،توالی غیر تصادفی رخدادهای زنجیره مانند است.رخداد،وضعیت مفروضی را پیش فرض میگیرد که چیزی باعث تغییر در آن وضعیت پیش بینی شده است.توالی غیر تصادفی،حاکی از ارتباط هدفمند رخدادهاست،بنابراین روایت سازماندهی رابطه امور متوالی است که دارای عناصری مشترک بوده و مبتنی بر تغییر وضعیت ها باشد.رابطه ی هدفمند میان وضعیت ها بر تشخیص گوینده یا مخاطب استوار است(تولان،.(1383

آسابرگر معتقد است که روایت یک داستان است و داستان ها از آنچه برای آدم ها،حیوانات، موجودات بیگانه و... اتفاق می افتد،می گویند.یعنی داستان،زنجیره ای از رخدادها را دربر می گیرد.به معنای بهتر،روایت ها در چهارچوب یا طی نوعی دوره زمانی صورت می گیرند که این دوره زمانی ممکن است بسیار کوتاه،همانند یک قصه کودکانه باشد یا بسیار طولانی آن طور که درمورد برخی رمان ها و حماسه ها مصداق دارد(آسابرگر،.(1380

استون(1979 )4روایت را سازمان دهی مطالب در یک ترتیب متوالی تقویمی و متمرکز ساختن محتوای مطالب در حول یک داستان منسجم می داند.
دسته ای دیگر از تعاریف روایت ها را سازه های تحلیلی می دانند که تعدادی از کنش ها و وقایع مربوط به گذشته و یا زمان حال را که در شرایط دیگر گسسته و نامربوط تلقی می شوند در حول یک کلیت منسجم و مرتبط پیوند می دهد.این کلیت ارتباطی به هر یک از عناصر داستان معنا بخشیده و آن را تبیین می کند و در همان حال توسط آن ها شکل می گیرد(گریفین5، .(1993

مروری بر تعاریف متنوع ارائه شده از روایت ها،تأثیر پذیری آن ها را از تعریف کلاسیک لابو 6 ،زبانشناس مشهور روسی نشان می دهد.لابوف روایت را روشی برای گفتگوی مجدد در خصوص تجارب گذشته از طریق منطبق ساختن توالی شفاهی از قضایا با ترتیب وقایع آنچنان که استنباط می شودعملاً اتفاق افتاده است،می داند(لابو،.(1972
اهداف و ویژگی های روایت
در خصوص اهداف روایت رایزمن2008)7 )می گوید که روایت ها می توانند به دلایل اجتماعی،سیاسی و یا درمانی به کار گرفته شوند.روایت ها کارکرد گویایی را به وسیله ی اطلاع دادن،سرگرم کردن،ترغیب کردن،پیش بینی کردن و کنترل کردن فراهم می

 

کنند.برای پیش بردن یک موضوع سیاسی یا اجتماعی با بیشترین قدرت،روایت ها سودمند هستند.روایت ها استراتژیک،کارکردی و هدفمندند.

تولان،ویژگی های روایت را شامل موارد زیر می داند: .1شکل گیری(برساخته شدن)روایت.

.2هر روایتی دارای وجوه و میزان خاصی از یک ساختار اولیه(پیش برساختگی) است. .3بیشتر روایت ها دارای خط سیر هستند.

.4روایت دارای گوینده است.
.5 تغییر وضعیت یا جابه جایی یا گشتار.

.6روایت مستلزم یادآوری رخدادهایی است که ازنظر زمانی و مکانی از دسترس گوینده و مخاطبانش دور است(تولان به نقل از طلوعی و خالق پناه،.(1387

تودوروف، این ویژگی ها را به دو اصل زیر تقلیل می دهد:
(1توصیف روایت،که بر یک زمان مندی استوار است و خود زمان مندی بر دو نوع زمان خطی و زمان رخدادها مبتنی است.به نظر تودوروف،این اصل بیانگر سطح داستانی روایت است.

(2توالی / دگرگونی،که بیانگر سطح گفتمانی روایت است و طبقه بندی سلسله مراتب کنش های پایه و مناسبات موقعیت های مختلف و انواع دگرگونی(حالت، رخداد و... )و توالی(تغییر درک و دانش ما از رخدادها)را دربر می گیرد.این اصل،مبتنی بر سازماندهی روایی است(تودوروف،.(1377

وجه مشخصه ی روایت ها سازماندهی خطی رویدادهاست.مبنای روایت هاتّصال پی در پی و ظاهر شدن داستان در آن هاست. به بیان دیگر روایت ها دارای یک آغاز،مجموعه ای از کنش های مداخله کننده و به دنبال آن پایانی هستند که منوط به کنش های قبلی حادث شده است.روایت ها محصور کننده و انعکاس دهنده ی اهمیت روش شناختی و تاریخی ترتیب زمانی کنش به شمار می آیند(تامپسون8،.(1978به نظر می رسد روایت کردن یک تجربه ابزار مناسبی برای سهیم کردن تجربه ی خود به دیگران به عنوان یک نتیجه و یک فرایند باشد به گونه ای که هم مخاطبین این تجربه و هم راوی بتواند این تجارب را بازسازی کنند و در نتیجه فهم مشترکی از آن پیدا کنند(رزنتال9 و فیشر رزنتال10، .( 2004

مزیت دیگر روایت ها ماهیت فرایندی11 آن هاست.بسیاری از محققین جامعه شناس و روانشناس چنین ویژگی را ضرورت اساسی برای بسیاری از تحلیل های اجتماعی بر می شمارند.تأکید بر زمان مند بودن کنش اجتماعی امکان دستیابی به دانش عمیق نظری را در خصوص تعامل متقابلا شکل دهنده ی عاملیت و ساختار اجتماعی که دینامیسم آنکاملاً وابسته به زمان است فراهم می سازد.به بیان دیگر رویدادها نقاط دسترسی ما به ساخت ذهنی محسوب می شوند و از طریق آن هاست که امکان توصیف، بازسازی و درک آن را پیدا می کنیم(گریفین12،.(1993

 

از ویژگی های ممتاز روایت که آن را از روشهای اثباتی وتلقّی بیرونی از نظم و سوژه ی مطالعه جدا می سازد طبقه بندی و تحلیل از درون واقعیت است.ولادیمیر پراپ 13کهعموماً به عنوان پیشگام روایت شناسی شناخته می شود،معتقد بود که با طبقه بندی داستان براساس ساختار روایت،مبنای محکم تری را می توان برای قضاوت و تحلیل ایجاد کرد تا آن که طبقه بندی بیرونی را بر شواهد تجربی تحمیل کرد.بدین گونه اعتبار هر گونه تحلیل روایتی مبتنی بر خود داستان و فرضیه ها و تفسیرهای مستخرج از آن است(فر کلاف14،1995؛وان دایک15،.(1985

زمینه های نظری روایت

نظریه های روایت بی شمار است،آن ها تاریخی وفرهنگی،زمانمند و مکانمند.اما نظریه پردازی در باب روایت،محدود است.در این قسمت به اختصار به مهمترین نظریه های روایت اشاره می کنیم:

فرمالیسم روسی و باختین

فرمالیسم روسی طیف گسترده ای از نظریه پردازان را از شکلوفسکی،یاکوبسن،باختین و پراپ شامل می شود.شکلوفسکی،باختین و پراپ در این میان در نظریه های روایت بسیار تاثیرگذار بوده اند و در اینجا فقط به آن ها می پردازیم.

از نظر شکلوفسکی روایت،مبتنی بر آشنایی زدایی از واقعیت می باشد و خود این آشنایی زدایی کردن،متحول است.بنابراین تاریخ روایت،تاریخ پرداخت ها،پیچیدگی ها،ساده کردن ها و وارونه نمودن چند قانون بنیادین ساختار ادبی است(والاس،1382 ).وی سعی دارد بر پایه ی مفهوم آشنایی زدایی،تاریخ روایت را بر اساس شکل های اصلی آن بازنویسی کند.در این میان محتوا تغییر نمی کند،بلکه شکل تازه نه به قصد عوض کردن شکل کهنه ای پدیدار می شود که عمرش از سودمندی هنری اش درازتر است(هارلند،.(1382شکل گرایی وی تا حد زیادی به نادیده گرفتن اراده نویسنده و شخصیت فردی منجر می شود.

ولادیمیر پراپ در سال 1928 با انتشار کتاب ریخت شناسی قصه های عامیانه،فرمالیسم را به نوعی با ساختارگرایی پیوند داد.وی در مقابل واقع گرایی به داستان های پریان توجه کرد و این داستان ها را بر حسب کارکرد شخصیت های گوناگون آن ها بررسی نمود.از طریق کارکردها،هم کنش شخصیت ها و هم پیامدهای این کنش ها برای داستان مشخص می شود.در قصه های جن و پری که او بررسی می کند،31 کارکرد وجود دارد که از توالی یکسانی برخوردارند و بدین ترتیب تمامی این داستان ها دارای ساختاری همانند می باشند(آسابرگر،.(1380کارکردها بر خلاف مضامین،عناصری در درون روایت نیستند،بلکه خود روایت هستند و کل روایت چیزی جز توالی کارکردها نیست.مثلا کارکردهای قصه های جن و پری عبارتند از: وضعیت اولیه،غیبت،شرارت،ممنوعیت و... که هر یک از این کارکردها با شخصیت یا شخصیت های داستانی همخوانی دارند،مثلا شخصیت ضدقهرمان با کارکردهای شرارت،مبارزه و تعقیب متناسب است(هارلند،.(1382پراپ در روش شناسی خود از الگوی طبیعی پیروی کرد و متن را به اجزای بنیادی فرو می کاهد تا قواعد آن ها را کشف کند.روش وی بر خلاف روش شکلوفسکی که تنها پس از رویداد عملی است،می تواند برای داستان های ناگفته و نانوشته نیز کارایی داشته باشد.همچنین می توان از آن برای بررسی ژانرهای روایی دیگر نیز به کار گرفت.امری که رویای ساختارگرایان فرانسوی بود(برتنس،.(1384

فرمالیست ها بدین سوال که آیا روایت بازتابی از تاریخ اجتماعی است و یا مجموعه ای از تمهیدات شکلی،بازماندند.میخائیل باختین درصدد پاسخگویی به این سوال برآمد.از نظر وی روایت نه جهان را که راه های مختلف سخن گفتن در باب جهان را ناآشنا می سازد.راه هایی که هر کدام وانمود می کند که شفاف و عین نماست.پایه ی این امر نظریه باختین در مورد زبان است.وی



برخلاف سوسور که زبان را نظامی انتزاعی و عام می دانست،زبان را فرایندی اجتماعی و تاریخی می داند.زبان بدین ترتیب همچون خود زندگی متغیر است و عرصه معناهای متکثر.باختین این توانش زبانی برای برخورداری از معناهای متکثر و متعارض را منطق گفت و گویی می نامد(تودوروف،.(1377این منطق حاکی از چند صدایی بودن جوامع بشری است.بدین معنا از نظر باختین روایت ترکیبی عام از گونه های مختلف است.تحول روایت باختینی را می توان در پساساختارگرایی فرانسوی یافت.

ساختارگرایی و پساساختارگرایی

مرکز ساختارگرایی در دهه های 60 و 70 ،پاریس بود که در وهله نخست در واکنش به اگزیستالیسم سارتر تکوین یافت.یکی از عوامل موجد آن به هم پیوستن نظریه ادبی و علوم اجتماعی پس از انقلاب زبان شناختی سوسور بود.از نظر ساختارگرایان که بر پایه ی زبان استوار است،زبان ادبی روایت ویژه ای از زبان و متفاوت از زبان معمولی نیست.آنها برخلاف فرمالیست ها و مدرنیست ها بر همانندی ادبیات و زبان معمولی تاکید دارند(هارلند،.(1382

مهمترین روایت شناسان ساختارگرا عبارتند از:ژنت،تودوروف،بارت و گرماس.این نظریه پردازان روایت را به منزله ی قصه خام و پایه ای می نگرند که رویدادها و فعالیت ها بر روی آن ها استوارند.به نظر روایت شناسان ساختارگرا مهمترین قیاس زبان شناسانه میان ساختار روایت و نحو جمله است.بارت می گوید که((روایت یک جمله بلند است،همان طور که جمله یک روایت کوتاه است))(همان،.(361بنابراین روایت همانند جمله از قواعد معینی پیروی می کند.آنها شخصیت ها را در یک روایت به اسم ها و فعالیت ها را به فعل ربط می دهند.به نظر تودوروف اگر بدانیم که شخصیت اسم و فعالیت فعل است،روایت را بهتر می شناسیم(ایگلتون،.(1380
گرماس بر پایه ی کارهای پراپ و ابداع ساختاری کنشگر و مقام های آن در قالب ذهن وعین،فرستنده و گیرنده،یاری دهنده و دشمن،حوزه های مختلف عمل را استنتاج کرد.تودوروف نیز با تحلیل کتاب دکامرون اثر بوکاچیو،هر یک از داستان ها را به مثابه ی جمله بلندی تحلیل کرد.نخستین موضوع مورد توجه ژنت شیوه ی ارائه ی ترتیب زمانی رخدادها و کنش ها در یک داستان عینی است.ترتیب زمانی و ترتیب روایی می توانند همزمان باشند،ترتیب روایی می تواند از رخدادها عقب یا جلو بیفتد.دومین موضوع مورد توجه وی زمان است،رابطه مدت زمان وقوع یک رخداد و مدت زمان روایت آن.سومین موضوع تکرار روایت و یا رخداد مشخصی را بیان می کند(برتنس،.(1384بنابراین ژنت بین داستان،روایت و عامل نقل تمایز قائل می شود.به نظر وی روایت همان عمل روایت کردن است و داستان همان تسلسل رویدادهاست و عامل نقل ترتیب واقعی رویدادها در متن است.ژنت تحلیل های خودش را بر تفاوت بین روایت گری(عمل و فرایند روایت کردن) و خود روایت(آنچه عملا بازگو می شود)استوار ساخته است(ایگلتون،.(1380

یکی دیگر از مهمترین نظریه پردازان روایت،رولان بارت است.وی روایت را حاصل ترکیب کارکردها و درون مایه ها می داند.به نظر بارت تحلیل روایت باید نخست الگویی فرضی برای توصیف برگزیند و سپس از این الگو آغاز کند و به تدریج به گونه های متفاوتی از روایت برسد.وی سه سطح عمده برای ساختار روایت پیشنهاد می کند:کارکردها(به تعریف پراپ)،کنش ها(یا کنشگر به تعریف گرماس و یا شخصیت ها) و روایت(سطح دوم روایت به نام گفتمان مورد نظر وی است).به نظر بارت آنچه روایت را پیش می راند و باعث انسجام کلی روایت می شود،کارکرد است.وی دو نوع کارکرد را از هم متمایز می کند: کارکردهای ویژه که به یک کنش مکمل و نتیجه مند راجعند،و علامت ها که به مفهومی کم و بیش نامعین اشاره دارند و شامل علامت های منش روان شناختی شخصیت ها،نشانه های حالت و... هستند(تولان،.(1383

تا بدین جا ما به دو نوع تحلیل روایت شامل تحلیل فرمالیستی،تحلیل ساختاری و پساساختاری پرداختیم.تحلیل روایت در این موارد از نظریه های روایت که بیان شدند،به مثابه زمینه های نظری خود استفاده می کند.در ادامه به تحلیل روایت به عنوان یک روش کیفی می پردازیم،آنگونه که در تحلیل های اجتماعی مورد نظر است.
تحلیل روایت16

مونهال(2010)17تحلیل روایتی را چنین تعریف می کند:((تحلیل روایتی،نوعی از پژوهش کیفی است که مجموعه ای از داستان ها را به عنوان منبع داده های خود بر می گزیند.این داستان ها،روایتی از تجارب زندگی مردم است که توسط آن ها در مورد خودشان و یا به واسطه دیگران در مورد افرادی دیگر نقل می شود.اما تحقیق روایتی،تنها مفاهیمی را که افراد به تجاربشان می دهند و یا روشی را که مردم از طریق آن،قصه زندگیشان را بیان می کنند،کشف نمی کند،بلکه این نکته را روشن می سازد که چگونه،زبان،بازگوکننده و بازتابی از دنیای اجتماعی آدم هاست و هویت اجتماعی و شخصی آن ها را نیز شکل می دهد.داستان ها گاه به شکلی آگاهانه و اغلب به صورت ناخودآگاه،مفاهیم،تعهدات،باورهای غالب و ارزش های زمانی و مکانی را از محلی که فرد در آنجا زندگی کرده و هویتش شکل گرفته،آشکار می سازند)).

تحلیل روایت،عدم قطعیت،پیچیدگی و تضادها و دوگانگی ها را بر نمی تابد،چرا که روایت ها تاریخ سوژه ها و بیانگر غنا و فقر احساسات، اندیشه ها و تجربه های انسانی هستند.آنها آشکارکننده معایب و مزایا هستند،به خلق هویت و واقعیت اجتماعی کمک می کنند و حتی باعث دگرگونی می شوند و به این دلیل روایت ها بررسی می شوند که ساختارهای ایجاد معنا هستند(طلوعی و خالق پناه،.(1387به عقیده رایزمن(2001)18،داستان های زندگی افراد،پنجره ای را به سوی زندگی کسانی می گشاید که با فشارهای محیط اطرافشان روبرو شده اند و زمینه ای را برای بحث در مورد موضوعات پژوهشی در این زمینه فراهم می سازد،به ویژه در زمینه مسائلی که از نظر اخلاقی مورد بحث است.

میشلر(1986)19یکی از متفکرینی است که نقش قابل توجهی در کاربرد روش روایتی یا به عبارتی استخراج روایت از مصاحبه داشته نیز در توضیح اینکه چرا ما از روایت استفاده می کنیم،معتقد است که افراد تمایل دارند که واقعیت را در وجه روایی آن تعریف کنند،آن ها بالقوه در تعریف آنچه برایشان رخ داده آن را به شکل داستان،نقل می کنند.

پژوهشگران روایتی،به ساختار یک روایت و عناصر ساختاری آن علاقه مند هستند.به صورت یک قاعده کلی،یک روایت،داستانی است که بر اساس یک خط زمانی و براساس شرح وقایع به ترتیب زمان نقل می شود.داستان که خود متشکل از توالی تقویمی رویدادهاست،ماده ی خام روایت را تشکیل می دهد(تولان20،.(1988

جایگاه تحلیل روایت در علوم اجتماعی

امروزه استفاده از تحلیل روایت به عنوان روشی برای گردآوری،تجزیه وتحلیل داده های کیفی در حوزه ی علوم اجتماعی،بیش از پیش رواج یافته است.پژوهشگران اجتماعی می توانند با به کار بردن روش تحلیل روایتی به کشف فرایندها به صورت متوالی و زمان دار نائل شوند.

 

از کسانی که روایت را در تحلیل های جامعه شناختی باب کرده اند،لابوف و والتزکی بودند.فرضیه آنها این بود که ساختارهای بنیادین روایت در گونه های شفاهی تجربه فردی یعنی روایت های معمولی گویندگان عادی،مستتر است(نش 21، .(1994کار لابوف و همکارانش فراتر از داستانیزه کردن تجربه های فردی است.آن ها به تبع ساختارگرایان،تجربه را متشکل از ویژگی های زبانی-ساختاری می دانند.لابو و والتزکی نخستین وظیفه ی تحلیل گر را پیوند توالی بندهای روایت به توالی رخدادهای منتج از آن می دانند.به نظر لابو روایت های بحران ساز یا روایت هایی که بیانگر تهدید زندگی هستند،بدون استثنا به همان نظم و ترتیب وقوع رخدادهای اصلی نقل می شوند(تولان،.( 1383نقش روایت حفاظتی و حمایتی است و در همان حال معناسازی و تنظیم معانی است.روایت ساختاری تفسیری است که مخاطب،متن،بررسی تجربی و تجربه زیسته را به هم پیوند می دهد.بنابراین قدرت روایت در وجود ساختارهای معنایی و شیوه هایی است که از طریق آنها مشارکت کنندگان،محققان و مخاطبان در کشف تجربه های زیسته مشارکت دارند(دنزین22،.(1997تحلیل روایت فراتر از کشف شیوه های داستان سرایی افراد است،فراتر از اینکه آنها چگونه تجربه هایشان را شکل می دهند،آنها را یادآوری می کنند و گزارش می دهند،بلکه شیوه تولید دانش از امور غایب است و به ما کمک می کند پیچیدگی های زندگی خودمان،دیگران و ... را درک کنیم.

تحلیل روایتی متن نه تنها امکان بررسی زبانشناختی داستان و اجزای آن را فراهم می سازد(که به ویژه کانون توجه زبان شناسان و نیز بسیاری از تحلیل های انجام شده از متون خبری و رسانه ای در قالب تحلیل گفتمان است)،بلکه سطوح تحلیل ساختاری مستتر در این متون دستمایه ی تحلیل مناسبی را برای محققین جامعه شناسی فراهم می سازد.انباشته بودن متون روایتی با این مضامین ساختاری تحلیل و نیز طیف متنوع مطالبی که در قالب روایت تولیدمی شوند و در دسترس قرار می گیرند در کنار سهولت استفاده و بهره برداری از آن ها و هزینه و تدارک محدودتر در انجام مطالعات تجربی در این سنت،زمینه ی توجه بیشتر محققین حوزه ی علوم اجتماعی را به تحلیل روایت ها،چه در قالب متون و تولیدات نوشتاری و چه در قالب مصاحبه های روایتی و شرح حال نگارانه برجسته می سازد(فر کلاف23،1995؛وان دایک24،.(1985
سنخ شناسی تحلیل روایت

رایزمن(2008 )25بیان می کند که روایات حوادثی را که به صورت غیر قابل پیش بینی و اغلب ناخواسته برای کنشگران اتفاق می افتد را بازگو می کنند.آن ها فقط به تجربیات گذشته اشاره نمی کنند بلکه تجربیات را برای شنوندگانشان نیز ایجاد می کنند.

وی انواع شیوه های تحلیل روایت را معرفی و به چهار شیوه ی تحلیل داده های روایی اشاره کرده است.پژوهشگران می توانند بر حسب هدف مطالعه ی خود یک یا چند شیوه ی تحلیل را انتخاب می کنند.

تحلیل مضمونی رایج ترین نوع تحلیل روایت است که محققان از آن استفاده می کنند.در تحلیل مضمونی روایت26،مهمترین نکته پاسخگویی به سوال"چه چیزی"است.واحد تحلیل داستان کامل است و قطعه قطعه نمی شود.

دومین شیوه ی تحلیل،شکل ساختاری تحلیل روایت27 می باشد.اساس تحلیل این است که چگونه داستان با تمرکز بر صرف و نحو گفته شده است.رایزمن این نوع تحلیل را با موسیقی مقایسه می کند"برای شنیدن اینکه چگونه یک قطعه هنری ساخته شده و چگونه بخش ها با هم یکی می شوند،چگونه موسیقی دان امتیازات پایین را از هم جدا می کند و چطور آلات و اصطلاحات

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید