بخشی از مقاله

اسلام شناسی

اسلام ، يكي از اديان توحيدي كه از حدود 610 م به وسيلة حضرت محمد (ص) ، در مكه تبليغ گرديد و با گسترش سريع و چشمگير ، در فاصله اي كمتر از نيم قرن ، دين غالب بر بخش وسيعي از آسيا و افريقا گشت . پيروان اين دين مسلم يا مسلمان خوانده مي‌شوند .
اسلام در لغت به معناي انقياد و گردن نهادن به حكم است و در كاربرد ديني آن ، اشاره به تسليم در برابر فرمان و حكم الهي است . 3


بنابر آيات قرآني كه اصيل‌ترين منبع شناخت دين اسلام است ، اين دين به هيچ روي ميان پيامبران الهي جدايي قائل نيست ( بقره /2/ 136) ،‌بلكه در بيان قرآن ، همة پيامبران مبلغ ديني واحد با صورتهاي گوناگون بوده اند كه همان دين اسلام بوده ، و تعليم مشترك آن تسليم در برابر فرمان خداوند يكتاست . بر اين پايه ، گاه در قرآن كريم ، از اسلام همان دين مشترك توحيدي يا به تعبيري ديگر « دين الله » اراده شده است كه همة انبياء مبلغ آنند و ديني جز آن نزد خداوند پذيرفته نيست ( نك :‌آل عمران / 3/ 19 ، 83 ، 85 : مائده / 5/ 44) و والاترين نمونة آن ديني است تكميل كنندة اديان پيشين الهي كه حضرت محمد‌(ص) به تبليغ آن مبعوث شده ، و در طول 23 سال به اداي اين رسالت اهتمام نموده است ( نك : مائده / 5/ 3 ) . 


رابطة انسان با دين الهي در واژگان قرآني با تعابيري مختلف بيان شده است ، اما از اشاره‌اي قرآني ( حجرات /49/ 14) چنين بر مي‌آيد كه اسلام آوردن ، مرحله‌اي آغازين در پذيرش دين الهي است و لزوماً با ايماني راسخ در قلب همراه نيست . همين نكته موجب شده است تا در ديدگاه برخي صاحب نظران ، ايمان به عنوان مرتبه‌اي افضل از اسلام شناخته شود و بحثي تحت عنوان ايمان و اسلام در علم كلام اسلامي پديدار گردد.
در اين مقاله ، اسلام و جلوه هاي فرهنگي و مدني آن از ديدگاههاي گوناگون بررسي شده كه فهرست موضوعات آن بدين قرار است :

 

I . ظهور اسلام
زندگي پيامبر اسلام ( ص) : زندگي حضرت محمد (ص) از صدر اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار داشته است ؛ با اينهمه ، روايات بي‌شمار موجود در بيشتر جزئيات همداستان نيستند و به ويژه آگاهيهاي ما در باب زندگي آن بزرگوار ، پيش از بعثت ، به تفصيل شرح سيرة ايشان پس از بعثت نيست . به هر حال ، آنچه از مطالعه و بررسي زندگي وي در طول 63 سال در ذهن نقش مي‌بندد، بازتابي از تصوير ظهور پيامبري الهي و سرگذشت شخصيتي است كه با پشت سر نهادن دشواريهاي بسيار ، بي‌هيچ خستگي و نااميدي به اصلاح جامعه ، دست زد و توانست جزيره العرب را متحد كند و آمادة گستردن اسلام در بيرون از مرزهاي عربستان شود و از آن مهم تر ديانتي را بنياد نهد كه اينك يكي از مهم‌ترين اديان جهان به شمار مي‌رود .

 


تولد تا بعثت : تولد حضرت محمد ( ص) بنابر بسياري از روايات در 17 ربيع الاول عام‌الفيل ( 570 م ) ، يا به روايتي 12 همان ماه در تقويم عربي روي داد . پدر پيامبر‌(ص)‌، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبيلة بزرگ قريش بودند ؛ قبيله‌اي كه بزرگان آن از نفوذ فراواني در مكه برخوردار بودند و بيشتر به بازرگاني اشتغال داشتند . عبدالله ، پدر پيامبر (ص) اندكي پيش از تولد فرزندش براي تجارت با كارواني به شام رفت و در بازگشت بيمار شد و درگذشت . بنابر رسمي كه در مكه رايج بود ، محمد (ص) را به زني به نام حليمه سپردند تا در فضاي ساده و پاك باديه پرورش يابد . وي 6 ساله بود كه همراه مادر براي ديدار خويشان به يثرب ( مدينه ) رفت‌،

اما آمنه نيز در بازگشت ، بيمار شد و درگذشت و او را در ابواء ـ نزديك مدينه ـ به خاك سپردند. محمد ( ص) از اين پس در كنف حمايت جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نيز در 8سالگي وي درگذشت و سرپرستي محمد ( ص) بر عهدة عمويش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستي برادرزاده اش كوششي بليغ مي كرد . در سفري تجارتي به شام او را با خود همراه برد و هم در اين سفر ، راهبي بَحيرا نام ، نشانه هاي پيامبري را در او يافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت. از وقايع مهم پيش از ازدواج پيامبر ( ص ) ، شركت در پيماني به نام « حلف الفضول » است كه در آن جمعي از مكيان تعهد كردند « از هر مظلومي حمايت كنند و حق او را بستانند » . پيماني كه

پيامبر (ص) بعدها نيز آن را مي‌ستود و مي‌فرمود اگر بار ديگر او را به چنان پيماني باز خوانند ، به آن مي‌پيوندد.
شهرت محمد (ص) به راستگويي و رستكاري چنان زبانزد همگان شده بود كه « امين » لقب گرفت و همين صداقت و درستي توجه خديجه دختر خويلد را جلب كرد و او را با سرماية خويش براي تجارت به شام فرستاد ؛ سپس چنان شيفتة درستكاري « محمد امين‌» شد كه خود براي ازدواج با وي گام پيش نهاد ، در حالي كه بنابر مشهور ، دست‌كم 15 سالي از او بزرگ‌تر بود . خديجه براي محمد ( ص ) همسري فداكار بود و تا زماني كه حيات داشت ، پيامبر همسر ديگري برنگزيد . او

براي پيامبر ( ص ) فرزنداني آورد كه پسران همگي در كودكي در گذشتند و در ميان دختران ، از همه نامدارتر ، حضرت فاطمه‌( ع) است . از جزئيات اين دوره از زندگي پيامبر ( ص) تا زمان بعثت آگاهي چنداني در دست نيست ؛ جز آنكه مي دانيم نزد مردمان به عنوان فردي اهل تأمل و تفكر شناخته شده ، و از خوي و رفتارهاي ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود . از آداب و رسوم زشت آنان چشمگيرتر از همه بت پرستي بود و پيامبر (ص) از آن روي بر مي‌تافت . محمد (ص) اندكي پيش از بعثت ، دير زماني را به تنهايي در غار حرا، در كوهي نزديك مكه به سر مي‌برد و زمان را به خاموشي و انديشه مي‌گذرانيد.


از بعثت تا هجرت : گفته‌اند نخستين نشانه‌هاي بعثت پيامبر (ص) به هنگام 40 سالگي او ، رؤياهاي صادقه بوده است، اما آنچه در سيره به عنوان آغاز بعثت شهرت يافته ، شبي در ماه رمضان ، يا ماه رجب است كه فرشتة وحي در غار حرا بر پيامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستين آيات سورة علق را برخواند . بنابر روايات ، پيامبر (ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست كه او را هر چه زودتر بپوشانند. گويا براي مدتي در نزول وحي وقفه‌اي ايجاد شد و همين امر پيامبر‌(ص ) را غمناك ساخته بود ، ولي اندكي بعد فرشتة وحي باز آمد و آن حضرت را مامور هدايت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهاي ديني و اخلاقي و پاك گردانيدن خانة خدا از بتان ، و دلهاي آدميان از خدايان دروغين كرد .


پيامبر (ص) دعوت به توحيد را نخست از خانوادة خود آغاز كرد و اول كسي كه به او ايمان آورد ، همسرش خديجه ، و از مردان ، پسر عمويش علي بن ابي طالب ( ع) بود كه در آن هنگام سرپرستي او را پيامبر (ص) بر عهده داشت. در منابع فرق گوناگون اسلامي‌، از برخي ديگر همچون ابوبكر و زيدبن حارثه ، به عنوان نخستين گروندگان به اسلام نام برده اند، اما بايد در نظر داشت كه اين موضوع براي مسلمانان در گرايشهاي مذهبي گوناگون پيوسته افتخاري بود و بعدها به زمينه اي براي منازعات كلامي ميان آنان تبديل شد . هر چند دعوت آغازين بسيار محدود بود ، ولي شمار مسلمانان رو به فزوني داشت و چندي برنيامد كه گروه اسلام آورندگان به اطراف مكه مي‌رفتند و با پيامبر (ص) نماز مي‌گزاردند.


3 سال پس از بعثت پيامبر(ص) دستور يافت تا همگان را از خاندان قريش گرد آورد و دعوت توحيد را در سطحي گسترده‌تر مطرح سازد . پيامبر (ص) بدين كار دست زد ، اما دعوتش اجابتي چندان نيافت و بر شمار اسلام آورندگان قريش نيفزود. بايد گفت با آنكه اشراف مكه دعوت جديد را كه بر

وحدانيت خدا و برابري انسانها تاكيد بسيار داشت ، بر نمي‌تافتند ، اما فرودستان و بي‌چيزان ، دين جديد را با دل و جان پذيرا بودند و گروه گروه به آن مي گرويدند و برخي از ايشان همچون عمار ياسر و بلال حبشي بعدها از بزرگان صحابه شدند . رفتار قريشيان و به طور كلي مشركان مكه اگر چه نخست با ملايمت و بيشتر با بي‌اعتنايي همراه بود ، ولي چون بدگويي از بتان و از آيين و رسوم پدران آنان فزوني يافت ، قريشيان بر پيامبر ( ص) و مسلمانان سخت گرفتند و خاصه ابوطالب عموي پيامبر ( ص) را كه جداً از او حمايت مي‌كرد ، براي آزار پيامبر (ص) در تنگنا قرار دادند . از يك سو تعرض قريشيان و ديگر قبايل به مسلمانان و شخص پيامبر‌(ص) فزوني مي گرفت و از ديگر سو در صفوف قريشيان نسبت به مخالفت با پيامبر (ص) يا حمايت از او ، دو دستگي پديد آمد .


سختگيري مشركان چندان شد كه پيامبر (ص) عده‌اي از اصحاب را امر كرد تا به حبشه هجرت كنند و به نظر مي‌رسد كه برخي از اصحاب نيز ميان حبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند . در سال ششم بعثت ، سرانجام قريشيان پيماني نهادند تا از ازدواج يا خريد و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهيزند . آنان پيمان خويش را بر صحيفه‌اي نوشتند و به ديوار كعبه آويختند. از آن سوي ، ابوطالب و كساني ديگر از خاندان او نيز همراه پيامبر‌(ص) و خديجه به دره‌اي مشهور به « شعب » ابوطالب ، پناه بردند و تا جايي كه ممكن بود ، نه كسي به آنجا مي آمد و نه خود از آن بيرون مي شدند .

سرانجام ، پس از آنكه خطوط آن صحيفه را موريانه از ميان برده بود ، قريشيان پذيرفتند كه مخالفان را رها كنند و از محاصره ايشان دست بردارند ( سال 10 بعثت ) . بدين سان پيامبر (ص) و خاندان او از تنگنا رهايي يافتند. اندكي پس از خروج پيامبر (ص) از شعب ، دو تن از نزديك‌ترين ياورانش ، خديجه و ابوطالب وفات يافتند.
با وفات ابوطالب ، پيامبر (ص) يكي

از جدي‌ترين حاميان خود را از دست داد و مشركان با فرصت به دست آمده بر اذيت و آزار پيامبر (ص) و مسلمانان افزودند ، كوشش پيامبر‌( ص ) براي دعوت ساكنان خارج مكه ، به ويژه طايف ، به جايي نرسيد و او آزرده خاطر و ناآسوده به مكه بازگشت. سرانجام ، توجه پيامبر (ص) به شهر يثرب جلب شد كه شهري مستعد براي دعوت اسلام بود . در آن شهر دو قبيلة اصلي ، يعني اوس و خزرج ، بيشتر اوقات با هم در جنگ و ستيز بودند و از كسي كه ايشان را به آشتي و دوستي دعوت كند ، استقبال مي‌كردند . پيامبر (ص) اتفاقاً 6 تن از خزرجيان را در موسم حج ديد و اسلام را بر ايشان عرضه كرد و آنان چون به شهر خويش بازگشتند ، به تبليغ دعوت پرداختند. سال بعد ،

يعني در سال 12 بعثت ، تني چند از اوس و خزرج ، به خدمت پيامبر (ص) آمدند و در عقبه ، دره‌اي در نزديكي مكه ، با آن حضرت بيعت كردند و پيامبر (ص) نماينده اي براي ترويج و تعليم اسلام با آنان همراه كرد . اين بيعت نخستين پاية حكومتي شد كه پيامبر (ص) در يثرب بنياد نهاد . سال بعد نيز شمار بيشتري از يثربيان با پيامبر ( ص) بيعت كردند و گويا در يثرب جز گروه اندكي نمانده بود كه به اسلام در نيامده باشند . گرچه اين مذاكرات پنهاني بود ، ولي قريشيان بدان آگاهي يافتند و پس از شور دربارة رسيدگي به كار پيامبر ( ص) و مسلمانان ، بر آن شدند كه از همة تيره‌هاي قريش

كساني گرد آيند و شبانه پيامبر (‌ص) را بكشند تا خون او برگردن كسي نيفتد . پيامبر (ص) كه از اين توطئه آگاه شده بود ، حضرت علي (ع) را بر جاي خويش نهاد و خود به شتاب ، در حالي كه ابوبكر نيز با او همراه شده بود ، به سوي يثرب روان شد.


از هجرت تا رحلت : خروج پيامبر (ص) از مكه كه از آن به هجرت تعبير شده ، نقطة عطفي در تاريخ زندگي آن حضرت و نيز تاريخ اسلام است ؛ زيرا از آن پس پيامبر (ص) ، تنها مشركان را به دوري از بت پرستي و ايمان به خداي يگانه فرا نمي‌خواند ، بلكه ديگر در رأس حكومتي قرار گرفته بود كه مي‌بايست بر مبناي شريعتي آسماني جامعه‌اي نوين بنا نهد ؛ اما اينكه برخي از نويسندگان برآنند كه پيامبر (ص) در مدينه رسالت و دعوت و تبليغ را رها كرد ، درست نيست و پيامبر (ص) هرگز اين نقش را از دست ننهاد . گسيل داشتن كساني براي تبليغ اسلام به ميان قبايل و ارسال دعوتها به فرمانروايان كشورها مؤيد اين معني است. هجرت پيامبر (ص) از مكه به مدينه ، نزد مسلمانان با اهميت بسيار تلقي شد ، تا بدانجا كه مبدا تاريخ ايشان قرار گرفت و اين خود نشان دهندة

برداشتي است كه اعراب از هجرت پيامبر (ص) به عنوان يك مرحلة نوين داشتند . سرانجام پيامبر‌(ص) در ماه ربيع الاول سال 14 بعثت به يثرب رسيد ؛ شهري كه از آن پس به نام آن حضرت ، مدينه الرسول يا به اختصار مدينه نام گرفت . آن حضرت نخست در جايي بيرون شهر ، به نام قبا درنگ فرمود و يثربيان به استقبال او شتافتند . پس از چند روزي ، به شهر در آمد و در قطعه زميني خشك ، مسجدي به دست خود و اصحاب و يارانش بنا كرد كه بنياد مسجد النبي كنوني در مدينة منوره است.
روز به روز بر شمار مهاجران افزوده مي‌شود و انصار ـ كه اينك به ساكنان پيشين يثرب اطلاق مي‌شد ـ آنان را در منزل خويش جاي مي دادند . پيامبر (ص) ، نخست ميان انصار و مهاجران پيمان برادري برقرار كرد و خود علي بن ابي طالب (ع) را به برادري برگرفت. عده اي اندك نيز بودند كه اگرچه به ظاهر ادعاي اسلام مي‌كردند ، ولي به دل ايمان نياورده بودند ، و اينان را « منافقين » مي ناميدند . مدتي پس از ورود به مدينه ، پيامبر (ص) با اهالي شهر ، حتي يهوديان پيماني بست تا حقوق اجتماعي يكديگر را رعايت كنند. چندي بعد قبلة مسلمانان از بيت المقدس به سوي كعبه تغيير يافت و هويت مستقل براي اسلام تثبيت شد . در سال نخستين هجرت ، مسلمانان با

مشركان مكه برخوردي جدي پيدا نكردند و برخوردها از سال دوم آغاز شد‌. در واقع بيشتر اوقات پيامبر (ص) در دوران پس از هجرت به حفاظت از جامعة كوچك مسلمانان مدينه و گسترش حوزة نفوذ اسلام گذشت . پيامبر (ص) و مسلمانان نخست مي‌بايست مشركان را به اسلام مي خواندند ، يا خطر هجوم و حملة دائمي ايشان را دفع مي كردند . متدينان به اديان ديگر ، به ويژه يهود ، گويا نخست روابطي دوستانه با پيامبر‌(ص) و مسلمانان داشتند ، يا دست كم چنين وانمود مي‌كردند ، ولي اندكي بعد از در دشمني و ستيز در آمدند و گاه حتي با دشمنان پيامبر (ص)

دست ياري دادند . به هر حال ، در تحليل رفتار پيامبر (ص) و مسلمانان با آنان ، بايد مواضع ايشان را در قبال مشكلات و خطراتي كه جامعة مسلمانان را تهديد مي‌كرد ، در نظر آورد و تقابلي كه احياناً در اين ميان ديده مي‌شود ، به هيچ روي نبايد به نزاعهاي مذهبي و جز آن تعبير شود ؛ چه ، آيات فراواني در قرآن كريم و هم بسياري رفتارهاي پيامبر (ص) ، حاكي از احترام نسبت به متدينان واقعي به اديان آسماني ، و نشان دهندة يكي بودن اساس آنهاست .
در سال 2 ق ، مهم‌ترين برخورد نظامي مسلمانان و مشركان مكه پيش آمد : در نبردي كه به بدر مشهور شد ، با آنكه عدة مسلمانان كمتر از مكيان بود ، توانستند پيروزي را از آن خود كنند و از مشركان بسياري كشته و اسير شدند و ديگران نيز گريختند. پيروزي در بدر ، به مسلمانان روحيه بخشيد ، اما در مكه همگي داغدار و خشمگين از شكست ، و در انديشة انتقام بودند . از آن سوي نخستين درگيري مسلمانان با يهوديان بني‌قينقاع كه در بيرون مدينه سكني داشتند ، اندكي پس از بدر پديد آمد و يهوديان ناچار عقب نشستند و آن ناحيه را به مسلمانان دادند.


در سال 3 ق ، قريشيان از قبايل متحد خود بر ضد مسلمانان ياري خواستند و با لشكري مجهز به فرماندهي ابوسفيان ، به سوي مدينه به راه افتادند. پيامبر (ص) نخست قصد داشت در مدينه بماند ، ولي سرانجام بر آن شد تا براي مقابله با لشكر مكه از شهر بيرون رود . در جايي نزديك كوه احد ، دو لشكر با يكديگر رو به رو شدند و با اينكه نخست پيروزي با مسلمانان بود ، ولي با ترفندي كه خالد بن وليد به كاربرد و با استفاده از غفلت گروهي از مسلمانان ، مشركان از پشت هجوم بردند و به كشتار آنان پرداختند . در اين جنگ حمزه عموي پيامبر ( ص) به شهادت رسيد ، پيامبر (ص) خود زخم برداشت و شايعة كشته شدن او نيز موجب تضعيف روحية مسلمانان شد . مسلمانان غمگين به مدينه بازگشتند و آيات قرآن كه در اين واقعه نازل شد ، در بر دارندة تسليت بر مسلمانان است.


در سال 4 ق چند درگيري پراكنده با قبايل اطراف مدينه پيش آمد كه ديانت جديد را به سود خود نمي‌ديدند و ممكن بود با يكديگر متحد شده ، به مدينه هجوم آوردند . دو حادثة رجيع و بئر معونه كه طي آن مبلغان مسلمان توسط جنگجويان قبايل متحد كشته شدند ، نشان از همين اتحاد ، و نيز تلاش پيامبر (ص) براي گسترش اسلام در مدينه دارد ؛ نيز آرنولد ، 27ـ28 ) . در اين سال يكي از مهم‌ترين درگيريهاي پيامبر (ص) با قومي از يهود مدينه به نام بني نضير پيش آمد كه پيامبر (ص) با ايشان به مذاكره پرداخت و يهوديان قصد جان او را كردند ، اما سرانجام ناچار شدند از آن منطقه كوچ كنند.
در سال بعد پيامبر (ص) و مسلمانان به حدود مرزهاي شام در جايي به نام دومه الجندل رفتند ؛ وقتي سپاه اسلام به آنجا رسيد ، دشمن گريخته بود و پيامبر (ص) و مسلمانان به مدينه بازگشتند. سال 5 ق به پايان نرسيده بود كه خطر بسيار بزرگي پيامبر (ص) و مسلمانان را تهديد كرد . قريشيان مكه و يهوديان رانده شدة بني‌نضير و ديگر هم پيمانان ايشان بر ضد پيامبر ( ص) متحد شدند و با لشكري گران كه شمار سپاهيان آن را تا 10 هزار گفته‌اند ، به سوي مدينه به راه

افتادند . چون خبر به پيامبر (ص) رسيد ، بنا بر روايت مشهوري ، به پيشنهاد سلمان فارسي به حفر خندق در اطراف مدينه امر فرمود . بدين ترتيب ، چون لشكر كفار به مدينه رسيد ، با اين تدبير جديد جنگي رو به رو شد و در طول روزهايي كه دو لشكر در برابر هم صف آراسته بودند ، تنها درگيريهايي پراكنده رخ داد . سرانجام ، پس از 15 روز ، لشكر كفار بي‌نتيجه بازگشت و مسلمانان به زندگي عادي خود برگشتند.


در سال 6 ق ، مسلمانان توانستند قوم بني مصطلق را كه بر ضد پيامبر (ص) در صدد تجمع بودند ، شكست دهند و در همان سال دسته هاي گوناگون از سپاهيان مسلمان به سوي قبايل اطراف گسيل شدند . بر اثر اهتمام و كوشش پي‌گير پيامبر (ص) اينك بسياري مشكلات از سر راه

مسلمانان برداشته شده بود ، زيرا در شمال شبه جزيره ، بسياري طوايف در برابر پيامبر (ص) سر اطاعت فرود آورده ، يا مسلمان شده بودند و تنها جايي كه هنوز خاطر پيامبر (ص) را مشغول مي داشت ، مكه بود . در اين سال پيامبر‌( ص) و مسلمانان قصد كردند كه براي اجراي مراسم حج به مكه روند و به همين منظور به سوي مكه به راه افتادند . قريشيان بر منع ورود پيامبر (ص) همداستان شدند و كس نزد آن حضرت روانه كردند و او را از قريشيان بيم دادند ، ولي پيامبر (ص) تاكيد كرد كه قصد جنگ ندارد و حرمت خانة خدا را واجب مي‌داند و حتي فرمود كه حاضر است

براي مدتي با قريشيان در صلح شود . قريشيان نخست هم راي نبودند ، ولي سرانجام كسي را براي عقد قرار داد صلح نزد پيامبر (ص) فرستادند . بر مبناي اين ، ميان پيامبر (ص) و قريشيان 10 سال صلح و متاركة جنگ اعلام گرديد و شرط شد كه پيامبر ( ص) از ورود به مكه تا سال آينده خودداري كند. بنابر رواياتي ، هر چند برخي از مسلمانان نخست اين صلح را برنتافتند ، اما سرانجام به اهميت آن براي گسترش اسلام پي بردند.


چون پيامبر (ص) از كار قريشيان بپرداخت ، در سال 7 ق ، تصميم به دعوت فرمانروايان و پادشاهان ممالك اطراف گرفت . سپس نامه هايي به امپراتور روم شرقي ، نجاشي و نيز امير غسانيان شام و امير يمامه فرستاد. هم در اين سال پيامبر (ص) بر يهوديان خيبر پيروز شد كه پيش از آن چندين بار با دشمنان بر ضد او هم پيمان شده بودند و آن حضرت از جانب ايشان آسوده خاطر نبود ، قلعة خيبر كه در نزديكي مدينه واقع شده بود‌، به تصرف مسلمانان در آمد و پيامبر (ص) پذيرفت كه يهوديان به كار زراعت خويش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشي به مسلمانان بپردازند ، پيامبر (ص) به مدينه بازگشت ، اما گسيل داشتن سپاهيان و كاروانها به اطراف و اكناف ادامه داشت.


در سال 8 ق ، قريشيان پيمان خود را شكستند و شبانگاه بر طايفه‌اي كه با مسلمانان هم پيمان بودند ، هجوم بردند . بدين سبب ، پيامبر (ص) با سپاهي انبوه قصد مكه كرد و شب هنگام بيرون مكه اردو زد . ابوسفيان ، بزرگ مشركان به شفاعت عباس عموي پيامبر (‌ص) ، نزد آن حضرت آمد و اظهار اسلام كرد و پيامبر (ص) خانة او را جايگاه امن قرار داد. لشكر اسلام بي‌مقاومتي وارد مكه

شد و پيامبر‌(ص) بلافاصله فرمان عفو عمومي صادر كرد و خود به درون كعبه شد و خانه را از بتان پاك فرمود . آنگاه بر بلندي صفا نشست و همگي مردم با او دست بيعت دادند. هنوز 15 روز از اقامت پيامبر (ص) در مكه نگذشته بود كه برخي از طوايف پرشمار و مسلمان ناشدة جزيره العرب بر ضد آن حضرت متحد شدند . پيامبر (ص) با لشكري انبوه از مسلمانان از مكه بيرون آمد و چون به جايي به نام حنين رسيد ، دشمنان كه در دره‌هاي اطراف كمين كرده بودند ، به تيراندازي پرداختند . شدت تيرباران چنان بود كه سپاه اسلام روي به عقب نهاد ، گروهي اندك بر جاي ماندند ، ولي سرانجام گريختگان نيز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و ايشان را بشكستند.


در تابستان سال 9 ق ، به پيامبر (ص) خبر رسيد كه روميان لشكري ساخته اند و قصد حمله به مدينه دارند . پيامبر (ص) و مسلمانان به مقابله رفتند تا به تبوك رسيدند ، ولي جنگي رخ نداد و پيامبر (ص) پس از عقد پيمانهايي با قبايل آن حدود به مدينه بازگشت. پس از اين ماجرا كه به غزوة تبوك شهرت يافت ، اسلام در همه جاي جزيره العرب روي به گسترش نهاد . از اين پس همواره هياتهاي نمايندگي قبايل گوناگون به مدينه مي‌آمدند و به اسلام مي‌گرويدند . عملاً همة سال 10 ق را كه « سنه الوفود » خوانده شد ، پيامبر (ص) در مدينه بود و فرستادگان قبايل را مي‌پذيرفت .

هم در اين سال پيامبر (ص) با مسيحيان نجران پيمان بست ، به حج رفت و در بازگشت در جايي به نام غدير خم ، علي بن ابي طالب (ع) را « مولا» ي مسلمانان پس از خود اعلام كرد.


در اوايل سال 11 ق ، بيماري و رحلت پيامبر (ص) پيش آمد . چون بيماري پيامبر (ص) سخت شد ، به منبر رفت و مسلمانان را به مهرباني با يكديگر سفارش فرمود و گفت اگر كسي را حقي بر گردن من است بستاند ، يا حلال كند و اگر كسي را آزرده‌ام اينك براي تلافي آماده‌ام. وفات پيامبر (ص) در 28 صفر سال 11 ق ، يا به روايتي در 12 ربيع الاول همان سال در 63 سالگي روي داد . در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه ( ع) كسي زنده نبود . ديگر فرزندانش ،از جمله ابراهيم كه يكي دو سال پيش از وفات پيامبر‌(ص) به دنيا آمد ، همگي در گذشته بودند. پيكر مطهر پيامبر(ص) را حضرت علي (ع) به ياري چند تن ديگر از خاندان او غسل داد و كفن كرد و در خانه‌اش ـ كه اينك داخل در مسجد مدينه است ـ به خاك سپردند .


در وصف رفتار و صفات پيامبر (ص) گفته‌اند كه اغلب خاموش بود و جز در حد نياز سخن نمي‌گفت . هرگز تمام دهان را نمي‌گشود ، بيشتر تبسم داشت و هيچ گاه به صداي بلند نمي‌خنديد ، چون به سوي كسي مي خواست روي كند ، با تمام تن خويش بر مي‌گشت . به پاكيزگي و خوشبويي بسيار علاقه‌مند بود ، چندانكه چون از جايي گذر مي‌كرد ، رهگذران پس از او ، از اثر بوي خوش ، حضورش را در مي‌يافتند . در كمال سادگي مي‌زيست ، بر زمين مي‌نشست و بر زمين خوراك مي‌خورد و هرگز تكبر نداشت . هيچ گاه تا حد سيري غذا نمي‌خورد و در بسياري موارد ، به ويژه

آنگاه كه تازه به مدينه در آمده بود ، گرسنگي را پذيرا بود . با اينهمه ، چون راهبان نمي‌زيست و خود مي‌فرمود كه از نعمتهاي دنيا به حد ، بهره گرفته ، هم روزه داشته ، و هم عبادت كرده است . رفتار او با مسلمانان و حتي با متدينان به ديگر اديان‌، روشي مبنتي بر شفقت و بزرگواري و گذشت و مهرباني بود . سيرت و زندگي او چنان مطبوع دل مسلمانان بود كه تا جزئي‌ترين گوشه هاي آن را سينه به سينه نقل مي كردند و آن را امروز هم سرمشق زندگي و دين خود قرار مي‌دهند .


پيام بنيادي اسلام ، بازگشت به هدف مشترك پيامبران ، يعني توحيد و يكتا پرستي بود ؛ باوري كه ايمان بدان در آموزه‌اي مشهور از پيامبر اكرم ( ص) ماية رستگاري انسان دانسته شده است : قولوا لا اله الا الله تفلحوا. در چنين تفكري ، همراه با اقامة « قسط» كه يكي از اهداف اصلي پيامبران الهي است ( نك : حديد 57/25 ) ، همة امتيازات بشري همچون رنگ و نژاد و زبان و جز آن تنها دستمايه‌اي براي شناخت مردمان از يكديگر دانسته شده ، و آنچه ملاك و ميزان برتري دانسته شده ، فقط « تقوا» است ( نك : حجرات / 49 / 13) . پيامبر اسلام (ص) براي تحقق اين جنبه از رسالت خويش ، در شهري كوچك حكومتي مبتني بر اصل توحيد و قسط بنا نهاد و اقوام ناسازگار حجاز و تهامه را به سوي اتحاد و تشكيل « امت واحده » رهنمون شد ( نك : انبياء / 21 / 92 ) كه به منزلة بازگشتي به اين پيشينة قرآني بود كه همگي مردمان نخست امتي يكپارچه بوده اند و

پيامبران همواره كوشيده اند تا يگانگي امت را باز گردانند و قوام بخشند ( بقره / 2/ 213 ) . پيام رسالت آن حضرت ، هر چند كه نخست مي‌بايست انذار خود را از قوم و بوم خود آغاز مي‌كرد ( نك : انعام /6/ 92 ) ، از آغاز پيامي جهان شمول بود ( يوسف / 12/ 104 ) . در برخورد با آداب و رسوم مردمان عرب ، اگر چه قرآن در مقام ستيز با مظاهر ناپسند آن بر آمده، و مثلاً حميت اعراب پيش از اسلام را « حميه الجاهليه » خوانده است ( نك : فتح / 48 / 26 ) ، اما در برخورد با رسوم پسنديده و گاه مبتني بر تعاليم آسماني ، نقش اسلام جهت بخشي توحيدي و تصحيح انحرافها بود .
خلفاي نخستين: مقارن رحلت پيامبر ( ص ) ، طوايف پراكندة جزيره العرب ، گرد هم آمده بودند و در حكومتي واحد به سر مي‌بردند ؛ حكومتي كه پس از درگذشت آن حضرت به دست كساني از اصحاب ايشان با عنوان « خليفة رسول الله » اداره شد . 3 دهه‌اي كه پس از رحلت پيامبر (ص) طي آن 4 تن از صحابيان متنفذ به خلافت رسيدند ، در مقايسه با دوره‌هاي پس از آن ، به سنت پيامبر (ص) نزديك تر مي‌نمود و شاخص‌ترين ويژگي اين سلسلة نخستين از خلفا ، آن بود كه خلافت هنوز صورت موروثي نيافته بود . اين 4 خليفه را بعدها « خلفاي راشدين » نام نهادند ، اما پس از سپري شدن اين دوره ، شرايط به گونه‌اي دگرگون شد كه هنوز نيمة اول سدة نخست هجري به پايان نرسيده بود كه پاره اي از سنتهاي دورة جاهلي از نو سر برآورد .


ابوبكر به عنوان نخستين جانشين پيامبر (ص) با دشواريهاي بسيار رو به رو بود . در آغاز كار ، لشكري را كه پيامبر (ص) در آخرين روزهاي زندگي قصد داشت به مرزهاي روم گسيل كند ، به فرماندهي اسامه بن زيد ، روانة آن مأموريت كرد. دشواري ديگر ، شورش و سركشي قبايلي بود كه پس از وفات پيامبر (ص) پرداختن زكات به جانشين او را بر نمي‌تافتند . پاره اي از اين شورشها كه در تاريخ اسلام به جنگهاي ردّه شهرت يافته‌، در قالب دعوي نبوت در برخي نواحي جزيره العرب سربرآورد. برخي از اين سركشيها در واپسين روزهاي حيات پيامبر (ص) نيز به طور پراكنده آغاز شده بود ، ولي در خلافت ابوبكر آشكار تر شد . به هر حال ، لشكرهايي پي در پي شورشيان را در هم كوبيدند ، و حكومت مركزي به خلافت ابوبكر استوار ماند .


هم در اين زمان در پي جنگهاي ردّه ، مسلمانان در مرزهاي دولت ساساني كه به سراشيب ضعف و سقوط افتاده بود ، به تاخت و تاز پرداختند . ابوبكر نيز سپاهياني به برخي نواحي همچون حيره گسيل كرد و پيروزيهايي به دست آورد. ماجراي اين جنگ و گريزها ، با تفصيل و ذكر جزئيات فراوان ، در روايات تاريخي انعكاس يافته ، اما در اعتماد به آنها بايد سخت احتياط ورزيد ؛ چه ، ميان اين روايات و داستانهاي حماسي پيش از اسلام يا به اصطلاح « ايام العرب» كه آكنده از افتخارات

قومي است ، پيوندي نزديك ديده مي‌شود . انگيزة هر يك از راويان در گرد آوري اخبار اين دوره از فتوح در دورة خلفا ، بر ما چندان روشن نيست ؛ اما اختلاف ميان روايات گاه چنان است كه التيام ميان آنها و رسيدن به نتيجه ، ناممكن به نظر مي‌رسد . اين آميختگي حماسه با تاريخ ، اگر چه دربارة بسياري از گزارشهاي آن دوره به طور عمومي صادق است ، ولي در گزارشهاي فتوح به لحاظ شباهت آن با جنگ و گريزهاي دورة كهن ، چشمگيرتر به نظر مي‌رسد .


مقارن نبردهاي سپاهيان اسلام ، غالباً به فرماندهي خالد بن وليد در منطقة عراق ، ابوبكر لشكر ديگري نيز به فرماندهي ابوعبيدة جراح روانة شام كرد و پس از آن نيز دسته هاي نظامي ، پي در پي از مدينه به ياري او گسيل مي‌شد. سپاه اسلام در يرموك در آستانة پيروزي بود كه خبر درگذشت ابوبكر به شام رسيد ( جمادي الاخر 13 ق ، در 63 سالگي‌‌). او اندكي پيش از مرگ ، عمر بن خطاب را به جانشيني برگزيده بود.
عمر پس از استقرار بر مسند خلافت ، جنگهاي فتوح را به طور همزمان در شرق و غرب ، يعني ايران و شام ادامه داد ؛ چنانكه با آغاز دهة 3 ق بخشهاي وسيعي از ايران ، شام و حتي مصر به تصرف خلافت در آمد . بر اثر فتوح ، سيل اموال و غنايم به سوي دارالخلافة مدينه روان شد و عمر بخش بزرگي از درآمدهاي جديد را به صحابيان و به ويژه سابقان در اسلام اختصاص داد. تيره‌هاي

قريش كه از ديرباز در كار بازرگاني بصيرت داشتند ، چون بر اموال و غنايمي فراوان دست يافتند ، به تدريج روحيات دنيا گرايانة گذشته ، از نو آشكار شد . با آنكه عمر در كار نظارت بر طبقة نوين اشراف سختگيري بسيار مي كرد ، اما مهار شرايط اجتماعي جديد در عمل ناممكن مي‌نمود . به دشواري مي توان داوري كرد كه جريان فتوح تا چه حد به منظور گسترش ديانت اسلام صورت گرفت و تا چه اندازه در اين جهت موفق بود ، اما تصادفي نيست كه نام بسياري از پارسايان و عالمان صحابه در ميان فرماندهان و لشكريان جنگهاي فتوح به چشم نمي‌خورد . از سوي ديگر ، بوميان سرزمينهاي فتح شده ، چنان از سياست پريشان زمامدار پيشين خود ، رنج مي‌بردند كه غالباً اسلام را به

عنوان ديني نوين و منادي مساوات و عدالت ، از جان و دل پذيرا شدند و همين امر موجب پيشرفت حيرت انگيز فاتحان مسلمان در سرزمينهاي گوناگون بود .


در 23 ق ، يك اسير ايراني ، فيروز نام ، با شهرت ابولؤلؤ كه بر مبناي روايات ، عمر به شكايت او اعتنا نكرده بود ، خليفه را زخم زد و وي اندكي بعد درگذشت. هر چند طبق روايتها ، ابولؤلؤ به ابتكار خود دست به قتل خليفه زد ، اما ناخشنودي بزرگان قريش از سختگيريهاي خليفه را نمي‌توان ناديده انگاشت. عمر در بستر مرگ ، شورايي متشكل از حضرت علي (ع) و نامداران صحابه ، عبدالرحمان بن عوف ، عثمان بن عفان ، سعد بن ابي وقاص ، طلحه بن عبيدالله و زبير بن عوام معين كرد تا خليفة پس از او را بر گزينند. پس از گفت و گو هاي بسيار ، عبدالرحمان بن عوف ، از سوي ديگران اختيار يافت تا از ميان علي (ع) و عثمان يكي را بر گزيند. عبدالرحمان كه با عثمان خويشاوندي داشت ، با شرط عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر‌(ص) و سنت شيخين ( ابوبكر و عمر ) با هر دو تن سخن گفت . حضرت علي (ع) دربارة عمل به سنت دو خليفه پيشين ، پاسخي نداد كه عبدالرحمان را خشنود كند و چون عثمان شرط را پذيرفت ، با او به خلافت بيعت كردند.


بدين گونه عثمان بن عفان به خلافت رسيد و نرمخويي وي از همان آغاز مورد طعن و گفت و گو واقع شد. او نظامي را كه ابوبكر و به ويژه عمر در گزينش واليان شهرها و نظارت بر اشراف سخت رعايت مي كردند ، اندك اندك زير پا نهاد و اگر خود هم به ادامة سياستهاي دو خليفة پيشين دلبستگي داشت ، خويشاوندانش او را به تاييد تصميماتي كه اتخاذ مي كردند ، وا مي‌داشتند ، به هر حال ، در مدتي كه از 23 تا 35 ق خلافت به دست عثمان بود ، طبقة اشراف و خاصه خويشاوندان نزديك عثمان با به دست آوردن مناصب مهم و حساس در نقاط گوناگون ، خشم عموم را برانگيختند.

اصحاب پارساي پيامبر‌(ص) همچون ابوذر عفاري كه زراندوزي بي‌حد و قدرت طلبي طبقة اشراف را بر نمي‌تابيدند ، از سوي عثمان مجالي براي بيان اعتراض و انتقاد نمي‌يافتند و گاه به نقاط دور دست تبعيد مي‌شدند. اندك اندك بانگ اعتراض از نواحي گوناگون ، به ويژه عراق و مصر به شورشي مبدل شد ، شورشيان به مدينه آمدند و خانة خليفه را در محاصره گرفتند و پس از چند روز محاصره ، با حمله اي خليفه را به قتل رساندند.
اين بار اصحاب را انتخابي جز علي بن ابي طالب (ع) به خلافت نبود و ديري نپاييد كه بناي آشتي ناپذير آن حضرت بر رعايت دقيق عدالت و سيرة رسول خدا (ص) ، آن هم در جامعه‌اي كه چندي به اشرافيت و زراندوزي خو گرفته بود ، موج مخالفتها را در پي آورد . اين مخالفان و در رأسشان طلحه و زبير و صحابي پيامبر ( ص) كه اينك خواهان جايگاهي در حكومت و امتيازاتي نسبت به ديگر مسلمانان بودند ، عايشه ، همسر پيامبر (ص) را نيز با خود همراه كردند و بر اميرالمؤمنين علي (ع) شوريدند و نبردي را پي نهادند كه نخستين جنگ داخلي در حوزة اسلامي به شمار مي‌رود و به جنگ جمل شهرت يافت.


حركت بعدي از سوي حكمران وقت شام ، معاويه بن ابي سفيان سازمان داده شد كه سالها بر شام حكومت كرده بود و اكنون جايگاه خود را در خطر مي‌ديد. او به دستاويز خونخواهي عثمان از بيعت با امام علي (ع) سرباز مي‌زد . اين بار نيز كار به نبرد انجاميد و اين نبرد طولاني كه به جنگ صفين شهرت يافت ، اگر چه نتيجه‌اي شايان براي معاويه به بار نياورد ، اما در پراكندگي صفوف مسلمانان و ايجاد گرايش سوم ، يعني خوارج تاثيري بسزا بر جاي نهاد. اكنون پس از متاركة جنگ

، از يك سو معاويه دعوي خلافت برداشته بود و از ديگر سو خوارج با اعتزال از اردوي امام علي (ع) ، در محلي به نام حرورا گرد آمده‌، عبدالله بن وهب راسبي را به امارت برداشتند . تا زماني كه خوارج به اعتراض بسنده مي كردند ، خليفة مسلمانان را با آنان ستيزي نبود و پياپي آنها را به اطاعت و صلح مي‌خواند‌؛ اما چون دست به آزار و قتل مردمان گشودند ، اميرالمؤمنين علي (ع) به سوي آنان لشكر كشيد و در جنگي موسوم به نهروان آنان را در هم كوبيد.


پس از فرو نشاندن تعرضات خوارج ، حضرت علي (ع) به جمع آوري نيرو براي يكسره كردن كار معاويه پرداخت ، اما در رمضان 40 ق ، در پي توطئه‌اي ، از ضربت شمشير عبدالرحمان بن ملجم مرادي زخم خورد ، و 3 روز بعد به شهادت رسيد. همراهان امام علي (ع) پس از شهادت آن حضرت‌، فرزند ارشد او امام حسن (ع) را به خلافت برداشتند ، اما خلافت چند ماهة آن حضرت كه سراسر به جنگ و درگيري سپري شد ، سرانجام در پي صلحي ميان وي و معاويه ، به پايان آمد و بدين ترتيب ، معاويه كه مدتها در كمين فرصت بود ، زمام حكومت را به دست گرفت و با موروثي كردن حكومت ، چهرة خلافت را دگرگون ساخت .


II . تعاليم و نهادهاي اساسي اسلام
اصول اعتقادي : اصول اعتقادي اسلام يعني ايمان و اعتقاد به توحيد ، نبوت و معاد. اين 3 اصل در واقع شالودة ديانت اسلام را تشكيل مي‌دهند، به گونه‌اي كه كلية گزاره‌هاي خبري و انشايي كه در اين آيين آمده ، معنا بخشي خود را وامدار يكي از اين اصلها يا هر سة آنهاست ، بدين قرار ، همة افرادي كه به دين اسلام گرويده‌اند ، با آنكه اختلاف نظرهاي بسيار چشمگير و گاه كاملاً متعارضي دربارة جزئيات و تفسير اين باورها دارند، اما همگي به اين اصلها معتقد و پاي بندند و ترديدي در اين ندارند كه : 1ـ خداوند تعالي آفرينندة جهان بوده و هست و در ذات ، صفات و افعال يگانه است و هيچ كس به هيچ وجه همكار و انباز او نيست]توحيد[ ؛ 2ـ حضرت محمد (ص) پيام آور و فرستادة خداست و به دنبال زنجيره‌اي از پيامبران و به عنوان واپسين آنها از سوي خداوند برگزيده شده است . قرآن كريم مجموعه‌اي از گفتارهاي خداوند است كه به او وحي گرديده است ]نبوت[؛ 3ـ معاد يا روز قيامت بي‌شك رخ خواهد داد و در پيشگاه محكمة الهي به خوب و بد كردارها و انگاشته هاي مردم رسيدگي خواهد شد و سرانجام ، نيكان به بهشت ، و بدكاران به دوزخ خواهند رفت .
اصطلاح « اصول اعتقادي » در قرآن نيامده است و در مجموعه هاي حديثي چون صحاح سته و بحار الانوار ـ با توجه به فهرستهايي كه از واژگان اين كتابها نوشته شده ـ اين اصطلاح به چشم نمي‌خورد . اين امر نشان مي‌دهد كه چنين تعبيري در دستگاههاي كلامي دهها سال پس از عصر پيامبر (ص) كه در صدد تبيين دين اسلام در يك دستگاه فكري منسجم بودند ، پديد آمده است . به هر روي ، اصطلاح اصول اعتقادي تعبير دقيقي از ماهيت دين و دينداري در اسلام است و دينداري بدون وجود هر يك از اين مفاهيم ، معناي خود را از دست مي‌دهد .


الف ـ خداشناسي : بر اساس آموزه هاي قرآن ، وجود خداوند پيدا و آشكار است . با اينكه قرآن آييني خدا محورانه را مطرح مي كند و در جاي جاي اين كتاب الهي از خدا و كارها و شئون او در تمام مظاهر جهان هستي سخن رفته است ، اما در كتاب شريف چيزي به عنوان « استدلال براي اثبات وجود خدا » به چشم نمي‌خورد. بدين سان ، هستي خداوند بي‌پرده نمايان است و هيچ ترديدي در آن نيست (‌ابراهيم / 14/ 10) . نشانه هاي او آنچنان جهان را پر كرده است كه اندكي تفكر و تدبير دربارة ساده‌ترين آفريده‌ها كافي است كه انسان غافل را به آفريننده رهنمون شود ( بقره‌/ 2/ 164 ؛ غاشيه / 88/ 17 ـ 22) . شناخت خداوند از درون انسانها سرچشمه مي‌گيرد ؛

يعني همانجايي كه خدا معرفت خويش را به گونه اي فطري در آن نهاده است ( هود / 11/ 51 ؛ روم / 30 / 30 ) . از اين گذشته ، تنها انسانها نيستند كه خدا را در مي‌يابند ، خدا براي هيچ آفريده اي ، چه جاندار و چه غير جاندار ناشناخته نيست ، چه ، آشكار بودن هر چيزي براي خودش وامدار آشكار كردن خداست . از طرفي همة آفريده ها زبان به تسبيح و تقديس او گشوده اند و تسبيح وقتي معنا مي يابد كه ستايش كننده ستايش شنونده را بشناسد ( نور / 24 / 35 ، 41 ؛ اسراء / 17 / 44) .


ترديدي نيست كه عربها پيش از اسلام به وجود مبدأي معتقد بودند كه آن را الله مي‌ناميدند و به گونه اي او را مي‌پرستيدند . به او سوگند مي خوردند ( انعام / 6/ 109 ؛ نحل / 16 / 38 ) ؛ او را بخشندة باران و به صورت عام بخشندة زندگي به همة جانداران روي زمين مي‌دانستند و به هنگام سختي و گرفتاري به او پناه مي‌بردند و ترديدي در قدرت آفريدگاري او نداشتند ( يونس / 10/22 : نحل / 16 / 53 ؛ عنكبوت / 29 / 61 ، 63 )؛ بدين سان به « توحيد ذاتي » و اينكه جهان تنها داراي يك مبدا است ، باور داشتند ، ولي اصطلاحاً « توحيد افعالي و صفاتي » را نمي‌پذيرفتند ، و از اين

جهت « مشرك» بودند ، به عبارت ديگر در كنار الله ، گاه به صورت انتزاعي و گاه در شكل بت ، به وجود خداياني معتقد بودند . رشتة طولاني خدايان بي‌شماري كه اعراب جاهلي مي‌پرستيدند ، موضوع كتاب الاصنام ابن كلبي است . هبل ، اساف و نائله از بتهاي مشهور بودند . قرآن از 8 بت به نامهاي لات ، عزي ، منات ، ود ، سواع ، يغوث ، و يعوق و نسر ياد مي كند . از قرار معلوم ، يغوث و يعوق در كنار خانة كعبه ، هبل بر بام آن ، و اساف و نائله در صفا و مروه قرار داشتند. در كنار اينان ، مشركان ديگري قرار داشتند و بر آن بودند كه الله فرزند دختر و پسر دارد . يا مثلاً مسيح پسر او ، يا حتي خود اوست و يا اينكه فرشتگان يا پاره‌اي از جنيان يا برخي قديسان فرزند خدا هستند ( مائده / 5/ 72 ـ 73 ؛ بقره / 2/ 116 ؛ يونس / 10 / 68) .


قرآن با تعبيرهاي گوناگون ، با عقايد شرك آميز و مخالف توحيد سخت مبارزه مي‌كند . درگيري قرآن با مشركان بر سر وحدت يا كثرت مبدا جهان هستي نيست ، چرا كه آنان باور داشتند كه او واحد است و شريكي ندارد . پيكار بنيادين بر سر اله به معناي پروردگار مورد پرستش بود. چه ، مشركان بر آن بودند كه تدبير عالم به موجوداتي شريف واگذار شده كه به خدا نزديكند و بايد آنان را پرستي

د تا براي پرستندگان خود نزد الله شفاعت كنند و آنان را به او نزديك نمايند . اله‌ها براي فرو دستان خود ، خدا بودند و الله، خداي خدايان و آفرينندة همه بود ( زخرف / 43/ 9 ، 87 ؛ زمر / 39 / 3/ ، 38 ) . قرآن با پافشاري و تأكيد ، پيوسته با شرك به جدال برخاسته است و در خلال داستانهاي پيامبران پيشين بيان مي كند كه همة آنان مبلغ همين معنا بوده اند . پيامبر اسلام ( ص) نيز به نوبة خود با حكمت ، پند و جدلهاي نيكو مشركان را به توحيد فرا مي‌خواند ، اما واكنش آنان چيزي جز استهزا ، آزار و فتنه جويي نبود. مشركان در آغاز كار چنان عرصه را بر پيامبر (ص) و يارانش تنگ كردند كه عده‌اي مجبور شدند مكه را رها كرده ، به حبشه بروند . بعدها نيز پيكارهاي خونيني ميان آنان و پيامبر (ص) رخ داد .


اسلام عنايت بسياري به ريشه كن ساختن چند گانه گرايي و بر انداختن اين باور باطل دارد . قرآن براي برطرف كردن هر گونه شبهه ، استدلالهاي گوناگوني براي بي‌پايه نشان دادن انديشة مشركان آورده است كه تنها به يك مورد اشاره مي شود : اگر براي عالم خداياني در كنار الله فرض شود ، همة اينها بايد ذاتاً مختلف بوده ، و از نظر حقيقت با هم تباين داشته باشند ؛ در نتيجه تدبيرشان هم با هم مباينت خواهد داشت . چون تدبيرها با هم نمي‌خواند ، موجب بر هم ريختن سامان و نظام گيتي مي‌شود . اما اين نظام جاري ، دستگاهي است كه اجزائش در رسيدن به يك غايت با هم همخواني دارند . پس در عالم ، يك تدبير و در نتيجه يك خدا بيش نيست ( انبياء / 21 / 22 ) .


قرآن همواره به توكل به الله ، اعتقاد به او ، پذيرفتن ولايت او ، دوستي يا دشمني در راه او و اخلاص عمل سفارش مي كند ، همچنين به پرهيز از تكيه كردن به غير او و دوري از اطمينان به اسباب ظاهري پند مي‌دهد ، از اين رو ، اگر كسي ذره‌اي استقلال و بي‌نيازي از خدا براي چيزي يا كسي قائل باشد ، مشرك به شمار مي‌آيد . بدين سان ، شرك مرتبه‌ها و درجه‌هايي دارد كه برخي آشكار و پاره اي پنهان است . يكي از موارد شرك پنهان ، غافل شدن از خدا و توجه به غير اوست كه هيچ كس جز مخلصان از اين شرك رهايي ندارد ( يوسف / 12 / 106) . شرك عملي نيز يكي از مرتبه هاي شرك است و وقتي مصداق مي يابد كه كسي عملش را نه براي ثواب الهي

، بلكه براي خشنودي خويش يا رسيدن به مال يا براي ستايش مردم انجام دهد. پيروي كردن از خواسته‌هاي هوس آلود نيز يكي ديگر از موارد اين شرك به شمار مي‌رود ( جاثيه / 45 /23 ) . از آنجا كه در برابر هر يك از مرتبه‌هاي شرك ، درجه‌اي از توحيد وجود دارد ، عالي‌ترين مرتبة توحيد اين است كه شخص هيچ گاه از ياد خدا غافل نماند . توحيد عملي نيز بدين معناست كه انسان كارهاي پسنديده را تنها براي خشنودي خدا و ثواب اخروي انجام دهد .


يكي ديگر از بحثهاي متعلق به توحيد ، مسألة اسماء و صفات باري تعالي است كه اختلاف نظرها و مشاجره‌هاي دامنه‌داري دربارة آن وجود دارد. در همة اسمها اين اشكال هست كه ساخته و پرداختة زبانهاي انسانها هستند و آنان آنها را براي مصداقهايي كه در خودشان ديده‌اند ، وضع كرده‌اند ، مصداقهايي كه از شائبة نياز و كاستي مبرا نيستند . جنبه هاي نياز و كاستي را از برخي اسمها مانند جسم ، رنگ و مقدار نمي‌توان زدود ، اما برخي از آنها را چون دانش ، زندگي و توانايي ، مي‌توان جداي از اين جهتها در نظر گرفت ؛ بدين قرار كه دانش در انسانها به معناي احاطه پيدا كردن به چيزي از راه بر گرفتن صورت آن از خارج با ابزارهاي مادي است ؛ قدرت در انسانها به

معناي انجام دادن كارها با ابزارهاي مادي موجود در عضله‌هاست ؛ زندگي در انسانها ، يعني اينكه آنان به گونه‌اي باشند كه ابزارهاي دانايي و توانايي را به كار گيرند . وصف خدا به اين معناهاي وصفي درست نيست . اما اگر اين معناها از ويژگيهاي مادي تجريد شود و دانش را به معناي احاطه به چيزها ، توانايي را به معناي منشأ بودن براي به وجود آوردن چيزها ، و زندگي را به معناي دارا بودن دانش و توانايي تعبير كنيم ،‌در اين صورت وصف كردن باري تعالي به اين صفتها ناروا نيست . از سوي ديگر ، عقل و نقل بر اين دلالت دارند كه همة وصفهاي كمالي از آنِ اوست و اوست كه در واقع اين صفتها را به ديگران افاضه مي كند . پس خداوند ، عالم ، قادر ، حي ، سميع ، بصير و . .

. است ، اما نه چون انسانها ، بلكه به گونه‌اي كه لايق ساحت مقدسش باشد . نتيجه اينكه پاره‌اي از صفتهاي الهي مانند وصفهاي ياد شده ، معنايي ثبوتي افاده مي كنند و بر معناي كمال اشتمال دارند . برخي نيز معني سلبي دارند ، مانند سبوح و قدوس كه براي تنزيه خدا از شائبه‌هاي كاستي و نياز به كار مي‌رود . از اين روست كه صفتهاي خدا را به ثبوتي و سلبي تقسيم كرده‌اند . همچنين اسماء و صفات باري به ذاتي و فعلي تقسيم شده‌اند : صفات ذاتي مانند حيات ، قدرت و علم به ذات است كه همگي عين ذاتند ؛ صفتهاي فعلي چون خلق و رزق به گونه‌اي هستند كه در تحققشان اقتضا دارند كه قبلاً ذات مفروض واقع شود . بدين قرار، اينها زايد بر ذاتند به معناي اينكه از مقام فعل الهي انتزاع مي‌شوند.


ب ـ جهان شناسي : جهان هستي تنها به جهان محسوس محدود و منحصر نيست و گسترة آن بسيار پهن‌تر از جهان ديدنيهاست . قرآن جهان محسوس را « شهادت » مي‌خواند و آن را در برابر « غيب » مي نهد ( رعد / 13 / 9 ) . اهميت ايمان به غيب در آموزه‌هاي قرآني چندان است كه همدوش با گزاردن نماز ، ايمان به وحي و آخرت ، از ويژگيهاي پرهيزگاران شمرده شده است ( بقره / 2/ 3ـ 4 ) . طبعاً انكار غيب يكسره موجب انكار دين و فرو افتادن به ورطة الحاد مي گردد . غيب بر خلاف شهادت به معناي اموري است كه حس به آن دسترسي ندارد ، مانند خدا و وحي . گنجينه هاي غيب و كليدهاي آن را كسي جز خدا نمي داند و آگاهي از غيب تنها به خدا منحصر است ( انعام / 6/ 59 ) . دانستن وقت قيامت از زمرة آن دسته از امور غيبي است كه حتي پيامبر (ص) نيز به فرمان خدا بايد صراحتاً اعلام كند كه از آن بي‌اطلاع است ( اعراف /7 / 187 ـ 188‌)‌.


طبق جهان شناسي اسلام ، موجوداتي در جهان به نام ملك ( = فرشته ) وجود دارند . قرآن بارها و بارها از فرشتگان سخن گفته ، اما جز در دو مورد ، يعني جبرئيل و ميكائيل از هيچ يك نام نبرده ، و دربارة ديگران تنها وصفي از آنها به دست داده است ، مثل ملك الموت ( سجده / 32 / 11 ) ، كراماً كاتبين ( انفطار / 82 / 11 ) و سفره كرام ( عبس / 80/15 ـ 16 ) . اينان آفريده هايي والا مقامند كه ميان خداوند و عالم مشهود نقش ميانجي دارند . هيچ رويداد كوچك و بزرگي در عالم نيست ، مگر آنكه آنان عهده دار صورت پذيرفتن آنند . البته هيچ كاري جز اجراي دستورهاي الهي ندارند ( تحريم / 66/ 6) . فرشتگان بندگان گرامي خدا هستند و هيچ گاه از فرمان او سر

نمي‌پيچند ( انبياء / 21/ 26 ـ 27 ) . فرشتگان داراي بالهاي دو گانه ، سه گانه يا چهارگانه‌اند ( فاطر / 35 / 1 ) كه با آنها مي توانند از آسمان به زمين و برعكس از هر جايي به جاي ديگر رفت و آمد كنند . در برخي روايتها چنين آمده كه بن ماية آفرينششان از نور بوده است و برخي ديگر از احاديث اوصاف حيرت انگيزي از بزرگي ، شمار بسيار و پيچيدگي آفرينش آنان به دست داده‌اند.
فرشتگان با توجه به شمار بسيارشان ، هر يك در مرتبه‌اي قرار دارند و مرتبه ها داراي درجه هاي

بالا و پايين است . به عبارت ديگر برخي از آنان دستور مي‌دهند و برخي فرمان مي‌برند ( صافات / 37 / 164 ؛ تكوير / 81 / 19 ـ 21 ) . فرشتگان كارها و وظايف مختلفي بر عهده دارند . مثلاً رقيب و عتيد بر انسان موكلند و كردار و گفتار وي را ثبت و ضبط مي كنند ( ق / 50 / 17 ـ 18) . برخي از آنان روز قيامت در زمرة كسانيند كه در حق گنهكاران شفاعت مي كنند ( انبياء / 21/ 28 ) . پاره‌اي ديگر كه بسيار نيرومند و دل سخت هستند ، در روز قيامت به عذاب دادن انسانهاي ناسپاس و بدكار مي‌پردازند (‌تحريم / 66/ 6 ) . برخي از مفسران بر آنند كه فرشتگان از ماده‌اي جسماني كه دستخوش نيستي ، تباهي و دگرگوني باشد ، آفريده نشده‌اند . آن دسته از احاديث را كه در باب صورت و شكل داشتن فرشتگان وارد شده ، چنين تفسير كرده اند كه اين شكلها صرفاً تمثلهايي است كه بر پيامبر نمود مي‌كرده است و خود آنان جسماني نيستند.


جن نيز يكي ديگر از موجوداتي است كه ناديدني ، و از حواس ما پوشيده است . ريشة اين واژه با اين ويژگي بي‌ارتباط نيست. بن ماية آفرينش اينان آتش است . ( حجر / 15/ 27 ؛ الرحمن / 55/ 15 ) . قرآن در سوره هاي مختلف از جن ياد مي كند و از كارهاي شگفت آور و سرعت حركت آنان سخن مي ‌گويد ( نمل / 27 / 39 ) . جنيان ويژگيهايي مانند انسانها چون احساس و اراده دارند ، زن و مردند ( جن / 72 / 1، 6 ) ؛ مكلفند و از اين رو ، مؤمن و كافر ،و صالح و طالح دارند ( جن / 72/ 11 ، 14 ) ؛ همچنين محكوم به زندگي و مرگ ، و داراي حشر و قيامتند ( جن / 72 / 15 ـ 16 ) .


شيطانها از انواع مهم جن هستند . واژة شيطان به عنوان اسم عام بر هر فرد متكبر و سركش از جن و انسان و حيوان ، خاصه هر موجود فوق طبيعي و منشا شر اطلاق مي‌شود . به عنوان اسم خاص ، شيطان يا ابليس فرشته اي است كه در زمرة جنيان ، و داراي فرزند و قبيله است ( كهف / 18 / 50 ) .او كه زماني همدوش با فرشتگان از مقربان درگاه بوده، از فرمان خدا در سجده به آدم سرپيچي مي كند ، چون خود را آفريده شده از آتش و برتر از آدم خاكي مي داند ( بقره / 2/ 34 ؛ص / 38 / 75 ـ 76 ) . سرانجام ، شيطان از زمرة فرشتگان رانده ، و ملعون مي شود و لقب رجيم مي‌يابد . سپس از خدا مهلت مي‌خواهد تا عذاب او را به قيامت افكند ، و چون درخواستش پذيرفته مي‌شود ، به خدا مي گويد كه قسم به عزتت همة بندگان تو را گمراه خواهم كرد ( ص / 38 / 77ـ 83 ) . بدين سان ، شيطان دشمن قسم خوردة انسانهاست و همو موجب شد تا آدم و حوا فريب بخورند و از بهشت رانده گردند ( بقره / 2/ 36 ) . با اينهمه ، شيطان نمي تواند انسانها را به زشتكاري وا دارد ، بلكه تنها آنان را به بدي مي‌خواند و خود انسانها هستند كه در قيامت بايد پاسخگوي بد كاريهايشان باشند ( ابراهيم / 14 / 22 ) .

 


آنچه از آيه هاي قرآن در زمينة آفرينش آسمان و زمين بر مي‌آيد ، اين است كه آفرينش آن دو از عدم محض نبوده ، بلكه پيش از اين شكل ظاهري ، ماده‌اي انباشته و متراكم بوده كه از اجزاء آن در دو روز يا دو برهه از زمان گسترش يافته ، و زمين كنوني به وجود آمده است . بن ماية آفرينش آسمانها دود است كه آن نيز گشوده و باز شده ، و در دو برهه به صورت 7 آسمان در آمده است . در ميان اين آسمانها ، آسمان دنيا همين جهان پر ستارة بالاي سر ماست . قرآن از 6 آسمان ديگر چيزي نگفته است . برخي آيه‌ها گوياي اين امر هستند كه آسمان جايگاه فرشتگان است و درهايي دارد كه به روي كافران بسته است و اشياء و روزيها را از آنجا فرو مي‌فرستند.

 


ج ـ نبوت : واژة نبي از « نبأ» گرفته شده است و به اين دليل پيامبر را نبي ناميده‌اند كه او از غيب خبر مي‌دهد . قرآن اين ادراك و دريافت غيبي را « وحي » ، و دريافت كننده را نبي و يا رسول مي‌خواند . وحي عبارت است از يك نوع سخن گفتن خدا با انسان كه نبوت بر آن متوقف است ( نساء / 4/ 163 ) . غرض از وحي بيم دادن به مردم ، خاصه بيم دادن دربارة روز قيامت است .

چه اگر در مورد روز قيامت انذار نمي‌دادند، هيچ دعوت ديني ثمر بخش نبود ( شوري / 42 / 7 ) . وحي يا شعور باطني پيامبران هرگز دستخوش دگرگوني و فساد نمي‌شود و از اين روست كه پيامبران همگي معصومند . عصمت بر 3 گونه است : عصمت از خطا و دريافت وحي ، عصمت از خطا در رساندن پيام وحي ، و عصمت از گناه ، يعني امري كه موجب هتك حرمت بندگي و سرپيچي از فرمان الهي باشد . به هر حال ، در انسان معصوم چيزي وجود دارد كه وي را از افتادن در امور ناروا چون خطا و گناه حفظ مي كند.


ويژگي ديگر پيامبران آوردن معجزه است . به عبارت ديگر ، قرآن از رويدادهايي سخن مي‌گويد كه با جريان مشهود در عالم طبيعت ناآشناست . اينها همان معجزه‌هايي است كه قرآن به پيامبراني چون نوح ، هود ، صالح ، ابراهيم ، لوط . داوود ، سليمان ، موسي ، عيسي و محمد (ص) نسبت مي دهد. ميان پيامبران درجه‌هايي وجود دارد : « رسول » كسي است كه فرشتة وحي بر او نازل مي‌شود و او فرشته را مي‌بيند و با او سخن مي‌گويد ، اما « نبي » فرشته را در خواب مي‌بيند و خدا در خواب به او وحي مي‌كند. از اين ميان ، پيامبران اولوالعزم ـ نوح ، ابراهيم ، موسي ، عيسي و محمد ( ص ) ـ از برتري ويژه‌اي برخوردارند . هر يك از اين 5 تن ، داراي شريعت و كتابند ( احقاف / 46 / 35 ؛ احزاب / 33 / 7 ؛ شوري / 42 / 13 ؛ علي / 78 / 19‌؛ مائده / 5/ 51 ) . اما پيامبر

اسلام حضرت محمد (ص) در ميان همة پيامبران ، برجستگي چشمگيري دارد . آية 157 از سورة اعراف (7) به 5 ويژگي از پيامبري ايشان اشاره مي‌كند . او رسول ، نبي و امي بود . انسانها را به نيكي مي‌خواند و از بدي باز مي‌داشت . قيد و بندهايي كه مانع رسيدن مردم به كارهاي خوب بود ، از ميان برداشت . با دين و كتابي كه براي مردم آورد ، در پيكرة امر به معروف و نهي از منكر روح زندگي دميد و اين قالب را از حد يك دعوت خشك به مرتبة جهاد مالي و جاني در راه خدا رساند . اسلام تنها ديني است كه همة امور متعلق به زندگي انسانها را بررسي ، و آنها را به دو دستة پاكيها و ناپاكيها تقسيم كرده است . دستة اول را حلال ، و بخش دوم را حرام خوانده است . اسلام ديني است كه همة دستورهاي سخت و توان فرسايي را كه پيش از آن بر اهل كتاب خاصه يهوديان وضع شده بود ، نسخ كرد.


يكي ديگر از ويژگيهاي پيامبر اسلام (ص ) اين است كه او خاتم الانبياء و دين اسلام خاتم اديان است ( احزاب / 33/ 40 ) و اين بدان معناست كه اين دين هرگز نسخ نشده ، و شريعتش هميشه پايدار است و كمال فردي و اجتماعي انسان تنها همين اندازه‌اي است كه قرآن بيان داشته ، و به صورت قانون شريعت وضع كرده است. اما معجزة زنده و هميشگي پيامبر كتاب كريم قرآن است . قرآن اصيل‌ترين مدرك آيين اسلام است كه بر اساسي‌ترين مايه‌هاي اين دين ،

يعني اصول عقايد و عقايدي كه به نوعي متفرع از آنهاست ، اشتمال دارد ؛ نيز راه و رسم اخلاق پسنديده و كليات قوانين ديني و شرعي را بيان مي‌كند و به گفتة خودش ( اسراء / 17/ 9 ) به آييني فرا مي‌خواند كه بهتر از هر آيين ديگر ، بشريت را راهنمايي مي‌كند . با اينكه دين اسلام دستخوش اختلافهاي داخلي و انشعابهاي مذهبي بسيار شده ، هيچ مسلماني در اعتبار و تقديس قرآن ترديد ندارد و براي اثبات هر مدعايي در اسلام مي توان از آن به عنوان معتبرترين سند استفاده كرد .


نزول قرآن به دو صورت واقع شده است ؛ دفعي و تدريجي . در اين كتاب هر جا سخن از « انزال » رفته ، منظور نزول دفعي ، و هر جا كه « تنزيل» آمده ، مراد نزول تدريجي است‌. نزول دفعي شايد بدين معنا باشد كه قرآن كه در 23 سال بر پيامبر ( ص ) نازل گشت . بر حقيقتي غيبي استوار است و در واقع آن حقيقت بوده كه به يك بار بر ايشان فرود آمده است ( دخان / 44/ 2 ؛ بقره / 2/ 185 ؛ قدر / 97 / 1) .


يكي ديگر از مباحث مربوط به قرآن مساله عدم تحريف آن است . بنابر عقيدة مسلمانان ، در قرآن هيچ تحريفي صورت نگرفته ، و قرآني كه اكنون در دست است ، همان است كه كاتبان وحي از زبان پيامبر ( ص ) شنيده و نوشته‌اند ( نك : حجر / 15 / 9 ؛ فصلت / 41 42 ) .
يكي ديگر از ويژگيهاي قرآن اين است كه داراي ظاهر و باطن است . از آنجا كه اسلام هيچ گونه محروميت از تعليمات مذهبي را براي هيچ كس نمي‌پسندد ( آل عمران / 3/ 195‌؛ حجرات / 49 / 13 ) ، قرآن آموزه‌هاي خود را با زبان سادة همه كس فهم بيان كرده است‌. كاربرد اين روش طبعاً

اين پيامد را به دنبال دارد كه ظاهر جمله‌ها مطالبي از سنخ محسوسات القاء كند و معنويات در پشت ظواهر قرار گرفته خود را به فرا خور حال به فهمهاي مختلف نمايان سازد . پيامد ديگر اين سبك اين است كه بيانهاي قرآن نسبت به بطنهايي كه دارد جنبة مَثَل به خود مي‌گيرد . يعني مثلهايي است كه براي نزديك ساختن معارف الهي به فهمها زده شده است ( اسراء / 17 / 89 ؛ عنكبوت / 29 / 43) .


يكي ديگر از جنبه هاي قرآن اين است كه محكم و متشابه دارد . متشابه آيه‌اي است كه در افادة مدلول خود استقلال ندارد و به واسطة باز گرداندنش به محكم روشن خواهد شد. در واقع همة آيه‌هاي قرآن هم محكمند و هم متشابه ( هود / 11/ 1 ؛ زمر / 39 / 23 ؛ آل عمران / 3/ 7 ) . از برخي احاديث چنين بر مي‌آيد كه محكم ، و متشابه نسبي است ؛ يعني بسا كه آيه‌اي نسبت به كسي محكم ، و نسبت به ديگري متشابه باشد. ديگر ويژگي قرآن اين است كه تأويل و تنزيل دارد . مراد از تأويل ، آن امري است كه قرآن به سوي آن بر مي‌گردد و مقصود از تنزيل ، معني روشن و لفظ به لفظ آيه است‌. آية 53 سورة اعراف ( 7) مي گويد كه همة قرآن داراي تأويل است .


د ـ معاد ‍: اعتقاد به معاد يكي از مباني قوام بخش دين اسلام است و يكي از ركنهاي مهم آن به شمار مي‌رود . انكار معاد مستلزم انكار امر و نهي ، وعد و وعيد ، نبوت و وحي است و يكسره موجب انكار و باطل انگاشتن دين الهي مي‌گردد . بيش از يك چهارم آيه‌هاي قرآن به گونه هاي مختلف به معاد مربوط مي‌شود ؛ در پاره‌اي از آيه‌ها، وقتي از اوصاف كافران سخن به ميان مي‌آيد ، با اينكه چه بسا آنان به توحيد و نبوت معتقد نبودند ، تنها به اين امر بسنده مي‌شود كه اينان به آخرت باور ندارند ( اسراء / 17 / 10 )‌. اين امر نشان مي‌دهد كه اگر كسي معاد را منكر شود ، هر چند به وحدانيت خدا و به ديگر اصول هم ايمان داشته باشد ، ديگر براي دين اعتباري باقي

نمي‌ماند . براي همين است كه آية 26 سورة ص ( 38 ) ، فراموشي روز حساب را اساس گمراهي خوانده است. همچنين اعمال صالح شخص مسلمان وقتي به نتيجه مي‌رسد كه او به آخرت يقين داشته باشد . چه ، اگر كسي به اين امر باور نداشته باشد ، همة كردارهاي نيكش بي‌نتيجه و بيهوده مي‌گردند ( نمل / 27 / 53 ؛ اعراف / 7 / 147 ) . اجل و مرگ نخستين مرحله براي راه يابي به جهان آخرت و معاد است . اجل انسان همان زماني است كه زندگيش پايان مي‌يابد . انسان به هنگام مرگ معدوم نمي‌شود‌، بلكه از جهان دنيوي به جهان ديگر انتقال مي‌يابد . مرگ هنگام بازگشت به سوي خداست و كيفيت آن چنين است كه خداوند يا فرشتگان نفس ( روح ) را به طور كامل از جسم گرفته ، آن را نگه مي‌دارند ( زمر / 39 / 42 ؛ سجده / 32 / 11 ؛ انعام / 16 / 61 ) .


انسان پس از مرگ زندگي نويني را در عالم برزخ آغاز مي كند و اين عالم مرحله‌اي است كه انسان پس از مرگ تا قيامت آن را طي مي كند ( مؤمنون / 23 / 100 ) . برخي آيه‌ها گوياي اين امرند كه انسانها در برزخ بر حسب سعادت يا شقاوتي كه حاصل كردارشان در دنيا بوده ، در معرض نعمت يا عذاب برزخي قرار مي‌گيرند ( هود / 11/ 105 ـ 108 ؛ مؤمن / 40 / 46 ؛ آل عمران / 3/ 169 ـ‌170 ) . اما قيامت با نفخ صور آغاز مي‌گردد . صور دو نوع صيحه دارد : ميراننده و زنده كننده

. وقتي بار نخست در صور مي‌دمند ، همة زمينيان و آسمانيان ( فرشتگان ) ، جز عده‌اي خاص ، از هوش مي‌روند ( زمر / 39 / 68 ) . به دنبال همين صيحه است كه نشأت دنيا در هم پيچيده مي‌شود ، آسمان و زمين تكه تكه مي شود و دنيا و اهلش نابود مي‌گردد ( حاقه / 69 / 13ـ 15) . بدين سان ، بر پا شدن قيامت با رويدادهايي بزرگ و مهيب همراه است : تاريك شدن خورشيد و ستارگان‌، شكافتن زمين بر اثر زمين لرزه و از هم پاشيدن كوهها . اين امور در روايتها به عنوان اشراط الساعه معرفي شده اند . اساساً در روز قيامت نظام جهان دستخوش دگرگوني مي گردد و نظام نويني در جهان بر پا مي شود . از قرآن و احاديث چنين بر مي‌آيد كه همة شئون نظام

زندگي در آخرت با آنچه در دنياست، تفاوت دارد . به هر حال ، وقتي دوباره در صور مي ‌دمند ، انسانها از گور بر مي‌خيزند ( يس / 36 / 48 ـ 52‌) و گروه گروه به سوي خدا مي‌شتابند ( يس / 36 / 51 ) . آنگاه منتظر و مبهوت مي‌مانند تا چه حادثه اي رخ خواهد داد ( زمر / 39 / 68 ) . در اينجا همة سببها باطل خواهد شد : نه داراييها ( حاقه / 69 / 28 ) ، نه خويشاوندي ( عبس / 80 / 34 ) ، نه رفاقت ( دخان / 44/ 41 ) و خلاصه هيچ دستاويزي از اين دست ( شوري / 42 / 47 ) به كار نمي‌آيد . حجابها برطرف گرديده ، غيب و شهادت يكي مي‌شود ( ق / 50 / 22 ؛ طارق / 86 / 9 ؛ مؤمن / 40 / 16 ) .


بايد دانست كه بر خلاف پندار كساني كه معتقدند صرفاً روح انسان در عرصة محشر حاضر مي‌شود ، بسياري از آيه‌ها و روايتها تصريح مي‌كنند كه انسان با بدن خويش در صحنة قيامت حضور پيدا مي‌كند ( نك : انفطار / 82 / 4/ ؛ حج / 22/ 7 ) . آيه هاي 8 و 9 سورة اعراف ( 7 ) به صراحت بيان مي‌كنند كه در روز قيامت اعمال انسانها وزن مي‌شود و نيكيها سنگين و بديها سبكند . دليل اين امر شايد ماندگاري نيكيها و ناپايداري بديها باشد ( رعد / 13/ 17 ) . آنچه اين اعمال به وسيلة آن وزن مي‌شود ، ترازوي عدل الهي است ( انبياء / 21/ 47 ) . بديهي است آنانكه در ترازوي عدل كردارهايشان سنگين باشد ، رستگار گرديده ، به بهشت مي‌روند و آنانكه اعمالشان سبك باشد، به آتش گرفتار مي‌شوند ( مؤمنون / 23 / 102 ـ 106 ) .


بر اساس آيه هاي 13 و 14 سورة اسراء (17 ) همة اعمال انسان در كتابي ثبت شده ، و به گردنش آويخته است . رسيدگي به كار هر كس بر پاية نامة اعمالش صورت مي‌گيرد . به عبارت ديگر آنچه موجب نيك بختي يا بد عاقبتي انسان مي‌شود ، همراه خود اوست و هرگز از او جدا نمي‌شود . اين كتاب در واقع همان كرده‌هاي انسان است كه خداوند آن را در روز قيامت مي‌گشايد و به او نشان مي‌دهد . اين كتاب مانند كتابهاي دنيوي نيست و ويژگيهايي دارد ، از جمله ، حقيقت اعمالي را كه او در دنيا انجام داده ، در بر دارد و از ثبت هيچ عمل ريز و درشت در آن فروگذار نشده است . بدين قرار در محكمة الهي عملها در برابر چشم انسان مجسم مي‌شوند ؛ چه ، هيچ حجتي بالاتر از مشاهدة عيني نيست و اين امر راههاي عذر و انكار را مي بندد ( كهف / 18 / 49 ؛ آل عمران / 3/ 30) .


« صراط » يكي ديگر از مراحل قيامت است . منظور از صراط راهي است كه بر روي جهنم يا داخل آن كشيده شده است ( نساء / 4/ 168 ـ 169 : صافات / 37 / 22ـ 25 ) . اين راه بر سر تا سر جنهم امتداد دارد و همة انسانها از خوب و بد از آن مي‌گذرند ( مريم / 19 / 68 ـ 72 ) . البته خداوند پرهيزگاران را نجات مي‌دهد و گناهكاران را به جهنم مي‌فرستد . ناگفته نماند كه اين طور نيست كه همة گنهكاران به دوزخ بروند ، يا همة دوزخيان تا ابد در آنجا بمانند . در واپسين مرحله در حق گنهكاران شفاعت مي‌كنند . اين شفاعت كه توسط پيامبران و فرشتگان صورت مي‌گيرد ،

به هر روي همة انسانها در دوزخ يا بهشت جز جزاي اعمال گذشته شان نمي‌بينند ( يس / 36 / 54 ) ، بهشت در قرآن با تمثيل و تشبيه وصف شده است ( رعد / 13/ 35 ؛ محمد / 47 / 19 ) و با آنچه از نظر انسان ارزش و اعتبار دارد ، موافق است ، يعني با كرامت ، شرافت ، فضيلت ، جمال ، لذتهاي حسي و همنشيني با خوبان و خوبرويان. جهنم با صفاتي معرفي شده است كه منفور طبع انسانهاست ، مانند سوختن در آتش ، ماندن ميان مرگ و زندگي ( طه / 20 / 74 ) ، آشاميدن آب جوش و خوردن از ميوة ناگوار و ناخوشايند زقوم ( دخان / 44/ 43‌)‌.

 

عبادات و آداب ديني : با توجه به اينكه اساسي‌ترين نهاد در اسلام و ديگر مذاهب آسماني ، توحيد است ـ گر چه در ديگر اديان آسماني ، همچنين در برخي از فرق و مذاهب اسلامي تحريفهايي راه يافته ، و كار از سويي به غلو و افراط ، و از سويي ديگر به اهمال و تفريط كشيده شده است ـ در اسلام هر چه شخص را به توحيد و اطاعت مطلق از اوامر و نواهي راهنمايي كند ، پسنديده ، و هر چه منجر به انكار توحيد و لوازم آن يا ايجاد خلل در آن شود ، ناپسند شمرده شده است .


يكي از مراحل توحيد ، توحيد در عبادت است ، يعني پس از اعتراف قلبي و اقرار به شهادتين بايد « عمل به اركان » را مكمل و متمم موحد بودن شمرد . عبادت كه اجراي دستورهاي الهي است ، بايد به قصد تقرب به خداوند صورت گيرد و بالاترين سرّ و راز عبادت همين تعبد است ، انكار نمي‌توان كرد كه در عبادت رازها و اسراري نهفته است كه بايد براي پي بردن به آنها ، افزون بر بهره‌جويي از قرآن كريم ، از اخبار و احاديث نيز بهره جست ؛ ولي گاه در منابع تأويلاتي نامستند ، ناشي از سليقه هاي شخصي و ديدگاههاي فرقه‌اي نيز مطرح شده است .


عبادات بخشي مهم از مجموعة اعمال و رفتاري را تشكيل مي‌دهند كه در فرهنگ اسلامي با عنوان « فروع دين » شناخته شده است . در كنار مجموعة اعتقادي « اصول دين » ، فروع دين ناظر بر جنبه‌هاي عملي ديانت اسلام است . در آموزشهاي معمول ميان شيعة امامي در شمارش اين فروع نماز ، روزه ، زكات ، خمس ، حج ، جهاد ، امر به معروف ، نهي از منكر ، تولي و تبّري جاي دارد ، اما نزد مذاهب اهل سنت برخي از اين فروع چندان توسعه نيافته ، و بر آنها تأكيد نشده است .


در بررسي تحليلي عبادات و آداب ديني در اسلام ، به سختي‌ مي‌توان عملي را نشان داد كه داراي جنبة فردي محض ، بدون برخورداري از جنبه هاي اجتماعي بوده باشد ، ولي در نگرش نسبي برخي از فروع دين يعني نماز ، روزه و حج بيشتر در طيفي عبادي جاي مي‌گيرند ، در حالي كه دسته‌اي ديگر از جمله زكات ، خمس و جهاد از جنبة قوي اقتصادي و اجتماعي برخورداند . حتي در ميان نماز ، روزه و حج ، از نظر زماني ويژگيهايي متمايز ديده مي‌شود . نماز فريضه‌اي روزانه است ، روزه عبادتي موسمي و يك ماه در سال است و حج فريضه‌اي است كه فقط براي يك بار در عمر انسان واجب مي‌شود و در مجموع به جاي آوردن اين اعمال لازمة مسلمان بودن ، و از ضروريات بقا و دوام عزت امت اسلامي است .


نماز : در دين اسلام ، نخستين و مهم‌ترين وظيفة عبادي براي هر فرد مكلف به جاي آوردن نماز است كه 5 نوبت در روز يادآور ايمان و عقيدة فرد مسلمان ، و وسيله‌اي براي فراهم آوردن نيروهاي دروني و معنوي براي اتصال به مبدا جهان ، يعني خداوند است . با نماز بايد خداي را ستود و براي رفع مشكلات و گرفتاريهاي بشري از نماز ياري جست و بدان استعانت كرد و آية شريفة « و استعينوا بالصبر و الصلوه » ( بقره /2/45 ) را راهنماي خويش قرار داد . نماز ، نمازگزار را از تبهكاري باز مي‌دارد ( عنكبوت /29/35‌) ، چه حكمتي از اين بالاتر كه شخص و جامعه از فساد منزه شوند و ماية ريشه‌كن شدن تبهكاري و آثار سوء مترتب بر آن فراهم گردد .


توجه به اين نكته لازم است كه گزاردن نماز اختصاص به مسلمانان ندارد ، بلكه در تمامي شرايع و اديان الهي ـ در هر يك به نحوي خاص ـ به نماز توجه شده ، و بدين وسيله ارتباط بنده با پروردگار برقرار شده است. قرآن مجيد از زبان ابراهيم ( ع) خواستة او را چنين بازگو مي‌كند : پروردگارا مرا و ذرية مرا از برپاي دارندگان نماز قرار ده ( ابراهيم /14/40) و دربارة اسماعيل ( ع) آمده است كه

اهل خود را به نماز و زكات امر مي‌كرد (‌مريم / 19/55) و خداوند به مريم (ع) چنين دستور مي‌دهد : براي ياد من اقامة نماز كن (‌آل عمران /3/43 ) و از زبان عيسي (ع) بازگو مي‌فرمايد : خداوند مرا به اقامة نماز و پرداخت زكات ، تا زنده هستم ، دستور داد ( مريم /19/31 ) و خداوند در ميثاقي كه از بني‌اسرائيل گرفت و وظايفي كه براي ايشان تعيين كرد ، يكي هم اقامة نماز و ايتاء زكات بود ( بقره /2/83 ) ، و به پيامبرش حضرت محمد (ص) مي‌فرمايد : اهل خود را به نماز امر كن ( طه / 20 / 132 ) ، باز مي‌فرمايد : انجام دادن كارهاي نيكو و اقامة نماز را به ايشان [ پيامبران ] وحي كرديم ( انبياء /21/73 ) .


نمازهاي واجب اينهاست : نمازهاي يوميه ( روزانه ) ، در صورت تحقق شرايط نماز جمعه و نماز عيدين ، نماز آيات كه به هنگام كسوف ، خسوف و زلزله و هر چه باعث هول و هراس عمومي گردد ، خوانده مي‌شود ، نماز طواف و نماز ميت و نمازهايي كه از طريق نذر و عهد و سوگند بر مكلف واجب شده باشد .


نمازهاي يوميه : نمازهاي يوميه ( 17 ركعت ) ، به عنوان مصداق اجلاي نماز واجب ، بايد در 5 نوبت خوانده شوند كه از آن ميان ، نماز صبح دو ركعت ، نماز مغرب 3 ركعت و نمازهاي ديگر 3 نوبت ( ظهر ، عصر و شام ) هر يك 4 ركعت است .


طهارت و نماز : نخستين مقدمة گزاردن نماز ، مراعات طهارت است ، ولي مراد از آن طهارت شرعي ناشي از وضو و غسل و تيمم است . وضو و غسل واجب براي به جاي آوردن نماز واجب ، و نيز براي طواف واجب يا مس قرآن ، و طهارت مندوب براي برخي عبادات مندوب است . طهارت اعم از وضو ، غسل و تيمم براي رفع پليدي و ناپاكي معنوي است كه در اصطلاح شرعي حدث ناميده مي‌شود ؛ از آن ميان آنچه وضو يا طهارت صغري را ايجاب نمايد ، حدث اصغر ، و آنچه غسل يا طهارت كبري را ايجاب كند‌، حدث اكبر خوانده مي‌شود . موجبات وضو يا نقايض آن تخلّي و خواب و برخي عوامل ديگر است كه به نحوي به اين دو مقوله ملحق مي‌گردند ، اما آنچ


آب در شريعت اسلام برترين پاك كننده‌هاست و در قرآن كريم « طهور » خوانده شده است ( فرقان / 25/ 48 ) و اصل در رفع حدث ، چه در وضو و چه در غسل ، تطهير با آب است . در نبودن آب يا لازم بودن آن براي امري مهم‌تر از قبيل حفظ تن از هلاك ، يا در دسترس نبودن آب و ضيق وقت ، نيازمند طهارت بايد به عنوان بدل از وضو يا غسل ، تيمم كند كه طهارت به « صعيد» ( زمين ) است . در وضو و غسل پاكيزگي ظاهري هم مشهود است ، ولي در تيمم فقط اطاعت متعبدانه از دستور الهي و اجابت منظور شارع است ؛ در اين باره بايد به حديثي نبوي اشاره كرد كه « پروردگار و خالق آب و زمين يكي است ».


بجز مرتفع ساختن ناپاكي معنوي يا حدث ، نمازگزار بايد از گونه‌اي ديگر از ناپاكي نيز پرهيز نمايد كه ناپاكي ظاهر است و در اصطلاح فقيهان « خبث» خوانده مي‌شود . مصاديق خبث كه اجسامي پليدند ، در فقه با عنوان « نجس » شناخته مي‌شوند و در تماس مرطوب با اشياء پاك ، آنها را آلوده يا به اصطلاح « متنجس» مي‌سازند . در نماز و برخي ديگر از عبادات ، فرد مكلف موظف است كه اين پليديهاي مادي ، چه نجس و چه متنجس را از بدن ، لباس و سجده‌گاه خود دور سازد . طهارت از حدث يا طهارت معنوي به عنوان مقدمة نماز و برخي ديگر از اعمال عبادي ، خود نيز به نوعي يك عمل عبادي شمرده مي‌شود و از همين روي ، در به جاي آوردن آن ، نيت و قصد تقرب شرط آغازين است ؛ اما طهارت از خبث صرفاً اقدامي در جهت فراهم آوردن شروط مادي نماز است و در تحقق آن وجود قصد و نيت موضوعيتي ندارد .


در تحقق وضو ، شستن روي از رستنگاه موي سر تا چانه ، سپس شستن دو دست از آرنج تا نوك انگشتان‌، نخست دست راست و سپس دست چپ ، آنگاه مسح قسمت پيشين سر و سرانجام ، مسح پاها از نوك انگشتان تا برآمدگي استخوان پا لازم است. در مورد اخير قول به مسح ، قول اماميه است و در مذاهب اهل سنت ، قول مشهور شستن پاهاست . در به جاي آوردن غسل ، به روش ترتيبي نخست سر و سپس سمت راست و آنگاه سمت چپ بدن شسته مي‌شود و به روش ارتماسي با فرو رفتن در آب غسل محقق مي‌گردد . اما تيمم با نهادن يا زدن دست بر زمين پاك و كشيدن آن بر روي ، از رستنگاه موي تا بالاي بيني و سپس مسح بر روي دست راست و چپ صورت مي‌گيرد ( با يك يا دو ضربت ) ؛ اما در تفسير « صعيد » ( زمين ) يا به تعبير ديگر محل تيمم ، ميان مذاهب فقهي اختلافهايي وجود دارد .


يكي از اقسام غسل كه به كلي از ديگر غسلها متمايز است ، غسل ميت است كه غرض از آن آماده ساختن ميت براي دفن و نه به جاي آوردن عبادت است . در اين غسل ، فرد غسل دهنده كه تكليف شرعي طهارت را به جاي مي‌آورد ، كسي جز مغسول است و از همين رو ، به اين عمل كه بخشي از آيين خاك سپاري اسلامي است ، تغسيل گفته مي‌شود.


قبله :‌قبله در ديدگاه فقهي عبارت از جهتي است كه نمازگزار بايد در هنگام نماز روي بدان بايستد. افزون بر آن در برخي ديگر از مباحث عبادي و غير عبادي فقه مانند ذبح ، روي كردن به قبله يا روي گرداندن از آن موضوعيت يافته است . با اين وصف ، بيرون از دايرة فقه و در نگرشي بر فرهنگ عمومي مسلمانان ، قبله قطبي معنوي و روحاني است كه همة مسلمانان در سراسر دنيا ، آمال خود را در سوي آن جست و جو مي‌كنند و با روي كردن به سوي آن‌، تقرب به خداوند و معنويت مي‌جويند . در آغاز دعوت اسلامي ، بيت‌المقدس به عنوان قبله تعيين شده بود و پس از چندي ، با ابلاغ پيامبر (ص) قبله به خانة كعبه در مكه برگردانده شد ( نك : بقره / 2/ 144 ، 149 ـ 150 ) . از همين رو بيت المقدس در فرهنگ اسلامي به عنوان قبلة عتيق و قبلة اول شناخته مي‌شود .


در مباحث فقهي مربوط به روي كرد به قبله در نماز ، براي كسي كه در مسجد الحرام است ، روي كردن به كعبه لازم است و براي كسي كه در حرم قرار گرفته ، روي كردن به مسجد الحرام ، و براي كساني كه در خارج حرم هستند ، روي كردن به سوي مكه كفايت مي كند ؛ ولي در حال جنگ و خوف استقبال قبله واجب نيست .


نماز جماعت : جماعت در اداي نمازهاي يومية مستحب ، در نماز جمعه و نيز در نمازهاي عيدين با تحقق شرايط ، واجب است ، ولي در نمازهاي مندوب ، جز در « استسقاء » ، جايز نيست . اولين بار كه از نماز جماعت اثري به يادگار مانده ، مربوط به دوران زندگاني ابوطالب است . در هنگامي كه پيامبر (ص) و علي (ع) نماز مي‌خواندند ، ابوطالب و پسرش جعفر از آنجا مي‌گذشتند ؛ ابوطالب به جعفر گفت : پسرم در كنار پسر عمويت نماز بخوان و چون رسول خدا اقتداي جعفر را احساس كرد، بر اين دو مأموم مقدم شد و از آن پس جايگاه امام و مأموم مقرر گرديد. در قرآن مجيد دو بار دستور آمده است كه با ركوع كنندگان ( مقصود نمازگزاران ) بايد ركوع كرد ، گرچه هيچ كدام در خطاب به مسلمانان نيست و يك بار در سياق خطاب به يهود آمده است : و ‌اركعوا مع الراكعين (‌بقره /2/43 ) و يك بار در خطاب به حضرت مريم (ع) : و اركعي مع‌الراكعين ( آل عمران /3/43 ) .


اخبار در فضيلت نماز جماعت در كتابهاي فريقين ( شيعه و سني ) فراوان است . برخي از تاثيرهاي نماز جماعت اينهاست ؛ 1. آنانكه با فرايض به خوبي آشنا نيستند ، آگاهي مي‌يابند ؛ 2. سه نسل جوان ، ميان سال و پير در كنار يكديگر با اقتدا به امامي واجد صلاحيت ، و با هماهنگي نماز را بر پا مي‌دارند ، بي‌آنكه تفاوتي در ميان ايشان باشد ؛ 3. اختلاف طبقاتي و ظاهري به كنار مي‌رود و از تبعيضهاي نژادي و آنچه ماية تفرقه و جدايي است ، دوري مي‌جويند و با يك زبان ، و يكدل به پرستش خداوند مي‌پردازند و با استعانت از او در طلب هدايت به صراط مستقيم بر مي آيند.
نماز جمعه : در قرآن كريم يك سوره به نام جمعه ناميده شده ،

و در 3 آية نخست آن دستور داده شده است كه مسلمانان به نماز جمعه بشتابند و خريد و فروش را به كنار نهند . نماز جمعه نمازي است دو ركعتي بدل از نماز ظهر و وقت آن از ظهر شرعي است تا هنگامي كه ساية هر چيز پس از ظهر به دو برابر برسد. امام جمعه بايد پيش از نماز ، دو خطبه ايراد كند . نماز جمعه در مذاهب اهل سنت واجب عيني است ، اما نزد شيعة امامي بنابر مشهور اين وجوب عيني به حضور امام يا نايب خاص او مشروط شده است و در زمان غيبت با استجماع ديگر شرايط ، واجب تخييري ( تخيير ميان نماز جمعه يا نماز ظهر ) است .


از ديد اهميت اجتماعي ، جمع شدن انبوه مسلمانان در يك مكان و آگاه شدن از اوضاع يكديگر ، و نيز اطلاع بر تواناييها يا كاستيها و مخاطرات ، امكان چاره جويي را فراهم مي‌سازد و ديگر فايدة مترتب بر اين تجمع عظيم ، پديد آمدن شعور اجتماعي براي مردماني است كه به علت شرايط خاص از دست يابي بدان دور بوده‌اند .
نمازهاي عيدين: نمازهايي كه در دو عيد بزرگ مسلمانان ، فطر و اضحي ( قربان ) به جاي آورده مي‌شوند ، نيز در شروط مانند نماز جمعه‌اند . وقت نماز عيد از طلوع آفتاب تا ظهر شرعي است . اين نماز دو ركعت است كه در ركعت اول پس از حمد و سوره 5 بار ، و در ركعت دوم 4 بار قنوت مي خوانند ( با تكبير بين قنوتها ) . دو خطبة نماز پس از گزاردن نماز است . بر خلاف نماز جمعه كه در آن خطبه بايد پيش از نماز ايراد شود . نمازهاي عيدين از بارزترين مراسم ديني با نمود جمعيند ، اگر چه مسلمانان در اين عيدها‌، مراسمي ديگر از جمله اطعام و قرباني به طور فردي يا با اجتماعات كوچك تر نيز بر پا مي‌دارند.


نمازهاي مندوب : نماز به طور عام در فرهنگ اسلامي به عنوان « قرباني پرهيزگاران » و برترين راه تقرب به خدا شناخته شده است و از همين رو ، افزون بر نمازهاي واجب يوميه ، برخي نمازهاي مندوب به طور روزانه ، و برخي به مناسبت تشريع شده است . نمازهاي مندوب روزانه يا به اصطلاح نمازهاي نافله 34 ركعت در روز است كه از آن 8 ركعت پيش از نماز ظهر ، 8 ركعت پيش از نماز عصر‌، 4 ركعت پس از نماز مغرب و 2 ركعت نشسته پس از نماز عشا كه يك ركعت به شمار مي‌آيد . نماز شب 8 ركعت است كه دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر در پي آن خوانده مي‌شود ؛ سرانجام ، دو ركعت نيز نافلة فجر است . به جز نماز تك ركعتي وتر ، نمازهاي مستحبي اصولاً دو ركعتي است .


از شمار نمازهاي مندوب كه اختصاص به وقتي خاص از اوقات روز ندارد و هرگاه مسبب آن به وجود آيد ، به عنوان استحباب گزارده مي‌شود ، نماز استسقاء ( به هنگام خشك سالي ) ، نماز حاجت ، نماز استخاره ، نماز شكرگزاري ، نماز زيارت و نماز تحيت مسجد است . همچنين برخي نمازها مخصوص به زماني خاص از سال است كه از آن ميان مي‌توان به نوافل ماه مبارك رمضان و نيز نمازهايي مندوب اشاره كرد كه به مناسبت عيدهايي چون فطر ، مبعث ، غدير خم و نيمة شعبان خوانده مي‌شود . در ميان اهل سنت نماز مندوب در هر شب ماه رمضان كه 20 ركعت است ، به جماعت خوانده مي‌شود و نماز « تراويح » نام دارد.


نماز و مسجد : نخستين مؤسسه و نهادي كه پس از پايگيري اسلام در يثرب ( مدينه ) بر پا شد ، مسجد بود و پيامبر (ص) در آن چند روزي كه در نزديكي مدينه در ميان قبيلة بني عمرو بن عوف ، توقف داشتند ، مسجد قبا را پايه گذاري كردند‌. مسجد براي عبادت و اقامة نماز تاسيس شد ، ولي اختصاص بدان نداشت ، چه ، نخستين دانشگاه اسلامي در مسجد پديد آمد و فقها و محدثان در آن به نشر معارف اسلامي مي‌پرداختند . در پيش آمدهايي كه آگاهي مردم از آنها ضرورت

داشت ، مسجد محل اجتماع بود و وظايفي كه امروزه به وسيلة ابزارهاي ارتباطي انجام مي‌گيرد ، در آن روزگاران در مسجد انجام مي‌گرفت . مسجد جايگاه اطلاع مسلمانان از وضع و گرفتاريهاي يكديگر بود و نيز امور اداري حكومت اسلامي از مسجد نشأت مي‌گرفت .

مسجد جايگاه اطلاع مسلمانان از وضع و گرفتاريهاي يكديگر بود و نيز امور اداري حكومت اسلامي از مسجد نشأت مي‌گرفت . مسجد همچنين جاي رسيدگي به شكايات و دعاوي مردم بود . هم اكنون نيز ، امر به معروف و نهي از منكر طبيعي‌ترين جايگاهش مسجد است كه همة طبقات يك محل يا شهر در آن تجمع مي كنند و نيز جايگاه توحيد واقعي است :« و انّ المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احداً» ( جن / 72 / 18 ) . بهتر است كه در مسجد از خريد و فروش و تنفيذ احكام و اقامة حدود و پرداختن به صنعت يا خواب و كارهايي از اين قبيل اجتناب كنند.


روزه : بنابر آيه شريفة 183 سورة بقره (2) روزه ، همچون نماز و زكات ، پيش از ظهور اسلام نيز بر صاحبان اديان الهي از يهود و نصاري واجب بود . روزه گرچه به ظاهر عملي سلبي ، يعني امتناع از خوردن و آشاميدن و اقدام به برخي از كارهاست ، ولي در واقع نتيجة آن ايجابي است و موجب تزكية و تصفية جسم و جان از راه ترك غذا و شهوت مي‌شود . اين عبادت تمريني براي تقويت روح استقامت و پايداري ، و بار آمدن براي روزگاران سخت‌تر و پيكار با شيطان نفس ، و در نتيجه تسلط يافتن بر جسم و جان و تقويت اراده است و باعث سلامت مي‌گردد . فريقين از پيامبر ( ص) نقل كرده‌اند : « روزه بگيريد تا تندرست شويد ». روزة ماه مبارك رمضان در مدينه و در سال 2 ق بر

مسلمانان فرض شد ، بدين ترتيب كه از طلوع فجر صادق تا مغرب شرعي از مفطرات امساك كنند . هر شخص مكلف حاضر در وطن بايد روزه بگيرد و بيمار و مسافر در روزهاي پس از ماه رمضان قضاي آن را به جاي آورد و بر آن كس كه طاقت روزه گرفتن ندارد ، واجب است تا فدية آن را كه طعام مسكين است ، بدهد ( بقره /2/183 ـ 185‌) .


مسلمانان هر سال در ماه رمضان ، روزه مي‌گيرند و عمل همگاني به اين فريضه در موسمي خاص ، به جوامع اسلامي چهره‌اي ويژه و متفاوت با ديگر اوقات سال مي‌بخشد . روزه‌داري ماه رمضان ، در سرزمينهاي اسلامي ، زندگي روزمره را تحت تاثير قرار مي‌دهد ، چنانكه افزون بر تجديد نظرهايي در برنامة كار روزانه و برنامه هاي عبادي و مذهبي ،‌دو وعدة غذايي سحرگاه و شامگاه را كه با

آدابي مذهبي همراه است ، به صورت آييني مذهبي در مي‌آورد ؛ به ويژه ، بسياري از شامگاهان با اطعام و خيرات همراه مي‌گردد . ماه رمضان در جهان اسلام موسمي است كه مسلمانان آن را به عنوان ماه خدا تلقي مي‌كنند و تلاش بر آن دارند تا بر ديگر عبادات و وسايل تقرب به درگاه خداوند نيز بيفزايند .
بر هر مكلف توانا بر امساك ، واجب است كه در سراسر ماه رمضان به قصد تعبد و نيت تقرب به خداوند روزه بگيرد و در روزه داري بر او واجب است كه از خوردن و آشاميدن و آميزش جنسي از طلوع فجر صادق تا مغرب شرعي خودداري نمايد . در منابع فقهي برخي مفطرات فرعي نيز به اين موارد افزوده شده است .


افزون بر روزة ماه رمضان ، روزة كفاره و روزه‌اي كه به سبب نذر و امثال آن بر عهدة شخص باشد ، از روزه‌هاي واجبند . اما در شمار روزه‌هاي مستحب بايد از روزة اعيادي چون مبعث ، ميلاد پيامبر (ص) ، غدير خم ، و روزة ايام رجب و شعبان ياد كرد . روزه گرفتن در دو عيد فطر و قربان بر مسلمانان حرام است .
مسلمانان پس از سپري كردن ماه رمضان روز نخست شوال را به عنوان عيد فطر جشن مي‌گيرند و افزون بر گزاردن نماز عيد ، به عنوان امري واجب زكات سرانه‌اي با عنوان «‌فطريه » پرداخت مي كنند و به عنوان امري مستحب به خيرات مي‌پردازند .


اعتكاف كه در كتابهاي فقهي غالباً به عنوان ملحقي به باب روزه مورد بحث بوده ، عبادتي ويژه با اقامت در مسجد است كه با روزه داشتن توأم مي‌گردد . اعتكاف در آداب عبادي اسلامي از آن جهت از ديگر عبادات متمايز است كه شرايط دوري گزيدن موقت از مشاغل روزمره و خلوت كردن با معبود راـ با مجموع شرايط معنوي از حضور در خانة خدا و روزه داشتن براي خدا ـ در بر دارد و شخص معتكف در برخي از احكام ، با همان پرهيزها و محدوديتهاي شخص محرم در حج مواجه است . اصل اعتكاف عملي مستحب است ، ولي در صورت نذر و امثال آن واجب مي‌گردد.
حج : به نص قرآن مجيد بر هر فرد مستطيع واجد شرايط واجب است كه يك بار فريضة ح

ج را به جا آورد و اين را « حجه الاسلام » ناميده اند . در حج بايد همة افراد مستطيع با يك نوع لباس و به دور از هرگونه اختلاف طبقاتي در يك جا گرد آيند و مراسمي را بر پا دارند كه پيش از آن در دوران جاهليت نيز با تفاوتهايي در روش برپا داشته مي‌شده است‌. در اين آية قرآني « ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله في ايام معلومات » ( حج /22/28 ) ، منظور از منافع بي‌ترديد نه سودهاي زودگذر مادي كه منافع عمومي امت اسلامي است و بهرة ديگر براي مسلمانان ذكر خداوند در روزهايي معين به روشي معين و به دور از خرافات و اوهام جاهليت است كه در حج ميسر مي‌گردد.
حج داراي مناسك نسبتاً پيچيده‌اي است كه تنها در جزئيات آن ميان مذاهب اسلامي اختلافاتي ديده مي‌شود . مناسك حج با احرام در يكي از ميقاتها ( جايگاههايي براي بستن احرام در بيرون حرم ) آغاز مي‌شود و از هنگام محرم شدن تا پايان مناسك مجموعه‌اي از اعمال ، از جمله رابطة جنسي ، سلاح بستن ، صيد جانوران و خون ريختن و بريدن درختان بر حج گزار حرام مي‌گردد . پوشيدن لباس همگون كه الزاماً بايد دوخته نشده باشد ، و بانگ برداشتن به ذكر « لبيك» كه

حكايت از پاسخ گفتن حجاج به دعوت الهي دارد ، مناسك حج را جلوه‌اي خاص مي‌بخشد و همبستگي ميان مسلمانان را ـ بدون توجه به تفاوتهاي قومي ، و بدون عنايت به تمكن مالي ـ مي‌نماياند. موسم حج در ماه ذيحجه است و اين ماه نام خود را از همين مناسك گرفته است ، اما عمرة مفرده كه به تعبيري ديگر زيارت خانة خداست ، موسم معيني چون حج ندارد و در طول سال مي توان آن را انجام داد .


زيارت : در باب زيارت مقابر انبيا و امامان ، و اوليا و صالحان ، گروهي از حنبليان جز براي عبرت گرفتن ، ديدگاهي مخالف دارند ، ولي در غالب مذاهب اهل سنت به زيارت مقابر كم و بيش توجه شده است . به خصوص زيارت روضة حضرت رسول (ص) از بهترين راههاي تقرب به شمار رفته است و در نوشته هاي ايشان براي زيارت پيامبر‌(ص)‌، و همچنين زيارت برخي از صحابه‌، همسران پيامبر (ص) و امامان اهل بيت ، آدابي منظور شده است و در مذهب شيعه امامي زيارت قبور بزرگان دين و امامان نهايت اهميت را دارد و در باب زيارت اماكن مقدس ، رسوم و آدابي خاص وجود دارد كه بخشي از آن در متون فقهي مذكور افتاده ، و بخشي حاصل و بازتاب احترام مردمي است‌.
با اينكه اختلاف ميان مذاهب اسلامي در باب زيارت با نگرش فقهي به دقت قابل بررسي است ،

اما در عمل در طول تاريخ و در پهنة جغرافياي جهان اسلام ، جدا ساختن پيروان مذاهب گوناگون اسلامي در بزرگداشت مقابر شخصيتهاي ديني و زيارت آنها با دشواري جدي رو به روست و مزارهاي بسياري در سراسر كشورهاي اسلامي از آسياي جنوب شرقي تا قلب افريقا ديده مي‌شود . در ميان اين مزارها ، افزون بر مقابر پيامبر ( ص ) و امامان اهل بيت ( ع) ، مقبرة برخي از پيامبران پيشين ، جماعتي از صحابه و تابعين ، جمع كثيري از امام زادگان و شماري از علماي ديني و مشايخ صوفيه نيز به چشم مي‌خورد . موارد نادري نيز مي‌توان نشان داد كه مزاري نه به عنوان مقبره ، بلكه به عنوان يادگاري مذهبي مورد توجه بوده است ؛ از اين دست مي‌توان به قدمگاه امام رضا ( ع) در نزديكي نيشابور و نيز سرداب سامرا اشاره كرد .


در آثار شيعة امامي برخي زيارت نامه هاي فردي يا جمعي وجود دارد كه خود در بر دارندة مجموعه اي از تعاليم اعتقادي و اخلاقي هستند ، از جمله مضامين زيارت جامعه و زيارت عاشورا درسهايي از اخلاق و پايداري در برابر ظلم ، و مجموعه اي از معارف اسلامي است.
دعا : ياد خدا كردن ( ذكر ) و خواهشهاي خويش را به درگاه او بردن ( دعا ) در اسلام از جايگاه والايي برخوردار است و دربارة هر دو مورد آيات متعددي در قرآن مجيد آمده است : قرآن مكرراً دستور مي‌دهد كه خداي خود را فراوان ياد كنيد و در حال بيم و اميد او را بخوانيد ( اعراف / 7 / 56 ) ، و در وصف مؤمنان مي‌فرمايد كه اينان در حال رغبت و رهبت ( ترس ) ما را مي‌خواندند ( انبياء / 21 / 90 ) ، و موكداً مي‌خواهد كه دعا همراه با خلوص نيت باشد ( غافر / 40 / 65 ) و مي‌فرمايد : خداي تو گفت مرا بخوانيد تا [‌درخواستهاي شما را‌] اجابت كنم ( غافر / 40 / 60 ) . ادعية ماثوره از حضرت رسول اكرم (ص) و ائمة هدي ( ع) در حقيقت براي تعليم ديگران است كه چگونه خداي را بخوانند تا در هيچ حال فراموش نكنند و جزا او به درگاه ديگري پناه نبرند . براي پي بردن به عرفان اسلامي ، دعا منبعي غني است كه اگر به زبان معمولي و قابل فهم ترجمه شود ، تاثير عميقي در اخلاق و رفتار مردمان خواهد داشت ، گذشته از ادعية ساعات روز و شب و ايام هفته ، دعاهايي چون دعاي كميل ، دعاي افتتاح ، ادعية صحيفة سجاديه و مستدركات آن ، دعايي كه به راوي آن مشهور شده است ، يعني دعاي ابوحمزه ثمالي با آن مضامين عالي ، درهاي علم و معرفت را بر آدمي مي‌گشايد و دعاهاي عرفه ، خاصه دعاي امام حسين ( ع) مكتب توحيد را بر مشتاقان مي‌نمايد و خداشناسي را تعليم مي‌دهد‌: « و اذا سالك عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوا لي و ليؤمنوا بي لعلهم يرشدون : چون بندگان من دربارة من از تو پرسش كنند ، [ بگو ] من [ به آنان ] نزديكم و دعوت دعا كننده را اجابت مي‌كنم ، آنگاه كه مرا بخوانند ، پس آنها هم بايد [‌فرمان‌] مرا اجابت كنند و به من ايمان داشته باشند ، باشد كه به سعادت راه يابند ».

مناسبات و روابط اجتماعي در اسلام : اديان بزرگ جهان ، از آن رو كه گروهي پر‌شمار از انسانها را براساس اعتقادي واحد گرد هم مي‌آورند ، از آثاري اجتماعي برخوردارند ، اما بي‌شك ميزان اهميت دادن به روابط اجتماعي در همگي آنها به يك اندازه نبوده است . در اين ميان‌، اسلام به اصلاح جامعه و تنظيم روابط اجتماعي به عنوان يكي از اصلي‌ترين اهداف خود توجه داشته است . در قرآن كريم آمده است كه غرض از ارسال رسل و همراه كردن كتاب و ميزان با آنان ، قيام مردم به قسط است ( حديد /57 / 25 ) . و مقصود از قسط همان عدل عملي و در نگرش عمومي ، عدالت اجتماعي است .


بخش مهمي از احكام مطرح شده در قرآن كريم و سنت نبوي ، و به تبع بخش گسترده‌اي از فقه اسلامي اختصاص به مباحث اجتماعي دارد ؛ از آن ميان ، بخشي احكام عمومي يا به تعبير ديگر قوانين حكومتي است كه موضوع تكليف در اين دسته از احكام جامعه است‌، و بخشي ديگر ناظر به قوانين حقوق خصوصي است كه تنظيم روابط ميان افراد جامعه را بر عهده دارد . دستة اخير اگر چه به ديد نخست احكامي خصوصيند ، اما از آنجا كه غير مستقيم به همة مردم مربوط مي‌شوند ، اموري اجتماعيند . از سوي ديگر ، بخشي از وظايف اجتماعي فرد مسلمان ـ چه مالي مانند زكات و چه سياسي همچون جهاد ـ از چهرة عبادي برخوردارند و از همين رو، در علم فقه ، در شمار عبادات قرار گرفته‌اند .
در يك داوري كلي بايد اذعان داشت كه در تدوين و توسعة علم فقه ، آنچه بجز مباحث عبادي ، بيشتر مورد توجه قرار داشته است ، مباحث مربوط به حقوق خصوصي است و احكام عمومي و حكومتي ، در سطحي محدود ، موضوع بحث محافل فقهي بوده‌اند . در علم فقه ، بسته به نحوة شكل گيري مباحث و طبقه بندي آنها از حيث اهميت ، فصل بندي خاصي براي ابواب مربوط به روابط اجتماعي ارائه شده است ، بدون آنكه جنبة اجتماعي در اين مباحث مورد توجه بوده باشد . از همين روست كه اينگونه بحثها را مي‌توان در هر 4 بخش اصلي فقه ، يعني عبادات ، عقود ، ايقاعات و احكام ( به معني اخص ) يافت .

چهرة عبادي وظايف اجتماعي :
الف ـ زكات و خمس : در قرآن كريم به عنوان يكي از نخستين دستورهاي دين اسلام ، دهها بار در كنار امر به اقامة نماز ، امر به پرداخت زكات نيز آمده است . زكات چنانكه از معناي لغوي آن بر مي‌آيد و با اشارات قرآني نيز تاييد مي‌گردد ، افزون بر پرداختي مالي‌، نوعي « تزكيه » و « پاكسازي » باطني است . از همين روست كه در نخستين برداشتها از آيات قرآني ، زكات همچون ديگر عبادات است كه نيت و قصد تقرب شرط تحقق و صحت آن محسوب مي‌گردد . با اين حال ،

زكات افزون بر جنبة عبادت فردي آن ، از لحاظ اجتماعي به عنوان راهي براي توزيع ثروت و نيز فراهم آوردن اموالي براي صرف در امور عمومي مسلمانان مطرح بوده است . در قرآن كريم به صراحت از « عاملان زكات» سخن رفته ( توبه / 9/ 60 ) ، و اين نشانه‌اي روشن از آن است كه زكات حتي در عهد رسول اكرم (ص) به سان مالياتي حكومتي تلقي مي‌شده است كه كارگزاراني براي گرد آوري آن وجود داشته‌اند .


زكات نه مالياتي سرانه است و نه بر نفس اموال تعلق مي‌گيرد ؛ بلكه مالياتي بر توليدات افراد جامعة اسلامي يا نقدينگي آنان است ؛ بدين معنا كه مسلمانان در صورت برخوردار بودن از نقدينگي يا توليداتي مشخص شده در شرع ـ در صورت رسيدن به حد نصاب ـ بايد درصدي از آنها را به عنوان زكات بپردازند كه در مواردي ده يك و در مواردي بيست يك است .
توليداتي كه در منابع حديثي مشخص شده ، و در آثار فقهي نيز تكرار گشته اند و به اصطلاح « اجناس زكوي» خوانده مي‌شوند ، محصولات كشاورزي و دامي معمول در روزگار پيامبر (ص) و محدودة قلمرو حكومت اسلامي در آن زمان بوده اند كه عبارتند از گندم ، جو ، خرما و مويز ،

گوسفند ، گاو و شتر ، و به اين هفت ، بايد دو نقدينگي طلاي مسكوك و نقرة مسكوك را علاوه كرد . با توسعة قلمرو خلافت اسلامي پس از فتوح ، مسالة توسعة اجناس زكوي و افزودن برخي توليدات ديگر چون برنج و سبزيجات ، به عنوان موضوعي بحث انگيز در محافل فقهي مطرح شد و در اين ميان ، در برخي مذاهب چون حنفي بيشترين توسعه ديده مي‌شد و برخي مذاهب نيز به جد بر محدود بودن اجناس به موارد نخستين آن ، اصرار مي‌ورزيدند . در سدة حاضر نيز چه در باب توليدات كشاورزي و دامي ، و چه در باب نقدينگي ، نظريه‌هايي در توسعة اجناس زكوي ارائه شده است .
قرآن كريم مواردي را به عنوان مصارف زكات تعيين كرده است كه خود گوياي فلسفة تشريع زكات نيز هست ( نك ؛ توبه / 9 / 60 ) و نشان مي‌دهد كه زكات براي دو مقصود ، يعني توزيع ثروت و

گرداندن حكومت اسلامي تشريع شده است . از ميان مصارف زكات رسيدگي به فقرا ، مساكين و در راه ماندگان ، اداي ديون بدهكاران مستأصل و آزاد كردن بندگان با هدف نخست ، و پرداخت حقوق عاملين زكات ، مخارجي براي تأليف قلوب دشمنان و مصرف عام و قابل توسعة « في سبيل الله » براي تأمين مصالح جامعة اسلامي است.


در قرآن كريم از خمس ـ مالياتي ديگر ـ سخن رفته ( مائده / 18 / 41 ) كه به غنايم تعلق مي‌گيرد و در فقه اهل سنت ، بر تعلق اين ماليات يك پنجم بر غنايم جنگي و برخي موارد محدود ديگر ، اقتصار شده است . برعكس در فقه اماميه ، غنيمت ياد شده در آيه بر پاية منابع روايي بسيار توسعه داده شده ، و موضوعاتي متعدد را در بر گرفته است . مهم‌ترين اين موضوعات « منفعت

كسب » است كه خمس را به عنوان يك ماليات عمومي در تمامي زمانها و مكانها مطرح ساخته ، و در زندگي روزمرة مردم جاري ساخته است ؛ بدين معنا كه هر مكلف بايد درآمد حاصل از كسب خود را در ظرف يك سال مالي محاسبه كند و از آنچه زايد مصرف ساليانه ، بر جاي مي‌ماند ، يك پنجم را به عنوان خمس پرداخت نمايد .


مصارف خمس در همان آية شريفه با تعبيري كلي بيان شده است ، ولي در تفسير آن در منابع فقهي اماميه ، خمس به دو بخش« سهم امام » و « سهم سادات » تقسيم مي‌گردد . سهم امام به امام معصوم و نايبان او تعلق مي‌گيرد كه آن را در جهت مصالح جامعة اسلامي صرف نمايند و سهم سادات به مستحقان بني هاشم تعلق مي‌گيرد كه از دريافت زكات ممنوع گشته‌اند و خمس تنها راه رفع نيازمندي آنان است.


افزون بر دو ماليات زكات و خمس ، در آيات پرشمار قرآني و نيز احاديث منقول از بزرگان ديني ، توجه به نيازمندي مردمان و انفاق به طور عام ، به عنوان يك دستور اخلاقي مطرح شده است ؛ قرآن كريم در اين باره مسلمانان را به رعايت حد تعادل در انفاق دعوت كرده است و در عين اينكه آنان را از بخل بر حذر داشته ، به بخشندگان نيز هشدار داده است كه بخشش بي‌حساب نيز مرضيّ خداوند نمي‌تواند بود ( نك : اسراء / 17 / 29 ) .


ب ـ جهاد : جهاد در معني عام خود در فرهنگ اسلامي شامل هر كوشش نظامي يا غير نظامي براي دعوت به اسلام است ( نك : جرجاني ، 36 ) و در قرآن كريم نيز واژة جهاد‌، گاه به معني عام كوشش در راه خدا به كار رفته است ( مثلاً عنكبوت / 29 / 6 ، 69 ) ، ولي جهاد در اصطلاح محدود آن ، جنگ در راه خدا ، و بر ضد كافران و مشركان است . آيات قرآن دربارة جهاد متناسب با شرايط دعوت پيامبر (ص) نازل شده است . در دورة حضور پيامبر (ص) در مكه ، هيچ برخورد نظامي ميان مسلمانان و مشركان روي نداد و آيات قرآن ، مسلمانان را به صبر و پايداري در برابر آزار مشركان فرا مي خواند . با اين حال ، برخي از آيات مكي زمينه هاي انديشة جهاد را كه در چارچوب يك حكومت اسلامي معنادار مي شد ، پي ريزي كرده بود (نك : فرقان / 25 / 52 ؛ شعرا / 26 / 227 ؛ عاديات / 100 / 1ـ 5 ) . با هجرت مسلمانان به مدينه ، حكومتي نوين با رهبري پيامبر (ص) شكل گرفت و ديري نگذشت كه اولين پيكارها ميان مسلمانان و مشركان آغاز شد . بنابر قول مشهور ، نخستين آيه‌اي كه اجازة جهاد به مسلمانان داده ، آيه 39 سورة حج ( 22 ) است.


دورة 10 سالة زندگاني پيامبر (ص) در مدينه ، با جنگهاي متعددي سپري شد و بدين ترتيب ، بخش مهمي از سيرة نبوي ، و به تعبير ديگر برگهاي مهمي از تاريخ سياسي صدر اسلام ، يعني « مغازي » رقم خورد . در نگرشي كلي نسبت به جايگاه جهاد در جامعة اسلامي بايد گفت كه جهاد نزد مسلمانان هرگز به هر جنگي با هر هدفي اطلاق نشده است ، بلكه جهاد جنگي است نه با هدف كشتار مخالفان و فتح سرزمينها و كسب غنايم ، بلكه براي دفاع از عقايد و ارزشهاي توحيدي و انساني ، و زمينه سازي براي نشر و گسترش اين ارزشها ؛ و از همين روست كه يكي از بزرگ ترين عبادات و راههاي تقرب به خداوند شمرده شده است . هم از اين جهت است كه فرمان جهاد در

ديانت اسلام با پاره اي دستورهاي اخلاقي همراه بوده ، و پيامبر گرامي ( ص) همواره فرماندهان خود را به رعايت تقوا و پيروي از دستورهاي الهي و اخلاق انساني توصيه مي‌كرده ، و آنان را از اعمالي چون كشتن سالخوردگان ، زنان و كودكان ، و نيز قطع درختان و نابودسازي جانوران باز مي‌داشته است. بر پاية تعاليم قرآن كريم ، مجاهدان راستين كه در حفظ كيان اسلام و عزت مسلمانان نقش برجسته‌اي ايفا كنند ، از منزلتي والا نزد خداوند و پاداشي بزرگ برخوردارند ( نساء / 4/ 95 ) و اگر كشته ( شهيد ) شوند ، نزد پروردگارشان روزي مي‌گيرند ( آل عمران / 3/ 169 ) .
پس از رحلت پيامبر (ص) ، مسالة جهاد با تاريخ سياسي خلافت اسلامي پيوندي مستمر داشت و جز موارد محدود ، چون جنگهاي ردّه ، در سده هاي نخستين برجسته‌ترين نماد آن فتوح بود ، با گسترش فتوح ، انديشة تقسيم سرزمينها از جنبة اقتدار ديني به سرزمينهاي اسلامي يا «

دارالاسلام » و سرزمينهاي غير اسلامي يا « دارالحرب » مقبول افتاد كه در همين تقسيم نقش عنصر جهاد به خوبي مشهود بود . بر اساس همين تفكر نخستين نوشته‌هاي مستقل فقهي دربارة جهاد در نيمة دوم قرن 2 ق با عنوان عمومي «‌السير‌» به نگارش در آمد كه آثاري چون السير اوزاعي و السير الكبير محمد بن حسن شيباني از آن دستند .


با ضعف خلافت عباسي ، حكومتهاي مستقل و نيمه مستقل در سرزمينهاي اسلامي شكل گرفت و وظيفة جهاد و حفظ مرزهاي دارالاسلام بر عهدة اين حكومتها گذارده شد كه گاه به گسترش مرزها و فتح بلاد مجاور نيز اهتمام مي‌كردند، اما اين حركتهاي نظامي محلي ، غالباً احساس مذهبي مسلمانان نقاط دور دست را بر نمي‌انگيخت ؛ دو نمونه از استثنائات در تاريخ جهاد اسلامي كه احساسي عمومي در ميان مسلمانان را بر انگيخت و جهادي فراگير را ايجاب كرد ، جنگهاي صليبي و تا اندازه‌اي پيشروي مسيحيان در اندلس بود .
در نگرش فقهي ، احكام جهاد در مكاتب فقهي اماميه و اهل سنت ، تفاوت اساسي ندارد و تنها فرق مهم آن است كه در فقه اماميه ، اجازة مام معصوم يا نائب خاص او در جهاد ابتدايي ( غير دفاعي ) لازم است. در جنگ دفاعي كه مسلمانان مورد هجوم قرار گيرند ، به اتفاق همة مذاهب اسلامي ، جهاد و صيانت از سرزمين اسلامي واجب مي‌گردد و وجوب آن كفايي است.

روابط مدني و حقوق خصوصي :
الف ـ خانواده : خانواده در طول تاريخ تمدن ، به عنوان كوچك‌ترين اجتماع بشري همواره از اهميتي خاص برخوردار بوده است و نقش عواملي گوناگون در پيدايي و پايندگي خانواده ، هرگونه برخورد فرهنگي با آن را پيچيده مي‌سازد . خانواده از سويي كانون محبت يك زوج و زندگي مشترك آن دو ، و محل پرورش و آموزش محبت آميز نسلي جديد است، و از سوي ديگر نقش عواملي مادي چون نياز جنسي و منافع اقتصادي در آن را نمي توان انكار كرد . همين ويژگي موجب شده است تا اسلام با موضوع خانواده از دو ديد معنوي و مادي ، و با دو جنبة اخلاقي و حقوقي بنگرد كه البته هر ديدي ويژگيهاي خاص خود را دارد .


در تعاليم اسلامي ، تفاوتهاي روحي دو جنس ، و نياز روحي هر انسان به رابطة معنوي با جنس مخالف مورد توجه قرار داشته است : قرآن كريم زنان را ماية آرامش مردان دانسته ( اعراف / 7 / 189 ؛ روم / 30 / 21 ) ، و از جانبي ديگر مردان را مسئول زنان و مدير ( قوام) آنان شمرده است ( نساء / 4/ 34 ) . گاه نيز در نگرش به هر دو جنس و نيازهاي مشترك ، زنان « لباس» براي مردان ، و مردان « لباس » براي زنان به شمار آمده اند ( بقره / 2/ 187 ) .


اسلام كه دستيابي به سعادت اخروي را ملازم ترك دنيا ندانسته است و به نيازهاي مادي انسان توجهي واقع بينانه دارد ،‌ترك همسر گزيني به شيوة معمول در برخي اديان (‌رهبانيت‌) را نه خواستة الهي ، كه بدعتي از جانب انسانها مي‌شمرد ( حديد / 57 / 27 ) . با اينهمه ، در دوره‌اي دورتر از صدر اسلام نزد برخي صوفيه بي‌همسري به عنوان يك ارزش تلقي مي‌شد ، اما در نگرش عام مسلمانان ازدواج سنت تخلف ناپذير نبوي محسوب مي‌گرديد و عزوبت در افكار عمومي براي همگان امري ناپسند و مكروه بود ؛ اين حديث از پيامبر (ص) شهرت دارد كه « نكاح سنت من است و آن كس كه به سنت من عمل نكند ، از من نيست ».


قرآن كريم روابط مشروع جنسي را محدود به روابط زناشويي دانسته ، و هرگونه رابطة جز آن را ممنوع شمرده است ( مؤمنون / 23 /6 ؛ معارج / 70 / 30 ) . در آيات متعدد قرآني مسلمين از مرد و زن ، و همسردار و بي‌همسر به عفت فرا خوانده شده‌اند و زنا به عنوان جرمي بزرگ در كنار قتل و سرقت مذكور افتاده ( اسراء / 17 / 32 ؛ فرقان / 25 / 68 ؛ ممتحنه / 60 / 12 ) ، و براي آن مجازات تعيين شده است ( نور / 24 / 2 ) . در تفصيل مجازات زنا در منابع روايي ، نسبت به زناي افراد همسردار ( به اصطلاح محصن‌) سختگيري بيشتري شده ، و براي آن مجازات بسيار سنگين‌تري تعيين گرديده است. هم از باب حرمت نهادن به عفت جنسي است كه متهم كردن فردي مسلمان به رابطة نامشروع جنسي ، يا به اصطلاح «‌قذف» جرمي بزرگ محسوب مي‌گردد و افزون بر مجازاتي سنگين ، با لعنت در دنيا و آخرت همراه است (‌نك : نور / 4/ 4ـ 6 ، 23 ) .


چند همسري در جامعة عربستان پيش از اسلام امري رايج بوده ، و اسلام شمار اين همسران را به 4 محدود كرده است . در سورة نسا كه در آن از تعدد همسران سخن به ميان آمده است ، توجه به دو جنبة احساسي و حقوقي ازدواج ديده مي‌شود . در بخشي از سخن كه نگرشي حقوقي بر آن غالب است ، مردان تنها در صورت توانايي بر رعايت عدالت ميان همسران مجاز شمرده شده‌اند كه تا 4 همسر اختيار كنند ،‌اما در صوت ترس از عدم رعايت عدالت ( از جنبة حقوقي ) ، ملزم به اكتفا به يك همسرند ( نساء / 4/ 3 ) ؛ در حالي كه در بخشي ديگر ، با توجه به روابط احساسي ، چنين آمده است كه مردان حتي در صورت اصرار داشتن بر رعايت عدالت (

احساسي ) ميان همسران خود ، به اين امر موفق نخواهند شد ( نساء / 4/ 129 ) . در آيات متعدد قرآن كريم ، در مواضعي كه كلام عاري از جنبة حقوقي است،‌تركيب يك خانوادة طبيعي به صورت تك همسري بازتاب يافته است ( مثلاً معارج / 70 / 12 ؛ عبس / 80 / 36 ) و عملاً در تاريخ تمدن ملل گوناگون اسلامي ، همين تك همسري روش معمول مسلمانان در تشكيل خانواده بوده است .
از ديدگاه حقوق درون خانواده ـ چه با نگرش حقوقي و چه از نظر اخلاقي ـ دستورهايي در منابع ديني رسيده است كه تعيين كنندة وظايف مرد و زن نسبت به يكديگر ، و هم وظايف متقابل والدين و فرزندان است. سفارش قرآن كريم ، به حرمت والدين تا آنجاست كه حتي در صورت تلاش آنان بر مشرك ساختن فرزند خود ، فرزند موظف است در عين ثبات قدم در اسلام با آنان به نيكي و مهرباني رفتار كند ( لقمان / 31 / 14 ـ 15 ) .


نظر به اهميت خانواده و ازدواج در شريعت اسلام ، شرايط براي تشكيل خانواده تا حد ممكن سهل شده است ، اما از نظر قانوني ، دقت و حساسيت بسياري در احكام مربوط به نكاح وجود دارد كه در كتب فقهي به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است . در صورت عدم سازش زوجين ، قرآن خويشان را به تعيين دو حكم از طرفين و كوشش براي ايجاد سازش و حفظ خانواده فرا خوانده است ( نساء / 4/ 35 ) ، اما در صورت بن بست ، طلاق و گسستن پيوند زوجيت ، به عنوان راه نهايي پيش بيني شده كه در احاديث ، مبغوض ترين چيز نزد خداوند شمرده شده است.


قرآن كريم در كنار دعوت مردمان به عفت در روابط جنسي، احكامي ديگر نيز دارد كه بازدارندة مؤمنان از نظر شهوت آميز است و زنان را به پوشيدن بدن و زيباييها از غير شوهران و محارم فرا مي خواند ( نك : نور / 24/ 30ـ 31 ) . همين امر موجب آن شده است تا احكام نظر و حجاب در متون فقهي توسعه يابد و در جوامع اسلامي ، روابط ميان زنان و مردان محدود گردد . زنان مسلمان از پوششي خاص برخوردارند كه از سويي امتثال دستور ديني حجاب است و از سوي ديگر در هر سرزميني در قالب لباس ملي شكلي ويژه گرفته است.
ب ـ روابط مالي :‌ اسلام در جامعه اي ظهور كرد كه يك سلس

له مقررات عرفي ، پسنديده يا ناپسند ، بر آن حاكم بود ، از اين رو ، رسالت خود را تنها در اصلاح ويژگيهاي نكوهيدة آن نظام مي‌ديد . به همين سبب ، بخش مهمي از احكام حقوقي آن ، تنفيذ يا به اصطلاح «‌امضا» ‌ي احكام عرفي موجود بود و تنها در مواردي كه نياز به اصلاح يا نسخ برخي احكام وجود داشت ، مقررات جديدي تشريع گرديد .
بر پاية آنچه از روح تعاليم اسلام بر مي‌آيد و در علم كلام نيز بر آن تاكيد شده است ، احكام اسلامي تابع مصالح مردمان است و از همين رو ، در علم فقه نيز ، باب مبنا قرار دادن مصلحت براي استنباط برخي احكام گشوده شده است .


« حق » يكي از مفاهيم قرآني است كه در فقه اسلامي و به خصوص در تنظيم روابط اجتماعي جايگاهي ويژه يافته است ؛ در اصطلاح فقهي حق امري ثابت براي افراد است كه به شخص توانايي انجام دادن عملي را به عنوان يك امتياز حقوقي مي‌دهد كه از نمونه‌هاي آن حق فسخ معامله براي خريدار در صورت معيوب بودن كالاست . مسالة حق و تفاوتهاي آن با احكام شرعي ، مبحثي را به عنوان تفاوت ميان حق و حكم در فقه اسلامي پديد آورده است و گاه آثاري مستقل با همين عنوان تاليف شده است .


در انديشه هاي عمومي فقهي ، گاه از حق الله نيز سخن به ميان آمده ، و با قرار گرفتن حق الله در مقابل حق الناس ، راهي براي طبقه بندي تخلفها ارائه شده است ؛ مبناي اين طبقه بندي اين است كه در صورت تخلف از احكام شرع ، گاه انسان به حقوق انساني ديگر تجاوز مي‌كند و بدين ترتيب ، حق الناسي را بر ذمة خود مي‌گيرد و گاه بدون آنكه حق انساني پايمال شود‌، از طاعت امر الهي سرپيچي مي كند . بر پاية اعتقاد به عدل الهي در مباحث كلام ، از آنجا كه خداوند حق هيچ كس را ضايع نمي‌سازد ، در حق الناس افزون بر عفو الهي ، گذشت انسان ذي حق نيز شرط خواهد بود ، اما در حق الله تنها سخن از عفو الهي است . از اينجاست كه در ميان مسلمانان ، در عين خوش بيني نسبت به عفو خداوند در حق الله ، نگراني شديدي نسبت به حق الناس احساس مي‌گردد كه در تنظيم روابط اجتماعي آنان به شدت مؤثر است .


بحث مسئوليت مدني اگر چه در منابع فقه اسلامي هنوز توسعة چنداني نيافته است ، ولي زمينه هاي آن در احكام شريعت وجود دارد . اين زمينه ها را بايد در مباحث مربوط به « ضمان قهري» جست و جو كرد كه از مصاديق آن ضامن بودن شخص در صورت غصب يا تعدي كردن به مال ديگري است . همچنين از موارد مهم مسئوليت مدني ، ضامن بودن شخص در صورت اتلاف مال ديگري يا تسبيب ضرر به ديگري است ، بدون آنكه در اين باره تعدي و تفريطي رخ داده باشد . مباحث مربوط به اين موضوع ، در قواعد فقه ضمن سخن از قاعدة اتلاف و قاعدة تسبيب بيان شده است.


گفتني است كه دو بخش از 4 بخش فقه اسلامي را مباحث عقود و ايقاعات تشكيل مي‌دهند كه با استثنا كردن نكاح و طلاق ، و چند عقد و ايقاع كم اهميت ، مابقي آن ، راههايي براي تمليك و تملك است . بي‌ترديد در ميان عقود مورد بحث در فقه ، مهم‌ترين آنها بيع ، يا به تعبيري متعارف خريد و فروش است . در قرآن كريم به صراحت بيان گرديده كه خداوند « بيع » را حلال گردانيده است ( نك ؛ بقره / 2/ 275 ) . به طور كلي احكام مربوط به عقود و ايقاعات ، غالباً از نوع احكام امضايي هستند ،‌اما در مواردي محدوديتهاي اصلاحي در آنها اعمال شده است كه از نمونه هاي بارز آن مي‌توان به تحريم ربا در همان آيه اشاره كرد .


مقصود از ايقاعات در مباحث فقهي آن گروه از اعمال انشايي است كه به صورت يك طرفه انجام گيرد و منشأ آثار حقوقي گردد كه از نمونه هاي بارز آن در مباحث مالي ، جعاله را مي توان برشمرد و آن عبارت از انشايي است كه به موجب آن شخصي ابتدائاً خود را به پرداخت اجرتي معلوم در مقابل عملي معين ملتزم سازد.


بايد در نظر داشت كه در شريعت اسلام ، تنها راه تملك ، وقوع يك عمل انشايي از نوع عقد يا ايقاع نيست و گاه انتقال قهري بر پاية حكم شرع صورت مي‌پذيرد . بارزترين نمونة اينگونه تملك ، ارث است ؛ چه ، بر پاية حكم شرع ، به محض فوت متوفي اموال او به تملك وارثان در مي‌آيد و در اين ميان اختيار و انشايي در كار نيست ؛ البته تقسيم ارث و تصرف در آن ، زماني صورت مي‌گيرد كه بدهيها به اشخاص ، همچنين ديون شرعي ، هزينة تكفين و نيز مصارفي در حد ثلث ماترك در صورت وجود وصيت ، محاسبه شده باشد . وراثت در فقه اسلامي به دو طريق حاصل مي‌گردد ؛ خويشي نسبي و خويشي سببي ؛ اما در فقه اهل سنت موجب سومي نيز براي ارث ذكر گرديده كه «

عَصبه » خوانده مي‌شود . سهم الارث وراث بر اساس نزديكي نسبت آنان با متوفي و بر وفق نسبت پيش بيني شده براي هر يك محاسبه مي‌گردد كه فن محاسبة آن به اصطلاح « علم فرائض » خوانده مي‌شود . فرائض اهل سنت با توجه به وجود عوامل « عول و تعصيب» از پيچيدگي مضاعفي برخوردار است.


احكام عمومي و مباني حكومت : اين حقيقت كه پيامبر اسلام (ص ) ، در شهر مدينه اقدام به تأسيس حكومتي فرمودند كه در زمان حيات آن حضرت قلمرو آن به برخي نواحي شبه جزيره گسترش يافت ، نمودي آشكار از جنبة سياسي و حكومتي ديانت اسلام است‌، همين حكومت آغازين اسلامي است كه به زودي زمينة تاسيس خلافت اسلامي با قلمروي بسيار وسيع‌تر شد . مذاهب گوناگون اسلامي بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه پس از درگذشت پيامبر اسلام (ص) ، در هر زمان فردي از امت پيشوايي آن را بر عهده خواهد داشت كه امام خوانده مي‌شود ؛ اما در شرايط امام و تعيين آن اختلاف نظري وسيع ديده مي‌شود . از نظر تاريخي مسالة امامت از نخستين اختلافات ميان امت اسلامي پس از وفات پيامبر (ص) است كه با جريان سقيفه آغاز شده است .
در ميان اهل سنت امام يا خليفه ، ممكن است با تعيين (نص ) خليفة پيشين ، يا با انتخاب شورايي تعيين گردد و گاه گرفتن قهري حكومت نيز به اين دو افزوده شده است . آنچه در ميان اهل سنت به عنوان ديدگاه مشترك ديده مي شود ، ضرورت اطاعت از خليفه ، و امامت به « اختيار » است ، بدين معنا كه امامان اشخاصي از پيش تعيين شده نيستند .
خلفاي اهل سنت در صدر اسلام ابوبكر ، عمر‌، عثمان و علي ( ع) هستند كه « خلفاي راشدين » خوانده مي‌شوند . پس از اين خلفاي چهارگانه ، خلفاي بني اميه و خلفاي بني عباس بر بخش مهمي از جهان اسلام حكم راندند و بعدها خلافت عثماني نيز خود را ميراث دار خلافت قديم اسلامي شناساند .


شيعه منصب امامت را پس از پيامبر ( ص) حق امام علي ( ع) مي‌شمرند ، اما در موضع گيري نسبت به خلافت 3 خليفة نخستين ، اتفاق نظر ندارند . از آن ميان ، ديدگاه زيديه نسبت به امامت ، از آن جهت كه به امامت به اختيار معتقدند ، به اهل سنت نزديك‌تر است‌. زيديان هر عالم فاطمي را در صورت قيام به سيف و دعوت به بيعت ، شايستة امامت مي‌شمارند و حتي وجود دو امام به حق در زماني واحد را مي پذيرند. اما شيعة اماميه امامت را به نص و به تعيين الهي مي‌شمارند و معتقدند امامت پس از پيامبر (ص) به امام علي (ع) و پس از او ، به ترتيب به 11 تن از فرزندان آن حضرت منتقل مي‌شود . امامت از ديدگاه شيعة اماميه يا اثنا عشريه ، منصبي مقدس ، و تعيين امامان امري از جانب خداوند است. در عمل تنها امام علي‌(ع) ، امام اول ، و چند ماهي امام حسن ( ع) ، امام دوم ، افزون بر پيشوايي معنوي به حكومت نيز دست يافتند و در آخر الزمان نيز امام دوازدهم ، امام مهدي‌(ع) كه در حال حاضر در غيبت كبري به سر مي‌برد ، ظهور كرده ، بر تمامي جهان حكومت عادلانه خواهد كرد .


از ديدگاه نظريه هاي عمومي در باب حكومت ، بايد يادآور شد كه اهل سنت با توجه به اينكه در طول قرنهاي متمادي داراي حكومت ديني و خلافت بوده‌اند ، به مسالة خلافت به عنوان يك امر ديني توجهي خاص مبذول داشته ، و تلاش كرده اند تا اعمال حاكميت خليفه را نيز در چارچوب مقررات و احكام شرعي قرار دهند ، چه در نظريه هاي عمومي آنان ، خليفه خود محكوم به قوانين شرعي است و حق تاسيس حكمي شرعي را ندارد. در پي اين تلاش كه در قرن 5 ق / 11 م به تأليف آثاري با عنوان الاحكام السلطانيه منجر شد‌، حتي اساسي‌ترين مسائل خلافت ، مانند تعيين خليفه و عزل وي به صورتي قانونمند ارائه شد . اگر چه تدوين اينگونه قوانين كه به تعبيري مي توان آنها را حقوق اساسي تلقي كرد ، حاكي از رشد مدني است و به طبع بي‌تأثير در روند اعمال حاكميت خلفا و كارگزاران آنان نبوده است ، اما نبايد در ميزان اجراي عملي اين مقررات و قوانين نيز دچار اغراق شد .
در محافل شيعة اماميه ، از آن جهت كه حكومت همواره متعلق به غير بود ، مسائل حكومتي كمتر مورد توجه فقيهان و عالمان قرار داشته است . اندك رساله هاي نوشته شده در عصر آل بويه ، مانند رساله في جوائز السلطان از سيد مرتضي ، و در عصر صفوي ، مانند رساله هاي خراجيه از نمونه هاي چنين حركتي هستند كه هيچ گاه به تاليف آثاري جامع از نوع الاحكام السلطانيه منتهي نشده است .


در پايان سخن بايد از مبحث قضا و احكام جزايي ياد كرد كه از توابع حكومت است و از آغاز شكل گيري فقه ، همواره مورد بحث بوده ، و موضوعات آن در فقه مذاهب گوناگون اسلامي ، از جمله شيعه گسترش يافته است . آنچه در فقه با عنوان « ادب القضاء » شناخته مي‌شد ، در واقع آيين دادرسي اسلامي بود كه گاه در ضمن جوامع فقهي ، و گاه در قالب آثاري مستقل از آن گفت و گوي مي‌شد. اما احكام جزايي به طور گسترده در ابواب مختلف فقه اسلامي مورد بحث قرار گرفته است . در اصطلاحي فقهي برگرفته از قرآن ، مجازاتهاي تعيين شده در شريعت ، « حدّ » خوانده

مي‌شوند و در مقابل آن « تعزير» قرار مي‌گيرد كه مجازاتي تعيين نشده است و ميزان آن با توجه به شرايط مشخص مي‌گردد . از ميان احكام جزايي ، مباحث مربوط به سرقت و جرايم جنسي در بخش « حدود » ، و مباحث مربوط به جرح و قتل در بخش « قصاص» و « ديات» مورد بحث قرار گرفته است ؛ اگر چه مباحث ديات همواره از خصوصيت جزايي برخوردار نيست و به عنوان بحثي عمومي در حوزة مسئوليت مدني ، از جبران خسارت در موارد خطا نيز بحث مي‌كند.

III . سير انديشه هاي كلامي در تاريخ اسلام
انديشه هاي كلامي در سدة نخست هجري : عالمان اسلامي از همان عصر صحابه ، در آموزشهاي اعتقادي ، نصوص قرآن كريم و احاديث نبوي را براي استحكام بخشيدن به مذهب كلامي خود به كار مي‌گرفتند ، اما همواره بخش اصلي عبارات و شكل پرداخت ابراز عقيده‌ها را درك و برداشتهاي خود آنان تشكيل مي‌داده است . اين برداشتها از سويي از معاني آيات قرآني و سنت نبوي ريشه مي‌گرفت و از ديگر سو ، بر پاية تعقل و جهت گيري ديني اشخاص نهاده مي‌شد . اين تعقل و جهت گيري گاه به شخص عالم يا حلقه اي از عالمان همفكر باز مي‌گشت و گاه حاصل فرهنگي ريشه دار و تعقلي پر سابقه بود كه به يك جامعه با فرهنگ ديرينه تعلق داشت .


دربارة ميزان تاثير پذيري محيط كلامي در عهد نخستين از آموزشهاي ديگر اديان ، بايد گفت آن فضاي پذيرنده‌اي كه دربارة حكمت اخلاقي و قصص در ميان صحابه و تابعان ايشان وجود داشت و زمينه اي گرديد تا همگام با روند آشنايي مسلمانان با فرهنگ ديني يهوديان ، مسيحيان و ايرانيان ، تعاليم حكمت آموز آنان يا تعاليم كارآمد براي تفسير قرآن ، به محافل عالمان مسلمان راه جويد ، دربارة آموزشهاي اعتقادي ديده نمي‌شد . اين حديث نبوي كه « حكمت گم شدة مؤمن است و آنرا در هر جا كه بيابد ، بر مي‌گيرد »، بر خلاف معارفي چون اخلاق و تفسير ـ دست كم در سدة 1

ق ـ در تعاليم اعتقادي معمول نبوده است. به هر روي ، وجود اشاراتي در روايات بر جاي مانده ، اين تصور را ايجاد مي كند كه ممكن است طرح بخشي از مباحث كلامي عمومي در زمينه هاي توحيد و عدل در عصر صحابه‌، حاصل مناظرات اهل كتاب با عالمان مسلمان بوده باشد ؛ چنانكه مثلاً از طرح مباحثي در نفي جسمانيت خداوند ، در پاسخ به سائلي از يهود يمن ، و مباحثي دربارة قدر ، در پاسخ به پرسشگري از مسيحيان شام سخن رفته است . به خصوص در موضوع اخير به مسأله تأثير متكلمان مسلمان از برخي تعاليم اهل كتاب از سدة 1 ق اشاره شده ، و مسلم بن يسار ( د 100 ق ) ، معبد جهني را در نظرية قدر ، موافق با ديدگاه مسيحيان دانسته است ( نك : همو ، 109 ) .


آثار و مصنفات برجاي مانده از سدة 1 ق بسيار ناچيز است و سخن گفتن دربارة انديشه‌هاي كلامي در اين دوره ، با كمبود اطلاعات و محدود بودن تحقيقات امري دشوار است . بديهي است كه كهن‌ترين نمونه‌هاي انديشة كلامي ، قديم‌ترين متون اعتقادي را ، پس از كتاب و سنت ، بايد در آثار و روايات منقول از صحابه جست و جو كرد ؛ اما به استثناي اشاراتي كوتاه و پراكنده از برخي از ايشان ، تنها كسي كه نقل متون نسبتاً مفصل در موضوعات كلامي به صورت خطبه از او شهرت يافته ، امام علي (ع) است . البته در ميان اين روايات به ويژه بايد بر نمونه هايي تكيه كرد كه صدور آنها از پذيرش سندي كافي برخوردار است . آنچه از مباحث كلامي بارها در روايات منتسب به آن حضرت به چشم مي‌خورد، بيشتر تعاليمي در زمينة توحيد و نفي صفات جسماني از خداوند با الهام از مضامين قرآني است.
مسألة قدر از جمله مسائلي است كه به روزگار صحابه بيشتر مورد توجه قرار گرفته است ؛ در بررسي منابع روايي ، افزون بر احاديثي كه صحابه در اين باره از پيامبر (ص) نقل كرده‌اند ، نمونه هايي از دريافت شخصي آنان نيز بر جاي مانده است . در رواياتي اينچنين ، از مهتران صحابه چون ابي بن كعب ، ابن مسعود و عباده بن صامت ، به طور عمومي موضعي بسيط و عاري از پيچيدگيهاي كلامي در تأكيد بر قضا و قدر الهي نقل شده است و تنها در معدودي از روايات برخوردهاي استدلالي و غير بسيط با مساله به چشم مي‌خورد ، مثلاً در روايتي از امام علي( ع) ، بر نفي انديشة حتمي بودن قضا و لازم بودن قدر ، چنين استدلال شده است كه در آن صورت ، ثواب و عقاب ، و وعد و وعيد باطل خواهد بود.


بجز مباحث كلامي محض ، چون نفي صفات كه دامنة بحث آن در سدة 1 ق و به ويژه در عصر صحابه محدود بوده ، پاره‌اي از مباحث كلامي ـ سياسي چون امامت و مسائل كلامي ـ اخلاقي چون منزلت فاسق بخش اصلي مجادلات را در محافل اسلامي تشكيل مي داده‌اند . بر خلاف مباحث گروه نخست كه زادة طبيعي نظري شدن انديشه هاي ديني بوده‌، و پيش‌تر نيز در كلام ديگر اديان آسماني سابقه داشته است ، مباحث اخير حاصل وقايع و اوضاع و احوال تاريخي جهان اسلامي در سدة 1 ق ـ به ويژه نيمه نخست آن ـ بوده است ، اگر چه مباحث مجرد كلامي در

سده هاي بعد بسيار توسعه يافته ، و افتراقات كلامي پر شماري را پديد آورده است ، اما بايد اذعان داشت كه اساسي‌ترين افتراقات كلامي مسلمانان در طول تاريخ يك و نيم هزاره ، يعني شيعه ، محكمه و عامة مسلمين كه بعدها « اهل سنت و جماعت » نام گرفتند ، و بسياري از فروع هر يك ، به همان گرايشهاي كلامي ـ سياسي و كلامي ـ اخلاقي سدة نخست ارتباط دارد .
امامت ، نخستين زمينة افتراق : نخستين افتراق مهم در ميان مسلمانان ، جدايي گروهي گراينده به حضرت علي (ع) در پي بيعت سقيفه و به خلافت نشستن ابوبكر بوده است. بدون وارد شدن در تفصيل مباحث كلامي ، اجمالاً در اين حد معلوم است كه امام علي (ع) در عين بيعت با خلفاي

سه گانه و پرهيز از ايجاد جدايي در صفوف مسلمانان ، مقام خلافت را به عنوان حقي براي خويش مي‌شناخته ، و اين نكته‌اي است كه در برخي خطبه ها و نامه هاي آن حضرت و فرزندان ايشان از جمله خطبة شقشقيه ( نك ؛ نهج البلاغه ، خطبة 3 و مصادر پر شمار آن) و نامة امام حسن (ع) به معاويه منعكس شده است . نكتة ديگري نيز از دانسته هاي تاريخي است كه گروهي از مسلمانان از صدر اسلام ، اين حق را براي امام علي (ع) قائل بوده اند و با عنوان شيعة امام علي (ع) شناخته مي‌شدند ؛ چنانكه در گزارشهاي مربوط به جنگ صفين عنوان « شيعه » براي گروهي از

خواص اصحاب امام علي ( ع) به كار رفته و در گزارش جريان صلح امام حسن (ع) در 41 ق ، يكي از شروط صلح ، آزار نرساندن معاويه به احدي از « شيعة علي » (ع) بوده است. گفتني است كه آنچه منشأ پديد آمدن اصطلاح شيعه گرديده ، كاربرد تعبير « شيعة علي » ( علي ) در جريانهاي تاريخي ـ مذهبي سدة 1 ق بوده است ؛ اما ظاهراً شكل مختصر شدة اين اصطلاح در همان سده نيز تداول يافته بوده است.


بر خلاف شيعه كه امامت را براي حضرت علي (ع) به عنوان مسأله‌اي ديني و حقي الهي تلقي مي كردند ، مكالمات مهاجران و انصار در جريان سقيفه حكايت از آن دارد كه طرف مقابل آنها باوري اساساً متفاوت در اين باره داشته است . در سقيفه حتي نمايندگان انصار براي خويش ، حقي برابر براي تصدي خلافت قائل بودند و استدلال مهاجران زماني بر آنان غالب آمد كه با تمسك به حديثي نبوي به مضمون « الائمه من قريش» امامت را بدون تخصيص آن به كساني خاص ، حقي از آن قريش دانستند. از نظر كلامي ، همواره امامت ابوبكر در ديدگاه عامة مسلمين ، امامتي به اختيار بوده ، و جز گروهي گمنام در تاريخ فرق با عنوان بكريه ، هرگز كسي امامتي نظير ديدگاه شيعه دربارة حضرت علي (ع) براي ابوبكر قائل نبوده است .


به دنبال در گذشت ابوبكر ( خلافت : 11 ـ 13 ق ) ، عمر به وصيت او به خلافت رسيد (‌خلافت : 13 ـ 23 ق ) ؛ او نيز به هنگام احتضار ، شورايي مركب از 6 تن را مأمور ساخت تا يكي را ميان خود به خلافت برگزينند و حاصل آن به خلافت رسيدن عثمان ( خلافت : 23 ـ 35 ق ) بود . حضرت علي ( ع) و هواداران او در اين مدت ، خلافت ابوبكر و عمر را به عنوان مصلحتي براي جامعة مسلمانان ، و نه امري مطابق حق پذيرا بودند و اين نكته اي است كه بارها در سخنان منقول از آن حضرت بازتاب يافته است ( مثلاً نك ؛ نهج البلاغه ، خطبة 3 ) . گفتني است كه سيرة شيخين ( = دو خليفة نخستين ) در اواخر خلافت عمر در ميان جماعتي از مسلمانان به سان سيره‌اي متبع موضوعيت

يافته بود و گاه در عرض كتاب خدا و سنت نبوي جاي مي‌گرفت ؛ برجسته ترين نمونة تاريخي كه اين انديشه در آن نمود يافته ، همان شوراي 6 نفره است كه در جريان آن ، عبدالرحمان بن عوف با عرضة خلافت به حضرت علي (ع) و عثمان آنان را به شرط عمل به سيرة شيخين به قبول بيعت فرا خواند ؛ در اين ميان حضرت علي‌( ع ) سيرة شيخين را تنها در صورت مطابقت با كتاب و سنت ارزشمند خواند ، ولي عثمان با پذيرش شرط ياد شده بر مسند خلافت نشست .


به گواهي منابع تاريخي و كلامي ، عثمان در 6 سالة نخست از خلافت خود ، كمابيش سيرة شيخين را معمول مي‌داشت ، اما از حدود 30 ق با تغييراتي در شيوه هاي حكومتي خود و ميدان دادن به بني اميه ، موجبات نارضايتي كساني را فراهم آورد كه اساس انعقاد امامت او را مشروع مي‌دانستند و ترك سيرة شيخين را بر او خرده مي گرفتند . در نمونة تاريخي اعتراض جمعي عالمان جناحهاي گوناگون به سيرة عثمان در 33 ق ، در كنار بزرگاني از شيعه ، نمايندگاني از عالم غير شيعي چون عامر بن عبدالله بن عبد قيس نيز حضور داشته‌اند. اعتراضها بر سياست عثمان تا آنجا بالا گرفت كه گروهي از مسلمانان ، بر او شوريدند و به قتلش رساندند . حضرت علي ( ع) هيچ گاه موافق اين كردار نبود و در طول تاريخ ، در منابع كلامي نيز به رغم باور نداشتن به اساس خلافت عثمان ، موضع مثبتي نسبت به قتل عثمان ديده نمي‌شود .


پس از عثمان ، مسلمانان با امام علي (ع) به خلافت بيعت كردند و گروههايي از مخالفان آن حضرت ، به دستاويز خونخواهي عثمان ، به جنگ با وي برخاستند . جنگ نخست كه به جنگ جمل مشهور است ، ميان امام علي (ع) از يك سو ، وطلحه و زيبر ـ دو تن از اصحاب پر نفوذ پيامبر (ص) ـ از ديگر سو واقع شد. هر چند اساس اين جنگ حركتي كاملاً سياسي بود ، اما خود زمينه اي براي موضع گيريهاي كلامي گرديد ؛ چه ، برخي از صحابه چون سعد بن ابي وقاص و عبدالله بن عمر به

پندار اينكه جنگي ميان اصحاب پيامبر (ص) درگرفته است و حق از باطل شناخته نيست ، از هر دو سوي جنگ دوري گزيدند و دربارة حقانيت دو طرف به « توقف» گراييدند. اين گروه در منابع گاه با عنوان « معتزلة نخستين » شناخته شده اند . پس از جنگ جمل ، با فاصله‌اي اندك جنگ صفين ميان امام علي (ع) و معاويه ـ فرماندار شام از سوي عثمان ـ در گرفت كه آن نيز به نوبة خود مقطعي مهم در تاريخ نخستين افتراقهاي كلامي ـ سياسي بود .


در جريان « تحكيم » كه در پي جنگ صفين در 37 ق بر امام علي (ع) تحميل گرديد ، گروهي از زهدگرايان مصرّ بر سنت شيخين كه از آن پس در تاريخ اسلام با عنوان حروريه ، شرات ، خوارج و دقيقتر از همه با عنوان مُحَكّمه شناخته شدند ، راه خود را از امام ( ع) ، و به طور كلي از عامة مسلمين جدا ساختند . جريان تحكيم نه علت اصلي پديد آمدن اين گرايش ، بلكه مقطعي براي بروز گرايشي شكل نايافته بود كه ريشه در تعاليم مكتب زهدگراي عراق ـ و به ويژه كوفه ـ داشت كه تكيه اش در امور فردي بر عبادت ورزي و دنيا پرهيزي ، و در حيات اجتماعي بر اقامة حق و امر به

معروف بود . دارندگان اين گرايش كه پذيرش تحكيم را واگذاردن حكم در امري ديني به خلق خدا تلقي مي كردند‌، با تمسك به شعار « لا حكم الا الله » ، از امام كناره گرفتند ، در حرورا( = قريه‌اي در نزديكي كوفه ) اردو ساختند ، با عبدالله بن وهب راسبي به امامت بيعت كردند و به سازمان دهي و تقويت نيروي نظامي خود پرداختند . با وجود تلاشهاي پي در پي امام براي فرا خواندن آنان به آرامش و همراهي ، حروريان بر ستيز با او پاي مي‌فشردند و سرانجام نيز اوضاع و احوال را براي جنگ نهروان در 38 ق مهيا كردند . در اين جنگ كه با شكست قطعي محكمان پايان پذيرفت ، بسياري از حروريان تندرو و جنگ خواه به قتل رسيدند ، اما جماعتي نيز با اتخاذ نيز موضعي ميانه ، به رهبري فروه ابن نوفل از شركت در جنگ كناره گرفتند و در اردوي خود بر جاي ماندند.


ريشه هاي انديشة كلامي در عراق : پيش از هر سخن ، گفتني است كه در پايه گذاري نخستين حلقه هاي آموزش ديني در كوفه ، تعاليم 3 تن از اصحاب پيامبر (ص) ـ حضرت علي (ع) ، خليفه عمر و ابن مسعود ـ نقش پايه را ايفا كرده است. به دشواري مي توان معين كرد كه هر يك از مكاتب كوفه به چه نسبت از تعاليم هر يك از اصحاب تأثير پذيرفته اند ، اما به اجمال آشكار است كه اين تأثير نسبت به مكاتب گوناگون ، متفاوت بوده است . در ده هاي نخست سدة 1 ق ، به روزگار خلافت عمر ، عراق پايگاه اصلي هدايت جنگهاي فتوح بود و حضور جمعي كثير از صحابيان و تابعان

كه كوفه يا بصره را به عنوان موطن خود برگزيده بودند ، اين دو شهر تازه بنياد را به مراكزي براي تعليم و تعلم تبديل كرده بود ؛ اما بايد به اين واقعيت توجه داشت كه در عهد صحابه ، در محيط جهادي كوفه بصره اشتغال غالب ، آموختن قرآن و كوشش در عبادت بود و در بسياري از محافل ديني رغبتي به مباحث نظري و حتي تبادل حديث ديده نمي‌شد .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید