بخشی از مقاله
چکیده :
مقدمه: هدف از ارائه مقاله حاضر بررسی رابطه هوش اجتماعی و مهارت های کار آفرینی در دانشجویان می باشد .بدین منظور ویژگی های هوش اجتماعی از قبیل پردازش اطلاعات اجتماعی ، مهارت اجتماعی و آگاهی اجتماعی به عنوان مولفه های اصلی بر روی مهارت کار آفرینی مورد سنجش قرار گرفته است.
روش تحقیق: جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد چالوس بوده و نمونه های مورد نیاز براساس نمونه گیری تصادفی ساده به تعداد 100 نفر انتخاب شده و شیوه تجزیه و تحلیل پژوهش براساس همبستگی پیرسون و تحلیل واریانس و رگرسیون ساده بعمل آمده است.
نتیجه: نتایج بدست آمده از یافته های پژوهشی رابطه ی میان هوش اجتماعی ومهارت های کار آفرینی راتایید کرد ه است. این نتیجه در مورد هر یک فرضیه های دیگر که بین مولفه های هوش اجتماعی مثل ، پردازش اطلاعات اجتماعی ، مهارت اجتماعی و آگاهی اجتماعی با مهارت های کار آفرینی نیز بدست آمد . بنا بر نتایج حاصله افرادی که دارای توانمندی برقراری ارتباط اجتماعی و قدرت برقراری ارتباط در شبکه های روابط اجتماعی بودند، توانستند ازمهارت کار آفرینی بیشتری بهره مند شوند.
کلید واژه:هوش اجتماعی، پردازش اطلاعات اجتماعی، مهارت اجتماعی، آگاهی اجتماعی و مهارت کار آفرینی.
×
×
2
مقدمه وبیان مساله :
افراد، سازمانها و جوامعی که نتوانند خود را با تحولات همگام کنند، دچار حالت ایستا شده و با شکست روبرو میشوند، در این میان دانشگاه ها باید به فکر پرورش بروندادهایی باشند که بتواند با حرکتی پویا از دستاوردهای علمی استفاده کرده و خود را از بیکاری نجات دهند. تقویت و توسعه مهارت کارآفرینی در دانشگاه ها می تواند موجب حل معضل اشتغال فارغ التحصیلان دانشگاه ها شده و در آینده وضعیت شغلی آنان را با توجه به نوع رشته و تخصصی دانشگاهی شان شفاف تر سازد. هریک از دانشجویان باید در طول مدت تحصیل، فرصت ها و مشکلات را در نظر داشته باشند. برای آن ایده هایی را مطرح کنند و برای اجرای ایده های خود، آموزش های لازم را علاوه بر آموزش های موظف رشته مربوط به خود، طی کنند. یکی از عواملی که نقش چشمگیری هم بر موفقییت و عدم موفقیت افراد ایفا می کند،هوش عاطفی است. فرهنگ ما ارزش والایی برای هوش عمومی قائل شده است، اما این هوش عمومی در واقع از هوش اجتماعی نشات گرفته است.
امروزه ثابت شده است که وجود عاطفه برای عاقلانه فکرکردن اهمیت دارد و باور قدیمی که عاطفه و منطق را رو در روی هم قرار می داد،کاملاً بی اثر شده است. بنابراین، قیاس هوش عقلی وهوش عاطفی هم به صورت تعاملی برای رشد و پیشرفت آدمی در تمامی امور مربوط به زندگی به کار می روند. توانایی شخص برای سازگاری و چالش در زندگی به عملکرد منسجم قابلیت های عاطفی ومنطقی وی وابسته است. تمامی عواملی که باعث می شود تا برخی افراد دارای بهره هوشی بالا، در زندگی و حیطه ی شغلی و اجتماعی خود ضعیف عمل کنند و کسانی با بهره ی هوشی متوسط و حتی پایین در تمامی شئون زندگی موفق باشند، ناشی از هوش عاطفی است. نکته ی مهم در این جا این است که ما می توانیم نه تنها با به کارگیری وجوه مختلف هوش عاطفی، زندگی بهتر خانواده ای صمیمی تر، دوستانی واقعی تر، و محیط غنی تری داشته باشیم، بلکه می توانیم این ویژگی را که در حکم مهارت های عملی و کاربردی است به کودکان مان و دانشجویان مان آموزش دهیم و برای آن ها فرصت های بهتری ایجاد کنیم تا بتوانند با کمک هوش بالقوه ای که دارند، آینده ی روشن تری داشته باشند. بدین منظور، پژوهشگران ابتدا فرضیه ذیل را مطرح می کنند: هوش اجتماعی موجب رشد و توسعه کارآفرینی می شود. سپس براساس آن به تعاریف هوش اجتماعی و کارآفرینی و آن گاه به ضرورت کارآفرینی و ارتباط بین دو مولفه مذکور و در پایان با توجه به مستندات ارایه شده، به نتیجه گیری می پردازند.
3
مبانی نظری پژوهش:
در پرتو تاریخحچه هوش اجتماعی، در سال 1920، ثورندایک هوش اجتماعی را بامفهوم نوظهوربهره هوشی مطرح نمود که در حال شکل دادن به زمینه جدیدی در علم روانشناسی به نام روان سنجی بود و هدف آن یافتن روش هایی برای اندازه گیری توانایی های انسان بود. دراواخر سال 1959، و کسلر، که یکی از معروف ترین آزمون های هوشی را رائه داده بودند، اهمیت هوش اجتماعی را زیر سوال بردند و آن را همان هوش معمولی دانستند. در اواخر سال 1960،گیلفورد صد و بیست قابلیت هوشی جداگانه را برشمرد که از آن میان سی قابلیت مربوط به هوش اجتماعی بود ولی وی نتوانست علی رغم تلاش زیادی که مبذول داشت پیش بینی معنی داری را در مورد عملکرد افراد در دنیای اجتماعی ارائه دهد.مدل های جدیدتر هوش اجتماعی از جمله "هوش کاربردی" استرنبرگ و "هوش بین فردی" گاردنرمعروفیت بیشتری را به دست آوردند.اما هنوز نظریه منسجمی در زمینه هوش اجتماعی ارائه نشده است که به طور کامل و دقیق آن را از بهره هوشی متمایز سازد و جنبه کاربردی داشته باشد(گلمن،2010،ص.(571-569
در سال های اخیر، هوش اجتماعی چندان در معرض توجه قرار نداشته است و روان شناسان اجتماعی به نحو چشمگیری از آن غفلت ورزیده اند. یک استثناء در این مورد تحقیقی بوده است که مایر و سالویدر سال 1990 راجع به هوش اجتماعی انجام داده اند. ایشان معتقدند در جایی که هوش اجتماعی غایب است هوش عاطفی را می توان در ترتیب سه گانه جایگزین آن کرد. علم عصب شناسی اجتماعی با جدیت اعلام کرده است که زمان شکوفایی و احیای مجدد هوش اجتماعی و خواهر هم تراز آن هوش عاطفی-هیجانی، فرارسیده است. بازاندیشی راجع به هوش اجتماعی بدون شک باید با تفکر مجدد درباره مغز اجتماعی همراه شود و هم چنین اهمیت بسیار زیاد روابط انسانی را که اغلب مورد غفلت قرار می گیرد مدنظر داشته باشد(گلمن،2010،ص.(567-565
هوش اجتماعی را می توان توانایی درک و مهارهیجانات و احساسات خود در جهت کمک به فعالیت های فکری، تصمیم گیری و ارتباطی دانست . براساس یافته های گلمن افرادی که از هوش هیجانی بالا برخوردارند می دانند که چگونه هیجانات و احساسات خود و دیگران را کنترل وهدایت نمایند(گلمن،.(1988 هوش هیجانی مجموعه ای از مهارت ها و استعدادهای فردی است که به توانایی درک و فهم چگونگی بروز یا کنترل هیجانات واحساسات دلالت دارد، فردی که از هوش هیجانی بالا برخوردار است در زمینه های شناسایی، درک و کنترل احساسات نیز از استعدادو مهارت لازم بهره مند می باشد( فیاضی و احمدی، .(1386 گلمن((2010 معتقد است، شرم و خجالت علمی مانع از آن شده که اعتراف کنیم تست های هوش، خود از هیچ نوع منطق تئوریک برخوردار نیستند. کیلستروم و کانتور مشاهده کرده اند که تست های هوش غیر تئو ریک هستند و فقط برای قالب بندی انواع کار هایی که بچه ها سر کلاس انجام می دهند، ساخته شده اند .
4
نظریه پردازا تکاملی معتقدند که هوش اجتماعی، در حقیقت، مهارت و استعداد اولیه مغز انسان است که در قشر مغز بازتاب یافته وآن چه تاکنون از آن به عنوان هوش نام می بریم روی سیستم های عصبی ما سوار شده است و برای پیشبرد امور در یک گروه پیچیده مورد استفاده قرار گرفته است. گلمن مدلی رابرای هوش اجتماعی ارائه کرده است. وی هوش اجتماعی را با هوش عاطفی تطبیق داده است. آگاهی اجتماعی را با خودآگاهی و مهارت اجتماعی را با مدیریت برخویشتن تطبیق داده است. هم چنین وی، وظایف اساسی مغز اجتماعی هماهنگی روابط متقابل، انواع همدلی، شناخت اجتماعی، مهارت های همکاری متقابل، دلسوزی برای دیگران همگی مسیر و خطوط هوش اجتماعی را مشخص می کند (گلمن،2010،ص .(566