بخشی از مقاله
رضایت زناشوئی
در ازدواجهاي رضامند و موفق زوجين پيامهاي روشني را براي هم ارسال ميكنند. به همديگر اعتماد دارند و تفاوتهاي همديگر را به راحتي ميپذيرند كه اين ويژگي موجب خلاقيت آنان ميگردد تا براي توسعه و برنامه ريزي هويت خودشان تلاش كنند. اين قبيل از همسران آزادند كه از همديگر و از ساير افراد و چيزها نيز لذت ببرند و در عين حال كه به هم علاقمند و وابسته هستند استقلال فردي خود را جهت غني سازي زندگي مشترك خود بكار ميگيرند.
كاسلو و ديگران (1994) به بررسي عوامل متمايز كننده ازدواجهاي موفق و ناموفق بر روي 95 زوج سوئدي كه مدت 20 سال از ازدواج رسمي و غير رسمي آنها گذشته بود پرداختند در اين تحقيق مردان رضامندي بيشتري از زنان را نشان دادند و زن و شوهري كه حس تعلق و وابستگي شديد بهم داشتند ميزان رضامندي بالاتري را از خود نشان دادند. اختلافات بين زندگيهاي زناشويي موفق و ناموفق در پاسخهاي افراد به سؤالات مربوط به سرگرميها، اوقات فراغت، جنسيت، فلسفه زندگي و شمار نزاعهاي خانوادگي مشخص گرديد. ميزان رضامندي زناشويي زنان بستگي به ميزان رضامندي مردان داشت.
در تحقيقي كه تاكر و ميكائيل (1991) به منظور بررسي عوامل كه در رضامندي زناشويي تأثير دارند از 64 دانشجوي مرد روان شناسي مقطع ليسانس و 64 دانشجوي روانشناسي زن همان مقطع خواستند تا 8 زندگي زناشويي فرضي را ارزيابي كنند. عوامل مورد ارزيابي عبارتند بودند از: 1- جذابيت ظاهري زن و مرد 2- سن ازدواج 3- هوش 4- زندگي مشترك (رابطه جنسي).
نتايج نشان دادند كه جاذبه ظاهري، هوش و افراد مسنتر وضعيت مساعدتري از رضامندي خودشان نشان ميدهند.
تحقيقي كاركوف و رابرتس در زمينة بررسي عواملي چون صرفنظر كردن (with drawal) خصومت و رنجيدگي در بين زوجين راضي و ناراضي انجام دادند.
بدين منظور 11 زوج راضي و 11 زوج ناراضي گروه نمونه را تشكيل ميدادند كه نتايج نشان ميدادند كه روابط موقتي منحصر بفردي در گروه ازدواج رضايتبخش وجود دارد. در اين ازدواجها نارضايتي شوهر، نارضايتي زن را فراهم ميكند و صرفنظر كردن زن، صرفنظر كردن شوهر را پيشبيني ميكند. ولي در ازدواجهاي نارضامند صرفنظر كردن شوهر خصومت زن را به دنبال دارد. مقياس صرفنظر كردن شوهران در بين ساير مقياسها از ميزان واريانس بيشتري براي پيشبيني رضامندي زناشويي برخوردار است. (رابرتس 1990)
تحقيقي كه توسط رينولدز – والاس (1995) در اين زمينه بر روي 135 زوج مسن شركت كرده در اين آزمون صورت گرفت نشان داد كه عدالت، مساوات و قوه درك پاداش بطور معنيداري بر رضامندي زناشويي مؤثر ميباشد و قوه درك پاداش بيشترين تأثير را در اين سه متغير وابسته نشان داد. بطور كلي افراد مسن ازدواج كرده (متأهلان مسنتر) از زناشويي خود راضي بودند.
امروزه اهميت ارتباط و نقش آن در روابط اجتماعي مورد تأكيد بسياري از محافل علمي و پژوهشي است. به ويژه در مورد خانواده كه به عنوان ركن اساسي جامعه بوده و هست و علي الخصوص روابط زن و شوهر كه زيربناي الگوئي رفتارها و روابط فرزندان خانواده ميباشد. تحقيقاتي كه در اين زمينه و بررسي اهميت الگوهاي زوجين روي رضامندي زناشويي صورت گرفته است نشان ميدهد كه الگوهاي ارتباطي رايج بين زوجين رضامند موارد ذيل است:
توافق بيشتر (Schaap, Bunnk & Kerkstra 1988)
عدم فعاليت منفي تلافي جويانه (Cottman. 1979; Leven son Jcotlman) و كشف دقيقتر پيامهاي غير كلامي يكديگر (Noller, 1984).
ويژگيهاي فوق در زوجين راضي و الگوهاي ارتباطي آنان به چشم ميخورد. زوجين خشنود نسبت به زوجين ناخشنود زمان زيادي را صرف گفتگو با هم (بدون توجه به موضوع) سپري ميكنند و به همان ميزان نيز وقت صرف گفتگو در مورد مسائل شخصي ميكنند. (Vangelisti, Anital 1993) (Kirchler 1989)
همچنين در تحقيقي كه توسط گاتمن و ديگران صورت گرفت. 135 زوج تازه ازدواج كرده مورد بررسي قرار گرفتند و هفت الگوي تعاملي كه پيشبيني كننده تداوم يا جدائي ازدواج بود روشن شد.
1- خشم به عنوان يك هيجان پر خطر
2- گوش دادن فعال
4- شروع كردن منفي از طرف زن
5- تنش زدايي
6- مدلهاي رفتاري مثبت
7- دلجويي فيزيكي از مرد
براي الگوهاي تعاملي خشم به عنوان يك هيجان پر خطر، گوش دادن فعال، مقابله به مثل رفتار منفي تأييدي صورت نگرفت. اما يافتهها نشان دادند كه الگوهاي تعاملي: عدم پذيرش عاطفي زنان توسط شوهران، شروع منفي از طرف زنان، فقدان كم تنش زدايي رفتار منفي زن توسط شوهر، فقدان زياد تنش زدايي رفتار منفي مرد توسط زن، فقدان دلجويي فيزيكي (مرد) به عنوان پيشبيني كنندههاي جدائي (طلاق) تأييد شدند. (گاتمن 1998)
تحقيقات دامنه دار نشان ميدهد كه مدارج تحصيلي در خوشبختي خانوادگي بسيار مؤثر است زيرا مقدار تحصيل معمولا مربوط به مقام اجتماعي شخص است و تفاوت تحصيلات وسيع ممكن است سبب ايجاد حس حقارت و آزردگي شود و همچنين موجبات عدم درك صحيح طرفين از يكديگر را فراهم ميسازد. ديدگاه همسر تحصيل كرده ممكن است نسبت به رويدادها و مسائل اطراف، واقع بينانهتر باشد تا نسبت به همسرش كه تحصيلات پايينتري دارد و اين مسئله سبب تفاوت پاسخدهي و واكنش آنان نسبت به مسائل مهم زندگي ميگردد.
البته در مورد سطح تحصيلات عقايد تقريباً يكساني در نزد انديشمندان وجود ندارد چنانچه به نظر ترمان (1939) زماني نيك بختي زنان كاملتر خواهد شد كه شوهر تقريبا 5 سال بيشتر از آنها تحصيل كرده باشد. در حاليكه هاميلتون بر خلاف اين عقيده، ميان سعادت خانوادگي و همگوني تحصيلات بستگي مستقيمي را پيشبيني ميكند. به نظر ميرسد كه در سخن هاميلتون سهم بزرگي از حقيقت موجود باشد. وجود يك موقعيت تحصيلي همسان يا دست كم معادل، خواهد توانست به ايجاد توافق ميان زن و شوهر كمك كند.
با عنايت به تقدس نهاد خانواده از ديدگاه مكاتب الهي علي الخصوص نگرش ويژه و ظريف مكتب انسان ساز اسلام به اين نهاد ديرپا و با توجه به اينكه توصيههاي اين دين شريف در راستاي فطرت انساني بوده كه پاسخ ضروري به نيازهاي اساسي و اصيل انسان در جهت رشد و تكامل وي ميباشد. به نظر ميرسد هر گاه اساس روابط زن و شوهر بر پايه اهداف الهي برنامه ريزي شده براي زندگي خانوادگي ميباشد، نه تنها رضايت خاطر زن و شوهر بلكه رضايت مسلم همة اعضاء خانواده را فراهم خواهد ساخت.
توصيههايي كه از پيشوايان ديني داريم حكايت از همسويي نگرشهاي ديني با خواستها و نيازهاي دروني انسانهاست.
زوجيني كه به دنبال پايداري و استحكام زندگي زناشويي خود هستند بايد خود را به ويژگيهاي مثبتي ملبس سازند و در واقع پيوند زناشويي خود را با داشتن اين خصوصيات و فضائل دائمي سازند.
داشتن تعهد و وفاداري و انصاف لازمة تداوم ازدواج است. پذيرش متقابل، تفاهم متقابل، گذشت و بخشش متقابل، اعتماد متقابل ميتواند پايههاي ازدواج را تحكيم كند، داشتن انعطاف پذيري و پاسخ مناسب دادن به خواستها و نيازمنديهاي همديگر و داشتن نگرش مثبت نسبت به هم و نسبت به رويدادهاي خانوادگي به رضامندي و پايداري ازدواج كمك خواهد كرد.
آنچه به عنوان عوامل مخرب و موجب تزلزل اركان خانواده است مسائلي چون سوء تفاهمات و خطاهاي شناختي، عدم مهارتهاي ارتباطي از قبيل گوش دادن فعال، مبهم بودن پيامها، عدم تشريك مساعي و مشورت كردن، عدم احترام به عقايد و پذيرش يكديگر، مشخص و صريح نبودن انتظارات ميباشد.
همچنين هر گاه زوجين به هنگام برخورد با مشكل به جاي بررسي راه حلهاي احتمالي و انتخاب راه حل مؤثر و مفيد به شيوههايي چون سرزنش كردن، تمسخر كردن، تحقير كردن، طعنه زدن، شكايت كردن و نق زدن، مبالغه در نشان دادن وضعيت موجود و ... بپردازند، موجبات سست شدن پايههاي زندگي مشترك خود را فراهم ميسازند.
با توجه به چنين يافتههايي و با در نظر گرفتن اينكه زنان اكنون در عرصههاي اجتماعي و شغلي حضور فعالي دارند و علاوه بر مسئوليت همسرداري و مادري مسئوليتهاي شغلي و اجتماعي مهمي را نيز به عهده دارند و اين همه، فشار سنگين را بر او تحميل كرده و استرس مربوط به انجام وظايف اجتماعي و انجام وظايف خانه بر وي حاكم ميشود. حال اگر اين زن داراي افكار و عقايد غير منطقي نيز باشد به ميزان زيادي به تأكيد ديگران خود را نيازمند ببيند يا اين باور غير منطقي را داشته باشد كه در صورت انجام ندادن كامل و شايسته يك وظيفه، فردي نالايق و بيكفايت است و ... در اين صورت با استرس مضاعفي رو به رو خواهد شد و اين اضطراب بر عملكرد وي اثر گذاشته و روابط زناشويي را دچار اختلال خواهد ساخت و ممكن است موجبات نارضايتي را فراهم سازد.
در واقع به نظر ميرسد كه باورهاي غير منطقي به عنوان يك كاتاليزور عمل ميكنند و روند نارضايتي را تسريع خواهند ساخت.
علل درگيريهاي زوجين
زن و شوهر بعلت ملاحظات ورود بايستيها در آغاز زندگي و هم به علت حياي افراطي و علاقه به اينكه زندگي را بر هم نزنند و اركان آن را متلاشي نسازند عيوب يكديگر را ناديده گرفته و با هم ميسازند.
ذوق و سليقههاي شخصي، طرز فكرها، برداشتهاي خود را از امور مخفي نگه ميدارند، ولي اين امر همه گاه به همين صورت باقي نمانده و بالاخره روزي آشكار خواهد شد.
در بررسي راز درگيريهاي فعلي به دو دسته عوامل و علل برخورد ميكنيم عواملي كه مربوط به دوران پيش از ازدواج است و عواملي كه مربوط به دوران پس از ازدواج است.
الف) عوامل مربوط به قبل از ازدواج:
بسياري از پيشبينيها براي پيشگيري از درگيريها و اختلافات ميبايست از قبل صورت ميگرفت اگر پيش از ازدواج دو زوج جوان درباره زندگي ميانديشيدند كارشان به اينجا نميكشيد. اين موارد را متذكر ميشويم تا هم هشداري و توجهي براي طالبان جوان در ازدواج باشد و هم زن و شوهر جوان را وا دارد كه منشأ درد را دريابند و غفلت گذشته را كه بهر علتي بوده است ناديده گيرند و براي امروز خود فكر كنند اما آن عوامل عبارتند از:
1- عدم آشنائيها:
ازدواج امري است كه در آن فرصت كافي لازم دارد تا طرفين يكديگر را بميزان لازم بشناسند و از حدود فكر و زندگي و معاشرت هم آگاه شوند. البته اين نكته قابل ذكر است كه محبتها و معاشرتهاي قبل از ازدواج هر چند بسيار و غني باشد باز هم نخواهد توانست پرده از روي اسرار طرفين بردارد مگر به ندرت. ولي اين مسأله هم خطاست كه دو فرد بدون اينكه تصويري و تصوري از يكديگر داشته باشند تن به ازدواج با هم بدهند و زندگي را بر اساس دورنمائي مبهم و زير سؤال بنا نمايند.
2- عدم مشورت:
جوانان ما هر چند تحصيلكرد و عالم باشند باز هم در زندگي خانوادگي بيتجربهاند. متأسفانه روش غلط تربيتي بسياري از آنان را بگونهاي پرورانده است كه در عين دوري از واقعيتهاي زندگي حاضر نيستند از تجارب والدين و افراد بزرگتر كه نظرات خيرخواهانه دارند استفاده نمايند.
تعاليم اسلامي ما توصيه دارند كه جوانان در اين مورد با بزرگتران مشورت كنند و پيش از اينكه تصميم قطعي خود را در امر ازدواج بمرحله اجرا بگذارند نظر خود را با پدر و مادر در ميان بگذارند تا بعدها دچار دشواريهائي نگردند. اين امر براي دوشيزگان كه كمتر با زير و بم حيات اجتماعي و احياناً فريبكارانه برخي از مردم آشنا هستند ضرورت بيشتري دارد.
3- دورنماي غلط از زندگي
بسياري از گرفتاريها و درگيريها بدان خاطر است كه جوانان براي دنياي پس از ازدواج جنبههاي رويائي و تصويرهاي خيالي زيبائي در نظر گرفته و براي حيات آينده خود بهشتي خيالي ميسازند بعدها كه وارد زندگي شدهاند آن بهشت را نمييابند و گمان دارند كه همسرشان در اين امر مقصر است. بدين نظر به درگيري با او پرداخته و زندگي را بر خود و بر او تلخ ميسازند. غافل از اينكه آرزوها و آمال آنان همه گاه قابل تحقق نيستند. واقعيت زندگي آنچنان نيست كه آنها براي خود تصوير ميكنند بخصوص كه زن و مرد فرشته آفريده نشدهاند و بهشت موعود و رويائي هم مربوط به اين جهان نيست.
4- فريبكاريها:
گاهي درگيريهاي زوجين بخاطر فريبكاريهاي قبل از ازدواج است مثلاً پسر و دختر جوان جاذبههائي را براي هم مطرح ميسازند كه فوق العاده است. از شغل و پست بالاشان، از ثروت موهومشان از اخلاق و رفتار فوق العاده خوب شان، از دينداري و تعهدشان، از پاكي و عفت شان حرف ميزنند و حتي وعدههاي كاذبي را رد و بدل ميكنند. بعدها كه وارد عرصه حيات شدهاند پردهها بالا رفته و حقايق برملا ميشوند. اسرار و مسائل شان علني شده و قادر به پرده پوشي نيستند. در نتيجه درگيري را آغاز كرده و ميكوشند بگونهاي از شر يكديگر رها گردند.
5- يكسونگريها
بسياري از جوانان در اثر فشار غرايز بدنبال تسكين رفته و گمان دارند زندگي تنها اعمال غريزه است هدف ازدواج و تشكيل خانواده را تنها در همين امر خلاصه ميكنند و غافل كه تشكيل خانواده تنها بدين غرض اولاً زندگي را در حد حيات حيواني تنزل ميدهند و ثانياً امكان دوام و استمرار آن نيست.
تكيه به زندگي توأم با عشق و معاشرتهاي جنسي زور به جدائي منجر خواهد شد از آن بابت كه پس از سپري ديگر نيازي بيكديگر احساس نخواهند كرد و نيز اگر اين سيري از طريق ديگر هم پديد آيد برايشان دليلي جهت ادامه زندگي با اين همسر نخواهد بود.
زندگي بايد بر مبناي تفاهم، انس و الفت، تكميل و تكامل هم انجام وظيفه الهي و مودت خالصانه باشد تا قابل ادامه گردد.
6- توجه به ظواهر:
چه بسيارند افرادي كه حقايق و واقعيتهاي زندگي مادي و اخلاقي خود را از نظر طرف مقابل مخفي داشته و تنها ظواهر خود را نشان ميدهند و هم چنين در انتخاب همسر تنها ظواهر امور چون زيبائي و سر و وضع مادي، لباس، آمد و شد، خوش بياني و از اين قبيل را در نظر دارند كه اين خود سبب اشتباه كاريهائي ميشود. بعدها كه در واقعيت زندگي قرار گرفتند در مييابند آن زيبائي، آن مال و آن سرو وضع ظاهر به هيچ بهائي نميارزيده و يا يكسره وارونه بوده است. خداوند طالبان ازدواج تنها بدين اهداف را نوميد خواهد كرد. بويژه اين نكته بايد مورد نظر باشد كه ثروت و زيبائي در امري ناپايدارند.
7- تكيه به مصلحت:
ما در مواردي ميبينيم كه برخي افراد به ازدواجهاي مصلحتي تن در ميدهند براي حفظ موقعيت، پيشرفت امري، رسيدن به رتبه و مقامي، دستيابي به ثروت و مالي اقدام به ازدواج ميكنند. بعدها كه در موقعيتي قرار ميگيرند و در مييابند كه چنان زمينه و امكاني براي شان پديد نميآيد هدف خود را شكست خورده احساس كرده و به درگيري اقدام ميكنند.
امر ازدواج مصلحت بردار نيست بايد بر اساس ضوابط و اهداف انديشيدهاي باشد زيرا زن و شوهر همانند لباسي براي يكديگر خواهند بود و از سوي ديگر بايد عمري با اين لباس سر كنند.
8- ازدواج تحميلي
راز همه خطرناكتر ازدواج تحميلي است كه در آن پدر و مادري خلاف خواست و رضاي فرزند براي او همسر انتخاب كنند، پسر باشد يا دختر. بهنگامي كه جبري در زندگي باشد و افراد خود را مجبور به يك زندگي ببينند سعي خواهند داشت بگونهاي خود را از زير بار و قيود آن برهانند.
شما حتي اگر غذاي گوارائي را جبراً به ديگران بدهيد در كام شان گوارا نخواهد بود. انسان اين طبيعت را دارد كه در برابر تحميل و اجبار موضع ميگيرد، حتي اگر آن امر مورد اعتقاد و قبولش باشد. ما شك نداريم كه اغلب درگيريها بعلت خطا و لغزش يكي از دو طرف است ولي در حين درگيري فحش و نفرين را متوجه كساني ميكنند كه موجبات تحميل و حتي توصيه به ازدواج را فراهم آوردهاند.
ب) عوامل مربوط به بعد از ازدواج
آنچه كه ذكر شد و حتي مواردي ديگر از آنچه كه ذكر نكرديم مربوط به مسائل و انگيزههاي قبل از ازدواج بود كه ميبايست از قبل درباره آنها چارهانديشي ميشد. اما مسائلي هم وجود دارند كه مربوط به دوران پس از ازدواجند. شما همسران جواني را ميشناسيد كه انديشيده و بر اساس ضوابطي ازدواج كرده و زندگي مشترك را آغاز نمودهاند. حتي ازدواج آنها مورد آرزو و علاقه بسيارشان بوده است ولي بعدها آنان را در روبهروي هم ميبينيم. اين امر بعللي و عواملي بسيار وصل است كه برخي از آنها به اين قرار ميتوانند باشند.
1- عدم آشنائي به حقوق
اين از دشواريهاي حيات زوجين است كه حقوق يكديگر را بشناسند و بدان عامل باشند. چه بسيار درگيريها كه بدين خاطر رخ مينمايند زيرا اين دو در اثر عدم آشنايي به حقوق يكديگر محدوديتهائي براي هم ايجاد ميكنند و يا توقعات بيحسابي از يكديگر دارند. ما گمان داريم ضروري است زن و شوهر يك بار حقوق و وظايفي كه در قبال يكديگر دارند مورد مطالعه و بررسي قرار دهند تا بتوانند در قبال يكديگر موضعي نيكو اتخاذ كنند. آگاهي به حقوق و وظايف خود مقدمه عمل است و جلوي بسياري از اختلافات و درگيريهاي فيمابين را ميگردد.
2- عدم آگاهي به رموز زندگي مشترك
زندگي مشترك تابع ضوابط و نظاماتي است كه از جمله آن ايجاد جاذبه و گرايش براي طرف مقابل است. زن و شوهر بايد بگونهاي باشند كه هر روز و هفته شان براي آنها تازه و مدد دهنده باشد. بدبختي و تيرگي از وقتي در زندگي زناشويي آغاز ميشود كه زن و شوهر از هم سير شوند و يا گمان كنند مطلب و يا چيز تازهاي در زندگي براي يكديگر ندارند كه عرضه كنند.
زن و شوهر بايد به صورتي با هم زندگي كنند و حتي طبق دستورات اسلامي بگونهاي خود را براي يكديگر بيارايند كه بتوانند جلب نظر كنند. همچنين كوشش آنها بايد متوجه اين امر باشد سطح فكر و معارف خود را بالاتر برند و براي تكميل و تكامل هم مؤثر و مفيد باشند.
3- مخفي كاريها
بسياري از زنان و شوهران بدان خاطر با هم درگير ميشوند كه اسرار و مسائل خود را از هم مخفي نگه ميدارند و يا به مخفي كاريهائي ميپردازند كه مورد توجه و رضايت طرف مقابل نيست. مثلا آمد و شد خود، معاشرت خود با ديگران، درآمدشان، طرز فكرشان را از هم مخفي داشته و حقايق را به هم نميگويند.
اين چنين موضعگيريها شايد در برخي موارد بر اساس مصلحت باشد ولي فراموش نبايد كرد كه اسرار بخصوص در آنچه كه مربوط به زندگي خانوادگي است روزي بر ملا خواهد شد و در ان صورت رسوائي بيشتر است. اصولاً انسان دشمن آن چيزي است كه بدان آگاهي ندارد و طبعاً هر عامل و فردي كه سبب اين جهل شده است مورد نفرت اوست.
4- مداخلات ناشيانه
چه بسيارند درگيريهائي كه حاصل مداخلات ناشيانه زن و شوهر در كار يكديگر است. اصولاً در نظام حيات اسلامي حدود وظايف و اختيارات زن و شوهر در حيات خانوادگي معين و مشخص شده است. هر كس در چهارچوبي و بر اساس ضابطهاي بايد فعاليت كند ضمن اينكه تعاون و همكاري در اين راه بحد كافي وجود دارند و دخالت در كار ديگري بايد بر اساس خواست طرف مقابل باشد.
اين مداخله گاهي توسط كسان و بستگان طرفين صورت ميگيرد. مثلاً خانمي بعنوان راهنمائي وارد زندگي آنان ميشود و دخالت ناشيانهاي را آغاز ميكند. اين راهنمائيهاي ناشيانه در مواردي سبب ايجاد درگيري در بين زن و شوهر ميشود.
5- احساس ناكامي
چه بسيارند افرادي كه بر اساس وعدهها و وعيدها، فريبكاريها، تملق گوئيهاي طرف مقابل در روزگاران پيش از ازدواج براي خود كاخي از اميدها و آرزوها بنا نهاده بودند و اينكه آن كاخ را ويران مييابند آرزو داشتند كه در سايه ازدواج به اهدافي دست يابند ولي فعلاً احساس ميكنند ناكام ماندهاند. هم چنين بر اساس تصويري كه ديگران براي آنها از همسرشان تهيه كردهاند گمان دارند كه آنچنان نبوده و در دستيابي به همسر دلخواه ناكام ماندهاند. معمولاً چنين افرادي در آغاز زندگي لطفهائي به يكديگر كرده و ناكامي را پنهان ميدارند. ولي پس از مدتي پردهها ميافتند و حقايق روشن ميشوند و درگيريهاي ناشي از عقدههاي محبوس آغاز ميگردند.
6- خودخواهيها
مشكل ديگري كه در سر راه زندگي مشترك زوجين جوان است اين است كه اغلب با خودشان كنار نيامدند و با نفس خويش در كشمكشند. با خود تعارض دارند، مسائل خود را نيكو درنيافتهاند، لحظهاي با خود تنها ننشستند تا ببينند چه ميخواهند و چه ميگويند خودخواهي شان هم نميگذرد آنها به جهل و بيهدفي خود اعتراف كنند در نتيجه با خود يا با ديگران درگير ميشوند. داشتن حوصله، حق خواهي اعتدال چيز خوبي است بشرطي كه از همان آغاز زندگي با آن عادت كرده باشيم و از اين بابت براي خود جاذبهاي ايجاد نمائيم.
انگيزههاي درگيريهاي زوجين
اين علل و انگيزهها اگر چه كوچك و بسيار جزئي هستند اما همينها باعث آغاز درگيريهاي زوجين ميشوند اين امر از آن بابت است كه ايشان موجودي عجيب است در آنگاه كه عقده كند و كينه بگيرد زندگي را نه تنها بر خورد بلكه بر ديگران نيز تنگ خواهد كرد اما آن علل و انگيزهها بسيار و از آن جملهاند.
الف- در رفتار شخصي:
در اين جنبه از مسائل و عواملي بايد نام ببريم كه برخي از آنها بشرح زيرند.
1- فزودن طلبيها:
اين از نشانه كودكي است كه آدمي بخواهد همه رفتار و اعمالش مورد موافقت قرار گيرد و به بيش از آنچه كه حق اوست برسد. در زندگي خانوادگي ما متأسفانه با افرادي مواجهيم كه بحق خود قانع نيستند، فزون طلبي ميكنند و ميخواهند ديگران به ميل و رضاي او رفتار نمايند و اگر اين خواستهها مورد موافقت قرار نگيرند درگيري را آغاز ميكنند. آنها در فزون طلبي خود را طلبكار و ديگران را بدهكار تصور مينمايند و با خشونت و تندي ميخواهند به خواسته خود دست يابند.
2- عيب جوئيها:
برخي از درگيرها بدان علت است كه يكي از ديگري عيب جوئي ميكند آنچنان كه گوئي دائماً مترصد يافتن فرصتي است كه در آن دق دل خالي كند و بگونهاي كه گوئي در طرف مقابل اصلا نقطه مثبتي وجود ندارد. اين عيب جويي دل همسر را نسبت به او چركين ميكند يا كم كم بدان عادت مينمايد كه در آن صورت فردي ميشود ضعيف و بيشخصيت و يا به مقابله ميايستد كه آن هم امري خطاست.
3- سرزنشهاي بيجا:
اينكه بخواهيم كه از همسرمان هرگز خطايي صادر نشود توقعي بيجاست از آن بابت كه انسانها معصوم از خطا نيستند. از خود ما و شما هم لغزش پديد ميآيد. البته بايد سعي بعمل آيد كه از ميزان خطاهاي ما كاسته شود و هم دربارة امري معين خطا مكرر نشود حال اگر لغزش و خطائي از همسر خود ديديم آن را فوراً برخش نكشيد و مورد سرزنش قرار ندهيم كه اين خود كدورت انگيز است.
4- هوسمنديها:
هوسمنديهاي بيجا هم ميتواند سبب درگيري شود. اين امر در مواردي مختلف است و از جمله در خواست ستايش و تمجيد، در پاسداري افراطي از احترام، در تن دادن به لذات زودگذر ولي نفرت انگيز، در خواستاري چيزي كه ديگران دارند، در توجه به زرق و برقها و در نتيجه خرج تراشيها، در خواستاري ازدواج مجدد، در افراط براي بكارگيري ذوق و سليقهها، در خواستاري نعمتهاي موهوم و ...
ب- در روابط فيمابين
برخوردها و روابط زن و شوهر بگونهاي است كه اهداف مربوط به مودت و رحمت فيمابين، آرامش و سكون، دوام و بقاي نسلي را برآورده بايد كرد.
ولي در مواردي بعلل پزشكي و يا اجتماعي مواجهيم با سرد مزاجيها، عدم تمكينها، ناتوانيهاي مربوط به حيات زناشويي، تنها به فكر خود بودن و همسر خويش را فراموش كردن، منعهاي بيحساب در جنبه ارتقاء و رشد و پيشرفت ميتوانند از علل درگيريها باشند.
چه بسيارند بدبينيها كه زمينه همبستگي را در طرف مقابل از بين ميبرند و موجبات دلسردي از زندگي را فراهم ميآورند. در زندگي گاهي انتقادي مطرح است وجود اصل آن مسئلهاي نيست كه بتوان آن را نفي كرد، ولي انتقاد را بايد با شيريني تحسينها و تمجيدها آميخت و بخصوص بايد مراقب بود كه به عيبجويي كشانده نشود.
اعلام تمكين قولا و عملا براي زندگي ضروري است و هيچ امري حتي خستگيهاي ناشي از كار روزانه بيحصولگي و يا گردش و تفريح نبايد مانع آن شود. هم چنين طرفين بايد مجاهدتي داشته باشند كه راه را براي رشد علمي و معنوي يكديگر بگشايند و افتخاراتي براي يكديگر بيافرينند.
غلوها درباره شأن خود و حتي شأن خانواده خود نفرد آفرين است و زندگي را به كام طرفين سخت و تلخ و اركان حيات را متزلزل ميسازد. اينكه شما سعي كنيد خود را عاقلتر از ديگران، قويتر و غنيتر واجد شرايط و افتخارات زيادتر معرفي كنيد سبب آن خواهد شد كه كينهتوزيها پديد آيد و حسادت طرف برانگيخته شود كه اين خود سبب درگيري است.
ج- در مسائل الزامي:
گاهي عقدهها و كينههائي براي طرفين پديد ميآيد كه آنهم در جهت مسائلي كه طرف در آن تقصيري ندارد و يا الزامي عقلي او را به چنين امري واداشته است بعنوان مثال ميگوئيم.
زني را در نظر بگيريد كه دختري بدنيا آورد. در حاليكه همسرش و يا كسان و خويشانش خواستار پسر بودهاند و بر عكس بناي بدرفتاري را باز ميگذارند و گمان دارند كه او سبب اين امر شده است. غافل كه ترشروئي به زن به علت دختر زائيدنش نوعي دهن كجي بخداست و ناخشنودي او را در پي دارد. فرزند چه پسر و چه دختر هديه و امانت خداست بايد پذيراي آن باشيم.
يا پدري را در نظر آوريد كه در جهت الزام تربيتي تصميم ميگيرد فرزند خود را تنبيه و سرزنش كند. مادر بخاطر احساس محبتي كه نسبت به فرزند دارد جلوي او را ميگيرد. در نتيجه براي پدر اين تصور پديد ميآيد كه راه تربيت را بر او سد كردهاند در نتيجه درگيريها آغاز ميشوند. گاهي اثر اين جلوگيري ممكن است در بعد معلوم شود بدينگونه كه اگر آن فرزند كجروي و نافرماني سختي را مرتكب شده و يا رسوائي بدي را پديد آورده است پدر بعنوان سرزنش و تقبيح بناي بدرفتاري را ميگذارد كه اگر تو در فلان روز مانع نميشدي امروز چنين و چنان نميشد.
د- حيات اجتماعي:
در اين زمينه نيز مسائل بسياري وجود دارد كه هر كدام سببي براي پيدايش اختلاف و درگيريهاست از آن جملهاند:
1- آبروريزيها:
در برخي موارد درگيريها بخاطر لغزشهائي است كه در بازگو كردن راز و اسرار همديگر آنهم در نزد ديگران دارند و يا مسأله را در نزد اين و آن بزرگ كرده و بر اين اساس آبروريزي مينمايند. اين امر حيات خانوادگي را متزلزل كرده و معاشرتهاي انساني طرفين را بخطر مياندازند. در تعبيرات قرآني زن و مرد همانند لباس هم معرفي شدهاند و بايد حافظ اسرار و مسائل هم باشند. اينكه نقايص همديگر را براي غير بازگو كنند خود نشانه ضعف و حقارت آنهاست و حيات خانوادگي را دچار مخاطره خواهد كرد.
2- ايجاد مزاحمتها:
گاهي درگيري بدان خاطر است كه مثلا شوهر دوستان و رفقاي خود را علي الدوام بخانه آورده و براي زن مزاحمت در پذيرائيها زحمت ايجاد ميكند و يا زن از خانواده و كسان خويش دائماً دعوت كرده و براي شوهر مخارج و دردسر ميآفريند. اين مسأله اساسي است كه زن و شوهر مراعات حال و احوال يكديگر را بنمايند و در دعوتها و آمد و شدها حدودي را نگهدارند كه در آن خير و صلاح آنها هم مورد نظر باشد.
3- آمد و شدهاي بيحساب:
نكته ديگر در اين زمينه آن است كه رفت و آمدهاي زن و شوهر در خانه، آمد و شد ديگران، مصاحبتها و معاشرتها بايد روي ضابطه باشد. ناراحتي و رنجي براي هم نيافرينند و يا حقوق ديگري را بخطر بيندازند.
4- لغزشها:
گاهي درگيري بدان علت است كه زن يا شوهر متهم به لغزش و انحرافي است و بر اثر آن آبروي او و همسرش در خطر است. يا گاهي پيش ميآيد كه طرفين تن به انتقام گيري بيجائي داده و با اتكاي به نقل قولها و تصورات غلط زندگي يكديگر را تيره ميسازند. در حاليكه اگر مسأله فيمابين بصورتي حل ميشد لغزشها مورد تحقيق و بررسي قرار ميگرفت دشواري خاصي در ميان نبود.
5- در مداخله ديگران:
درگيريها و اختلافات در مواردي بسيار ناشي از مداخله ديگران در زندگي است، و ضروري است از دخالتهاي نابجا در زندگي جلوگيري كرد و نبايد اجازه داد ديگران وضع زندگي افراد را در هم و برهم كنند. ما به نمونه اين امر كه جلوههاي گوناگون دارند اشاراتي بدين شرح خواهيم داشت.
1- اظهار نظرها:
گاهي مداخله بصورت اظهار نظر است مثلاً والدين زن و شوهر جوان در زمينه بهتر شدن زندگي نظراتي ميدهند كه باعث درگيريست. تضمينهائي در سايه اين اظهار نظرها پديد ميآيد كه شايد هم خود آنان راضي نبودند.
ما معتقديم كه پس از ازدواج پدران و مادران، برادران و خواهران دست از سر آنان بردارند، اگرچه در سخن و رأيشان صادقند ولي بگذارند خودشان براي خود تصميم بگيرند با زيرگوشي گفتنها اگرچه خير خواهانه باشد همسر را عليه ديگري تحريك نكنند و به بهانه محبت بناي زندگي شان را متزلزل ننمايند. نقش آنها پس از ازدواج بايد نقش نصيحت كننده، آنهم با رعايت ظرافتهائي باشد. وگرنه ذهن طرفين نسبت به هم مشوش شده و موجبات بدبيني و ناراحتي پديد ميآيد.
2- حسادتها
گاهي مداخله در زندگي زنان و شوهران جوان بعلت وجود حسادتهاست واقعيت مسأله اين است ما در زندگي روزانه به افرادي بر ميخوريم كه كوته فكر و تنگ نظرند، چشم آن را ندارند كه زندگي خوش دو نفر را ببينند و شخصاً راحت و آرام باشند. شرارتشان ايجاب ميكند كه بناي زندگي آنان را بلرزانند و آن دو را نسبت بهم بدبين كنند. بدين نظر با القاآتي و يا با نقل قولهائي آنها را بجان هم مياندازند. گاهي اين حسادت ممكن است از سوي يكي از دو طرف مثلا از زن يا شوهر باشد، از ديدن وضع زندگي همسايه و يا آشنايي نق زدنها را آغاز كرده و روزگار را بكام همسر تيره و درگيريها را آغاز نمايد.
3- دلسوزيها
اين مداخلات گاهي صورت دلسوزي دارد. مثلاً افرادي هستند كه به مقصد مفسدهجوئي زندگي پر از محبت و صفاي ديگران را بهم ميزنند و اگرچه خود را در اين راه درست نشان ميدهند ولي صداقت لازم را ندارند.
باو ميگويند حيف از تو كه چنين زن يا شوهري داري، او قدر ترا نميداند، اذيت و آزار ميكند، فرد فهميدهاي چون تو نبايد چنين و چنان باشد راستي از وقتي كه ازدواج كردهاي قيافه ات عوض شده به اين علت كه تو از او خبري نديدي و ... و با اين زمزمهها كه نشاني از معاشرتهاي احمقانه است طرف را وا ميدارند كه درگيري را آغاز كند و رخنهاي يا عدم اعتمادي در زندگي پديد آورد.
اين درسي است براي همسران جوان كه بكوشند دوستان و معاشران لايقي را براي خود برگزينند و با افراد سبك مغز رابطه نداشته باشند.
جنبههاي ديگر:
از ديگر جنبههائي كه در اين بخش ميتوانيم نام ببريم، روحيه نزاع خواهي، گوش به سخنان ديگران داشتن، ندانم كاريها، وجود گرفتاريها و رنجهاي غير قابل تحمل وجود بيماريهاي مزمن كه حوصله و توان را از آدمي سلب ميكند مواجهه دائم با تلخكاميها و درگيريها در محيط خارج زندگي، احساس عقب ماندگيهاي مفرط و عدم توان در پيشرويها، خشونتها و تنديها، رياست طلبيها و خودكامگيهاست.
تلخي زندگي: زندگي در روزهاي اول حيات شيرين است و زن و شوهر جوان بويژه در روزهاي اول روياهاي خود را در جامه عمل ميبينند ولي بتدريج در اثر برخوردهاي نامناسب انحرافاتي پديد ميآيد و زندگي خانوادگي كه برايشان محيطي پر از نشاط بود به جهنمي سوزان تبديل ميگردد.
همسري نادان و سخت گير ميتواند بفاصله چند ساعت محيط خانه را چون دوزخي سازد و زندگي را بر كام اعضاي خانواده تلخ سازد، امري كه خلاف مقصد حيات است. دو فردي كه از هم انتظاري جز رحمت و محبت ندارند وقتي كه با نابسامنيهائي مواجه شوند بيش از ديگران ناراحت شده و حتي ميل و رغبت به غذا خوردن و آب نوشيدن را از دست ميدهند چون دو غريبه ناآشنا در خانه ميمانند و هر كدام در گوشهاي كز كرده و سر درگم خود و عقدههاي خويش ميشوند.
اثرات درگيريها:
آري درگيري زن و شوهر بر خلاف درگيري در فرد ناآشناست كه پس از ساعتي از هم دور و جدا ميشوند و هر كام در خانه و زندگي خود به دنبال تسكين دهندهاي ميروند. اين دو با هم اختلاف پيدا كرده و ناگزيرند در كنار هم و در عين تنهايي باشند. آمد و شد همديگر را ببينند ولي دم بر نياورند چنين درگيري بسي دشوارتر از درگيري و هر فرد غريبه است و طبعاً رنج آن بيشتر است.
1- در صورت زندگي: درگيريها در صورت زندگي ما اثر نامطلوبي ميگذارد آنچنان كه زن و شوهر چون دو وجودي غريب مانده و هر كدام در گوشهاي و در عالم خود سرگرم آسايش ميشوند. تجمل و آرايش خانواده سرد وضع ديگري بخود پيدا كرده و در همي و بينظمي از سر و روي آن باريدن ميگيرد. هر كس كه وارد خانهاي با چنين وضع و اختلافي شود، در مييابد كه اوضاع خانه جريان سالمي ندارد. كدورت و رنج بر محيط خانه حاكم است و نابساماني و آشفتگي از همه جاي آن آشكار است. فرزندان در گوشهاي غنودهاند و از ترس اينكه درگيري والدين روزشان را تيره كند دم بر نميآورند. سكوت در آن كانون چنان حكمفرماست كه گوئي جنبدهاي در آن محيط نيست و اگر هم سر و صدائي بر ميآيد در جهت درگيري و بگو مگوست.
2- در جنبه روابط:
روابط زن و شوهر در اثر درگيري سرد است و زن و شوهر هر كدام به نوعي دچار بدبختي و آشفتگي هستند. اعتماد خود را نسبت به يكديگر از دست دادهاند و هر كس سعي دارد با سرزنشي، تحقير و بياعتبار كردن خود را سبك كند. اينان امنيت و آرامشي كه بايد در سايه روابط بدست آورند دست خوش درگيريها كرده و ناخودآگاه درصدد خطر آفريني براي يكديگرند حريم حرمت شان در هم شكسته است و كارشان به جدال و خصومت منجر شده است. گفت و شنودهاي شان بيحساب و موذيانه است و در مثل همانند زنبوري هستند كه بهم نيش ميزنند و اركان زندگي خويش را بيش از پيش متزلزل ميسازند. نگراني مداوم از برخورد همديگر دارند آنچنان كه گوئي برخوردشان بهم نفرت آور است و سعي دارند كه با يكديگر مواجه شوند.
3- در جنبه رواني:
آنها كه در خانه به علل پوچ و بيارزشي همسر خود را ميآزارند و درگيري را آغاز ميكنند شايد ظاهراً خرسند باشند كه عقده دل را ميگشايند و خود را از ناراحتي و رنجي دروني تسكين و نجات ميدهند غافل كه حالشان در اين ماجرا شبيه اين است كه خاكي يبر سر خود بريزند و روزگار خود را بدتر سازند.
تعارضها و درگيريهائي كه در زندگي خانوادگي براي زن و شوهر پيش ميآيد نه تنها موجب تيرگي روابط ميشود بلكه آشفتگي فكري و رواني خود فراهم خواهد شد آنچنان كه گاهي ممكن است اين امر برايشان عارضهاي بيافريند. او ظاهراً همسر خود را با نيش خود گزيده است و از اين طريق خواسته است شخصيت خود را نشان دهد ولي روان او با او در تضاد و تعارض است كه چرا چنين كرده و چرا بيحساب روزگار خود را تيره ساخته است وانگهي محبت واقعي كه در سايه توافق رواني طرفين وجود داشت بر اثر آن از دست ميرود.
4- فشار وجدان:
گاهي تيرگي روابط ميان زن و شوهر فرد مقصر را دچار عذاب وجدان ميكند و او را تحت فشار قرار ميدهد. عملي را مرتكب شده و ظاهراً بايد از آن خرسند باشد، خرسند از آن كه بر همسر خود غلبه كرده و امر و فرمان خود را بر او نافذ گردانيده است. اما از سوي ديگر او تحت عذاب سخت وجدان است و چنان رنجي را در اين زمينه متحمل ميشود كه گاهي ممكن است اين امر را به بيماري رواني يا مرگ بكشاند.
درگيريهائي كه در آن ناحقي و ستمي معمول شده و طرف مقابل از اين ستم زيان غير قابل جبراني ديده. مثلاً آبروي او رفته و يا به اختلالي گرفتار آمده فرد ستمكار را بچنان عقوبتي مبتلا ميكند كه حاصل آن ممكن است انتحار و خودكشي و يا ابتلا به يك بيماري شخصيتي باشد و ما افراد بسياري را ميشناسيم كه در اين زمينه تحمل خود را از دست داده و به عذاب وجدان مبتلا شدهاند و جبرانش بسيار غير ممكن بوده است.
5- ايجاد بدبيني:
زندگي بر اثر درگيري تلخ ميشود و اختلاف با كسي كه توقع اختلاف از او نيست حتي ممكن است موجبات بدبيني و بدانديشي را براي شخص فراهم آورد. ما زنان و شوهراني را ميشناسيم كه با زير سر داشتن محبت فردي ديگر از همسر خود كناره گيري كرده و كار را به متاركه و جدائي كشاندهاند ولي بعدها همچنان دچار بدبينيهائي شده و روزگار را در كام خود تلخ و ناگوار يافتهاند.
شما گمان نكنيد كه بعدها به آسايش و آرامش ايدهآلي دست مييابيد. دائماً در ذهن خود از آنچه برايتان پيش آمده نگران خواهيد بود و اين امر سبب عقده سازيهاي بسيار، بدبيني نسبت به اشخاص و امور توقع بيجا نسبت به ديگران و عدم امكان برآورده شدن آن توقعات خواهد شد.
6- اتلاف استعداد:
اصولاً استعدادهاي گوناگون انسان در محيطهاي آرام و مطمئن و دور از دلهره و تشويش رشد ميكند و شكوفا ميشود در آنجا كه اختلاف است و در محيطي كه ناامني و اضطراب است پيشرفتي و رشدي حاصل نميشود. چه بسيار افرادي را ميشناسيم كه در اثر درگيري و اختلاف، ناامني و احساس تشويش دچار ركود و تحدير شده و استعدادشان متوقف شده ا ست. وجود روابط دوستانه و اعتمادبخش در عين اينكه موجب دلگرمي زندگي است سبب آرامش روح، نشاط روان و بيداري وجدان ميگردد و در چنان صورتي است كه انسان ميتواند درست فكر كند، نيكو تصميم بگيرند و ابتكار خود را در راهي كه به كمال ميانجامد بكار اندازد.
پس از ازدواج اغلب بدان خاطر است كه زن و شوهر آرامش و سكوني ندارند، با هم درگير و در حال اختلافند همه فكر و وجودشان متوجه رنج و غم خودشان است. از عاقبت امور بيمناكند، از فرجام كار و امور خود خبر ندارند و در نتيجه زندگيشان بهمين امور گذشته و بهرهاي از استعدادها نميبرند.
7- محروميتها:
درست است كه ما براي عيش و سرور، رفاه و فراغ زندگي نميكنيم اصل در حيات اين است كه وظيفة زندگي را نيكو انجام دهيم و بار خود را سالم به مقصد برسانيم. ولي در عين حال اين مانع آن نيست كه از لذايذ و تمتعات زندگي بگونهاي كه ما را از انجام وظيفه غافل گرداند بهره بگيريم.
اين توصيه آئين و مكتب ماست كه از زمينههاي گوناگون حيات بهره بگيريم و ايام عمر خود را بهدر ندهيم مسموم داشتن محيط زندگي نه مورد تأييد شرع است و نه عقل و عرف. به بار آوردن پريشاني نه بصلاح دين ماست و نه به مصلحت دنياي ما.
چه زشت است كه با ندانم كاريهاي خود زندگي و حيات خويش را به صد رنج و تعب واداريم، دشواريهاي بسياري را بر خود هموار نمائيم تنها بدان خاطر كه لحظهاي هواي نفس خود را تسكين ببخشيم و نيز اين چه زشت است كه زني يا مردي چند سال از بهترين ايام حيات و عمر و جواني خود را صرف زندگي كرده و از مزاياي واقعي آن محروم باشد.
اصولاً محروم شدن از مزاياي حيات و بويژه محبت خداپسندانه زندگي را زجرآور كرده و آدمي را جسماً و روحاً بيمار ميسازد ضمن اينكه اين امر عقوبت الهي را در پي دارد.
8- عقوبت اخروي
و بالاخره توجه به اين نكته كه بدرفتاريها، ستمها و درگيريها عقوبت اخروي در پي دارد خود سبب آن ميشود كه زندگي در كامها تلخ باشد و شما ميدانيد كه ظلم به ديگران جزء حق الناس است. يعني امري نيست كه شما با توجه خود نميتوانيد آنرا از حيات خود بشوئيد.
آري در زندگي دنيوي افرادي هستند كه با اتكاي به قدرت خويش موجبات غلبه بر ديگران را فراهم ميآورند همسر خود را واميدارند كه مهر خاموشي بر لب بزنند با فرياد كشيدنها و سر و صدا به راه انداختنها او را وادار به تسليم نمايند. غافل كه در پس امروز فردائي است و حسابرسي و عقوبت خدا در پي است. امام صادق (ع) فرمود: مردي كه همسر خود را بيازارد نماز و كار خير او پذيرفته نيست.
اساس حيات زوجين
در اثر ناآگاهيها بيتوجهي و سهل انگاريها در امر ازدواج و عدم توجه به حقوق يكديگر چه بسيار دشواريها و مشكلات كه پديد ميآيند. با كم و بيش با ازدواجهائي مواجه ميشويم كه در آن زن و شوهر نبايد اقدام به مسائلي كنند ولي متأسفانه بدان تن در ميدهند و يا كارهايي است كه بايد انجام دهند ولي از آن سرپيچي و تخلف ميكنند بنظر ميرسد كه اينان جاي اين مسائل را عوضي گرفته و يا عمداً چنان رفتار نامناسبي را دارند. ما معتقديم كه روابط و اساس حيات زوجين بايد مبتني بر ضوابط ذيل باشد.
1- مؤدت و صفا
حيات زوجين بايد مبتني به مودت و صفا، مهرورزي و دوستي خالص باشد. اصولا زندگي بدون دوست داشتن و محبت ورزيدن معني ندارد. بخصوص در آنگاه كه اين امر مربوط به زن و شوهري باشد كه محرم اسرار هم پديدآورنده فرزندان و در مقام مربي و پدر و مادر نسل جديدند.
غرض از مؤدت دوستي خالص و صميمانه است نه دوستيهاي سرسري و سطحي. آنگونه دوستي كه در اعماق جان اين دو ريشه بدواند و موجبات سكون و آرامششان را فراهم آورد. خداوند ايجاد رشته مودت را در ازدواج از جمله نشانههاي شناسايي خود قرار داده و طبعاً واجدان چنين صفا و صميميتي محبوب خداوندند.
زوجين بايد براي يكديگر بهترين دوست باشند آنچنان كه خود را در غم و رنج هم شريك بدانند و اسرار خود را در ميان گذارده به رفع مشكل بپردازند. حال اگر در زندگي زوجين وضع بجائي رسيد كه طرفين حتي جرأت آن را ندارند با هم سخن بگويند و يا راز دل خود را با يكديگر در ميان گذارند بايد گفت از لطف و عنايت خدا در اين زمينه بهرهاي نداند.
2- تعاون و مددكاري: اساس زندگي زوجين بر تعاون و مددرساني به يكديگر است هر كدام در سايه چنان صميميت و صفائي بايد بجائي برسند كه زير بازوي هم را بگيرند، در مشكلات و دشواريها با چنگ و دندان اقدام كنند و به ياري هم بشتابند. منشأ خدمتي براي يكدگير باشند و از استطاعت و امكان خود جهت ياري هم استفاده كنند. درست است كه زن را وظيفهاي و مرد را وظيفهاي ديگر است. ولي در طريق دوستي و صفا مسأله تقسيم كار مطرح نيست هر كس پس از انجام وظايفش بشرطي كه توان و فرصتي داشته باشد به ياري ديگري برخواهد خاست و چنين راه و رسمي است كه زندگي را شيرين ميكند. اين شرط انسانيت نيست كه مردي در گوشه اطاق لميده و همسرش در ميان برف و سرما سرگرم كار و تلاش باشد تنها بدان حساب كه وظيفه مرد چيزي ديگر است و يا زني در كنار بخاري استراحت كند و شوهرش به تنهائي سرگرم پارو كردن برفها باشد.
3- توافق و تفاهم:
زندگي دو تن در كنار يكديگر نياز به تفاهم و توافق دارد. زن و شوهر هر چند از قبل هم خوي و هم روش باشند باز هم داراي سليقهاي و راه و روشي جداگانهاند. اما اينكه هر كدام بخواهند بر اساس سليقه و مشي خود راه بروند ديگر زندگي نخواهد داشت. ضرورتها ايجاب ميكنند كه هر كدام از بخشي از نظريات و سليقههاي خود صرفنظر كنند تا بتوانند افكار و خويها را بهم نزديك كرده و زندگي را تحت نظام خاصي در آورند. اگر شما همسر و زندگي خود را دوست داريد ناگزير بايد خود را نسبت به افكار و روش او در حدي كه خلاف شرع و عقل و عرف نباشد علاقمند نشان دهيد. اساس زندگي را بر رعايت حال و سليقه او و احترامات متقابل قرار دهيد. كمي شما از نظرات خود صرفنظر كنيد و كمي هم او، تا امكان ادامه زندگي باشد.
زندگي از ديدي چون آينهاي است كه مختصر غباري آن را كدر ميسازد. بايد كوشيد هميشه آن را صاف و تميز و با جلا نگه داشت.
زندگي مشترك نيازمند به وحدت و الفت است. زن و شوهر بايد بكوشند كه متحد و از نظر فكري در هم ادغام گردند. منم منم گفتنها اگر در جائي روا باشد در زندگي خانوادگي روا نيست. هر دو بايد در همه مسائل شريك باشند و از يكديگر حمايت نمايند. طبعاً در برابر مسائلي كه موجب درگيري و اختلاف است راه سكوت، گذشت و مدارا را بايد در پيش گرفت و سعي بايد كرد كه پرده حرمت فيمابين دريده نشده و كار به درگيري نكشد. درگيريهاي زندگي موجبات سيه روزي زوجين و فرزندان را فراهم ميآورد.
5- رعايت حقوق
و بالاخره اصل مسأله اين است در آنگاه كه زندگي را بخواهند سهل بگيرند بر اساس حقوق هم زندگي كنند مطمئناً در همه مكاتب و مذاهب درباره حقوق زنان و شوهران مسائلي مطرح است كه جالبترين و كاملترين آن را نه بر حسب ادعا، بلكه بر حسب موجوديت در اسلام ميبينيم. هر كدام بايد بكوشد با آن ضوابط و حقوق خود را تطبيق داده و عمل نمايد.
عوامل خوشبختي در زندگي زناشويي:
هر زن و شوهري بدون استثناء ميخواهند زندگي مشترك و با صفا و لذتبخش و سعادتمندي داشته باشند و براي يافتن چنين سعادتي، به دنبال عوامل خوشبختي و سعادت ميروند: سوال ميكنند، ميانديشند، كتاب ميخوانند و مشورت ميكنند تا به مقصود خود برسند و به جوابهاي متعددي از اين قبيل دست مييابند كه
عوامل خوشبختي عبارت است از: تفاهم، صداقت، عقل و تدبير و ... همه اينها نظراتي بسيار درست و مفيد و سودمند است ولي دو عيب كوچك دارد: اول اينكه كلي گويي است و مردم در تطبيق اين كليات با مصاديقش دچار اشتباه ميشوند دوم اينكه وسواس شيطان در كار است و بعضي از مردم در عين حال كه ميدانند و يقين دارند كه صفا و صداقت و وفا بهتر از دورويي و دروغ و خلف وعده است ولي روحيات زشتي كه در وجود آنها ريشه دوانده است مانند حرص و تكبر و خودمحوري و شهوتپرستي نميگذارد آنان به راه صدق و صفا بروند و طريق مسالمت و وفا بپيمايند.
به طور كلي عوامل مذكور بعضي مربوط به قبل از ازدواج و برخي مربوط به بعد از ازدواج است.
1- گذشت و اغماض:
بيشترين سفارش اسلام در امر همسري، گذشت و اغماض هر يك از زنا و شوهر در لغزشها، كج خلقيها و اشتباهات يكديگر است. زيرا خداوند متعادل شايد زن و شوهري با روحيات و طرز تفكر كاملاً يكسان در روي زمين خلق نكرده باشد. عفو كثير از صفات خداوند حكيم است كه مؤمنان را به اين خصلت سفارش كرده است. عفو از روشهاي تربيت و ماية كمال روحي عفو كننده و عفو شونده است و از ساير شيوههاي برخورد مثل انتقام گرفتن به رو آوردن و منت گذاردن، حكم و داور برگزيدن و ديگران را دخالت دادن، دادگاه رفتن و دادخواست نوشتن، از ديگران راه حل خواستن و درد دل كردن و خلاصه از هر راه حل ديگري بهتر و زودتر زن و زن و شوهر در مدت كوتاه خواستگاري و حتي در مدت بين عقد تا عروسي نميتوانند
به طور كامل يكديگر را درك كنند و لذا در اين مدت بايد در كليات و اصول زندگي به تفاهم برسند (مثلا دختر يا پسر قبل از ازدواج بايد بداند كه همسرش به احكام الهي حداقل در سطح انجام فرايض و ترك محرمات مقيد و از اخلاق سالم و عفت و نجابت خانوادگي برخوردار است و در هر مورد كه اختلاف نظر پيدا شد هر دوي آنها به حكم خداوند عمل ميكنند)؛ بعد از ازدواج در ساير مسائل با شيوههاي ديگر مثل گذشت و اغماض بين خود به تفاهم برسند.
يكي از مصاديق گذشت و اغماض اين است كه در برگزاري مجلس عروسي اگر فاميل زن به فاميل شوهر ميگويند ما ميهمان زياد داريم، زياد غذا بپزيد و بعد آنها هم ميپزند و اتفاقاً ميهمانها نميآيند، اين امر موجب دلتنگي نشود و گله نكنند كه شما كه ميدانستيد ميهمانها نميآيد چرا گفتيد، يا چرا زياد دعوت كرديد و غذا كم آ‚د.
2- صداقت:
دختر و پسر از لحظة خواستگاري تا آخر عمر بايد بدانند كه هيچ كس دلسوزتر از شريك زندگي آنها نيست و دلسوزي وقتي محقق ميگردد كه صداقت و راستي در كار باشد. بخصوص در فاصلة عقد و عروسي كه هر يك از آندو با تيزبيني و فراست و كياست فوق العاده ميخواهد همسر آينده خود را بشناسد بايد ادعاها و مبالغهها و سخنان اغراق آميز از ميان برود و آن طور كه هستند خود را وانمود سازند تا بتوانند به آنچه ميگويند در زندگي آينده خود تحقق بخشند و احتمالا يكديگر را جلب نمايند، نه اينكه مانند رئيس جمهورهاي كانديد شده پشت به خدا و ملت كنند كه ابتدا در باغ سبز و سرخ نشان بدهند و يك هفته بعد از انتخابات همة وعدهها را از ياد ببرند.
3- نظرخواهي از پدر و مادر:
موافق بودن پدر و مادر با ازدواج فرزند نقش مؤثري در خوشبختي زوجين خواهد داشت زيرا به طور طبيعي هر انساسن دوست دارد فرزندش رفتاري داشته باشد كه مورد پسند اوست. بنابراين فرزند بايد به هر شيوهاي كه خود بهتر از ديگران ميداند نظر والدين را در ازدواج تأمين كند، همان طور كه خودش دوست دارد در آينده عروسش يا دامادش مورد پسندش باشد؛ البته نه آن طوري كه خودش ناراضي باشد. خلاصه رضايت پدر و مادر از فرزند در خوشبختي او مؤثر است.
4- تلاش و كوشش مرد
اين عامل در تأمين نيازهاي مالي خانواده بسيار مؤثر است و زن را نيز دلگرم ميكند و او نيز متقابلاً وادار به فداكاري در حق همسر و فرزندان و تأمين آسايش بيشتر خانواده در داخل منزل ميشود.
5- خواستهها و توقعات مناسب:
مسلم است كه انسان در اوايل جواني از تجربه و درآمد و دارايي و احتمالا سطح تحصيلات پاييني برخوردار است. و به تدريج همة اينها افزايش مييابد. لذا توقع داشتن منزل شخصي در وسايل منزل و اتومبيل در ابتداي زندگي خواستة معقولي نيست، همان طور كه پدر و مادر انسان نيز در ابتداي زندگي زناشويي خود چنين نبودند. از اين رو، عروس و داماد عاقل، از اول زندگي، ضمن پذيرفتن اين واقعيت بايد با متانت و تلاش و الگو قرار دادن تجارب بزرگان و خردمندان و حل كردن مشكلات با همفكري و درك اوضاع فعلي جامعه زندگي خود را از لحاظ مالي، علمي، ديني و اخلاقي به سطح مطلوب برسانند.
ساير عوامل خوشبختي را به طور گذرا بيان ميكنيم:
6- زن و شوهر بايد از زمان خواستگاري آمادگي كامل براي زندگي زناشويي را داشته باشند و در اين مورد از يكديگر نظرخواهي كنند. بسياري از پدر و مادرها ميخواهند دخترشان را در حين تحصيل عروس كنند در حالي كه فرزندشان آمادگي و رضايت كامل براي ازدواج ندارد.
7- به كفويت و هماهنگي فكري و روحي به طور دقيق توجه كنند. مثلا برخي از پسران به نظافت در حد لازم اهميت نميدهند و ممكن است كفو همسرشان نباشند يا بعضي از دختران به ساده زيستن و حذف زوائد مقيد نيستند و لذا امكاني دارد كفو همسرشان نباشند.
8- ارتباط عروس و داماد قبل از ازدواج امري نكوهيده است و چه بسا كار را به طلاق بكشاند.
9- زن و شوهر بايد در انجام كارها به يكديگر كمك كنند تا بتوانند به طور واقعي شريك غم و شادي يكديگر باشند؛ با هم كار كنند و با هم خسته شوند و با هم چاي بخورند و رفع خستگي كنند.
10- زن بايد از همسرش اطاعت كند بجز اموري كه خلاف شرع است مانند بيحجاب از خانه بيرون آمدن و مخالطت با نامحرمان و دوستان شوهر.
11- عوامل موفقيت ديگران را الگو قرار دهند.
12- نسبت به رفتار يكديگر زود قضاوت نكنند.
13- زن و شوهر بايد زبان يكديگر را بفهمند.
14- زن و شوهر بايد به دخالتهاي ديگران بياعتنا باشند.
15- با يكديگر با نرمي و ملايمت سخن بگويند و به طور متقابل به يكديگر احترام بگذارند.
16- بايد سعة صدر داشته باشند و از خطاهاي يكديگر بگذرند يعني براي يكديگر همچون آينه باشند: نكات مثبت يكديگر را تكرار و نكات منفي را فراموش كنند.
17- هر يك از زوجين بايد نقاط ضعف خود را شناخته درصدد اصلاح آنها برآيد.
18- در خوشي و ناخوشي با هم همدرد باشند.
19- اختلاف را بين خود حل كنند و به بيرون نكشانند و نيز كينه به دل نگيرند.
20- خطاهاي يكديگر را به كنايه بفهمانند و به رخ نكشند.
21- زن براي شوهر خرج تراشي نكند و همچشمي با ديگران نداشته باشد و نگويد: قربون بند كيفتم تا پول داري رفيقتم.
22- به نظم و ترتيب در امور زندگي توجه داشته باشند و براي همة كارهاي لازم مانند انجام فرايض و عبادات ديدن فاميل و دوستان، تفريح و گردش و سفر، كارهاي روزمره و خصوصاً تربيت فرزندان وقتي را تعيين نمايند.
نقش حوادث در زندگي زناشويي:
حوادث در زندگي زناشويي ميتواند تأثير بگذارد، گاه اين حوادث در جهت مثبت است و زندگي زناشويي در جهت رفاه و سعادت حركت ميكند گاه در جهت منفي و موجب ناسازگاري و تباهي زندگي است. حوادثي مانند ارتقاء شغلي پدر و مادر، سود تجاري، عروس و داماد شدن فرزندان با همسران مناسب از جمله حوادث است كه در جهت رفاه و شادي زندگي است ولي حوادثي است كه در جهت تباهي و ناشادي است كه از جمله آنها عبارتند از:
- تصادفات اتومبيل و ديدين خسارت مالي يا جاني
- مريضي يك يا چند نفر از اعضاي خانواده
- مولود ناقص، معلول و عقب ماندة ذهني
- فوت يك يا چند تن از اعضاء خانواده
- حوادث قهري منجر به خسارت مانند زلزله و آتشسوزي
- از دست دادن شغل پدر و بيكاري وي
- بازنشسته شدن نانآور خانه و كم شدن درآمد خانواده
- شهادت يا مفقود شدن يك يا چند عضو خانواده در جنگ
- و ...
اين حوادث زندگي زناشويي را با بحران مواجه ساخته رفاه و گرمي خانواده را خدشه دار مينمايد. گاه اثر حادثه به اندازهاي عميق و شديد است كه اعضاي خانواده را به ناراحتيهاي رواني و اختلال رفتاري دچار ميكند. در مواردي اثر حادثه، ناراحتي درازمدت به وجود ميآورد و شادي را براي مدت طولاني از خانواده سلب ميكند. مادري كه پسرش از بيماري سرطان فوت كرده بود ده سال است لباس سياه ميپوشد و در غم او دم و بيم گريه ميكند.
توصيههايي در تداوم زندگي زناشويي
عشق و محبت بين زن و شوهر از اركان اصلي نظام خانواده است؛ اما با گذشت زمان و سپري شدن شور و شوق دوران نخستين ازدواج، گاه اين فكر به ذهن همسران ميآيد كه بعد از چند سال زندگي مشترك خود خدشهاي ببيند؛ چنان از كوره در ميروند و پلهاي پشت سر خود را خراب ميكنند كه ديگر نميتوانند روابطشان را نسبت به ديگري ترسيم كنند.
هدف از ارايه توصيههاي زير، آموزش براي ارتقاي سازگاري و توجه كردن به ويژگيهاي مثبت يكديگر، افزايش اعتماد به نفس، كاهش اضطراب و تنشهاي موجود در جهت بهداشت و سلامت رواني و مالاً تداوم زندگي و جلوگيري از هم گسيختگي خانواده ميباشد.
1- خانواده زماني موفق خواهد بود كه در آن هماهنگي وجود داشته و همة اعضا در يك محفل انس با كمال صميميت و شادي زندگي كنند. چون وجود هر نوع مشكل و ناهماهنگي حتي از سوي يك عضو كل خانواده را دچار ناراحتي مينمايد؛ بنابراين از هر نوع رفتاري نظير طعنه زدن، تحقير، مقايسه كردن و … پرهيز كنيد.
2- زندگي مشترك، عرصه كمال است، نه صحنة پيكار. بنابراين در رفع بحرانها مانند يك تن واحد عمل كنيد يار و ياور هم باشيد. كوشش نكنيد بر ديگري تسلط يابيد؛ با هم و در كنار هم باشيد نه رو درروي هم! سعي كنيد به قول ابراهام مزلو از «من واقعي» بگذريد تا به «ماي واقعي» برسيد.
3- از ابراز محبت نسبت به يكديگر دريغ نكنيد، ابراز محبت به موقع در زندگي مشترك علاقه، نشاط و طراوت به وجود ميآورد. اين امر فقط لازمه روزهاي نخستين ازدواج نيست؛ بلكه با گذشت زمان نهال نوپاي زندگي به درختي تناور تبديل ميشود كه نياز بيشتري به آبياري دارد. با ابراز محبت و نشان دادن عشق و علاقه به هم ميتوان اين درخت تناور را براي هميشه با نشاط، بارور و با طراوت نگهداشت.
4- عاشقانه به هم نگاه كنيد. نحوة نگريستن هر يك از ما به ديگري به «چگونه بودن ما» بستگي دارد؛ نه به «چگونگي بودن او» همسران تماشاچي زندگي يكديگر نيستند؛ بلكه شريك مشاهده شده زندگي يكديگرند. زني ميگفت «از زماني كه ازدواج كرده ام شوهرم بيشتر ترجيح ميدهد كه به جاي مصاحبت با من برنامه ورزشي تلويزيون را تماشا كند؛ وقتي به او اعتراض كردم كه چقدر ژوليده اي»، پاسخ داد «تو هم شلخته اي» اين بحث بيهوده و زيان آور نشانگر آن است كه چگونه همسران به جاي عشق ورزيدن به هم در جستجوي برشمردن عيبهاي يكديگر ميباشند. اين يك طريق نگاه كردن به زندگي است؛ اما شيفتگي شما وقتي حاصل ميشود كه فكر كنيد؛ همسر شما فردي با شكوه، ناب، صميمي، خوش خلق و با هوش است. اين شيوة نگرش به زندگي به ما ميآموزد به جاي اين كه عشق را جستجو كنيم، با عشق و محبت به زندگي نگاه كنيم.
زبان نگاه، زبان مؤثري است شما با نگاه كردن به طرف مقابل، به او ميفهمانيد كه به صحبت كردن با او علاقمند هستيد. اگر او سخن ميگويد شما، هم چنان كه تبسمي بر لب داريد، به صورت و چشم او نگاه كنيد. اين حالات شما اثر معجزه انگيزهاي در ايجاد صميميت و عشق شما دارد.
ميل به صميميت نه فقط جنبه جسمي بلكه جنبه رواني نيز دارد. اين ميل مكرراً به عنوان اشتياق خاصي به خلوت و تنهايي در نظر زوجها جلوه گر ميشود. علاوه بر اين، اغلب در يك زوج عاشق شاهد به وجود آمدن زباني رمزي و عبارتهاي محرمانهاي هستيم كه افراد ديگر قادر به درك آن نيستند. و نيز شيطنتها و اشارهها و كنايههايي كه تنها عشاق آن را ميفهمند.
5- در پنهان كردن راز خود پافشاري نكنيد؛ وقتي يكي از شما اشتباه كرديد؛ صادقانه و صميمي به آن اعتراف كنيد. مراقب باشيد كه احساسات ديگري را جريحهدار نسازيد. صداقت و اظهار پشيماني و ندامت تنها علاج واقعه است زيرا قبول نكردن اشتباه و نپذيرفتن خطا، اختلاف را دامن ميزند. تا زماني كه به اشتباه خود معترف نشويد و صميمانه از همسرتان پوزش نخواهيد، رابطة زناشويي تان ترميم نميشود.
6- نخست بايد بدانيد هر موضوعي را به نوع
ي خاص با همسر خود در ميان بگذاريد. اگر فكر ميكنيد؛ گفتن آن ضرورتي ندارد و نگفتن آن آيندة شما را تهديد نميكند اصرار در بر ملا كردن آن نكنيد. هنگام گفتن مسألهاي كه در گذشته داشته ايد؛ ابتدا بخشي از آن را فاش نماييد؛ بدين معني كه از مسايل كوچكتر شروع كنيد؛ اگر ديدي همسرتان ظرفيت پذيرش آن را دارد به تدريج مسايل مهمتر را پيش بكشيد.
7- در مطرح كردن مسايل ناخوشايند، سعي كنيد خود را هم دخالت دهيد. مثلا به جاي اين كه بگوييد، چرا با فلاني اين طور برخورد كردي؟ بهتر است بگوئيد «كاش با فلاني اين طور برخورد نميكرديم»
8- هنگام طرح مسأله با همسر خود، هيچ گاه جمله «تو با هيچ كس نميتواني كنار بيايي» را به كار نبريد؛ چون تنها همين جمله باعث ميشود او ديگر هيچ وقت مسأله خود را با شما در ميان نگذارد.
9- به جاي جستجو در اعمال و رفتار همسرتان و يا تجسس در اوراق شخصي وي، سعي كنيد از خود او سؤال كنيد؛ شايد شما در اشتباه باشيد. گفتگو با همسرتان در مورد مسألهاي كه شما را به شك و ترديد مياندازد؛ موجب ميشود مشكل آسانتر حل شود.
10- اشتباههاي يكديگر را به رخ هم نكشيد زيرا پايههاي زندگي مشترك را سست ميكند و سپس ويران ميسازد. از اشتباههاي خود پند بگيريد.
11- اگر خطايي از همسر خود ديديد؛ زود از كوره در نرويد و سفرة دلتان را نزد هر كس باز نكنيد. به خصوص پيش پدر و مادر خود درد دل نكنيد، زيرا اين كار موجب سرافكندگي همسرتان ميشود و امكان آشتي را بسيار ضعيف ميكند.
هنگامي كه رابطة شما با همسرتان تيره شد؛ سعي كنيد آرامش خود را حفظ كنيد؛ متين و خونسرد باشيد وگرنه رفتارتان غير منطقي ميشود و ممكن است دست به كاري بزنيد كه موجب پشيماني شما شود. سعي كنيد بر عصبانيت خود غالب شويد.
12- اگر ميخواهيد عشق و علاقه خود را به همسري تداوم ببخشيد نخست بايد ياد بگيريد كه زمان كافي را براي با هم بودن و ابراز محبت كردن اختصاص بدهيد. رابطة صميمانه گذشته را تجديد كنيد؛ سعي نماييد به انگيزه عشق و ازدواجتان بينديشيد؛ با همسرتان دربارة نخستين روزهاي آشنايي و دوران خوش زندگي گفتگو كنيد. زيرا يادآوري شاديها و رويدادهاي شيرين آن روزها، هم وجودتان را گرم ميكند و هم تازگي و طراوت رابطة شما را با همسرتان حفظ خواهد كرد.
13- سعي كنيد تلافي جو نباشيد؛ اين نكته مهمي است؛ اگر بخواهيد به تلافي اشتباه همسر خود، لجبازي كنيد همة پلهاي رابطه با همسرتان را خراب كرده ايد؛ حسادت چشم عقل را كور ميكند. كينهجويي انگيزة اشتباههاي خطرناكي ميشود كه جبران ناپذير است. در عوض، گذشت و فداكاري، فردي را كه مرتكب اشتباه شده است؛ براي هميشه نسبت به همسرش مديون ميكند.
14- انعطاف پذير باشيد؛ انعطاف پذيري يكي از ويژگيهاي مهم براي ايجاد سازگاري بيشتر سلامت رواني است. با چشم پوشي و نرمش نسبت به برخي رفتارهاي كودكانه و لج بازيها نه تنها ميتوان از تنشهاي بيدليل پيشگيري كرد؛ بلكه ميتوان بنيان خانواده را بيش از پيش محكمتر كرد. مسايل و موارد اختلاف را صرفاً به نيت رسيدن به ديدگاه مشترك طرح كنيد، نه به تكرار و تثبيت كدورت و دشمني.