بخشی از مقاله
شهرنشيني
مقدمه
پيدايش شهر و شهرنشيني به قرن ها پيش بازميگردد. اين پديده، فقط تحول جغرافياي را نشان نميدهد بلكه همراه آن، نوع تفكر، نوع زندگي انسان دچار تغيير گرديد. بتدريج شهرها بزرگتر و به شكل جديدتري تبديل شد تا به امروز كه هر شهري، ميليونها انسان را دربرميگيرد. همانطوري كه انسان بر شهر و ساختار آن تأثير داشته، شهر نيز بر انسان و رفتار و انديشه وي تأثير ميگذارد. بررسي چنين حوزهاي مربوط به جامعهشناسي شهري ميباشد. ايران نيز دچار تغيير و تحولات شهري بودهاست. عامل اصلي در سكونت مردم در زمان
كهن، آب بودهاست. در اين تحقيق به بررسي و شناخت يكي از شهرهاي كشورمان، سمنان پرداختهايم. اين تحقيق شامل دو بخش ميباشد، بخش اول مربوط به شهر و نظريههاي شهري و بخش دوم مربوط به شهر سمنان است، كه تمام مطالب به چهار قسمت شرايط اقليمي، آثار و مشاهير تاريخي، امكانات و تسهيلات شهري و حوادث اخير سمنان، تقسيمبندي شدهاست. اميد است كه نتايج بدست آمده عاملي در جهت شناخت بيشتر نقاط سرزمينمان و ارتقاء دانش ما باشد.
فصل اول : شهر و شهرنشيني
دو مفهوم شهرگرايي urbanism و شهرنشيني urbanization از هم متمايز ميباشد. به نظر عدهاي مانند كوين، ديويد كانتيپر،شهرگرايي براي شناخت سكونت در شهر و شهرنشيني براي شناسايي شيوه خاصي از زندگي كه با سكونت در شهرها بوجود ميآيد، بكار ميروند. افراد ديگري مانند ارنستبرگل، گلنبيير، لوئيزورت نيز چنين نظري دارند.
شهر از آغاز به عنوان منبعي براي نوآوري و بدعتگذاري بودهاست. اين نوعآوري نه تنها در تكنولوژي و صنعت بلكه در دين، فلسفه و افكار عمومي نيز بوقوع پيوست.
1-1- تعريف مفهوم شهر
شهر يك مفهوم تجريدي است و عناصر متشكله آن عبارت است از: ساختمانها، ساكنان وسايل حملونقل و غيره كه داراي ماهيتي عيني هستند.( استيفا. ص 30)
دو ملاك اساسي را براي تعريف شهر در نظر گرفتهاند.
1- ملاك قانوني و حقوقي Legal
2- ملاك طبيعي Natural
طبق ملاك اول، شهر يك واحد حكومتي است. آن يك منطقه متشكل قانوني ميباشد كه حداقل جمعيت، مرزهاي قانوني و نوع تشكيلات حكومت محلي، از طريق دولت تعيين ميشود.
از نظر معيار دوم، شهر يك وجود طبيعي- اجتماعي است و واحدي را تشكيل ميدهد كه با ويژگيهايي مثل اندازه، تقسيمات شغلي و غيره، ميتوان آنرا از قلمروهاي همسايهاش جدا كرد.
لوئيزورت شهر را از ديدگاه جامعهشناختي تعريف ميكند. به نظر او شهر عبارت است از استقرار دائمي نسبتاً وسيع و متراكم افرادي كه از نظر اجتماعي نامتجانس ميباشد.
بحث ديگري كه در مورد شهر مطرح است. اين امري ميباشد كه برچه اساس ميتوان منطقهاي را بعنوان شهر يا روستا تشخيص داد.
در يونان باستان وجود ورزشگاه، تأثر و تالار، دلايل متمايز منطقهاي از روستا بود. در اروپا حصار اطراف منطقهاي و وجود حكومتهاي محلي مستقل، عاملي بود تا بعنوان شهر شناخته بشود. در امريكاي لاتين اين شناسايي وابسته بر وجود معبد در منطقه بود( شكوهي ص 421).
اما ملاكهايي مطرح گرديد كه بيشتر مورد قبول همگان قرار گرفت. در ابتدا تعداد نفرات را ملاك شهر قرار دادند. اكثر كشورهاي اروپايي ملاك جمعيتي شهر را همان تعداد حداقل دو هزار نفر را كه توسط فرانسه در سال 1846 مطرح گرديد، پذيرفتهاند. ولي بعضي از كشورهاي اروپايي، ملاك جمعيتي شهر را همان تعداد حداقل دوهزار نفر را كه توسط فرانسه در سال 1846 مطرح گرديد پذيرفتهاند. ولي بعضي از كشورها آن را اعمال نكردند، مثل مصر كه تعداد را حداقل 11 هزارنفر قبول دارد. بعد از آن انبوهي و تراكم جمعيت را به تعداد جمعيت افزودند. سپس ويلكاس، عامل شغل را معرفي كرد. جنبه كاركردي شهر توسط مولرلير مطرح شدهاست. بر اين عوامل، جنبة اداري شهر نيز اضافه گرديد. به معني آن كه شهرجايي است، كه دولت آن را شهر بداند. جغرافيدانان شهر را محل تجمع مناظر مصنوعي ميدانند.
سوروكين و زيمرمن، هشت مورد را جهت تمايز شهر و روستا معرفي كردهاند، شغل، محيط، اندازه اجتماع، انبوهي جمعيت، تجانس،تفاوتها و قشربنديها، تحرك و نظام كنشمتقابل.(استيفا،ص37)
از موارد ذكرشده، عامل شغل بخاطر سه مزيت، بهترين معيار ميباشد، دقيق است، در همه جا اعتبار دارد و نقطهاي است كه منشاء شهر از همانجاست. براساس اين تعريف، شهر جايي است كه اكثر ساكنان آن در فعاليتهاي غيركشاورزي هستند.
2-1 تاريخچه پيدايش شهر
آنچه كه باستانشناسان از آن به عنوان سكونت در دهكدهها نام بردهاند، در حقيقت تلاشي بود كه منجر به احداث سرپناهي از ني و گل شد تا انسان را از گزند عوامل طبيعي، محافظت نمايد. در واقع سكونت دائم، توجه به مسكن و سپس تأسيسات اجتماعي ديگر را پديد آورد(سلطانزاده ، ص36).
در مورد منشاء و پيدايش شهرها دو نظر وجود دارد.
1- پيدايش شهرها در مناطق مختلف زمين را جدا از هم دانسته و آنرا نتيجه جريان تكاملي انسان ميدانند.
2- پخش و تراوش و انتشار شهرنشيني از بينالنهرين به ساير نقاط بودهاست( سلطانزاده، ص78)
ابتدا جامعه قومي و ماقبل شهري وجود داشته كه بتدريج طي يك جريان كندگذر و با پيشرفت ابزارها به جوامع پيچيدهتري تبديل شدهاست و به دنبال افزايش و مازاد مواد خواركي كه خود، موجب تخصصيشدن كارها و طبقات اجتماعي گرديد. جامعه فئودالي شكل گرفت. دو پديده مهم خط، نگارش و كاربرد ساير منابع انرژي بجز انسان و حيوان، در اين دوران تجلي يافت. چنين جوامعي نيازمند نوع ويژهاي از سازمان اجتماعي و محيط مساعد بودند. در حدود 3500 سال قبل از ميلاد در منطقه بينالنهرين و درههاي دجله و فرات كه دامنه آن تا كرخه و كارون كشيده شدهاست، اولين شهرها شكل گرفتند.
در آن زمان قدرت سياسي و ديني با هم يكي بود. از قديميترين شهرها، سومريان و آكاديان است.«اور» مشهورترين شهر سومر بود كه پايتخت” اورناما” بود. ابتدا شهرت سياسي داشت ولي بعدها حالت مذهبي پيدا كرد. از شهرهاي مهم آكاد ميتوان” كيش، اكاد و سيپار” را نام برد. از شهرهاي مهم تمدن آشور شهرهاي «نينوا، كامهو، بوريسپا، آشور» ميباشند.
بابل ، شهر مهم بابليان بودهاست كه از نظر مذهبي- سياسي و نظامي اهميت داشتهاست. در اطراف رودخانه زرد و ايندوس شهرهاي بسياري ظهور گرديد. شهرهايي مثل سومر، ارچ، لاگاش، كيش، و اور خيلي به هم شبيه بودند. اهالي آنها از گندم، جو،غلات، خيش، برنز، و ارابه استفاده ميكردند و رهبري آنها بدست پادشاه و روحانيون و كاهنان بود.
حدود 2500 سال قبل از ميلاد شهرهاي موهنجو دارو – هاراپادا- در دره ايندوس( پاكستان فعلي) ظهور كردند و حدود هزارسال بعد اجتماعات شهري در اطراف رودخانه زرد چين پديد آمد.
تجارت و بازرگاني در شهرهاي جلگهاي، موجب گسترش آنها گرديد و شهرها، منابع مادي و انساني را در نواحي مختلف توسعه دادند و شهرهاي تازهاي پديدار گشتند. امپراطوري هان HAN در چين بوجود آمد. گسترش امپراطوريها موجب توسعه شهرها شد و در طي پنج قرن عصر آهن. شهرها به اندازه 15 قرن عصر برنز گسترش يافتند. در قرن 5و 6 قبل از ميلاد، جاده ابريشم از چين به تركستان كشيده شد و ظهور شهرها، جلالي ديگر يافت. از سوي ديگر در سرزمين اروس، فينيقيها گسترش به سمت راست را آغاز كردند. و شهرهايي در طول ساحل افريقا و اسپانيا ايجاد كردند. امپراطوري روم، زندگي شهري را به نواحي غيرشهري غرب، فرانسه، انگليس، آلمان و اروپاي شرقي گسترش داد( استيفا ص61).
رابطه شديدي بين ايجاد و زوال امپراطوري وآبادي و ويراني شهرها وجود دارد. با آغاز قرن 11 بسياري از شهرها به خود مختاري نسبي رسيدند و اين خودمختاري در ممالك اروپايي بيشتر از جوامع آسيايي بودهاست ، ولي در اواخر قرون وسطي خودمختاري شهرها از بين رفت. انقلاب صنعتي تغييرات عميقي در زندگي شهري پديد آورد. شهر صنعتي با سياست نظام طبقاتي، ترويج آموزش عمومي، ارتباطات جمعي و تغيير محل نخبگان در حومه شهر، مشخص ميگردد. طلوع شهر صنعتي بين 1750 تا 1850 ميباشد. انسان با بهرهبري از علوم تجربي، بيشتر از دوران ماقبل صنعتي، قادر شد از طبيعت استفاده كند و آن را كنترل نمايد. اولين شهرهاي صنعتي در انگستان ظاهر شدند چرا كه اين كشورها از خشونت و قيدوبندها به دور بود.
فرآيند صنعتيشدن، نه تنها ادامه داشت بلكه با ظهور ماشينهاي خودكار، سريعتر گرديد و يكي از جلوههاي آن، شهرهاي غولپيكري است كه هماكنون وجود دارد. خيابانها، ساختمانها و كاركردها، سه عاملي هستند كه در توسعه و دگرگوني شهرها بسيار مؤثر بودهاند. يكي ديگر از عوامل شكلگيري شهرها، جنگ و عامل اقتصادي و عامل نظامي ميباشد. حتي اوقات فراغت و موقعيت شهرهاي دانشگاهي نيز در تشكل شهرها مؤثرند( استيفا ص 83)
3-1 شهرهاي غولآسا
رشد و توسعه شهرها و شهرنشيني ، همچنان ادامه داشت تا قرن بيستم كه موجب پيدايش شهرهاي غولآسا گرديد. اين شهرها شريانهاي حياتي جامعه را در اختيار دارند. پيترهال عوامل رشددهندة شهرهاي غولآسا را جمعيت و صنعتي شدن معرفي مي كند .
لوئيس مامفورد بجاي عبارت ما در شهر (Metropolis) كه از دو واژه يوناني( مادر و شهر) تركيب شدهبود، عبارت(Conturbation ) را كه توسط پاتريك مطرح شدهبود، پذيرفت. از نظر مامفورد، مادر شهرهاي جديد محصول كاپيتاليسمهاي مالي و بوروكراسيهاي توسعهطلبانه ناشي از جنگ است. اجزاي اصلي ما در شهر عبارتست از:
1- مجتمع اقتصادي مركزي
2- كارخانهها و تأسيسات صنعتي
3- خانهها با وسايل خدماتي
4- زمين و فضاي باز
يكي از مزاياي مادر شهر، اين است كه مردم بدون تغيير محل سكونت خود، ميتوانند كار خود را تغيير دهند. اداره آمار ايالات متحده امريكا، حوزه مادرشهري را يك شهر هستهاي با حداقل 50000 نفر معرفي ميكند. ولي گرهارد انزنبرگ آن را تمركزي از پانصدهزار نفر ميداند كه در حوزهاي زندگي ميكنند كه فاصله آن از دور يا نزديك به مركز شهر، پيش از چهلدقيقه نباشد (استيفا ص 83). چندين طرح را براي آينده مادر شهرها در نظر گرفتهاند.
1- طرح شهركهاي ماهوارهاي: شهركها طوري قرار ميگيرند كه ضمن شباهت كموبيش، هر يك مستقل نيز ميباشد.
2- طرح منظومهاي: مجموعهاي از واحدهاي جدا و دور از هم كه هر يك داراي كاركرد ويژهاي ميباشند.
3- طرح خطي: مركز واحدي نيست بلكه، مراكز متعدد و بهمپيوسته، تشكيل يك خط ميدهند. اصطلاح كلانشهر كه در مورد منطقهاي بكار ميرود كه شامل چند مادرشهر است. توسط ژانگوتمن جغرافيدان،معرفي شدهاست. يك مادرشهر، داراي شكل غالب يك هستهاي است اما كلانشهر وقتي ايجاد ميشود كه مرزهاي مناطق در حال گسترش، با يكديگر تداخل يابند.
در دهه 1960، تعداد 24 شهر غولآساي مركزي با جمعيت سهميليون و بيشتر و 13 مركز با 5 ميليون نفر و 4 مركز با جمعيتي بيش از 10 ميليون نفر در جهان وجود داشتهاست.( استيفا ص149)
براي مثال، امريكا سال 1920 حدود 2/51% شهرنشني داشتهاست و اين رقم در سال 1960 به 3/69% رسيد. استراليا، اسكاتلند حدود 80% داشتهاند و فرانسه سال 1955 حدود 9/55% شهرنشيني داشتهاست، در دهه 1950 قاره اقيانوسيه بيشترين حوزه مادرشهري را به خود اختصاص دادهبود. (استيفا ص 63)
فصل دوم : شهرنشيني در ايران
عنوان «هلال حاصلخيز» توسط پروفسور برسند، مطرح گرديد كه در برگيرنده قسمتي از فلات ايران است . تمدنهاي اين هلال، جزء اولين تمدنهاي كشفشده است. الگوي فضايي و پيكري شهرهاي ايران توسط هينزگامه سال 1979 مورد مطالعه قرار گرفتهاست. همچنين دو محقق به نامهاي فريدن و مان در سال 1974 ، 1971 در مطالعه شهر كرمان به اين نتيجه رسيدهاند كه توپوگرافي و تأمين آب و مباني فرهنگي اوليه، سكونتگاههاي ايران را تشكيل ميدادهاست. دكتر منصور غلامكي در كتاب خود« سير در تجارب مرمت شهري از ونيز تا شيراز» به مطالعه شهرهاي سنتي و مذهبي ايران پرداختهاست.( ديكنز ص 18).
مهندس محمد توسلي در كتابش به مطالعه شهرهاي خشك ايران مثل يزد پرداختهاست شهرهاي ايران براساس دلايل مختلفي در دورههاي متفاوتي بصورت كند يا تند رشد يافتهاست.
1-2 پيدايش شهر در ايران
عدهاي تأسيس شهرها را به اشخاص و عدهاي ديگر آن را به شاهان كياني نسبت دادهاند. طبق نظريه بسياري از زمينشناسان، سرزمين ايران بوسيله بالاآمدن و چينخوردن تحت تأثير سه صفحه عظيم، عربستان، اوراسيا، و هندوستان كه بر هم فشار ميآوردند، شكل گرفتهاست.
بطوركلي علل پيدايش شهرها در ايران به دو نوع تقسيمبندي شدهاست:
1- عوامل درونزا: مناطق بخاطر توانائيهاي طبيعي و شرايط اقليمي مناسب و نوع سازمان اجتماعي يا مسائل تاريخي توانستهاند به شهر تبديل شوند.
2- عوامل برونزا: چنين عواملي بخاطر بسط روابط سرمايهداري ازخارج بر ايران تحميل ميشدند و موجب تبديل منطقهاي به شهر ميگرديدند.( ديكنز ص 6)
شهرهاي ايران، در نواحي با منابع آب و پسكرانههاي نسبتاً قابل كشت، ساخته شدهاند. تقريباً تمامي شهرهاي مهم ايران از دوران باستان در طول مسيرهاي اصلي تجاري واقع شدهبودند . جاده ابريشم برخي از شهرهاي باستاني مثل نيشابور، ري، قزوين، تبريز، را بهم مرتبط مي ساخت و جاده ديگر، جاده شاهنشاهي هخامنشي بودهاست. يكي از شهرهاي باستاني به نام سلطانيه، نزديك زنجان در زمان« الجايتو» شاه مغول، بين سالهاي 1304 و 1316 ساخته شد كه بعد از فروپاشي مغول، آن نيز متروك شد. موقعيتهاي مكاني شهرهاي ايران توسط عواملي مانند عناصر طبيعي، وجود جادههاي تجاري، ملاحظات نظامي، و فرهنگي سياسي، مذهبي تعيين شدهاند.
شهرهاي سنتي ايران داراي ساختمانهايي با ارتفاع يكسان، خيابانهاي باريك و گاهي پيچدرپيچ ميباشد كه جهتگيري سوي خورشيد، باد و منابع آبي از خصوصيات آن است ، همچنين فاقد فضاهاي بزرگ باز بودند. اين شهرها برخلاف شهرهاي كهن اروپا ، فاقد شهردار بودند.
با تخصص نواحي باستاني خاورميانه، به توليد كالاها و فعاليتهاي تجاري، شهرها، شروع به رشد كردند. شهرهاي مثل اصفهان و شيراز به دلايل حكومتي و سياسي رشد يافتند. اصفهان در زمان شاهعباس اول و شيراز در زمان كريمخان زند . بازار قلب شهرنشيني بودهاست ، مثل بازار اصفهان و كرمان.
مدهب نيز در شكلگيري شهرها تأثير بسزايي داشتهاست. در زمان زرتشتيان، آتشكدهها مراكز مهم را تشكيل ميدادند و در قرن هفتم با حمله اعراب و ظهور اسلام، آتشكدهها جاي خود را به مساجد دادند. در چند قرن اول بعد از اسلام ، مكان بدون مسجد، شهر محسوب نميشد. نقش مسجد در شهرهاي سنتي ايران با نقش كليسا در شهرهاي قرون وسطي اروپا ، مقايسه شدهاست.
2-2- تاريخچه پيدايش شهر در ايران
تغيير و تحولات منطقهاي و سكونتي ايران را از دوران كهن تا به امروز ميتوان به دو دوره تقسيم كرد: تكامل شهرهاي آسيايي به ظهور امپراطوريهاي بزرگ ، بستگي داشته ، كه عقايدشان مبتني بر كشاورزي بودهاست «افزايش جمعيت شهرهاي بزرگ اروپا طي بيستسال حدود 20% بودهاست و سالانه حدود 5/1%. در حاليكه ايران، تهران اين رقم در حدود 200% و سالانه 5/6% بودهاست (سلطانزاده ص51) .
ميتوانيم رشد شهرنشين را در ايران به دو دوره تقسيم كنيم:
دوران باستان و دوران بعد از ظهور اسلام كه دوره دوم ، خود به چند مرحله تقسيم ميشود:
در ادامه ، هر دوره بطور مجزا مورد بررسي و تحليل قرارگرفتهاست.
1-2-2 دوران باستان
در پايان هزاره دوم قبل از ميلاد، مادها و پارسها به فلات ايران آمدند و«ديااكو» دولت مادها را بنيان نهاد. تأسيس شهر شوش به اواخر هزاره پنجم قبل از ميلاد ميرسد. در زبان اوستا واژه «خشتر» به معني شهر بود. طراحي شهرهاي اوليه به سه شكل بودهاست:
1- شطرنجي : اين طرح مرتبط با صليب و نمودي از مسيحيت بودهاست.
2- دايرهاي: در چنين طرحي ، شهر داراي موقعيت نظامي بود.
3- ارگانيك: شكلگيري چنين شهرهايي متأثر از شرايط طبيعي و زيستي بود. سلوكيان شهرهاي مستقلي را بنا نهادند و پارتها به پيروي از آنان شهرهاي دايرهاي شكل ايجاد كردند.
شاهان هخامنشي در توسعه شهرها كوشش بسيار كردند كه ارگ سلطنتي از ويژگي آن دوران ميباشد. احداث جادهها در آن زمان صورت گرفتهاست. امپراطوري اشكانيان،اوايل قرن 6 قبل از ميلاد تأسيس شد. در اين دوران شهرها بيشتر بصورت شطرنجي بودند. فعاليت شهرسازي در زمان مهرداد اول و دوم به حد اعلي رسيد و ساسانيان نيز راه آنها را ادامه دادند.
در ايران شهرهايي مثل پاسارگاد، تخت جمشيد، اكباتان(داراي اهميت سياسي) و شهرهايي مثل سلك، تپه يحيي، تپه سوخته( داراي اهميت اقتصادي) از قديميترين شهرها هستند( استيفا ص92)
شهر «اردشير حوزه» نمونهاي از محاسبه دقيق رياضي ساختمانسازي آن دوران ميباشد. شهرها يا بصورت دايرهاي شكل بودند، مثل شهر گور و يا بصورت شطرنجي.
در شهرها، جايگاه ويژهاي براي آتشكدهها در مراكز شهر قرار ميدادند و همين امر سلطنت مذهبي را پديد آورد. شهرها داراي دروازههايي به سمت چهار جهت اصلي بودند.در اطراف شهرها خندق كندهميشد. بسياري از شهرهاي ايران در اين دوره تأسيس شدند.
2-2-2 دوران بعد از ظهور اسلام
با ظهور اسلام، شهرها مؤلفه مسجد را به همراه داشتند و هر شهر اسلامي داراي سهبخش كمندژ، شارستان و ربض بود. فعاليت اصلي بازار در اطراف مسجد متمركز شدهبود. در قرن سوم هجري پيدايش اصناف، موجب رونق شهرهاي اسلامي شد. در دوران سلجوقيان، هنر معماري جلوه ديگري به شهرهاي ايران بخشيد. اما در قرن هفتم با حمله مغولان، شهرها ويران گشت تا در زمان حكومت غازانخان، دوباره شهرنشيني رونق گرفت. بار ديگر با حمله تيمور، شهرسازي متوقف گرديد و با نابودي جاده شاهي و ابريشمسازي، بسياري از شهرها از بين رفتند يا از رونق افتادند. اما شكوفايي شهرسازي به دوران صفويان، بخصوص شاهعباس اول برميگردد. وي حتي براي مهاجران نيز به فكر اقامتگاه بود. در زمان قاجاريه اين رونق تنزل كرده تا سال 1293 هجري شمسي شهرهاي ايران بجز تهران و تبريز جمعيتي كمتر از صدهزارنفر در خود جاي دادهبود. حدود 12% در شهرها اقامت داشتند.( پاياننامه ص 131).
شهرسازي در ايران بعد از دوران صفويان خود به دو دوره تقسيم ميشود:
1- دوران شهرنشيني بطئي .
2- دوران شهرنشيني سريع .
دوران شهرنشيني بطئي: اين زمان از سال 1300 تا 1340 ميباشد كه رشد متوسط سالانه شهرنشيني حدود 65/2% بودهاست. اين دوره شامل سهدوره شهرنشيني بودهاست.
- سال 1300 تا 1320، ميزان جمعيت شهرنشيني از 28% به 4/29% رسيد.
- سال 1320تا 1332، شروع مهاجرت داخلي ايران كه ميزان شهرنشيني به 4/30% ميرسد.
- سال 1322 تا 1340 ميزان شهرنشيني به 35% افزايش يافت.
شهرنشيني از دهه 300 ، مقارن آغاز گسترش روابط اقتصادي و اجتماعي سرمايهداري در ايران بودهاست نقش غالب شهرها در دو دهه 1300 و 1310، كاركرد تجاري بودهاست. بطوركلي درزمان رضاشاه، شهرنشيني رونق گرفت. از سال 1300 تا 1320 تأكيد توليد مركزي بر نوينسازي بود.
از 1320 تا 1322 با تثبيت نقش نفت بخصوص پس از كودتاي 1332 بخش كشاورزي ديگر به عنوان بخش صادراتي مطرح نگرديد و در حاشيه قرار گرفت.( شكوهي ص 45)
پس از كودتا، شهر با اتكا به بازار اقتصادي حاصل از صدور نفت به محور اصلي تحولات جامعه تبديل ميگردد. جمعيت ايران سال 1300 حدود 5/9 ميليون نفر بوده كه حدود هشتميليوننفر در روستاها زندگي ميكردند.
شهرنشيني سريع: اين دوران از سال 1340 تا 1355 ميباشد، برخلاف دوران قبل، شهرنشيني در اين سالها روندي سريع داشتهاست. ميزان متوسط رشد سالانه جمعيت شهرنشيني به 42/4% رسيد. اصلاحات ارضي سال 1340 نقطه عطفي در روند شهرنشيني در ايران بودهاست.( پاياننامه ، ص 101)
سال 1342 جمعيت ايران به 23 ميليوننفر ميرسد كه 5/13 ميليون نفر آن در روستاها ساكن بودند. دهه 1335 تا 1345 جمعيت دوبرابر شد.
جمعيت روستاها 65% افزايش يافت و جمعيت شهرها دوبرابر گرديد. رشد شهرها معادل 8/14% بودهاست.
در سال 1335 جمعيت ايران بالغ بر 33 ميليون نفر بودهاست. يعني از سال 1335 تا 1355 جمعيت حدود 15 ميليون نفر افزايش يافته، كه از اين رقم، حدود 3 ميليون به شهر تهران، 8/3 ميليون نفر به شهرهاي بيش از 100 هزارنفر و 7/4 ميليوننفر به شهرهاي ديگر و 3/3 ميليون نفر به جمعيت روستاها اضافه شدهاست. از تغييرات صورت گرفته ميتوان وجود كلانشهرها و تمركز متروپل را نام برد.
جمعيت در سال 1365 به 49 ميليون نفر رسيد و جمعيت شهري به 26 ميليوننفر افزايش يافت. يعني شهرنشيني از 31% به 54% ميرسد. اين رقم سال 1370 به 56% رسيد و تعداد شهرها از 199 به 496 افزايش مييابد. سال 1370 از جمعيت 57 ميليوننفري 56% آن شهرنشين بودهاند.
پس از انقلاب جرياناتي مانند افزايش مهاجرتها، جنگ تحميلي، جابجايي بيشتر از 5/1 ميليوننفر جنگزده و مهاجرت بيش از يك ميليون افغاني، مزيد بر مشكلات شهري گرديد. (شكوهي ، ص14)
فصل سوم : نظريههاي شهر و شهرنشيني
در مورد شهر و پيدايش آن، اكولوژي و تحولات آن ، ويژگيها، ارتباطات سياسي و فرهنگي و اجتماعي اين پديده بحث و بررسيهاي بسياري صورت گرفتهاست. و عقايد و نظرات مختلفي ارائه شدهاست.
در اين تحقيق، نظريهها به دو نوع تقسيمبندي شدهاست، يكي نظريههايي كه در مورد خود شهر است و ديگري نظراتي كه از ديدگاه جامعهشناختي مطرح مي باشد . در ادامه بطور مفصل در مورد هر يك از اين ديدگاهها صحبت شدهاست.
1-3 نظريههاي شهري
چندين نظريه پيرامون تغيير و تكامل شهر بيان شدهاست كه به چند مورد آن اشاره ميشود.
اسوالد اشپينگر: او تكامل شهر را داراي سه مرحله ميداند: روستايي است كه طبيعت بر آن حاكم است نفي طيبعت و پيدايش شهر تخريب كامل طبيعت كه مرحله رشد جهان شهرهاست.
لوئيزمامفورد: وي تكامل شهري را در شش مرحله معرفي كردهاست.(شكوهي ص 252)
1- دوره نوزاد شهر Eopolis 2- شهر Polis 3- مادرشهر MethroPolis
4- كلانشهر Mera Polis 5- تباه شهرTryenroPolis 6- مردهشهر Nekro Polis
گروهي ديگر از نظريات در مورد اكولوژي و ريختشناسي شهر بيان شدهاست. چگونگي ساخت و تركيب شهرها را به پنج نوع تقسيم كردهاند كه عبارتند از:
مناطق هممركز: اين نوع ساختار شهري كه توسط ارنس برگس 1923 از طريق مطالعه شهر شيكاگو بدست آمدهاست ، از پنج منطقه تشكيل شده ، كه هر منطقه بخشي از فعاليتهاي اقتصاي، اجتماعي شهر را در خود جاي ميدهد منطقه اول مركز تمركز امور اداري – بازرگاني و اجتماعي است. منطقه دوم مركز فروش و منطقه سوم كاربرد سكونتي دارد. محل سكونت پولداران و ثروتمندان در منطقه چهارم واقع شدهاست و مرحله پنجم حومه شهر مي باشد .( شكوهي ص18).
نظريه قطاعي: توسط هومرهايت مطرح شدهاست او علاوه بر عامل فاصله ، جمعيت را در گسترش شهر مورد توجه قرار داد. به نظر او توسعه شهرها در اطراف وسايل ارتباطي در جاهائيكه مقاومت در برابر توسعه كمتر است ، رخ ميدهد. وي شهر را همانند دايرهاي ميداند كه همراه با تغيير و تحول شعاعي، پيرامون آن نيز تغيير ميكند.( سلطانزاده ص 25)
نظريه چندهستهاي: توسط چنسيهريس و ادوارد اولمن سال 1945 مطرح شدهاست. به نظر آنها اراضي سنگلاخي كه داراي منابع معدني است و به راههاي ارتباطي دسترسي دارد به عنوان هسته شهري و يا منطقه صنعتي انتخاب ميشود و عوامل سياسي و اقتصادي نيز ميتواند به تشكيل هستههاي متعدد منتهي گردد. يعني توسعه شهر بر حول چند هسته در نواحي مجزا گسترش مييابد.
نظريه مناطق هممركز معكوس: در شهرهاي توسعهنيافته ، استقرار خبرگان در اطراف مراكز مذهبي و اداري ، تجمع مسكوني اقشار كمدرآمد در اطراف شهر ، موجب شدهاست تا اين نظريه مورد بهرهبرداري قرار گيرد. در حقيقت اينگونه شهرها در يك فرآيند زماني ، خود را به شكل چند هستهاي در ميآورد.
نظريه تلفيقي: از نظر ژسترهاگت ممكن است شهري از سهالگوي مطرحشده پيروي كند. البته براين عقيدهاند كه اين نظريه به بنبست ميرسد. اما در علوم اجتماعي از اين نظريه حمايت ميشود.