بخشی از مقاله

چکیده

اصولاٌ هر نوع تحول ژئوپلیتیکی در ساختار قدرت جهانی و منطقه ای می تواند به بروز بی ثباتی و نیز تغییر چشم انداز جغرافیای سیاسی منجر گردد. بنیادگرایی اسلامی از دهه 80 میلادی به جریان اجتماعی-سیاسی عمده در بسیاری از کشورهای عربی تبدیل شده است. گسترش این جریان در منطقه خاورمیانه و ظهور بنیادگراهای جدیدی مانند طالبان، القاعده و اخیرا هم دولت اسلامی عراق و شام - داعش - باعث بروز شکاف هایی در این منطقه شد که تاثیر ژرفی بر ژئوپلیتیک خاورمیانه از جمله دو کشور عراق و سوریه گذاشته است.

در این مقاله سعی شده با روش توصیفی- تحلیلی ریشه های ظهور بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه و تاثیر آن بر ژئوپلتیک منطقه با تاکید بر دو کشور عراق و سوریه گذاشته را مورد بررسی قرار گیرد. فرضیه مطرح در این نوشتار این است که تسلط داعش بر بخش هایی از خاورمیانه از جمله دو کشور عراق و سوریه پیامدهای مهمی بر ژئوپلتیک منطقهای شامل گسترش تنش بین بازیگران منطقه ای، احتمال برهم خوردن مرزها و تهدید تمامیت ارضی عراق و سوریه، گسترش تروریسم در سطح منطقه و افزایش تنشهای قومی و مذهبی، و به مخاطره افتادن امنیت انسانی را به دنبال داشته است.

.1 مقدمه

بنیادگرایی اسلامی از جمله موضوعاتی است که در دو دهه اخیر مخصوصا پس از قدرت یابی طالبان در افغانستان و وقوع حادثه یازده سپتامبر مورد توجه بسیاری از تحلیل گران و نظریه پردازان عرصه روابط بین الملل و جامعه شناسی سیاسی قرار گرفته است و به همین علت، طیفی از آثار گوناگون در حوزه های تخصصی مختلف را به خود اختصاص داده است. جریانات بنیادگرا با اعتقاد به ضرورت بازگشت به سلف صالح، آرمانشهر خود را در گذشته نظام اسلامی جستجو می کنند. نفی مدرنیته و نفی عقل گرایی و تکیه صرف به نقل گرایی سبب شکل گیری عقاید جزمی در این گروهها شده است. تنگ نمودن دایره گفتگو و نفی سایر مذاهب اسلامی و ادیان دیگر سبب روی آوری آنها به خشونت و تکفیر نیز شده است .

حادثه 11 سپتامبر و ظهور القاعده به گسترش این جریان در خاورمیانه دامن زد. تداوم اندیشه این گروه به صورت رادیکال تر در جریانی به نام داعش تداوم یافته است. دولت اسلامی عراق و شام که با نام داعش امروزه در عرصه نظام بین الملل شناخته شده است،گروهی شورشی با عقاید سلفی رادیکال است که تاکنون توانسته بخش های بزرگی از سوریه و عراق را به تصرف خود درآورد.

قدرت گرفتن داعش در عراق و سوریه نه تنها این کشورها را با بحران امنیتی مواجه ساخته است؛ بلکه از منظر سیاست جغرافیایی نیز تهدیداتی را برای این کشورها در پی داشته است. پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که ظهور داعش چه تاثیراتی را بر ژئوپلتیک خاورمیانه به ویژه در دو کشور عراق و سوریه دارد؟

فرضیه نگارندگان این است که تسلط داعش بر بخش هایی از عراق و سوریه پیامدهای مهمی بر ژئوپلتیک منطقهای پی دارد که از جمله شامل گسترش رقابتها و اختلافات بین بازیگران منطقه ای، احتمال برهم خوردن مرزهای کشورها در صورت تجزیه و از بین رفتن تمامیت ارضی عراق و سوریه، گسترش افراطگرایی و تروریسم در سطح منطقه و افزایش تنشهای قومی و مذهبی، احتمال وقوع جنگ منطقهای و ثبات خاورمیانه، تغییر معادلات در بحرانهای منطقهای مانند بحران سوریه، کاهش ضریب امنیت انسانی را به دنبال داشته است.

.2 چیستی مفهوم ژئوپلتیک

ژئوپلتیک علمی است که به بررسی نقش عوامل محیط جغرافیایی در سیاست و روابط بین الملل می پردازد. رویکردهایجدیدِ ژئوپلتیکی که پیوند وثیق آنها با گرایشات فرهنگی و تأثیر آنها در مرزبندی های سیاسی و جغرافیایی است؛ این اندیشه را در بحث جاری تداعی می کند که با توجه به نقش جغرافیایی و ژئوپلتیکی مرکز جهان اسلام در دنیا باید به ایدئولوژی های مذهبی در حکم پارامترهای مهم در پیدایش ویژگی های ژئوپلتیکی توجه کرد به تبع این تحول ژئوپلتیکی، دیگر، مرزبندی های سیاسی و جغرافیایی،صرفاً به وسیله دولتها انجام نمی شود

منطقه ژئوپلیتیکی در واقع بازگو کننده شکل تحکیم یافته منطقه جغرافیایی می باشد . اگر در منطقه جغرافیایی یک یا چند عامل محدود موجبات همگرایی را در منطقه جغرافیایی فراهم می ساخت اما در منطقه ژئوپلیتیکی این کارکرد های جغرافیایی و تاثیر آن بر سیاست گذاری های دولت هاست که نقش آفرینی می نماید. اگر عناصر ساختاری و کارکردی یک منطقه جغرافیایی به صورت انفرادی یا اجتماعی، یا به صورت ناقص و یا کامل از بعد سیاسی، نقش آفرین شود، منطقه جغرافیایی تغییر ماهیت داده و به صورت یک منطقه ژئوپلیتیکی درصحنه ظاهر می شود.

منطقه ژئوپلیتیکی بسترساز شکل گیری الگوی فضایی روابط سیاسی دولت های درون منطقه ای و برون منطقه ای است و کنش و واکنش آنها وپیدایش الگوی رقابت، همکاری و نزاع را برمی انگیزاند - حافظ نیا،. - 111-112:1385 در واقع در منطقه ژئوپلیتیک این نیروهای طبیعی و انسانی هستند که تحولات را رقم می زنند. منطقه ژئوپلیتیکی بستر ساز شکل گیری الگوی فضایی روابط سیاسی دولتهای درون منطقه ای و برون منطقه ای است

.3 چیستی مفهوم بنیادگرای دینی
 
بنیادگرایی برگرفته از واژه لاتین fundamental به معنای شالوده و بنیاد است. این واژه نخستین بار در دهه 1920 برای توصیف برخی گروههای اصولگرای مسیحی به کار برده شد این گروه از مسیحیان، سخت بر وابستگی و دلبستگی خودبه اصول سنّتی و ارتدوکس انجیل پای می فشردند. بدین سان، اصطلاح بنیادگرایی در اصل مربوط به جنبشهایی در تاریخ مسیحیان و کاتولیکها بوده و در میان پروتستانها بیشتر به معنای کهنه پرست به کار می رفته است، در واقع در نگرش به معنای حفظ باورهای سنّتی مسیحی، درست مطابق با متن انجیل و کتاب مقدس و در تضاد با بیشتر روندها و پدیده های تازه معنا می شد

از اصطلاحات مترادف بنیادگرایی، می توان به اصولگرایی،سنّت گرایی - به بیان متعارف تر - و واپس گرایی یا ارتجاع - به بیان آشکارتر و درهمان حال سیاسی تر - اشاره کرد. اصولگرایی بیشتر درحوزه مسائل اجتماعی و اخلاقی، سنت گرایی در حوزه مسائل ایدئولوژیک، و واپسگرایی در حوزه مسائل سیاسی به کار می رود. بنیادگرایی اسلامی از نگاه فرهنگ علوم سیاسی، اصطلاحی مورد اختلاف در اروپا و آمریکا است که به هر جنبش طرفدار اجرای دقیق تعالیم قرآن و شریعت اطلاق می شود. در غرب، این اصطلاح به اصطلاحی مترادف با پویش مذهبی، بویژه پویشهای جهان سومی و جریانهای اسلامی تبدیل شده است

اصطلاح »بنیادگرایی - Fundamentalism - « نخستین بار دردهه های نخست قرن20، در ایالات متحده ساخته شد و به گروهی از پروتستان ها اطلاق می شد که بین سال های 1910 و 1912 مجموعه جزوه ها یی با نام »بنیادگرایی: گواه حقیقت1« را منتشرمی کردند

واژه مترادف این واژه را در عربی »الاصولیه« گویند. در مورد بنیاد گرایی مسیحی گفته می شود: برچسب غیر دقیقی است برای انواع عقایدی که بر بازگشت به تفسیر دقیق و عینی متون انجیلی تأکید می کنند.گیدنز بنیاد گرایی مسیحی را واکنشی بر ضد الهیات لیبرالی و علیه گرایش به دنیوی شدن در درون کلیسا تعریف می کند

این واژه اصالتا و نخستین بار برای اشاره به جنبش های مختلف پروتستان در امریکا به کار رفته است. ویژگی غالب این جنبش ها که توجیهی برای نام گزاریشان تحت این عنوان واحد شده، رجوع مجدد به فهمی سره و ناب از منابع و متون اولیه سنت مسیحی و پیراستن آن از شوائبی است که در اثر مدرنیته عارض این سنت دینی گشته است. با این همه خلط های مفهومی در این باب و اختلاف نظر در باب تعریف آن تقریبا به مضمونی مکرر در تمام مکتوبات و ادبیات مربوط به بنیادگرایی تبدیل شده است.

بیشتر نظریه پردازان غربی بنیادگرایی را پدیده ای در واکنش به مدرنیزه کردن جوامع اسلامی می دانند. بر اساس این دیدگاه، بنیادگرایی جدید حاصل روند مدرنیزاسیونی است که در جوامع سنتی تحولات عمده ای ایجاد کرده است. این تحولات و تغییرات که از راههای مختلف صورت گرفت، باعث ایجاد وضعیت آنومیک در جوامع سنتی - اسلامی - گردید. مدرنیزاسیون که ایده ای غربی بود، در بسیاری از جوامع غیر غربی همراه با غربی شدن مطرح می شد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید