بخشی از مقاله
چکیده
زبان فارسی در درازای تاریخ پر فرازونشیب خود، حوادث و تلخ و شیرین فراوانی را پشت سر گذاشته است. تند بادهای سهمگین هجوم زبانهای بسیار قوی نیز نتوانست زبان فارسی را از بین ببرد. البته آن را دستخوش تحولات زیادی کردند که بزرگانی چون سعدی، حافظ، مولوی و ... با دریافت این موقعیتهای دشوار و تبدیل آنها به فرصت، توانستند نمونه زیبایی از آفرینشهای هنری را برای ما به ارث بگذارند.
یکی ازتأثیرگذارترین عوامل تغییر و تحول در زبان فارسی، ورود مسلمانان به ایران و تحت تأثیر قرار گرفتن زبان فارسی توسط زبان قدرتمند عربی بود. هدف از انجام این تحقیق، بررسی تاثیرات فرهنگ اسلامی بر زبان فارسی است که با هنرنمایی شاعرانی چون سنایی، حافظ و... پیوندی عمیق و جاودانه را بین این دو به وجود آورده است.
به گونهای که گوته آلمانی با درک مفاهیم این پیوند به دین اسلام متمایل میشود. روش ما در این نوشتار، کتابخانهای و رجوع به منابعی است که اطلاعاتی از موضوع تحقیق به ما میدهند و همچنین نظریات بزرگانی است که گاهی به صورت سخنرانی بیان نموده اند.
نتایج حاصله از این تحقیق نشان میدهد که ورود زبانهایی هرچند قدرتمند، چون عربی-که توان محو زبان تمدنهایی چون مصر باستان را داشت- نتوانست زبان فارسی را ریشه کن کند و برعکس بزرگان ادب ایران زمین توانستند با به کار بردن معانی لطیف قرآنی، زمینه محتوایی زبان فارسی را پربارتر کنند و زبان فارسی را به دومین زبان جهان اسلام مبدل کنند. صنعتگران و معماران ایرانی نیز با خلق آثارزیبایی از پیوند روح هنر ایرانی با فرهنگ غنی اسلامی نقشی عمده در پربار ساختن فرهنگ غنی اسلامی- ایرانی داشتند.
مقدمه
زبانها از جهاتی شبیه به انسان هستند. دوران کودکی دارند، رشد می کنند، دوران رشد و بالندگی دارند و دوران پیری و ضعف و انحطاط نیز دارند. میتوان دورههای زبان فارسی - باستان،میانه،جدید - را نمونهای از این تغییردانست.
هدف از این نوشتار، بررسی اجمالی تحول زبان فارسی وتاثیر پذیری آن از سایر زبانها به ویژه زبان عربی و مخصوصا کتاب آسمانی قرآن میباشد. در ابتدای ورود سپاهیان اسلام به ایران، از آنجا که باورهای جاهلی اعراب هنوز بر اکثر قبایل عرب -که اکثریت سپاه اسلام را تشکیل میدادند- حاکم بود و نیز شوق به غنیمت گرفتن اموال، بردگان و... بیشتری که اعراب داشتند، برجنگ حاکم بود،
گذشته از علما وبزرگان دین اسلام که دغدغه اصلی آنان ورود اسلام در جهت مسلمان شدن وبهره مندی مردم نواحی تازه تصرف شده از اسلام ناب بود، سبب شد که ایرانیان که از ظلم طبقاتی پادشاهان به تنگ آمده بودند وخود آماده پذیرش اسلام شده بودند، به گونهای که ابتدا در جهت کمک به پادشاهان ساسانی هیچ کوششی نکرده بودند بعدها در برابر سپاهیان اسلام از خود مقاومت هایی نشان دهند که درکتابهای تاریخی به موارد زیادی از اینعدمِ مقاومتها بر میخوریم. و سرانجام نیز توانستند تفاوت اسلام ناب را از اسلامی که امویان و عباسیان در نظر داشتند تشخیص بدهند و انتخاب نمایند.
نمیتوان این نکته را به درستی عنوان کرد که تمام کسانی که ایرانی بودند یا حکومتهای ایرانی بعد از ورود اسلام همگی تمام اهتمام خود را بر سر این میگذاشتند که زبان فارسی را از نابودی نجات دهند، بلکه این خود زبان فارسی بود با مزین شدن به زیور مفاهیم معنوی توجه همه را به استفاده از خود جلب میکرد. »درطول تاریخ بسیاری از ایرانیان ایرانی نژاد مسلمان را میبینیم که چندان رغبتی، آن گونه که باید،به زبان فارسی نشان نمی دادند، مثلا طاهریان، دیالمه و ]تا حدودی[سامانیان -که همه از نژاد ایرانی خالص بودند در راه پیشبرد زبان فارسی کوششی نمی کردند. حال آنکه غزنویان که ترک نژاد و غیر ایرانی بودند وسیله احیای زبان فارسی گشتند
شیوه انجام تحقیق مراجعه به منابع و سخنان شفاهی ادبا و نویسندگان و منابع مجازی است که سعی شده به صورت مستند بیان شود.
توجه به مراحل تحول زبان فارسی و پربار شدن آن با مفاهیم معنوی که منجر به بوجود آمدن عرفان و اشعار و تفکرات عرفانی میباشد را میتوان از نتایجی دانست که این نوشتار در پی دست یافتن به آن است.
تأثیر زبان فارسی و عربی بر یکدیگر:
ترجمه، پیوند و رابطهای است فرهنگی میان مردمانی، که هم زبان نیستند و ابزاری است برای نقل اندیشهها، خواستهها، آیینها، قصهها، هنرها، دانشها و ... از زبانی به زبان دیگر
نفوذ لغات عربی در لهجات ایرانی بیشتر از دو جهت صورت گرفته است. نخست در مواردی که یک کلمه عربی ساده تر از یک کلمه کهنه ایرانی به نظر میآمد و یا کلمات سادهای بود که استعمال آنها مایه گشایش در زبانهای ایرانی میگردید. دوم در مواردی که در قبال یک کلمه عربی معادلی یافته نمیشد واستعمال آن هم لازم به نظر میرسید
مسلمانان به حکم تعالیم اسلام »که باید دانش را جستجو کرد و هر کجا باشد به دست آورد« به ترجمه کتب حوزههای علمی اسکندریه و آتن با شتاب و علاقه اقدام کردند و مترجمان بزرگی که بسیاری از آنها ایرانی بودند، به ترجمه کتب طبی، فلسفه، نجوم و ... مبادرت ورزیدند. از میان این مترجمان، ربن الطبری،حنین ابن اسحاق، جرجس پسر بختیشوع بسیار مشهور هستند
ازآن جاکه مبنای هر زبان بروی اصول و قواعد بخصوص است که اهل زبان در محاورات خود از روی قریحه و بی آنکه خود متوجه باشند عموماً رعایت می کنند - خیام پور، 1386،ص - 7، در میان این مترجمان کسانی نیز بودند که این کتب را به زبان عربی ترجمه کردند ودر بسیاری از موارد این ترجمهها را به قواعدمخصوص زبان فارسی مزین می کردند و با آمیختن به زبان عربی، نثری بسیار زیبا به وجود آوردند و باعث پربارتر شدن زبان عربی میشدند. نثر عربی در قرن اول هجری به مقضای زندگی اجتماعی عرب ساده بود. درقرن دوم دو نویسنده ایرانی - ابن مقفع وعبدالحمیدکاتب - به پشتوانه نثر زبان پهلوی در نثر عربی تحولی ایجاد کردند چنان که در ادبیات عرب این جمله معروف است کهبَدئت» الکتابه بعبدالحمید
سه قرن اول هجری را میتوان زور آزمایی زبان فارسی به صورت عمده و سایر زبانهای دیگر - سغدی، سریانی و ... - به صورت جزئی، با هم دیگر دانستزبان. فارسی، زبان کوچه و بازار و زبان عوام و زبان عربی، زبانِ خواص و حکومت و دیوان دولتی. این وضعیت ادامه پیدا می کند تا سرانجام وزنه این تعادل با ظهور حکومتهای ایرانی همچون سامانیان، اندکی این ترازو به نفع، زبان فارسی سنگین میشود و اینجاست که نویسندگان و سرایندگان بزرگی در طی قرون و دورهای متفاوت هنرنمایی خود را در استعمال فارسی نوین به عرصه ظهور میرسانند و زبان فارسی جانی دوباره میگیرد