بخشی از مقاله
چکیده
تدوین اصول نظاماند توسعه روستایی قبل از هر چیز مستلزم شناخت تواناییها، ظرفیتها و استعدادهای انسانی و طبیعی هر واحد برنامه-ریزی روستایی و از طرف دیگر آگاهی از محدودیت، تنگناها و نارساییهای آن است. لذا تنها در سایه این آگاهیهاست که میتوان اولویت-های برنامهریزی را در توسعه مناطق روستایی معین نمود. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی و مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای و میدانی با بررسی هفت شاخص - بهداشتی درمانی، آموزشی، زیربنایی، فرهنگی، سیاسی اداری، اقتصادی و خدماتی - و 51 متغیر با استفاده از مدل تاکسونومی عددی، سعی بر آن دارد که سطوح برخورداری و توسعه یافتگی دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سنندج را تبیین نماید.
نتایج نشان داد که از میان دهستان های مورد بررسی، دهستان آرندان به علت داشتن تعداد ابادی دارای سکنه بیشتر و همچنین برخورداری بیشتر روستاهای آن از شاخصهای ذکر شده به عنوان برخوردارترین دهستان شناخته شده است هر چند دهستان حومه با داشتن امتیاز کمتری - 0,039 - نسبت به دهستان آرندان به عنوان دومین دهستان برخودار می باشد. همچنین دهستان نران در سطح نیمه برخوردار و دهستانهای سرآب قامیش و آبیدر در شاخص های مورد مطالعه محروم می باشند.
بنابراین، این نابرابریها بدلیل عوامل طبیعی، اقتصادی، سیاسی، نارساییهای نظام برنامه ریزی و قطب رشد می باشد به طوری که دهستان آرندان در زمینه تمام شاخصها برتری خود را حفظ کرده است و امکانات، خدمات و نیروی انسانی بیشتری را نسبت به اطراف خود جذب کرده است. به طوری که در سطح ناحیهای و محلی تفاوتها و نارساییهای فضایی نسبتاً زیادی در سطوح توسعهیافتگی نواحی روستایی شهرستان وجود دارد.
واژگان کلیدی: شاخصهای توسعه، تاکسونومی عددی، نابرابری ناحیهای، سطوح توسعه یافتگی، بخش مرکزی سنندج
مقدمه
یکی از مباحث عمده و اساسی جوامع در حوزه برنامهریزی توسعه آمایشی، مسئله توسعه موزون است که میتواند در قالب توسعه متعادل بخشها و یا مناطق مطرح شود. اما پیش از تلاش برای اجرای هرگونه استراتژی رشد متعادل منطقهای، لازم است تا ماهیت و الگوی تفاوتهای منطقهای در توزیع امکانات و خدمات توسعه و دسترسی به تسهیلات عمومی و کیفیت آموزش شناسایی شود تا بتوان چارچوب سیاستگذاری منطقهای متوازن را سازماندهی و سیاستگذاری کرد. در راستای سیاست توسعه و عدالت اجتماعی، به عنوان هدف محوری برنامههای توسعه کشور، لازم است که وضعیت مناطق مختلف از نظر نحوه پخشایش خدمات و میزان برخورداری از شاخصهای مختلف اقتصادی اجتماعی و زیربنایی، بررسی شود.
کمبودها و نارساییها برای برنامهریزی آینده توسعه، در نظر گرفته شود. به این ترتیب با ارزیابی سطح توسعه مناطق میتوان امکانات و سطح تواناییهای آنها را از دیدگاههای متفاوت نظیر بهرهمندی از خدمات، زیربناها و فضاهای رفاهی، اقتصادی، خدماتی و زیرساختی ارائه داد و ابزارهای لازم را برای تعیین هدف و تصمیمگیری درباره تخصیص منابع مختلف در پهنه سرزمین فراهم نمود امروزه مسایل روستایی از جمله کاهش جمعیت، فقر روستاییان، عدم وجود زمینههای اشتغال در روستاها، ضعف و کمبود امکانات و خدمات در روستاها و مهاجرت سیلآسا و بیرویه روستاییان به سوی شهرها، توجه برنامهریزان و مسئولان را به خود جلب نموده است.
بنابراین برنامهریزی روستایی به عنوان یک مکانیسم، جهت از بین بردن اینگونه مشکلات و تعدیل در جابجایی جمعیت، برای پایداری جمعیت روستاها و جلوگیری از انهدام منابع طبیعی تجدید پذیر و تجدید ناپذیر بسیار ضروری است. با توجه به اهمیت توسعه روستایی در توسعه ملی، از دهه 1950 به بعد نظریات، دیدگاهها و روشهای مختلفی برای دستیابی به توسعه روستایی مطرحشده و در سطح کشورهای مختلف مورد توجه قرار گرفته است. این نظریات و دیدگاهها طیف وسیعی را در بر میگیرد.
از این رو نقطه آغازین توجه به توسعه روستایی، شناخت از میزان توسعهیافتگی سکونتگاههای روستایی بر اساس شاخصهای گوناگون اقتصادی- اجتماعی است، زیرا این موضوع به شناخت عمیق مسئولان و کارشناسان توسعه از فرصتها و پتانسیلها از سویی و چالشها، محدودیتها و تنگناهای روستاها از سوی دیگر میانجامد و زمینه را برای اتخاذ استراتژیها و سیاستهای کلان و خرد و ارائه طرحها و پروژههای عملیاتی و اجرایی فراهم میکند. بررسی و شناخت وضعیت نواحی، قابلیتها و تنگناهای آن در برنامهریزی منطقهای از اهمیت بسزایی برخوردار است. امروز آگاهی از نقاط قوت و ضعف نواحی نوعی ضرورت، جهت ارائه طرحها و برنامهها محسوب میشود.
به طوری که استفاده از شاخصهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، بهداشتی و غیره میتواند معیار مناسب هم برای تعیین جایگاه آن نواحی و همچنین عاملی در جهت رفع مشکلات و نارساییهای مبتلا به خود برای نیل به رفاه اقتصادی و سلامت اجتماعی جهت رسیدن به توسعه میباشد آنچه که هیچگاه نبایستی از نظر و دستور کار متولیان برنامهریزی و توسعه دور بماند، همانا ریشه داشتن مشکلات و بحرانهای شهری در نارساییها و فقر روستایی است، مهاجرتهای گسترده روستاییان به شهرها از طرفی روستاها را تهی از جمعیت نموده و منابع ارزشمند طبیعی و انسانی آنها را بدون استفاده و چهبسا در معرض نابودی قرار میدهد و از طرفی حاشیهنشینی بحرانهای شهری را میافزاید.
بر همین اساس تدوین اصول نظاماند توسعه روستایی قبل از هر چیز مستلزم شناخت توانایی-ها، ظرفیتها و استعدادهای انسانی و طبیعی هر واحد برنامهریزی روستایی - منطقه روستایی - و از طرف دیگر آگاهی از محدودیت، تنگناها و نارساییهای آن است. لذا تنها در سایه این آگاهیهاست که میتوان اولویتهای برنامهریزی را در توسعه مناطق روستایی معین نمود و بر اساس آنها فرایند توسعه را در این مناطق پیگیری کرد.
بخش مرکزی شهرستان سنندج در سالهای گذشته به دلیل پایین بودن سطح درآمد، اقتصاد ناپایدار روستایی، کمبود امکانات و خدمات مختلف رفاهی، بهداشتی، عدم وجود مراکز اشتغالزا و ... با مهاجرت شدید روستاشهری روبرو بوده است.
از پیامدهای چنین مهاجرتی میتوان به کاهش جمعیت روستایی، تخلیه و تخریب روستاها، خارج شدن نیروی انسانی فعال از روستاها، دگرگونی قشربندی روستاها، به هم خوردن ترکیب سنی و جنسی جمعیت در مناطق روستایی بخش و همچنین رشد بدقواره شهر سنندج و توسعه ناموزون و ناهماهنگ آن به علت توزیع نامتوازن مهاجران روستایی، پیدایش حاشیه نشینی در شهر و عواقب ناشی از آن، گسترش کالبدی شهر بر اراضی کشاورزی پیرامون شهر و افزایش قیمت زمین، آلودگی زیستمحیطی، افزایش جمعیت شهر و دگرگونی قشربندی جمعیت اشاره کرد.
بر همین اساس پژوهش حاضر سعی بر آن دارد بر اساس شاخصهای اجتماعی، فرهنگی، زیربنایی و بهداشتی درمانی دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سنندج و با استفاده از روش تاکسونومی و تحلیل عاملی به رتبهبندی و تعیین سطوح توسعهیافتگی آنها پرداخته و به شناخت جامعی از وضع موجود این مناطق جهت برنامهریزی و سیاستگذاریهای مطلوب آتی دست یابد.
پیشینه تحقیق
تحقیقات زیادی درباره تعیین تفاوتهای توسعهیافتگی و سطح برخورداری از امکانات و خدمات واحدهای جغرافیایی - استانها، شهرستانها و بخشها - در سالهای اخیر با استفاده از روشهای تحلیل خوشهای، تحلیل عاملی، تحلیل خوشهای، تاکسونومی عددی، روش موریس، شاخصهای ترکیبی یا تلفیقی از آنها و.... صورت گرفته است و نیز مطالعات مشابهی در همین زمینه در کلیه شهرهای ایران؛ وجود و عدم وجود تعادلهای منطقهای را گزارش دادند. که نتایج بیشتر آنها حاکی از آن برتری استانهای تهران، اصفهان و ضعف و توسعهیافتگی در استان سیستان و بلوچستان، کردستان و خراسان جنوبی و ایلام بوده است.
برخی مطالعات شاخصهای توسعه انسانی را برای ارزیابی سطوح توسعهیافتگی و ارزیابی توزیع خدمات و امکانات مورد استفاده قراردادند. از جمله سطحبندی توسعهیافتگی انسانی شهرستانهای استان فارس توسط به روش تحلیل عاملی، رتبهبندی مناطق روستایی استانهای کشور توسط حسینی و عباسی نژاد و همکاران رتبهبندی استانهای کشور از حیث برخورداری از شاخصهای اقتصادی اجتماعی با استفاده از شاخص ترکیبی با عنوان شاخصهای توسعه انسانی منطقهای به روش تاکسونومی به وسیله نوربخش ارزیابی سطح توسعهیافتگی استانهای ایران در تحقیق حسینزاده دلیرو همکاران نیز نمونهای از اینگونه مطالعات است.
تحقیقات خارجی صورت گرفته برای ارزیابی سطوح توسعهمنطقهای نیز روشهای مشابهی به کار گرفتهاند. سوزارو و همکاران ، باهدف طبقهبندی سطوح توسعه اجتماعی- اجتماعی مناطق مختلف کشور پرتغال در سالهای 1991تا 1995، از طریق روش تحلیل عامل و تحلیل خوشهای،33 شاخص را مورد استفاده قراردادند.