بخشی از مقاله
چکیده
استیلاي تازیان و اسلام آوردن ایرانیان هیچیک در تغییر تودة مردم این سرزمین تأثیري نداشت، زیرا بسیاري از نواحی ایران ، خاصه در بخشهاي شرقی به صلح گشوده شد، و تا مدت زمانی ایرانیان مأمور ادارة کارها بودند، و از اسناد موجود میتوان دریافت که تا یک قرن پس از حکومت تازیان هنوز أمور دیوان به زبان فارسی انجام میگرفت، ولی در زمان حجاجُتقفی 95-41 - هجري - غالبیت أمور به عربی انتقال یافت - فتوح البلدان / بلاذري/ ج - 263 /2 که حجاج این امر را به صالح واگذار کرده، و مردانشاه پسر زادان فرخ به او چنین گفت - خدایت ریشه از جهان برکناد که ریشه پارسی برکندي - - فتوح البلدان/ چاپ مصر/ ج/2ص - 368
جاحظ از نویسندگان بزرگ عرب با ارج نهادن به زبان فارسی و فراگیري آن، فصاحتش در هر دو زبان بحدي بود که بهر کدام که میخواست سخن میگفت، و کسی در نمییافت که او ایرانی است یا عرب - البیان و التبیین/ چاپ قاهره. - 346 / بنابراین زبان عربی در آغاز هجرت و ظهور اسلام تنها میان دیوانیان و أدیبان و دانشمندان رواج داشته، و عامه مردم ایران از آن ناآگاه بودند، و دانستن این زبان امتیازي براي آنان محسوب میشد، و کسانی که تازي نمیدانستند جاهل و فرومایه به حساب میĤمدند.در حکومت سلجوقیان و خوارزمشاهیان، و پس از حمله مغول و سقوط بغداد، غلبه زبان فارسیبر عربی مسلّم شد، و در غالبیت کتب نگارش شده جهت عامه مردم، فارسی نگارش میشد اما در کتب خواص و عرفا، اندکی لغات عربی به آن معجون میشد.
از طرفی دیگر أسناد و مدارکی موجود است که نشان میدهد زبان فارسی با گویشهاي دیگر در قرنهاي نخستین اسلامی با خطوط دیگر نیز نوشته میشد، که این خطوط غالباً نزد أقلیتهاي دینی ایران بکار می رفته،که عبارتند از - عبري- مانوي، و پهلوي - است، و بدینجهت ملاحظه میشود که در نتیجه این آمیزش و اختلاط قبایل، ناچار بسیاري از لغات فارسی در عربی و بسیاري از لغات عبري در عربی نفوذ کرد که میتوان کم و بیش آنرا به آمیختگی این زبانها انتساب داد، با توجه به اینکه بسیاري از لغات فارسی از عصرجاهلی با تغییر صامتها و مصوتها در زبان عربی رخنه کرده، که اگر بخوبی به آن توجه شود خواهیم دید که این کلمات گوئی عربی است، و هیچگونه ریشه فارسی و عربی ندارد، و گروهی از این لغات با مصوتهاي عربی آمیختگی پیدا کرده و با همان شکل و تلفظ صرفی در زبان عربی بکار رفته است ، که یا با شکل ثلاثی و یا رباعی و خماسی و یا با مفهوم الحاق و زیاده که یک ساختار دستوري است برشته تحریر در آمده، آنگونه که لغات عربی با واژه هاي خاصی در زبان فارسی رخنه کرده، و با شکل خاصی تلفظ میشوند، از این میان کلماتی مانند ابریشم فارسی که در عربی - ابریسم - است و شین آن به سین تبدیل شده.
کلید واژه ها: زبان پارسی- زبان شناسی - عربی- خط- اسلام- دیوان سالاري
دیدگاه سیبویه دربارة لغات فارسی دخیل در زبان عربی
گروهی از لغات دیگر فارسی در لابلاي لغات عربی رخنه کرده، و هیچگونه تغییر صوتی براي آن حاصل نشده، مانند کلمه خرّم که بر وزن فُعل است و همانند وزن عربی آن - سلّم - است که در فارسی چنین آمده :
به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست عاشفم بر همه عالم که همه عالم از اوست - کلیات سعدي - 787 /
و خاقانی نیز چنین گوید:
چنانک این عروس از درم خرم است به زر بود خرم روان عنصري - خاقانی - 390
نخستین کسی که این بحث را در میان اندیشمندان به بحث گذاشت سیبویه است - ت 180ه - که در - الکتاب - خود سبک این کلمات و حروف را بیان میکند که از این گروه کلمات - دینار و جورب و قرطاس - و دیگر لغات است، و نیز مانند آجر و إسماعیل و سراویل و فیروز و قهرمان است - الکتاب /ج - 4/304حریري نیز با توجه به نظرات سیبویه و جوهري همین باور را دارد، که بسیاري از لغات فارسی ملحق به زبان عربی است مانند سرداب و سربال و بهلول و شطرنج نیز از این قاعده پیروي میکند و أصل این لغت آخري هندي است.ابوحیان أندلسی - ت 745 ه - ألفاظ تعریب شده در عربی را به سه گروه تقسیم بندي کرده که عبارتند از:
-1 گروهی از لغات را أعراب تغییر دادند و جزو کلام خود قلمداد کردند و حکم اوزان آنها را اوزان عربی قرار دادند.
-2 گروهی دیگر، لغاتی را جزو اوزان کلام خود قرار ندادند و هرگز اوزان آنرا جزو تغییرات نیز قلمداد نکردند.
-3 گروهی دیگر لغات را به همان شکل موجود تلفظ کردند. و آنها را که جزو اوزان و دستور خود قرار ندادند، بنابراین جزو زبان عربی محسوب نگردید، و آنچه را که وابسته به زبان عربی قرار دادند از همان زبان و تغییرات آن محسوب شد، مانند خراسان که هرگز چنین وزنی در عربی با نام - فُعالان - یافت نشد.
چنانکه خاقانی گوید:
چه سبب سوي خراسان شدنم نگذارند عندلیبم به گلستان شدنم نگذارند - خاقانی دیوان -
و مثال گروه دوم لغت خرّم است که خاقانی چنین آنچه گفته شد سروده :
چنانک این عروس از درم خرّم است به زر بود خرم روان عنصري - خاقانی / دیوان -
به لغاتی مانند سلّم و کُرکُم و قمقم ملحق شده، و این نظریه را از سیبویه اکتساب کرده که آنچه را در زبان عربی وارده شده و مشابهی دارد معرب محسوب میشود، و آنچه را که نظیري برایش نیست هرگز از زبان عربی محسوب نشد، چه آن لغت عربی باشد یا نباشد. و بغدادي دستور زبان شناس قرن یازدهم هجري در کتاب خود - خزانه الأدب - چنین إذعان میکند که کلمات تعریب شده و تعریب نشده، از فارسی به عربی برچهار گروه تقسیم بندي میشوند.گروهی از لغات تغییر نکرده، و هم وزنی در زبان عربی ندارد مانند خراسان، و گروهی تغییر نکرده ولی به اوزان عربی ملحق شده، مانند خرّم، و گروه سوم تغییر یافته ولی به اوزان عرب ملحق نشده مانند آجر، و چهارمین آنها لغاتی است که تغییر یافته و به لغات عربی ملحق شده، ماننددرهم . و فرهنگستان زبان عرب در این مورد قطعنامهاي صادر کرده که لغات تعریب شده اگر مشابهی درعربی داشته باشد میتواند کاربرد زبانی داشته باشد، در غیر اینصورت بهمان شکل فارسی خود باقی میماند، چرا که آن لغت تعریب شده .