بخشی از مقاله
جایگاه آموزش و پرورش ( تعلیم و تربیت ) در تولید علم
در این مقاله راهكارهای برای پیشرفت و تولید علم ارائه شده و نقش تعلیم و تربیت به عنوان عامل رشد و تحول اساسی مورد بررسی قرار گرفته است.
در اسلام «تفكر» زندگی دل و حیات قلب معرفی شده است. زیرا انسانیت انسان و ادراك او از عالم و آدم پروردگار عالمیان اتصالی كه با حق برقرار میكند به نحوه ی تفكر اوست. با تفكر قوای درونی انسان شكوفا میشود و زمینه ی حركت كمالی او فراهم می گردد لذا به همراه علم آموزی و تفكر تربیت یا پرورش اخلاقی و تهذیب نفس نیز مطرح میشود كه در اسلام بر این امر بسیار تاكید شده و از همان ظهور اسلام مبادی و مبانی تعلیم و تربیت به عنوان یك علم بنا نهاده شده است.
تعلیم و تربیت نه تنها میتواند در رشد اخلاقی، عقلانی، رفتاری و حتی جسمانی فرد موثر باشد بلكه وسیله ای در جهت رفع نیازهای حقیقی و مصالح اجتماعی، به شمار میآید، و عامل رشد و تحول اساسی جامعه میگردد و مسلمانان كه در ابتدا به این ضرورت پی برده بودند توانستند در مدت كوتاهی گوی سبقت در زمینهی تولید علم از تمدن های مطرح آن روز بربایند و به دلیل مشكلات و حوادثی كه در تاریخ مسلمانان به وقوع پیوست این حركت سریع آنها را به شدت كند
نمود به طوری كه تا این قرن مسلمانان جهان در كشورهای مختلف نتوانستند مجددا عرض اندام نمایند و امروز وقت آن رسیده كه عوامل محدود كننده و موانع پیشرفت بررسی شود و با دلسوزی و دور از نفع طلبیهای فردی راهكارهای موثر ارائه و جامه ی عمل پوشیده شود. كه در این مقاله
بعضی از این راهكارهای ارائه شده است كه عبارتند از: استقلال فكری- فكر دینی- توسعه ی آموزشی- رفاه مادی و معنوی- تبادل اندیشه و آزادی خرد ورزی كه با توجه به اهمیت موارد در قسمت راهكارها و نتیجه آورده شده اند.
مقدمه:
نظام تربیتی اسلام بر تفكر صحیح استوار است و مقصد آن است كه تربیت شدگان این نظام اهل تفكر صحیح باشند و پیوسته بیندیشند؛ چنانكه آن نمونه ی اعلایی كه همه جهت گیری های تربیتی باید به سوی او باشد این گونه عمل میكرد از امام مجتبی (ع) از هند ابن أبی هاله تمیمی آمده
است: «رسول خدا همواره تفكر میكرد». بنابراین سیر تربیت باید به صورتی باشد كه متربّی به تفكر صحیح راه یابد و اندیشیدن درست شاكلهٔ او شود تا زندگی حقیقی به او رخ نماید. زیرا نیروهای باطنی انسان و حیات حقیقی او با تفكر فعال میشود و با گشودن دریچه تفكر درهای حكمت و راهیابی به حقیقت بر او گشوده میشود. از این رو در اسلام تفكر، زندگی دل و حیات قلب معرفی
شده است. زیرا انسانیت انسان و ادراك او از عالم و آدم و پروردگار عالمیان و اتصالی كه با حق برقرار میكند به نحو تفكر اوست. با تفكر قوای درونی انسان شكوفا می شود و زمینه ی حركت كمالی او فراهم میشود. (۱). امام خمینی میفرماید: «تفكر مفتاح ابواب معارف و كلید خزائن
كمالات و علوم است. و مقدمه ی لازمه حتمیه ی سلوك انسانیت است». از نظر علامه طباطبائی: « زندگی انسان یك زندگی فكری است و جز با ادراك كه فكر می نامیم قوام نمی یابد و از لوازم بنای زندگی بر فكر این است كه هرچه پایبند باشیم و در هر راه رفته شده و یا ابتدائی كه قدم برداریم، زندگی پابرجا مربوط به فكر صحیح و قیم و مبتنی به آن است و به هر اندازه كه فكر صحیح باشد و از آن بهره گرفته شود، زندگی هم اقوام و استقامت خواهد داشت. (۲) تفكر تجزیه و تحلیل
معلوماتی است كه ذهن اندوخته است. تفكر سیر در فراورده هایی است كه ابتدائاً برای ذهن پیدا شده است. اهل منطق فكر را چنین تعریف میكنند: فكر عبارت است از اجرای عملیات عقلی در معلومات موجود برای رسیدن به مطلوب و مطلوب همان علم به مجهول غائب است. (۳) انسان هیچ وقت خالی و فارغ از تفكر نیست، و از همین روست كه میگوئیم تفكر فطری انسان است و قرآن انسان را به روش فطری صحیح تفكری میخواند و سبك خود قرآن و سیره ی معصومین چنین
است. در انسان گرایش فطری به حقیقت جوئی و كشف واقعیتها- آن سان كه هستند- ودرك حقایق اشیا وجود دارد. یعنی انسان می خواهد جهان را و هستی اشیا را آنچنان كه هستند دریابد، دعایی از حضرت محمد روایت شده است كه:
پروردگارا موجودات را آنچنان كه هستند به ما بنمایان
انسان به ذات خود در پی آن است كه حقایق جهان را درك كند و به راز هستی دست یابد. رفتن انسان در پی حكمت و فلسفه تلاشی است در جهت پاسخگوئی به حقیقت جوئی آدمی.(۴) براساس همین میل وگرایش است كه نفس دانائی و آگاهی برای انسان مطلوب و لذت بخش است. انسان به فطرت خود از جهل بی زار است و دوستدار دانائی و بینائی است. البته با وجود آنكه حقیقت جوئی امری فطری است اما در تمام انسانها به یك میزان نیست و در نتیجه تاثیر برخی عوامل درونی مانند نفس پرستی و خودخواهی و صفات منفی موروثی و اكتسابی و برخی عوامل بیرونی مانند القائات منفی گوناگون از طرف محیط و اجتماع ، شدت و اصالت خود را از دست میدهد و در بعضی انسانها به حداقل می رسد.
ضرورت تعلیم و تربیت:
تعلیم و تربیت صحیح میتواند فرد را به اوج ارزشها برساند و یا اینكه وی را به سقوط بكشاند.
«و خداوند شما را از شكم مادرانتان بیرون آورد، در حالی كه هیچ نمی دانستید و برای شما گوش و دیدگان و دلها قرار داد تا شكرگزار باشید.»(۶)
از این رو مكتب اسلام برای تربیت در تمام مراحل و مقاطع زندگی دستورهای ویژهای داده استببیند و برای مراحل عالی تر زندگی انسانی آماده شود و پرورش یابد . تعلیم و تربیت از آغاز زندگی بشر بر فراز كره خاكی و تصرف او در طبیعت و تاثیر وی در جامعه وجود داشته است و همواره شناسایی نیازهای مادی و معنوی انسان و روش ارضای آنها از طریق تعلیم و تربیت به دست می آمده و به نسل بعد منتقل شده است، تا رفته رفته دامنه ی این شناخت به رشد و تكنولوژی امروز رسیده است. تعلیم و تربیت (اعم از رسمی و غیر رسمی، عمدی و غیر عمدی) نه تنها میتواند در رشد اخلاقی، عقلانی، رفتاری حتی جسمانی فرد موثر باشد بلكه وسیله ای است در جهت رفع نیازهای حقیقی و مصالح اجتماعی به شمار میآید، یعنی نقش تعلیم نه تنها در عینیت بخشیدن به زندگی مادی و معنوی فرد متوقف و محدود نمیشود، بلكه تمام شئون اجتماعی او را دربر میگیرد و عامل رشد و تحول اساسی جامعه میگردد.
لذا مشخصه یك جامعه ی سالم و رشد یافته، تنها داشتن موقعیت جغرافیایی خوب و معادن متنوع و منابع مالی نیست بلكه نظام تعلیم و تربیت زنده و مترقی است كه انسانهایی آزاده و مستقل، خلاق، مبتكر و تلاشگر میسازد تا جامعه را در زمینه های علوم، صنایع، اقتصاد، سیاست و غیره از عقب ماندگی نجات دهند، زیرا همه ی اصلاحات و فعالیتها، به وسیله اندیشه و تلاش انسان انجام میگیرد.
ابوحامد محمد غزالی گفته است: اگر علما و معلمان نبودند مردم همچون بهایم و چهارپایان زیست میكردند، یعنی مردم در سایهی تعلیم از مرحلهی حیوانی به مقان انسانی ارتقاء مییابند. (۷)
پس سعادت و تكامل انسان، نیازمند تلاش و توجه و حركت است، و اگر او را رها كنند و به خود واگذارند، انحطاطش شروع میشود.
یكی از عوامل دیگری كه ضرورت تعلیم و تربیت را شدت می بخشد، و از آن ویژگی تأثیر پذیری انسان و سرایت عقاید و عادات و به طور كلی فرهنگ یك جامعه به معاصران و نسلهای آینده است. براین اساس تاثیر تعلیم و تربیت، مثبت یا منفی در انسان جنبه ی تصاعدی می یابد و علاوه بر خانواده و فامیل میتواند جامعه ای را در عصری تحت تأثیر قرار دهد و در طول قرنها از نسلی به نسل دیگر منتقل شود یا تمدنی را ایجاد كند و یا از بین ببرد. در زندگی معاصر دلایل فراوانی موج
ب شده است كه تعلیم و تربیت اهمیت بیشتری پیدا كند از جمله:
۱- دگرگونیهای علم و صنعت و گسترش و رشد تمدن و نیاز به تخصص و مهارتها و توانایی های جدید برای داشتن روابط اجتماعی صحیح و توان رقابت و موفقیت در كار و مدیریت اجتماعی.
۲- صنعتی شدن زندگی بشر و تغییر شیوه ی زندگی از سنتی به مدرن و لزوم یادیگری این شیوه از زندگی نحوه ی استفاده از تولیدات جدید و نتایج حاصله از علوم تجربی.
۳- تهدید سرنوشت بشر به وسیله ی بحرانهای روحی، ضایعات اخلاقی تبلیغات گمراه كننده و نابسامانی های زجر دهنده تمدن جدید انسانی و افزایش دائمی و مستمر آنها با توجه به انعكاس سریع حوادث و ارتباطات جهانی و تبدیل شدن جهان به دهكده ی جهانی.
۴- نارسایی های مكتب های تربیتی موجود در حل بحرانها و نابسامانی های اسفبار انسانها زیرا كه دانشمندان و فیلسوفان تربیتی امروز با تكیه بر علم تجربی و علم مداری و اندیشه های الحادی از رهنمودهای منابع آسمانی و وحی الهی محروم شده اند و نظام تربیتی با خلائی موهوم روبرو شده است. لذا یك مكتب تربیتی مبتنی بر علم و وحی و جامع و فراگیر برای نجات جامعه بشری ضرورت پیدا میكند.تعلیم و تربیت در ایران باستان:
تمدن ایرانی تاریخی بسیار طولانی دارد و چنانكه از تحقیقات باستان شناسان و مورخان بر میآ
ید قریب به پنج هزار سال پیش از میلاد اقوامی در فلات ایران زندگی میكردهاند كه از تمدن و فرهنگ نسبتاً پیشرفت های بهره مند بودند. اقوام آریایی نیز در حدود دو هزار و پانصد سال تا یازده قرن پیش از میلاد به این سرزمین كوچ كردند و تمدنی را بنیاد نهادند كه به تمدن آریایی معروف است. برای پی بردن به هدفها و تشكیلات و روشهای آموزش و پرورش در ایران باستان در حقیقت باید علاوه بر عقاید دینی به وضع اجتماعی و سیاسی این دوران نیز توجه داشت به علاوه باید نهاد تربیتی در را در دوره های مختلف مانند دوره ی هخامنیشی، اشكانی و ساسانی به طور جداگانه مطالعه كرد. كه پرداختن به همه ی این جزئیات، مجال و امكان نیست لذا مختصری درباره ی هدفها و سازمان و روشهای آموزش و پرورش بسنده میكنیم.
اگر دین ایرانیان باستان را دین زرتشت بدانیم و آئینهای دیگری را نیز كه تا نفوذ اسلام در ایران به وجود آمده متاثر از دین زرتشت بشماریم، میتوانیم بگوییم درهمه ی این دوره ها نخستین آموزشگاه پس از خانواده آتشكده ها بود و پیشوایان دینی پس از پدر مادر نخستین آموزگاران به شمار می آمدند و مهمترین برنامه نیز آموزشهای دینی بود. در دین زرتشت ، را پیروزی اندیشه ی نیك، گفتار نیك و كردار نیك است كه سه اصل مهم این دین به شمار می آید. به این ترتیب هدف اصلی آموزش و پرورش آماده كردن كودكان و جوانان برای اجرای اصول سه گانه ی مذكور است. هدف دیگر آموزش و پرورش انجام وظیفه در خانه و كشور است.
تربیت در ایران باستان به سه منظور بوده است:
۱- خدمت به اجتماع.
۲- خدمت به خانواده و رفع مسئولیت از پدر و مادر.
۳- بهبودی حال و برتری بر دیگران.
بنابراین میتوان گفت كه هدف اساسی همان تربیت دینی و اخلاقی است كه به صورت انجا
م دادن وظایف خانوادگی و اجتماعی و پیشرفت شخصی تحقق می یابد. سازمان آموزش و پرورش در طی چندین هزار سال به یك حال نبوده است پس نمیتوان گفت كه سازمان واحدی در این دوره وجود داشته است اما خانواده و آتشكده و آموزشگاههای دربار مراكز مهم تعلیم و تربیت در این دوره به شمار می آمده اند. در دورهی ساسانی دانشگاههایی نظیر جندی شاپور نیز بر این
تاسیس شد كتب علمی و ادبی را كه از هند و یونان آورده بودند به پهلوی ترجمه كردند و پزشكانی را از یونان برای تدریس در این دانشگاه به كار گماشتند. این دانشگاه تا اواخر قرن سوم هجری وجود داشت و یكی از مراكز بزرگ علمی و فرهنگی آن روزگار بود. كودك تا پنج سالگی در خانواده و در میان زنان تربیت میشد و آموزش دینی و علوم و فنون در سن هفت تا پانزده سالگی كه آن س
ن را تمیز عقلی می نامیدند انجام میگرفت. روش عمده آموزش و پرورش، شفاهی و حفظی و تلقینی بود و گاه نیز مطلوب نادرستی را به كودكان تلقین میكردند. به طور مثال به اطفال تلقین میشد كه شاه به خواست خدا و موهبتی الهی بر تخت سلطنت نشسته و نمایندهی او بر روی زمین است و برحسب اراده ی او امور كشوری را سامان میدهد. بنابراین همگی باید چشم بر حكم و گوش بر فرمان او نهند و او را تا حد پرستش دوست بدارند. آموزش و پرورش كه شمه ای از آن
را بیان كردیم بیشك دارای محاسنی بود كه از مهمترین آنها می توان ایجاد روحیه گذشت و سعه صدر و علاقه به علوم و فنون را نام برد و این دو جنبه سبب شد كه مردم این سرزمین در دوره هایی از تاریخ، امپراطوری بزرگی را ایجاد و ارائه كنند و در پیشبرد دانش و هنر سهیم باشند. اما از سوی دیگر نظام تربیتی ایران باستان به ویژه در سالهای پیش از ظهور دین اسلام دارای عیب هایی بود كه مهم تر از همه طبقاتی بودن آموزش و پرورش و ایجاد روح فرمانبرداری از قدرتمندان و پیروی كوركورانه از حاكمان را میتوان ذكر كرد. این نوع تعلیم و تربیت همراه با ستمگریها و تندرویهای حاكمان دورهی ساسانی، به سقوط این سلسله منجر شد و ایرانیان را برای پذیرش دین جدید آماده ساخت. (۸)
تعلیم وتربیت در اسلام:
تعلیم و تربیت اسلامی با نزول قرآن تولد یافت و پیامبر اسلام (ص) كه پروردگار او را به نیكی تربیت كرده بود، معلم و مربی آن شد. توالی این دو رویداد میمون و مبارك پرده از یك راز برمیدارد و
آن اهمیت بسیار بالا یا كلیدی بودن دو عنصر برنامه و معلم در مجموعه نظام تربیتی اسلامی است. این سخن هرگز به معنی سبك انگاشتن دیگر عناصر نیست بلكه دقیقا تأكید بر این نكته است كه این دو یعنی برنامه و معلم در حكم عود استوار این خیمه ی بلندند. معلم، نقش برگشت ناپذیر و غیر قابل انكاری در چرخه ی آموزش ایفا می كند، معلم كانونی است كه چرخه ی آموزشی معلم مقام رفیع وارزشمندی را به خود اختصاص داده است. از این رو در روایات و مستندات دینی ما، بر نقش معلم و جایگاه وی به طور جدی تأكید شده و كار او را همانند نقش پیامبران و مصلحان اله
ی شمرده اند. مسلمانان بحثهای جستجوگرایانه ی خود را از قرآن كه اولین و مهمترین سند مدون تعلیم و تربیت است آغاز كرده اند و همین منبع بود كه دروازه های علوم و دانش را در معنی ع
ام كلمه، كه اعم از علوم شرعی و مذهبی و نیزدستاوردهای مادی و تجربی است به روی آنان گشود. مقصود آن است كه مسلمانان با الهام از قرآن و به ویژه اولین آیات وحی، در زمینه ی علوم و معارف بشری به یك بینش یا دیدگاه كاملاً تازه و بی سابقه رسیدند و آن مسأله اتحاد یا وحدت در علوم بود. در این بینش، علوم ودانش های مختلف همه از یك منبع، كه همان فیض بخشی
خواست الهی است سرچشمه می گیرند؛ بنابراین نه تنها با یكدیگر در تضاد نیستند بلكه همانند هم هستند بدین سان برنامه و محتوای آموزش اسلامی متاثر از این دو عنصر یا دو مقوله از شناخت بوده و شواهد تاریخی، حداقل در قرون اولیه به خوبی موید آن است. اما برخی از ضرورتهای زمانی و مكانی و همچنین زیربنایی بودن مسائل دینی موجب شد تا این دانش در اولویت قرار گیرد و توجه بیشتری به آن مبذول شود. و بعد از آن علم حدیث و تفسیر و فقه اضافه ش
د و آن گاه نوبت به علوم ادبی رسید و آموزش و تدریس علوم اكتسابی اعم از نظری و تجربی به تاخیر وارد برنامه ی درسی و نظامی تربیتی اسلام شدند. و از جمله این علوم كه در اوایل ظهور
اسلام به برنامه ی درسی افزوده شده است تاریخ، روانشناسی، جامعه شناسی، اخلاق، زبان شناسی، جغرافی، منطق و جز آنها را باید نام برد. همچنین تعلیم و تربیت كه نخست درسهایی همچون فلسفه، اخلاق، روانشناسی و شاید منطق مورد بحث و دقت نظر قرار می گرفت وبه تدریج در راه دستیابی به هویت مستقل خود گام برداشت. در بحث علوم طبیعی و تجربی به عنوان ج
زیی از مواد درسی، ما برآنیم كه به احتمال قوی دانش شیمی زودتر از دیگر دروس وارد برنامه ی آموزشی شده و آن هم در ارتباط با حوزه ی درسی امام صادق(ع) در مدینه بوده است. پس از
شیمی به تدریج دانشهای دیگری همچون ریاضیات، نجوم، فیزیك، و پزشكی در عرصه ی برنامه های آموزشی درخشیدند و نوابغ و اندیشمندان بزرگی را به سوی خود فرا خواندند. محمدبن موسی خوارزمی، محمدبن زكریای رازی، ابوعلی سینا، حسن بن هیثم، ابوریحان بیرونی، عمر خیام، بهاء الدین عاملی و دهها نام دیگر كه نه تنها تاریخ علم، كه جامعه ی انسانی وامدار آنهاست. از آن
جمله اند. پیشرفت سریع مسلمانان در زمینه ی این علوم به یك معجزه شباهت داشت. «تأثیر فرهنگ اسلامی در پیشرفت علوم ریاضی طب و شیمی شواهد بسیار دارد حتی در قرون سیزدهم ترجمه متون اسلامی و مشروح آنها در مدارس عامی آكسفورد،با شوق و علاقه دنبال می شد».(۹)
به این ترتیب از اواخر قرن سوم تا نیمهی قرتن پنجم هجری تقریباً همه ی دانشمندان در همه ی شاخه های مختلف علوم، از فقه و تاریخ تا فزیك و شیمی و پزشكی مسلمان بودند به طوری كه نتیجه ی كارهای آنان به دورترین نقاط دنیا نیز رسیده بود. اما متاسفانه این راه ادامه پیدا نكرد و پس از آن به دورانی از ركود و بی حركتی می رسید كه می توان آن را نقطه تنزل یا انحطاط تدر
یجی نامید هرچند از بیان مفصل علتهای موثر در پیدایش این ركود و توقف در این مقاله معذوریم، ولی میتوانیم تك بعدی شدن برنامهی آموزشی و تاكید انحصاری نهادهای آموزشی بر علوم مذهبی و تاسیس نظامیه ها و در رأس همه نظامیه بعذاد، ضرورت پیروی انحصاری از مذهب اربعه و فتن
ه مغول در قرن و حوادث غم انگیز دیگری همچون دویست ساله صلیبی، برخوردهای نظامی بین دو دلت مقتدر به اصطلاح اسلامی یعنی صفویه و عثمانی، پایان حاكمیت اسلام در اندلس، نابودی بسیاری از تأسیسات فرهنی و آموزشی در این سرزمین و آغاز توطئه های گوناگون استعمار را می توان نام برد.
نقش دانشگاه در تعلیم و تربیت:
دانشگاه اسلامی محل تولید دانش است نه ترویج آن و این كه ما فكر كنیم دانشگاه میانهٔ خو
بی با تولید دانش ندارد درست نیست. پس دانشگاه اولاً دانشگاهی علم گراست و ثانیاً پاسخگوی نیاز جامعه است و اگر فقط نوعی دانش اندوزی در آن باشد آن هم از نوع ترویجی، این دانشگاه را نمی توان اسلامی دانست. اما در مورد امكان آن باید اولاً این نكته را گوشزد كنیم كه امروز در غرب هم این مسئله مطرح است. دانشگاههای غرب كه مبتنی بر روش شناسی پوزیتیویستی و تجربه گرایی دارند این مسئله را به طور جدی دنبال میكنند كه علوم تجربی هم بر یك مفروضات غیر
تجربی و مبانی متافیزیكی اند. در حوزهی علوم انسانی به دلیل ویژگی پدیدهه ای اجتماعی و معنادار بودن رفتار انسانی نقش مفروضات غیر تجربی و به عبارتی مفروضات هنجاری و ارزشی و تاثیرشان بر نتیجه و محصولات تلاشهای علمی حادتر میشود. در فلسفه تعلیم و تربیت یك بحث مطرح است به نام جهت علم یعنی بایدها و نبایدها وغایاتی كه علم در راستای آنها باید حركت
كند. مسلماً هر علمی جهتی را دنبال میكند كه می تواند بر فرآیند علمی آن تاثیر بگذارد از دید ما همه ی علوم چه حوزوی و چه دانشگاهی باید مقدمه ی معرفت الله باشد و ما آیات خدا را كشف كنیم و به چه چیزهای بالاتری پی ببریم. از این جهت میتوان نقش دانشگاه را مؤثر دانست چون در
این مسئله اتفاق نظر است كه بایدها و نبایدها را باید از دین گرفت. پس به یك معنا حوزه باید دانشگاهی شود و به یك معنا باید اسلامی شود در خصوص آشنایی با فلسفه ی علم و علوم اجتماعی و تحولاتی كه امروزه در علم رخ داده است دانشگاهی شدن حوزه را از آن می فهمیم
و در خصوص تهجر زدایی، اسلامی شدن حوزه، و این ایدهای است كه مطلوب است. زیرا با توجه به تحولاتی كه در دنیا رخ داده است اكنون بحث رابطه دین و علم مطرح شده است یعنی فهمیده اند كه جدائی علم از دین آنها را دچار بحران هویت كرده است.
البته دانشگاه هم آسیب های خاص خود را دارد. نمی گوئیم كه دانشگاه تولید ندارد، بلكه تولید هم میكند منتها هنوز یك مشكل وجود دارد. ما بیش از اینكه مولد دانش باشیم ترویج دهنده ی آن هستیم؛ علت این امر چیست؟
برداشت این است كه ما دانشگاهی آوردیم كه مبتنی بر یك مبنای معرفتی خاص است به عبارتی ما در زمینی كشت كردیم كه نمیروید و لذا باید در دانشگاه تغییر و تحول اساسی ایجاد كنیم. دانشگاه ما اولاً مستقل نیست، از همان روز اول دانشگاه بر مبنای وابستگی ایجاد شد چون رژیم شاه و مخصوصاً رضا شاه وابستگی را دنبال میكرد و وابستگی فكری در رأس آن بود و ایجاد
دانشگاه یكی از ابزارهای اجرایی رژیم پهلوی در جهت وابستگی فكری در رأس آن بود و ایجاد دانشگاه یكی از ابزارهای اجرایی رژیم پهلوی در جهت وابستگی فكر و اندیشه بود ثانیاً فایده مند هم نبود. برای اینكه دانشگاههای ما به تغییر حضرت امام (ره) گرفتار ایسمهایی هستند ( به
خصوص در علوم انسانی( بیگانه با آن چیزهایی كه در جامعه می گذرد. ثالثااً مسئله تهذیب نفس مطرح است. البته تهذیب نفس فقط شامل دانشگاه نمی شود شامل حوزه هم میشود. در مورد تولید علم ما هم باید سهیم باشیم و همراه حركت تولید علم در جهان شویم ولی اكنون ساز و كار موردنیاز برای دانشگاه خود بنیاد، دین پرور و دانشگاهی كه بتواند سهیم باشد فراهم نیست، ما
وقتی به دیگر كشورها می نگریم می بینیم كه به قشر فرهیخته جامعه یعنی دانشگاهیان كه قشر معدودی از جامعه هستند توجه فراوانی میشود و در ساختار قشر بندی اجتماعی اهمیت بسیار دارند و امكانات فراوانی نیز در اختیار دارند كه هیچ كدام در اینجا در اختیار یك محقق ایرانی نیست. یعنی نه زمینه فرهنگی آن هست چون دانشگاه باید در بستر فرهنگی مناسب قرار بگیرد و نه به لحاظ ساختاری به آنچه در دنیا معمول است و می تواند میزان مشاركت و سهم ما را در فرایندهای علمی بالا ببرد توجه میشود در اینجا علاوه بر مسئله ی فرهنگی، معرفتی یا اجتماعی و غیره مسئله در نقش و جایگاهی است كه یك عالم می بایست داشته باشد و آن مسئله ساختاری
برمیگردد. بنابراین در مرحله اول ما می خواهیم سعی داشته باشیم ولی این سهم ما شاید بر مبنای دیگری باشد همان طور كه امروز ژاپن سهم دارد اما سهم خودش را پذیرش مبنای فرد گرایانه دانشگاه غربی به دست نیاورده است. ما هم می توانیم سهیم باشیم با مفروض ها و مبانی دیگر. درباره ی علم دینی آنجا كه بحث فلسفه ی تعلیم و تربیت و مبانی ماوراء الطبیعی مطرح میشود ما می توانیم رنگ و صیغه ی دینی به علم بدهیم. اما آیا این به معنای آن است كه
علم دینی صرفاً به مبانی ماوراء الطبیعی و فلسفه ی تعلیم و تربیت و جهات آن بسنده می كند؟ خیر؛ بخشی از علم دینی به انگیزه ی دانشمند دینی برمیگردد. یك دانشمند بعد از این كه یك رابطه را كشف كرد ، هم در استفاده از این رابطه و هم در اینكه یك رابطه ای را كشف كرد هم در استفاده از این رابطه و هم در اینكه این رابطه مقدمه ای برای چیز دیگر میباشد می تواند با دیگر
دانشمندان متفاوت باشد. امروز دانشمندان روی بعد انگیزشی بحث میكنند و كسی هم منكر این نیست كه بعد انگیزشی هم در انتخاب مسئله و هم در فرایند تحقیق و هم در نتیجه ی آن خیلی نقش دارد. بخشی از علم دینی به انگیزه ها، بخشی از آن به شفافیت بخشی به میانی دینی برمیگردد كه به عنوان مبانی متافیزیكی می تواند عمل كند و بخشی هم به فلسفه ی تعلیم و تربیت مربوط است. ولی آیا علم دینی صرفاً پرداختن به مبانی متافیزیكی است؟ خیر ما روش تجربی را دنبال میكنیم اما در بستر خاص خودش؛ هم به لحاظ معرفتی هم به لحاظ انگیزشی. مسلماً نگاه یك مسلمان و موحد به عالم متفاوت است و او نمی تواند هر طور كه خواست با این عالم و با آیات خدا برخورد كند. (۱۰)
راهكارهای تولید علم:
۱- استقلال فكری: امام خمینی(ره) رمز موفقیت را در استقلال فكری میداند ایشان می فرمایند: ما باید سالهای طولانی زحمت و مشقت بكشیم تا از فطرت ثانی خود متحول شویم و خود را بیابیم و
روی پای خویش باشیم و مستقل گردیم ودیگر احتیاجی به شرق وغرب نداشته باشیم. و باید از همان بچه ها شروع كنیم و تنها مقصدمان تحول انسان غربی به انسان اسلامی باشد. اگر این مهم را انجام دادیم مطمئن باشید كه هیچكس و هیچ قدرتی نمیتواند به ما ضربه بزند. اگر ما از نظر فكری مستقل باشیم آنها چگونه می توانند به ما ضربه بزنند. تنها آنها میتوانند از داخل خود ما به
ما ضربه بزنند، در داخل فردی را درست كنند و بعد توسط آن هرچه میخواهند انجام ، دهند... یكی از علل عقب ماندگی كشورها( عقب مانده) همین بود كه اصلاً فكر خودشان را نمی گذاشتند كه
اینها به راه بیندازند و تبلیغات طوری شده بود كه می ترسیدند اصلاً وارد یك عملی بشوند.... شما مگر چه چیزتان از سایر بشر كمتر است، بشر همه جا یك جنس است و یك نوع است و یكی است. اینجا اگر بهتر نباشد از آنها بدتر نیست، لكن نگذاشتند كه این بهترها و این مغزهای متفكر به كار بیفتد، آن مغز متفكرهایی كه از ایران فرار كردند، آنها بودند كه تفكراتشان را برای آنها داشتند، برای خارجی ها به كار می انداختند... و امیدوارم كه مغزها را به كار بیندازید و آن خوف هایی را كه ایجاد كرده بودند در كشور ما هم كنار بگذارید و با شجاعت وارد شوید و كار خودتان را انجام بدهید. (۱۱)
۲- فكر دینی: فكر دینی و اسلامی كردن دانشگاهها و مراكز تعلیم و تربیت همانطور كه قبلاً متذكر شدیم میتواند در بهبود استقلال فكری و در نتیجه تولید علم تاثیر بسزایی داشته باشد، انسانهایی بوده اند كه همانند پیامبران به این طریق رفته اند و در هر دورهای از تاریخ بروز و ظهور داشتهاند و چراغ هدایت و رشد انسانها را در دست گرفتهاند و راه روشن را به نسلها نمایانده اند. حضرت امام
خمینی یكی از این مربیان و معلمان الهی بوده اند. تعلیمات امام خمینی(ره) با توجه به همه ابعاد حیات و گسترش و تابناكی اش یك تعلیمات الهی بود كه تنها پیامبران وامامان و اولیای خدا پیموده بودند. اساس این تعلیمات دین بود، دینی كه بر محور علم و عمل و براساس وحی الهی می چرخید. دینی كه حكم قانون را دارد و لازم الاجراست، دینی كه سیاست دارد، فرهنگ دارد، تاریخ دارد،مدنیت دارد، اقتصاد دارد، هنر دارد، مدیریت دارد، قضا دارد واز همه بالاتر ادبیات دارد، یعنی همه ی میدان ها و عرصه هایش با عنصر زیبایی عجین است.
۳- توسعه آموش: گسترش فضای آموزشی و تحقیقاتی در كشورهای توسعه یافته نشان از این امر دارد كه پژوهش و تحقیق سنگ بنای حركت علمی و فنی و شكوفایی صنعتی و تكنولوژیك آنها بوده و به همین دلیل، تحقیق و پژوهش یك عرصه اساسی برای بروز و ظهور استعدادهای درخشان محسوب میشود. این عرصه برای شناسایی نیروهای خلاق و با استعداد و نوپرداز بسیار حائز اهمیت است و به همین دلیل در هر گونه برنامه ریزی استفاده بهینه از امكانات موجود نباید از نقش منابع كارآمد و جوان نیروی انسانی غفلت كرد. كمبود پژوهشكده ها و دانشگاهها ومراكز آموزش عالی به نوبه ی خود در كاهش تعداد پژوهشگران نقش اساسی دارد. گشایش مراكز جدید و
مدرن برای جذب جوانان جهت شناسایی وكشف استعدادهای جوان ودرخشنده، باید در اولویت قرار گیرد. تحقیقات نشان داده است چنانچه جوانان به مطالعات و پژوهشهای خاصی از ابتدای مسیر شغلی خود بپردازند، پس از گذشت مدت زمان مشخصی، در آن رشته از مطالعات به ت
خص
ص ارزندهای دست مییابند و این همان راز پیشرفت و رشد مشهود دنیای غرب میباشد. دست به دست چرخاندن محققان و آواره ساختن آنها و نداشتن هیچ گونه برنامه ی پویا و مستمر برای ادامه تحقیقات و پژوهشهای آنان، موجب ایجاد گسستگی در رشته تحقیقات شده و به همین دلیل مطالعات و پژوهشها در ایران از رشد خوب و قابل ملاحظه ای برخوردار نمیباشد. (۱۲)
نتیجه:
یكی از منابع تعیین كننده بایدها و نبایدها، هدفها و غایتهای آموزشی دین است و طبعاً چون جامعه ایران جامعه ای مذهی و مسلمان است این اهداف را باید اسلام تعیین كند.