بخشی از مقاله
یادگیری شناختی
مراحل يادگيري!
اصولاً براي آموختن هرعلمي و يا فراگرفتن هر كاري انجام چندين مرحله كاري ضروريست. براي كسي كه ميخواهد عمل يادگيري را سريع و صحيح، پشت سر بگذارد تا از آموختههايش استفاده كند، چارهاي جز رعايت و انجام اين مراحل وجود ندارد. هيچ تفاوتي در اين وجود ندارد كه ميخواهيم حرفهاي را ياد بگيريم، يا ورزشي را و يا درسي را، در تمام كارها اين اصول براي يادگيري مشترك است و رعايت ترتيب آن الزامي ميباشد. منتها در اين مبحث روي سخن با دانشآموزان و كنكوريها ميباشد و مقوله يادگيري دروس و آمادگي براي كنكور مد نظر ميباشد. يادگيري دروس داراي پنج مرحله زير است:
مرحله اول: ادراك
خيلي روشن است كه براي يادگيري هر كار، ابتدا بايد درك صحيحي از آن كار داشته باشيم و آن كار را به خوبي فهميده باشيم. براي يادگيري يك درس ابتدا بايد آن درس را مطالعه كنيم تا درك كنيم كه اين مبحث از درس چه چيزي را ميخواهد به ما بياموزد. معمولاً با يك يا دو بار روخواني به
اين مهم دست مييابيم ولي براي فهم بهتر ميتوانيم تا سه يا چهار بار روخواني كنيم. بعد از چند بار روخواني هر آنچه را كه بايد، فهميدهايم و دركي نسبي از مطلب بدست آودهايم. و ديگر روخواني كافي است. لازم به ذكر است كه روخواني بيشتر ديگر فايدهاي ندارد و ديگر هر چقدر روخواني كنيم چيز اضافهاي نخواهيم فهميد. پس بايد به سراغ مرحله بعد برويم.
مرحله دوم: تثبيت
پس از روخواني و طي مرحله ادراك بايد به سراغ يادگيري مطلب برويم. چون در مرحله ادراك چيزي را ياد نگرفتهايم بلكه فقط فهميدهايم. مثل كسي كه رانندگي را كاملاً ميفهمد و به طور كامل با تئوري رانندگي آشناست وطرز بكارگيري دنده و كلاج و ترمز و فرمان را ميداند ولي هنوز رانندگي نكرده است، پس رانندگي بلد نيست. بايد پشت فرمان نشست واقدام به رانندگي كرد بنابراين
براي يادگيري درس بايد حل تمرينات كتاب را آغاز كرد. با حل تمرين است كه شما مطلب فهميده شده را ياد ميگيريد. هر چقدر در اين مرحله تامل كنيد و بيشتر تمرين كنيد بهتر است. دقيقاً برخلاف مرحله ادراك كه بعد از چند بار روخواني بايد به مرحله بعد ميرفتيم. بهترين منبع براي
مرحله تثبيت تمرينات كتاب است و بعد از آن كتابهاي تمرين معتبر مانند كتابهاي دوسالانه كانون فرهنگي آموزش قلم چي. بعد از تمرين زياد درس را ياد ميگيريد، اما اين پايان كار نيست. در كنكور فاكتور زمان مطرح است و كسي كه در زمان كوتاه به سوالات بيشتري پاسخ دهد برنده است. پس بايد علاوه بر ياد داشتن درس به آن تسلط كافي نيز داشته باشيد.
مرحله سوم: تسلط
كسي كه درس را بلد است اما به آن تسلط كافي ندارد مانند راننده تازه كاريست كه گواهينامهاش را گرفته ولي جرات رفتن به خيابانهاي شلوغ وتقاطعهاي پر ترافيك را ندارد و هر آن احتمال تصادفش ميرود. چاره چيست؟
چاره اين كار انجام تمرينات خاص درغالب تست است. با انجام تمرين تست و در نظر گرفتن فاكتور زمان ميتوانيد تسلط خود را در درس زياد كنيد. يعني بعد از حل تمرينات به زدن تست روي بياوريد. معمولاً اگر تست درسهاي اختصاصي را دو روز بعد از مطالعه و تست درسيهاي عمومي را سه يا چهار روز بعد از مطالعه بزنيد بهترين نتيجه را ميگيريد. زدن تست بلافاصله بعد از مطالعه و يا تمرين نتيجه بخش نيست چون جواب تمام سوالات در حافظه موقتتان وجود دارد و مانع از آن ميشود كه
مغزتان فكر كند و به ياد بياوريد. لازم به ذكر است كه اگر فاكتور زماني را در تست زدن رعايت نكنيد نتيجه خوبي نخواهد داشت چون تست بدون زمان ميشود تمرين، و اين كار مربوط به مرحله تثبيت است نه تسلط. بهترين منبع براي تست زدن استفاده از تستهاي استاندارد ميباشد. مثلاً تست كنكورهاي سالهاي گذشته و يا كتابهاي آبي كانون فرهنگي آموزش قلمچي.
مرحله چهارم: ارزيابي
بعد از مطالعه درس و يادگيري آن بوسيله حل تمرين و در نهايت بالا بردن تسلط با تست، تقريباً بيشتر راه را طي كردهايد. حالا نوبت به آن ميرسد كه آموختهها و دانش خود را و ميزان تسلطتان به آنها را مورد ارزيابي قرار دهيد تا نقاط ضعف و قوت خود را بشناسيد و ايرادات كارتان را معلوم كنيد و در جهت رفع آن اقدام نمائيد. امتحان دادن و شركت در آزمون جاي مناسبي براي ارزيابي يادگيري ميباشد. اگر توان شركت در آزمونهاي كانون فرهنگي آموزش و يا ساير مؤسسات را نداريد خودتان ميتوانيد با تهيه تستهاي مربوطه به مباحث مطالعه شده از خودتان آزمون بگيريد. آزموني دقيقاً مانند كنكور، حتي ميتوانيد از خواهر يا برادر خود خواهش كنيد تا نقش مراقب را بازي كرده و نگذارد شما تقلب كنيد. البته اگر بتوانيد در آزمونهاي آموزشگاهها شركت كنيد نتيجه بهتري در اين مرحله خواهيد گرفت. پس از برگزاري آزمون كليه نقاط ضعف خود را پيدا كرده و در جهت رفع آن اقدام كنيد. چون اگر اين كار را نكنيد زحمات قبلي ر اهم به باد خواهيد داد.
مرحله پنجم: جمعبندي
انجام چهار مرحله قبل براي ياد گرفتن مطالب جديد كافيست و اين مرحله مربوط به جمعبندي آموختههايتان در پايان كارميباشد. زمان جمعبندي معمولاً دو ماه قبل از كنكور شروع ميشود و در اين دو ماه شما بايد به جمعبندي مطالبي بپردازيد كه در يكسال گذشته آموختهايد.
نكته:انجام مراحل بالا براي يادگيري كاملاً لازم ميباشد و با حذف هر يك از اين مراحل ضربه بزرگي به يادگيري وارد ميآيد كه با انجام هيچ كاري نميتوان خلع آن را پر كرد.
یادگیری را میتوان تغییر تقریبا دایمی رفتار که در نتیجه تمرین به وجود میآید دانست. آن دسته از تغییرهای رفتاری که ناشی از بلوغ و پختگی است یا بر اثر شرایط و اوضاع موقت سازواره پیدا شده است(نظیر خستگی یا حالات ناشی از مصرف دارو) در شمار یادگیری قرار نمیگیرد.[1] بر این اساس، یادگیری تغییری است که در توانایی انسان ایجاد شده و برای مدتی باقی میماند و نمیتوان آن را به سادگی به فرایندهای رشد و نمو نسبت داد.[2]
یادگیری به طور کلی، فعالیتی دگرگونساز است که افراد را برای مقابله با رویدادها و سازش با محیط آماده میسازد. یادگیری، در موقعیتهای مختلف و در اکثر سطوح زندگی حیوانی از بازتابهای شرطی جانوران تا فرآیندهای پیچیده شناختی افراد آدمی رخ میدهد.
یادگیری در حقیقت دارای مفهموم بسیار گستردهای است که در قالبهای دگرگونی، عادتشکنی، ایجاد علاقه، نگرشهای نو، درک ارزش و پیشداوری پدیدار میشود. شیوه ترکیب و کاربرد معلومات در استدلال، تفکر، نظریهپردازی، حل مساله، احساس و دگرگونیهایی که در کل شخصیت به
وجود میآیند همه از یادگیری مایه میگیرند.[3] اما ادوارد تولمن(Edward Tolman) بین عملکرد و یادگیری تمایز قائل شد. وی با طرح مفهوم یادگیری نهفته(Latent learning)، بیان داشت که یادگیری ممکن است بلافاصله خود را در عملکرد فرد نشان ندهد.[4]
عدهای از روانشناسان، یادگیری را چنین تعریف کردهاند: یادگیری، تغییری است که بر اثر تجربه یا آموزش در رفتار موجود زنده پدید میآید. در این تعریف، مهمترین واژهای که نظر را به خود جلب میکند واژه "تغییر" است. زیرا رفتار فرد در زمانی که چیزی نیاموخته با زمانی که آن چیز را آموخته است تفاوت دارد.
واژه مهم دیگر در تعریف روانشناسان از یادگیری "رفتار" است. زیرا تغییر رفتار با تغییر ابعاد بدنی مانند طول، عرض، قد و وزن ارتباطی ندارد، بلکه بیشتر معلول یادگیری است نه دگرگونیهای بدنی.
برخی دیگر از روانشناسان نیز یادگیری را دگرگونیهای نسبتا پایدار در توانایی، گرایش یا ظرفیت پاسخدهی عنوان کردهاند. در این تعریف تاکید شده است که یادگیری پیش از تغییر رفتار پدید میآید.[5]
انواع یادگیری
یادگیری دارای انواع مختلفی است که عبارتند از: خوگیری، شرطیشدن سنتی، شرطیشدن فعال و آن چه یادگیری مختلط خوانده میشود.
در خوگیری، یاد میگیریم که از محرکی آشنا غافل باشیم بیآنکه پیامد ناگواری داشته باشد، نظیر یاد گرفتن بیتوجهی به تیکتاک ساعت. خوگیری، سادهترین نوع یادگیری است. شرطی شدن فعال و سنتی هر دو متضمن تشکیل تداعی یا ارتباط است و در نتیجه میآموزیم که برخی وقایع با هم رخ میدهند. در شرطیسازی سنتی میآموزیم که واقعهای به دنبال واقعه دیگر رخ میدهد و در شرطیسازی فعال میآموزیم که اگر به محرکی پاسخ خاصی بدهیم نتیجه خاصی خواهد داشت.
یادگیری مختلط، چیز متشکلی از تداعی و برقرار کردن ارتباط میان دو واقعه است. مثلا شیوهای که برای حل مشکلی اتخاذ میکنیم یا نقشهای که از محیط در ذهن طرح میکنیم نمونهای از یادگیری مختلط است.[6]
نوع دیگر از یادگیری، یادگیری از طریق بینش یا بصیرت(Insight Learning) است. این نوع یادگیری زمانی صورت میگیرد که یادگیرنده چگونگی روابط اجزاء یا عناصر موجود در یک پدیده را درک نموده و نسبت به کل مجموعه اشراف پیدا کند. این نوع یادگیری موثرترین و پایدارترین نوع یادگیری است. در این نوع یادگیری، یادگیرنده با ادراک دقیق پدیدهها و شناخت روابط میان اجزا و یا عناصر یک پدیده، فرصت کشف و آفرینندگی ذهنی را مییابد.[7]
تاریخچه یادگیری
بخش اعظم مطالعات اولیه درباره یادگیری را رفتارگرایان انجام دادهاند. فرض اساسی آنها عبارت بود از این که؛ روابط سادهای از نوع شرطی سازی، پایه اساسی هر نوع یادگیری است.[8]
مهمترین روندی که در مطالعه علمی یادگیری به وجود آمد استفاده از حیوانات در آزمایشهای مربوط به یادگیری بود. ادوارد ال. ثرندایک(Edward. Thorndike) پیشگام این تلاش در رابطه با درک یادگیری حیوانات از راه اجرای آزمایشها بود.[9]
شاید یکی از باسابقهترین اندیشهها درباره یادگیری، آن جنبهای باشد که به طور بنیادی بر تداعی رویدادهای ذهنی مبتنی است. در این فرض، یادگیری زمانی رخ میدهد که مثلا همزمانی یا تطابق آوای یک ملودی و خواننده آن به نحوی با هم پیوند مییابند که ملودی باعث شود خواننده را به خاطر آوریم.
یکی از قدیمیترین خطوط فکری که در روانشناسی یادگیری نوین منعکس شده است، از روانشناسان تداعیگرای انگلیسی قرن نوزدهم که تعدادی نظریه مربوط به نحوه پیوند اندیشهها را تدوین کردهاند، استخراج شده است. تداعیگرایان معتقدند که اکتساب یا آموختن یک اندیشه جدید به این موارد نیاز دارد.
1ـ مجاورت(Contiguity): به این معنی که، تاثرات حسی یا اندیشههای ساده با هم ترکیب شده و اندیشه نویی را شکل میدهند.
2ـ تکرار این رویدادهای مجاور.[10]
نظریههای معاصر یادگیری با الگوهای سنتی که گفته شد تفاوت آشکار دارند. مدلهای جدید یادگیری، عمدتا بیانگر این اندیشهاند که تداعیها در نتیجه یادگیری تشکیل و ذخیره میشوند. این نظریهها، برای توجیه یادگیری، مجموعه وسیعی از فرایندهای درونی را مطرح میسازند.[11]
بر طبق نظریه یادگیری شناختی، ارتباط بین محرک و پاسخ بر اساس مجاورت یا تقویت به یادگیری منجر نمیشود. بلکه پردازش اطلاعات در ذهن و به دست آوردن دانش و شناخت از ارتباط محرکها باعث یادگیری میشود. در این نظریه اعتقاد بر این است که یادگیری ممکن است صورت گرفته باشد، بی آنکه در رفتار ظاهری افراد مشاهده گردد.[12]
وجود گرایشها و مکاتب مختلف، ویژگی مهم در تاریخ روانشناسی یادگیری است و این بدان سبب است که یادگیری، جنبهها و انواع گوناگون دارد و هر یک از مکاتب بر جنبه بخصوصی از یادگیری تاکید کردهاند.[13]
________________________________________
[1] ـ اتکینسون، ریتال و همکاران؛ زمینه روانشناسی هیلگارد، حسن رفیعی، تهران، انتشارات ارجمند، چاپ دوم، ص 198.
[2] ـ گانیه، رابرت میلز؛ شرایط یادگیری و نظریه آموزشی، جعفر نجفی زند، تهران، انتشارات رشد، 1373، چاپ اول، ص 21.
[3] ـ پارسا، محمد؛ روانشناسی یادگیری، تهران، انتشارات سخن، 1374، چاپ اول، ص 21.
[4] ـ اسماعیلی، علی و شایسته، سیاوش؛ مبانی روانشناسی عمومی، تهران، انتشارات شلاک، 1386، چاپ دوم، ص 120.
[5] ـ روانشناسی یادگیری، ص 24.
[6] ـ زمینه روانشناسی هیلگارد، ص 198.
[7] ـ افروز، غلامعلی؛ اختلالات یادگیری، تهران، پیام نور، 1385، چاپ اول، ص 152.
[8] ـ زمینه روانشناسی هیلگارد، ص 198.
[9]. شرایط یادگیری و نظریه آموزشی، ص 27.
[10] ـ همان، ص 25.
[11] ـ همان، ص 35.
[12] ـ مبانی روانشناسی عمومی، ص 120.
[13] ـ سیف، علی اکبر؛ روانشناسی پروشی، تهران، انتشارت آگاه، 1363، چاپ سوم، ص 216.
روان شناسی چیست ؟(قسمت دوم)
گردآورندگان : ساره عابدزاده ،افسانه نیکانلو، ریحانه نیکانلو – اعظم خیرآبادی
یادگیری
1- ادراک و واقعیت نسبی هستند .
2- رفتار ، هدفدار است . فرایندهای ذهنی ( عقلی ) عمیقاً تحت تا ثیر هدف فرد هستند ، وهـد ف
شخص هر گونه فعالیت یادگیری او را تعیین و هدایت می کند .
3)اعمال یا رویدادهای روان شناختی شخص بسیار مهمند و باید مورد تأکید قرار گیرند . روان
شناسان شناختی – میدان سعی دارند جهان را از دیدگاه چشمان یادگیرنده بنگرند .
4)موقعیت ( مجموعه شرایط زمانی و مکانی که فرد در آن قرار دارد ) مورد تأکید است . مطالعه با
تصویر کلی از موضوع آغاز می شوند .
5)رویدادهای روان شناختی را شرایط موجود در زمان رخ دادن رفتار تعیین می کنند ، ( این را
اصل همزمانی contemparaneity نامید . )
رفتار گرایی را ندارد ، روان شناسان شناختی نظر
واحدی ندارد ، زیرا هر یک جنبه هایی از یادگیری را مورد توجه قرار داده است .
بعضی از آنها به فرآیند زبان پرداخته اند ، برخی حل مسئله را مورد توجه قرار داده اند و عده ای
روی حافظه تحقیق و تأکید کرده اند .
یادگیری شناختی آن نوع یادگیری است که بدون تقویت آشکار یا شناخته شده انجام می گیرد ، و به
روابط میان آگاهی می یابد . به عبارت دیگر موقعیت های یادگیری شناختی آنهایی هستند که در آنها ،
بدون تقویت صریح ، تغییراتی در روش هایی که فرد داشته است پردازش می شود .
رفتارگرا و شناخت گرا
رفتارگرایان معتقدند که فرایند یادگیری اساسا برای همه یادگیرندگان برابر است اعم از کودک و
بزرگ ، انسان یا حیوان . به عقیده آنها مفاهیم محرک ، پاسخ و تقویت برای توضیح و تبیین چگونگی
انجام گرفتن یادگیری کافی هستند .
روان شناسان شناختی معتقدند که روش های بنیادی یادگیری انسان و حیوان متفاوتند ، و فرایندهای
شناختی انسان را نمی توان در حیوانات یافت . به نظر آنها یادگیری بزرگسالان با یادگیری کودکان
تفاوت دارد زیرا توانایی ها یا استعدادهای شناختی در بزرگسالان ، وسعت و رشد بیشتری دارند . در
توضیح و تبیین یادگیری ، باید فرایندهای شناختی را نیز که در طول یادگیری جای می گیرند ، به
حساب آوریم .
یادگیری نهانی یا یادگیری ناپیدا به آن نوع یادگیری گفته می شود که رخ می دهد اما تا دیر زمانی ، یعنی تا زمانی که اوضاع و احوال برای ظهور آن مساعد نشده اند ، در رفتار ظاهر نمی شوند .
یادگیری بینشی ، شخص گاهی در حل مسا له ای می ماند و هیچ پیشرفت آشکاری نشان نمی دهد
سپس نا گهان راه حلی به یاد می آید و یادگیری انجام می گیرد . پاسخ های آموخته در
موقعیت های مشابه دیگر نیز به کار می روند .
تقلید و سرمشق گیری یکی دیگر از انواع یادگیری های شناختی هستند که در یادگیری آدمی اهمیت
خاص و بسیاری دارندد . یادگیری تقلیدی و سرمشقی هنگامی رخ می دهد که ما از شخص دیگر -ــ
شخصی که مورد توجه خاص ماست و ما را به خود جذب می کند – تقلید کنیم ، یا رفتار خود را به
مدل رفتار شخص دیگر در آوریم . روان شناسان جدید ، تقلید و مدل سازی را نتیجه استعداد ذاتی
بعضی از حیوانات از جمله انسان می دانند
فرایند یادگیری
فرایند یادگیری را می توان به دو مقوله کوچک تقسیم کرد : فراگیری یا اکتسابی acquisition مواد
یا مطالب تازه ، و حفظ کردن یا حافظه memory آن مواد ، آن چنان که به وسیله محفوظات اندازه
گیری می شوند .
خصایص شخص یادگیرنده در چگونگی یادگیری و پیشرفت آن اثر می گذارند . این خصایص را می
توان در دو گروه طبقه بندی کرد :
1- تفاوت های فردی : تفاوت در رشد و تکامل بدنی ، تأثیر انگیزش ، بیان عواطف و رفتارهای
2- آمادگی : به عقیده بعضی از روان شناسان مفهوم " آمادگی " ( preparation ) نیز از
جمله عوامل مؤثر در یادگیری است . به عقیده آنها بعضی از موجودات زنده برای فراگیری
انواع خاصی از مواد و مطالب ، آمادگی دارند و برای آموختن مواد آماده نیستند . مهم ترین
عوامل عمومی مؤثر در فراگیری مواد و مطالب تازه که مورد قبول و تأیید مربیان و روان
شناسان می باشند ، عبارتند از :
1- دقت
2- پر یادگیری : تکرار بیشتر آموختن
3- شناخت نتایج ( پازخورد )
برای سنجش و اندازه گیری حافظه وفراموشی از سه روش استفاده می کنند.
1) روش یاد آوری
2) باز شناسی
3) حفظ کردن مجدد
تقریبا همه صاحب نظران درباره یادگیری ، اصول زیر را قبول دارند :
1- یادگیری بدون محرک یا انگیزه غیر ممکن است .
2- یادگیری بدون تقویت انجام نمی گیرد .
3- یادگیری ، فعالیت کاملا شخصی است و شخص یادگیرنده باید احساس نیاز کند و شخصا
4- تکررار دقیق و آگاهانه ، مفید و گاهی ضروری است .
5- اثر یادگیری از وضع و موقعیت اصلی به اوضاع یا موقعیت های همانند آن منتقل می شود .
6- موضوع یادگیری باید روشن ، منظم و معنادار باشد .
انتقال یادگیری
منظور از انتقال یادگیری یا انتقال آموزش ، تأثیر مثبت یادگیری قبلی یا فعالیت تازه است .
انتقال یادگیری وقتی مثبت است که یادگیری قبلی یادگیری بعدی را آسان کند . و وقتی منفی است
که یادگیری قبلی باعث دشواری یادگیری بعدی شود .
امکان انتقال یادگیری اعم از مثبت یا منفی به همانندی محرک ها و پاسخ ها بستگی دارد .
حافظه قابل تقویت نیست و تنها به وسیله یادگیری دقیق و خوب می توان از استعداد حفظ کردن
و یاد آوری خود ، بهتر و بیشتر استفاده کرد .
زبان وتفکر
بعضی از روان شناسان معاصر ترجیح می دهند که مقوله ادراک و تفکر و زبان را نیز عنوان
پردازش اطلاعات یا خبر پردازی مطرح کنند ، زیرا فرایند شناخت انسان با احساس آغاز می شود .
ادراک به آن معنا می دهد ، فرایند تفکر به تحلیل و ترکیب ادراکات می پدازد و سرانجام ، قالب های
ارتباطی ( کلمات ، علائم ، عبارت و جملات ) به طور کلی مفاهیم برای ادراکات یا بیان روابط
میان صورتهای ذهنی مورد استفاده قرار می گیرد .
اصطلاح اطلاعات ، تعریف فنی صریحی در علوم ارتباطات و اطلاعات دارد ، ولی ما در بحث از
آن در روان شناسی به انتقال درون داد به برون داد توجه داریم ، یعنی پردازش اطلاعات یا خبر
پردازی که عبارت است از { انتقال درون داد به برون داد . }
از جمله فعالیت هایی که انسان را از حیوانات دیگر مشخص و ممتاز می کند عبارتند از : زبان و
کاربرد آن ، تفکر و حل مسئله .
احتمالا ارتباط مهم ترین رفتار اجتماعی همه آدمیان است . سخن گفتن و نوشتن آشکارترین
رفتارهای اجتماعی انسان هستند . ما این دو مهارت را از دیگران می آموزیم و برای ارتباط برقرار
کردن با آنها همان دو مهارت را به کار می بریم . در واقع یکی از ویژگی های حیرت انگیز آدمی ،
که امروزه و برای انسان معاصر اهمیت خاصی دارد ، امر ارتباط ( communication) است .
زندگی انسان جز برقراری ارتباطات گوناگون با طبیعت ، با والدین ، با برادران و خواهران به طور
کلی با اطرافیان ، با محیط ، با مردم ، با اشیاء و با خویشتن و مرگ یعنی قطع این ارتباطات .
توانایی ما برای کاربرد زبان به عنوان وسیله ارتباط و انباشتن اطلاعات ، از یک سو به استعداد و
توانایی تفکر و از سوی دیگر به حل مسئله بستگی دارد که به تغییراتی در محیط در رفتار ما منجر
می شود . سایر حیوانات به طور کلی نمی توانند اطلاعات را از نسلی به نسل بعد انتقال دهند . لکن
آدمی می تواند اطلاعات متعدد و متنوع را در کتابها و شکل های دیگر نگه داری کند
زبان وکنش های ارتباط
زبان به عنوان یک وسیله ارتباط ، چند وظیفه انجام می دهد که می توان آن ها را چنین طبقه بندی
کرد :
1- گویا یا بیان گر : یک حالت درونی را بیرونی کردن .
2-علامت : حالت درونی را مشخص و معنادار ساختن مانند اعلان گرسنگی بدون به کار بردن
3-توصیف : دو وظیفه بیانگری ( گویایی ) و علامتی را با هم انجام دادن .
4- احتیاج یا جول : ترکیب پیچیده از وظایف سه گانه مذکور است و به صورت نمادی ظاهر می شود
و به گذشته ، حال و آینده مربوط می شود .
هر زبان برای این که برقراری ارتباط را ممکن سازد باید دارای ساختی باشد یعنی عناصر آن
طوری با هم مرتب و منظم شوند که برای شنونده یا خواننده معنایی را برساند . در واقع ، ساخت
یک زبان عبارت است از عملکرد یا کنش روابط میان اجزای اصلی آن . چگونگی ساخت زبان
بر حسب سن ، سطح هوش ، طبقه اجتماعی ، تجارب ، تحصیلات ، رشته تحصیلی ، شغل و
موقعیت اجتماعی فرق می کند .
هدف های زبان
1- تعبیر و بیان حالات عاطفی ( من شما را دوست دارم . )
2- به هم زدن سکوت و خاموشی ، {انسان سالم از سکوت رنج می برد ، و هر وقت احساس
3- لذت بردن از صداهای زبان ، لذت زیبایی را تولید می کند مخصوصا صداهایی که آشنا و
4- ایجاد احساسات تعلق خاطر مانند دعاها و مراسم دینی کلامی .
5- برقراری ارتباط
6- اثر گذاشتن روی عواطف دیگران .
7- تأثیر در رفتار دیگران
8- اظهار بینش ها یا استفاده فلسفی و ادبی
9- مرتبط ساختن افکار و حقایق
نظریه فکر وزبان
از سه روان شناس معروف تعلیل شده : وورف ، پیاژه ، چامسکی به طور کلی ، درباره رابطه فکر
و زبان به نظریات زیر بر می خوریم :
1- زبان ، فکر را تعیین می کند ( فرضیه وورف ، زبان شناس {1897- 1941 } ) در این
فرضیه دو جنبه وجود دارد . یکی این که زبان تنها وسیله تعبیر و بیان نیست بلکه بیشتر از آن ،
افکار و عقاید و ادراکات ما را تعیین می کند .
وقتی کودکی زبان را می آموزد همزمان دنیا را کشف می کند ، دوم این که راه و روش اثر
گذاری زبان در شناخت ، با زبان خاص مورد استفاده متناسب است .
به نظر وورف راه تأثیر زبان در شناخت ، خزانه لغات ماست .
2 )زبان به فکر بستگی دارد و رشد زبان مستلزم رشد فکر است . ( فرضیه شناختی پیاژه )
پیاژه معتقد است که یادگیری زبان وقتی امکان پذیر است که رشد و تکامل شناختی انجام گرفته
باشد . در عین حال ، رشد و تکامل زبان به تنهایی برای رشد و تکامل شناختی کافی نیست . به
عقیده پیاژه زبان به تفکر بستگی دارد اما تفکر به زبان وابسته نیست یا عمدتا تحت تأثیر آن نمی
باشد .
3 )زبان مستقل از تفکر است ( فرضیه چامسکی ) . به نظر این زبان شناس امریکایی زبان
اساسا از تفکر مستقل است و چامسکی که این ها و تمایلات کاربرد زبان را ذاتی می داند هر گاه
کودکی با زبانی مواجع شود این گرایش های او فعالیت خواهند کرد. خلاصه ، به عقیده او زبان
و تفکر جدای از هم هستند .
نظريه هاي يادگيري
اصولاً هر فعاليتي يك مبناي نظري دارد كه منتج از يك سري تحقيقات و تابع يك اصول و شناخت كليت يافته¬اي است .
نظريه به معناي وسيع عبارتست از تعبير و تفسير حوزه اي از شناخت . در نتيجه براساس اين تعريف، نظريه¬هاي يادگيري اصول كليت يافته¬اي هستند در زمينه يادگيري و شرايط آن . يعني نظريه¬هاي يادگيري در واقع تحليل كننده شرايط يادگيري است .
بسياري از معلمين و دانشجويان بين نظريه و فرضيه تفاوت قائل نيستند يا اشتباه مي¬كنند وقتي مي¬گوييم فرضيه يعني يك راه حل احتمالي علمي مسأ¬له در برابر يك مسأ¬له¬اي كه هنوز صحت و سقم آن تأييد و يا رد نشده است .
اما نظريه ها مجموعه اي از معرفت و دانش بشري هستند در حوزه¬اي از مطالعات كه دقيقاً به اثبات رسيد ، اين نظريه يا مجموعه تحقيقات يك كليات دارند كه مجموعه آنها را شامل مي¬شود . در واقع بر اساس آن كليات است كه شما مي¬توانيد يك فعاليت را تعريف و تفسير كنيد بنابراين به معناي تأ¬ييد نشده هستند ، اما به اين معني نيست كه مطلق باشد ، همين است و ديگر عوض نمي¬شود ، خير . پس نظريه قابل تغيير و تحول هست. در نظريه مجموعه عوامل در اختيار محقق نيست مخصوصاً در تحقيقات علوم انساني و گياهي ، گر چه اكثر نظريه¬ها¬يمان در روانشناسي تربيتي و يادگيري بر اساس تحقيقاتي است كه در آزمايشگاه صورت گرفته و دقيقاً همان مراحل كنترل كه در بقيه تحقيقات وجود دارد در اينجا حاكم است ولي با اين حال ما نظريه را بعنوان يك
قانون و قطعيت نگاه نمي¬كنيم ولي نتايج تأ¬ييد شده و پذيرفته شده بر اساس كار محقّقان است .
نظريه¬هاي مختلفي در زمينه يادگيري وجود دارد كه ما آنها را در دو حوزه و قلمرو مورد تحليل و بررسي قرار مي دهيم .
حوزه رفتار گرايي يا نظريه¬هاي شرطي
حوزه نظريه¬هاي شناختي
ديدگاه اين دو نظريه در مورد يادگيري و حتي در زمينه آموزش كاملاً با يكديگر متفاوت هستند. حال اين سؤال مطرح مي¬گردد كه اگر يادگيري يك مفهوم مشخص است ، پس چرا اين همه نظريه¬هاي مختلف وجود دارد و نقد زياد شده است ؟
دليل آن اينست كه محقق و روانشناس بر اساس ديدگاه خود و يا از منظري كه به يادگيري نگاه مي¬كند آنرا تعبير و تفسير مي¬كند بنابراين نگاه او درست است و غلط نيست . او از يك زاويه نگاه مي¬كند اما بايد يادآور شد كه نظريه نمي¬تواند باز¬گو كننده تمام مجموعه فرآيند يادگيري باشد .