بخشی از مقاله
چکیده
هدف از انجام پژوهش بررسی رابطه هوش اخلاقی وعملکرد سازمانیِ مدیران بوده است. این پژوهش براساس هدف کاربردی و روش توصیفی از نوع همبستگی استفاده شده است. جامعه آماری شامل کلیه مدیران مدارس ابتدایی ناحیه یک شهر کرمان که تعداد آنها برابر با 155 نفر میباشد. حجم نمونه با استفاده از جدول مورگان 110 نفر انتخاب گردید. در این تحقیق برای گردآوری اطلاعات از دو پرسشنامه هوش اخلاقی لنیک و کیل - 2005 - و پرسشنامه عملکرد سازمانی پاترسون - 1990 - استفاده شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و با استفاده از نرمافزار SPSS صورت گرفته است. نتایج حاصل از تحلیل روابط بین متغیرها نشان داد که بین هوش اخلاقی وعملکرد سازمانیِ رابطه معنیداری وجود دارد. همچنین نتایج نشان داد که بین درستکاری، مسئولیت، دلسوزی و بخشش با عملکرد سازمانی رابطه معنیداری وجود دارد.
کلمات کلیدی: هوش اخلاقیعملکرد، سازمانیِ، مدیران
.1 مقدمه
امروزه، سازمانها به صورت فزایندهای خود را درگیر مسئلهای میبینند که آن را معمای اخلاقی مینامند، یعنی اوضاع و شرایطی که باید یک بار دیگر کارهای خلاف و کارهای درست را تعریف کرد، زیرا مرز بین کارهای درست و خلاف بیش از پیش از بین رفته است. به طور کلی انسانها در بعد فردی و شخصیتی دارای ویژگیهای خاص اخلاقی هستند که پندار، گفتار و رفتار آنها را شکل میدهد. ممکن است همین افراد وقتی در یک جایگاه و پست سازمانی قرار میگیرند عواملی موجب شود که پندار، گفتار و رفتار متفاوتی از بعد فردی سر بزند که این ویژگیهای انسانی بر روی میزان کارایی و اثر بخشی سازمان تاثیر بگذارد. از طرفی اخلاقی بودن یا نبودن رفتارها و عملکرد میتواند موجب بروز پیامدهای مثبت یا منفی در سطح سازمان گردد. مدیر باید از نظر اخلاقی جوی سالم برای کارکنان در سازمان به وجود آورد، تا آنان بتوانند با تمام توان و بهرهوری هرچه بیشتر کار کنند. این امر، نیازمند وجود رهبری با هوش اخلاقی بالا است. هوش اخلاقی، توانایی درک درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنهاست. رهبران با هوش اخلاقی بالا، کار درست را درست انجام میدهند، اعمال آنها پیوسته با ارزشها و عقایدشان هماهنگ است، عملکرد بالایی دارند و همیشه کارها را با اصول اخلاقی پیوند میزنند - مظاهریراد،. - 2011
.2 بیان مسأله
نفوذ در افراد همیشه به عنوان امری مهم در ادبیات سازمان و مدیریت مطرح بوده است. هرقدر نفوذ مدیر بیشتر باشد قدرت او در بهکارگیری افراد و انجام بهتر کارها افزایش مییابد. »هوش اخلاقی« نوع سوم قدرت است در کنار »قدرت مدیریتی یا سازمانی« - که از مقام فرد در سازمان نشأت می گیرد - و »قدرت شخصی« - که برآمده از ویژگی های شخصی فرد است. - هوش اخلاقی توانایی تشخیص درست از اشتباه است که با اصول اخلاقی سازگار باشد - منطقی و دیگران،. - 1393 امروزه در تجزیه و تحلیل رفتار سازمانها، پرداختن به اخلاق و ارزشهای اخلاقی یکی از الزامات است؛ زیرا نماد بیرونی سازمانها را رفتارهای اخلاقی آنها شکل میدهد. سقوط معیارهای رفتاری، پژوهشگران را به سمت جست وجوی مبناهای نظری در این رابطه به منظور ایجاد راه حلهای مناسب اجرایی سوق داده است.
مشکلات اخلاقی مدیریت به علت پیامدهای گسترده، راهحلهای گوناگون، نتایج مرکب، رویدادهای نامطمئن و برداشتهای شخصی، پیچیده بوده و دارای مشکلات فراگیر نیز هست؛ زیرا مدیران تصمیماتی میگیرند و اعمالی انجام میدهند که دیگران را تحت تأثیر قرار میدهند - هس مر،1382 ، ص. - 30 یکی از بهترین راهحلها برای برون رفت از مشکلات اخلاقی مدیریت، توجه به هوش اخلاقی است. نخستین بار اصطلاح هوش اخلاقی توسط بوربا در روانشناسی وارد شد. وی هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار در جهت صحیح و درست تعریف میکند. هوش اخلاقی، به معنی توجه به زندگی انسان و طبیعت، رفاه اقتصادی و اجتماعی، ارتباطات باز و صادقانه و حقوق شهروندی است. هوش اخلاقی به مدیران کمک می کند تا سازمان در مسیر درستی حرکت کند - بوربا، . - 2005
سازمانی موفق است که به هوش اخلاقی پایبند باشد. هوش اخلاقی مانند قدرت قانونی نیست تا کارکنان به خاطر پست و مقام مدیر، از او اطاعت نمایند و یا مثل قدرت پاداش و تنبیه که به طمع و یا ترس از امری، وظایفشان را درست انجام دهند و همچنین مانند قدرت تخصص - دانش و تجربه - و مرجعیت - وفاداری پیروان به رهبر - نیست، بلکه کارکنان بر اساس هوش اخلاقی، وظایف خود را تعریف و اجرا میکنند - منطقی،. - 1393 به تازگی پژوهشگران سازمانی، علاقهمند به هوش اخلاقی رهبری شدهاند، زیرا میتواند مرز بین نوعدوستی و خود پرستی را خوب توصیف کند. پژوهشها نشان میدهند که رشد اخلاقی رهبران با رفتارهایی که از خود نشان میدهند، رابطه مستقیم دارد. به این معنی که رفتار رهبری چند بعدی است و رفتارهای مختلف رهبری، با سطوح مختلف رشد اخلاقی ارتباط دارد. در دنیای امروزی، تنها رهبران با هوش اخلاقی بالا میتوانند در سازمان، اعتماد و تعهد ایجاد کنند که مبنایی برای تجارت گسترده و درست است.
تجارب مدیران تجاری در آمریکا، ژاپن و بسیاری از موسسات خصوصی و شرکتهای کارآفرینی، نشان داده است که رفتار اخلاقی تنها انجام درست کار نیست، بلکه انجام کار درست است. هم چنین پژوهشهای انجام شده در بیش از 100 شرکت نشان داد که هوش اخلاقی تاثیر بسیار قوی بر عملکرد مالی سازمان دارد - ترنر و بارلینگ، . - 2012 بوربا و لنیک و کیل ازجمله محققانی هستند که به طور ویژه، به هوش اخلاقی توجه کردهاند. بوربا هوش اخلاقی را در مباحث روان شناسی کودکان پژوهش کرد و لنیک و کیل به تأثیرات هوش اخلاقی و مؤلفه های آن در سطح سازمانی توجه کردهاند. خانم میکله بوربا با جمع آوری شواهد، تحقیقات و نمونه های عملی، مفهوم هوش اخلاقی را در قالب پرورش هفت فضیلت مطرح کرده است. این فضایل عبارتند از: همدلی، وجدان، خویشتن داری، احترام، مهربانی، بردباری، و انصاف.
1. همدلی: احساس اخلاقی بنیادینی است که درک احساسات دیگران را برای فرزندتان - فرد - امکان پذیر می سازد.
2. وجدان: یک ندای درونی قوی است که به کودک - فرد - در تصمیم گیری در امر درستی و نادرستی، کمک می کند و باعث می شود او در مسیر اخلاق باقی بماند و در صورت انحراف، احساس گناه بر او چیره شود. این خصیصه سنگ بنای تقویت خصایلی بنیادین مانند صداقت، مسئولیت پذیری و امانتداری است.
3. خویشتنداری - خودکنترلی - : به فرد در مهار کردن امیال نفسانی اش یاری میرساند و نیز موجب میشود که او پیش از مبادرت به هر عملی، فکر کند و در نتیجه، به گونه ای صحیح رفتار می کند و احتمال کمتری دارد که به انتخابهای عجولانهای دست بزند که پیامدهای خطرناکی به دنبال دارد. این فضیلت کمک میکند تا به خود متکی باشد؛ زیرا می داند که قادر به مهار اعمالش هست. همچنین فضیلتی است که بخشندگی و مهربانی را بر میانگیزد؛ زیرا کمک میکند تا لذت آنی را کنار بگذارد و به جای آن، وجدانش برای کمک به دیگران بر انگیخته شود.
4. احترام: این ویژگی فرد را وادار می سازد تا با دیگران به گونه ای رفتار کند که دوست دارد با خودش رفتار شود و به همین سبب، اساس پیش گیری از خشونت، بی عدالتی و نفرت را پایه گذاری می کند.
5. مهربانی: توجه فرد را به رفاه و احساسات دیگران جلب می کند. با تقویت این فضیلت، فرد خودخواهی کمتری خواهد داشت و بیشتر دلسوز و غمخوار میشود و درک می کند که مهربانی کردن به دیگران سادهترین کاری است که میتوان کرد. در نتیجه، به نیازهای دیگران بیشتر فکر میکند، به آنها توجه نشان میدهد، در کمک به نیازمندان پیش قدم میشود و از آنهایی که دچار آسیب و مشکل شدهاند، دفاع میکند.
6. بردباری: به فرد کمک میکند تا ویژگیهای دیگران را درک کند و آماده پذیرش چشماندازها و باورهای جدید باشد، و به دیگران بدون توجه به تفاوت جنسی، نژاد، ظاهر، فرهنگ، باورها، تواناییها، یا جهتگیری جنسی احترام بگزارد.
7. انصاف: موجب می شود تا فرد با دیگران عادلانه، منصفانه و بی طرفانه رفتار کند و بنابراین، با رعایت قانون، نوبت و شراکت، با دیگران تعامل کند و پیش از قضاوت، همه جوانب را کاملاً بسنجد. این فضیلت این شجاعت را به فرد میدهد تا از کسانی که در حقشان بیعدالتی شده است حمایت کند و خواستار این باشد که با همه مردم - بدون توجه به نژاد، فرهنگ، موقعیت اقتصادی، توانایی، یا اعتقادات - یکسان رفتار شود - بوربا، 2005، ص . - 29
لنیک و کیل محققانی هستند که به بررسی هوش اخلاقی در سازمان پرداخته اند. از دیدگاه لنیک و کیل، هوش اخلاقی عبارت است از: ظرفیت روانی برای تعیین اینکه اصول کلی یا جهان شمول انسانی چگونه باید در ارزش ها، اهداف و عملکردهای افراد به کار گرفته شوند. به عبارت دیگر، هوش اخلاقی توانایی تشخیص درست از اشتباه است که با اصول جهانی سازگار باشد - لنیک و دیگران، 1388، ص. - 46 به نظر آنان، چهار اصل هوش اخلاقی، برای موفقیت مداوم سازمانی و شخصی ضروری است:
الف. درستکاری - صداقت - : صداقت برای هوش اخلاقی افراد، به عنوان یک محک تلقّی میشود. وقتی بر اساس صداقت رفتار کنیم، رفتار خود را با آهنگ اصول جهان شمول اخلاق انسانی منطبق و همنوا میگردانیم. ما آنچه را می دانیم درست است به انجام می رسانیم. ما همگام با اصول و باورها حرکت کنیم. به عبارت دیگر، صداقت یعنی ایجاد هماهنگی بین آنچه به آن باور داریم و آنچه به آن عمل میکنیم؛ انجام آنچه می دانیم درست است و گفتن حرف راست در تمام زمانها. کسی که هوش اخلاقی بالایی دارد به شیوه ای که با اصول و عقایدش سازگار باشد، عمل میکند - همان، ص151و. - 59
ب. مسئولیت پذیری: کسی که هوش اخلاقی بالایی دارد، مسئولیت اعمال و پیامدهای آن اعمال، همچنین اشتباهات و شکست های خود را نیز می پذیرد. فقط کسی که از روی تمایل مسئولیت عملکردهایش را می پذیرد قادر است اطمینان یابد که عملکردهای وی منطبق با اصول جهان شمول اخلاق انسانی است - همان، ص171و. - 59
ج. دل سوزی: احساس وظیفه نسبت به مراقبت از سایر افراد، نه تنها ملاحظه و احترام ما را در برابر آنها هویدا می سازد، بلکه موجب ایجاد جوّی میشود که وقتی عمیقاً احساس نیاز می کنیم، سایرین با نهایت شفقت و مهربانی با ما ارتباط برقرار می سازند. اگر نسبت به دیگران مهربان و دلسوز باشیم آنان نیز در زمان نیاز، با ما همدردی میکنند و مهربان خواهند بود - همان، ص. - 59
د. بخشش: بدون برخورداری از قدرت تحمّل نسبت به اشتباهات و آگاهی از ضعفهای خودمان، احتمالاً به افرادی سختگیر تبدیل می شویم و دیگر قادر نخواهیم بود به شیوهای با دیگران معاشرت کنیم که موجب پیشرفت دوجانبه در تعاملات ما و سایر افراد می شود - همان، ص . - 59 در یک جمله، گذشت یعنی: آگاهی از عیوب خود و تحمّل اشتباهات دیگران - لنیک و دیگران، . - 2005
.1- 2 رابطه هوش اخلاقی و عملکرد سازمان -1 بهبود روابط، افزایش جو تفاهم و کاهش تعارضات: یکی از نتایج رعایت اخلاق کار در سازمان، تنظیم بهتر روابط در
سازمان است که این به نوبه خود باعث افزایش جو تفاهم در سازمان و کاهش تعارضات بین افراد و گروه ها شده، عملکرد تیمی را بهبود می بخشد. شاید بیشترین تأثیرات اصول اخلاقی مربوط به رفتار نیروی انسانی است. از آنجا که اخلاق، بخشی از فرهنگ است، بیشتر نظریههایی که بر رابطه بین فرهنگی در سازمان تأکید میکنند، خود به خود بر اهمیت نقش اخلاق در این زمینه توجه دارند. فرهنگ سازمانی در یک سازمان میتواند کارکنان را به افرادی پیرو قانون یا قانون شکن تبدیل کند.
-2کاهش هزینههای ناشی از کنترل: ترویج خودکنترلی در سازمان به عنوان یکی از مکانیزم های اصلی کنترل از مباحثی است که بنیان آن بر اعتماد، اخلاق و ارزشهای فردی قرار دارد. ترویج خودکنترلی باعث کاهش هزینههای ناشی از روشهای کنترل مستقیم شده و موجب افزایش سود می شود. این امر مستلزم تعهد کامل اعضا به تیم، مسئولیت پذیری همه اعضای تیم و احترام و اعتماد بین آنها و مدیریت است - لو و ادریس، . - 2009
3 -افزایش تعهد و مسئولیت پذیری کارکنان: اخلاق بر فعالیت انسانها تأثیر قابل توجهی دارد و لازمه عملکرد مناسب، تعهد و مسئولیتپذیری کارکنان است. انتظار بروز خلاقیت توسط کسانی که کار خود را از لحاظ اخلاقی، ناپسند تلقی میکنند، واقعی و منطقی نیست. دونالدسون و دیویس - 1990 - بر این باورند که مدیریت ارزشهای اخلاقی در محیط کار موجب مشروعیت اقدامات مدیریتی شده، انسجام و تعادل فرهنگ سازمانی را تقویت میکند و اعتماد در روابط بین افراد و گروهها را بهبود می بخشد. عدم رعایت ارزشهای اخلاقی در اموری مانند جذب و گزینش، اقدامات خلاف اخلاق و خلاف قانون را در سازمان فراهم می سازد. رعایت ملاحظات اخلاقی در گزینش و استخدام، ارزیابی عملکرد، نظام پاداشها، اخراج و کوچک سازی سازمان،