بخشی از مقاله

چکیده

از منظر رویکرد جامعهشناختی به مقوله تفکر، تولید فکر، نه کارکرد ذهن متفکر منفرد و نه حاصل نبوغ شخصی او، بلکه عمدتاً و در درجه نخست محصول زمینههای اجتماعی زیست او است. بنابراین با استفاده از رویکرد جامعهشناختی میتوان رکود و رونق فکری و علمی را در ادوار تاریخی مختلف یک جامعه تببین کرد. همچنین میتوان با استخراج مبانی و شرایط جامعهشناختی این رکود و رونق، راهبردهایی را برای ایجاد شرایط رونق فکری و علمی طراحی و تجویز نمود. این مقاله با استفاده از یک پژوهش دومرحلهای تئوریک و تاریخی-تجربی چنین هدفی را دنبال میکند. آنچه در این مقاله میآید مبتنی بر پژوهش مبسوطتری است که نویسندگان در باب مبانی جامعهشناختی تفکر نخبگی در تاریخ ایران پس از اسلام انجام دادهاند.

در اینجا، با ابتنای بر یافتههای آن پژوهش، ابتدا از ضرورت مطالعه جامعهشناختی تولید فکر و علم در ایران بحث شده است، سپس تلاش می شود چیستی رویکرد جامعهشناختی به مقوله تولید فکر به کوتاهی توضیح داده شود، در گام سوم یافته های مطالعه تئوریک در باب نظریهها و رویکردهای مختلف جامعه شناسی تفکر به صورت بسیار فشرده ارائه میشود. سپس یافته های نهایی پژوهش که حاصل به آزمون گذاشتن یافتههای تئوریک در تجربه تاریخی ایران پس از اسلام است، در قالب هشت گزاره راهبردی و اساسی خلاصه میشود. این گزارهها همان شرایط اجتماعی رونق فکر و علم است که میتوان از آن ها به طور مستقیم در طراحی راهبردهای رونق فکری و علمی بهره برد.

الف - مقدمه: ضرورت رویکرد جامعهشناختی به تولید فکر و علم

ایرانیان بسیار دورانهای رونق و شکوفایی اندیشه و فلسفه و فرهنگ را تجربه کرده اند، و هم آنان در دورانهایی بسیار از رکود و رخوت و سترونی فکری دیار خویش نالیدهاند. بنابر یک تقسیمبندی عموماً پذیرفته شده، تاریخ ایران پس از سقوط ساسانیان را میتوان به چهار دوران تقسیم کرد:

الف - دوران سکوت 200 ساله: این دوران شامل دو سده نخست پس از حمله اعراب - قرون هفتم و هشتم میلادی - تا روی کار آمدن دولت طاهریان به عنوان نخستین دودمان نیمه مستقل ایرانی دوره اسلامی میشود. این همان عصری است که زرینکوب برای توصیف آن از عنوان دو قرن سکوت استفاده میکند. عصری که از نظر او عصر تراژدی ملت ایران و دوره ای از تاریکی همراه با کشمکش بین دو ملت - اعراب و ایرانیان - است.

این دو قرن از نظر زرینکوب از یک سو عصر رکود علمی و فرهنگی و ادبی ایران است تا آنجا که مردم ایران حتی خط و زبان خود را فراموش کردند و به آن چیزی ننوشتند و اثری برجای نگذاردند، و از سوی دیگر روزگار انقلاب ها و کشمکش های مهم مانند جریانات ابومسلم و مقنع و بابک و مازیار و افشین - زرینکوب، . - 1378 گذشته از ملاحظاتی که ممکن است در باب دیدگاههای زرینکوب وجود داشته باشد، میتوان این دوران را نمونهای از دوران افول و رکود تفکر در ایران دانست، به ویژه اگر آن را با شکوفایی بعدی عصر زرین فرهنگ ایران مقایسه کنیم.

ب - عصر زرین ایران: شامل سه سده است که با ظهور طاهریان در شرق ایران آغاز میشود و در اواخر قرن پنجم هجری به ویژه با تسخیر قدرت توسط ترکان سلجوقی به پایان میرسد. این عصر چنان که ریچارد فرای در کتابی با همین نام به تفصیل به آن پرداخته و بعدها تاریخنگار اندیشه سیاسی ایران، سیدجواد طباطبایی بر دیدگاههای او صحه گذاشته است، عصر اوج شکوفایی شعر و ادب و فکر و فلسفه ایران زمین است که به ویژه در دربارهای نیمهخودمختار دودمانهای ایران نمودی بارز یافت. شاعرانی چون فردوسی، فرخی سیستانی و منوچهری دامغانی و دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی، فارابی و    پورسینا همه در این عصر و عمدتاً با حمایت دربارهای این دودمانها امکان ظهور یافتند. پیداست که چنین شکوفایی بینظیری پس از آن سکوت و خفقان دو سدهای، نمیتواند تصادفی انگاشته شود بلکه نیازمند خوانشی دقیق و نظاممند است.

ج - سدههای میانه ایران - بویژه پس از یورش مغولان - : از اواخر قرن پنجم که مصادف با اواخر دوران غزنویان و غلبه تدریجی سلجوقیان است به تدریج دست آوردهای درخشان عصر زرین رو به افول گذاشت. در سلطنت قراخانیان و نیز اواخر دوران غزنویان در جهان شرقی اسلامی پدیدهای نمایان میشود که در زمان سلجوقیان به ثمر میرسد و آن بالا گرفتن قدرت و نفوذ علما و برعکس کاسته شدن از قدرت دبیران و ادبا است - فرای، . - 239 : 1392 ضعف راه یافته در اواخر دوران حکومتهای خودمختار ایرانی با روی کار آمدن سلجوقیان هم برطرف نشد و به این ترتیب بخش بزرگی از ایران صحنه تاخت و تاز اقوام بیابانگرد شد تا آنجا که کشاورزی سخت گزند دید و اقتصاد روستایی تباه گشت.

وضعیت ایرانزمین تا بدانجا رسید که فرای مینویسد »شاید باید گفت که دوران میان سلجوقیان و صفویان دوران بیابانگرد کردن و عشیرهای ساختن ایران بود که به تقریبی مانند جاهلیه عربستان پیش از اسلام بود.« - همان: - 244 به مقتضای این شرایط، سپاهیگری و قشریگری مذهبی دو ویژگی بارز سدههای میانه تاریخ ایران دش که قطعاً نمیتوانست نسبتی با خردورزی و اندیشهورزی خلاقانه داشته باشد. در چنین شرایطی پیداست که اندیشه به اغما میرود و دامان شعر و ادب هرچه بیشتر از عنصر خرد تهی میشود.

د - دوران معاصر - سدههای نوزدهم و بیستم - : سدههای نوزدهم و بیستم تاریخ ایران را میتوان عمدتاً عصر مواجهه ایران با تمدن غربی و مدرنیته و تحولات ناشی از آن دانست. در این سده از یک سو شاهد بروز تحولاتی در حوزه سیاست و دولت هستیم، به طوری که حکومت در ایران سیری از پاتریمونیالیسم قاجار تا مشروطه سلطنتی و سپس دولت مطلقه مدرن، شبه دموکراسی نیمبند و سرانجام استبداد نفتی را طی میکند و نهایتاً به انقلاب اسلامی و تحولات ناشی از آن در عرصه حکومت میانجامد.

در عرصه فکری نیز در هر زمان شاهد ظهرو و بروز طیفی از اندیشهها هستیم که از اندیشه مدرنیسم - تجدد - در سالهای منتهی به مشروطه و اندکی پس از آن، تا ملیگرایی و باستانگرایی عصر پس از آن، تا غلبه اندیشههای چپ در دهه های 20 و 30 شمسی و بالاخره موج اندیشه ضدغربگرایانه و ضدمدرنیستی که در دهههای 40 و 50 شمسی هم به شکل سکولار، هم تلفیقی و هم در قالب اندیشه اسلامگرایانه مطرح شد را در برمیگیرد. علی رغم تنوع و تکثر اندیشهورزی در ایران معاصر، ما بر این باوریم که تفکر ایرانی در این بازه زمانی عمدتاً ماهیت سطحی، اقتضایی و تقلیدی- واکنشی داشته و گفت و گوی فکری و انباشت اندیشگی به عنوان شرایط لازم رونق فکری با کامیابی صورت نگرفته است.

هدف ما از این تقسیمبندی چهارمرحلهای این نیست که نشان دهیم معتقد به گسستهای شدید و مقطعی در تاریخ تفکر ایرانزمین باشیم. هدف بیشتر نشان دادن پیوند مستقیم بین تحولات سیاسی - اجتماعی و تحولات عرصه فکر است. چنانچه علت این رکود و رونقهای ادواری را در سطح فرد بجوییم به هیچ پاسخی نخواهیم رسید. آیا باید گفت که سرزمین ایران در دورانهایی از حیات خویش نوابغ فلسفی چون فارابی و پورسینا و ملاصدرا را به خود دیده است و در دورانهایی نوابغ ادبی چون مولانا و فردوسی و حافظ شیرازی و در دورانهایی به حکم تقدیر الهی یا کاهلی نخبگان فکری خود از قهرمانان فکری خالی شده است؟ چنین گزارهای اگرچه توصیفی از واقعیت است، اما هیچ تبیینی از واقعیت به دست نخواهد داد و هیچ کمکی برای تغییر اکنون و آینده نخواهد کرد.

این فرا رفتن نظاممند از افراد و شناخت ساختار سیاسی- اجتماعی کلان زمان و مکان آنها و زمینه های نهادی زیست فکری آنهاست که نه تنها میزان خلاقیت فکری افراد و نخبگان جامعه، بلکه جهت و محتوای این خلاقیت فکری را تعیین خواهد کرد. رسیدن به چنین تبیینی درباره هر یک از مقاطع تاریخی ایران، علاوه بر قدرت تبیینی، ارزش تجویزی قابل توجهی نیز دارد چرا که در مییابیم اگر قصد مداوای بیماری نیندیشیدن یا بد اندیشیدن ایرانی را داشته باشیم زنجیره تغییر را باید از کجا آغاز کنیم.

از سوی دیگر، ضرورت توجه به تولید علم و اندیشه، به ویژه در زمینه علوم انسانی، در سالهای اخیر بسیار در کشور ما مورد بحث قرار گرفته است؛ اما تلاشهای صورت گرفته در این زمینه هرگز دارای بنیانهای محکم علمی نبودهاند. در بهترین حالت، شعارهای سطحی و بدیهیای چون تشویق و حمایت از تولیدکنندگان ایدهها یا تلاش و تکاپوی علمی و اندیشگی در دستور کار قرار میگرفته، اما هیچگاه به زمینههای اجتماعی تولید ایدهها از منظری جامعهشناختی پرداخته نشده است. رویکرد جامعهشناسی تفکر به ما میگوید که ایجاد فضای رونق فکری و علمی، نیازمند یک منظومه ساختارمند پیچیده از شرایط است که بایستی در کنار یکدیگر قرار گیرند.

در درون چنین شرایط ساختاریای است که اندیشهها تولید میشوند، رشد میکنند، دوام مییابند، نقد و انباشت میشوند، در قالب مکاتب و پارادایمهای فکری و علمی تداوم مییابند، پاداندیشهها، آنتیتزها، و جبهههای مقابل فکری خود را ایجاد میکنند و باعث شکوفایی جامعه خویش میگردند. با توجه به چنین نگاهی به مسأله تفکر و تولید فکر در جامعه، مهمترین محورهای مباحث این پژوهش در راستای اهداف زیر دنبال خواهد شد:

الف - تولید یک الگوی بومی- جهانی برای تبیین اندیشهورزی و اندیشهناورزی ایرانیان در مقاطع مختلف تاریخی، الگویی که هم از مطالعات جهانی جامعهشناسی تفکر و فلسفه بهره میگیرد و هم کارآمدی خود را در تاریخ گذشته و معاصر ایران به آزمون گذاشته است. این الگو خاستگاه تحلیل و روش تحلیل خود را از رویکردهای تئوریک مختلفی که در درون رهیافت جامعه شناسی تفکر و شناخت قرار میگیرند وام میگیرد اما بدون آن که ماهیت تعمیمی و قیاسی محض داشته باشد، تلاش میکند به ملاقات و تجربه تاریخ پس از اسلام ایران برود و میزان اعتبار خویش را در ترازوی تاریخ بسنجد و در صورت لزوم به جرح و تعدیل خویش بپردازد.

ب - استخراج گزارههای راهبردی اساسی برآمده از این الگو، برای تجویز راهکارهای علمی روشن، به منظور ایجاد فضای رونق و بارآوری فکری در جامعه کنونی و آینده ایران. روشن است که اگر با یاری مطالعات تئوریکمان در نظریه های جامعه شناسی اندیشه، و بررسیهای تجربیمان در تاریخ فکری ایران به منطق تولید فکر در تاریخ این سرزمین دست یابیم، آنگاه خواهیم توانست گزارههایی تجویزی و راهبردی به منظور تکرار تجربههای مثبت و اجتناب از تجربههای منفی ارائه دهیم.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید