بخشی از مقاله
راهبرد جمهوري اسلامي ايران در مقابله با تروريسم
چکيده :
امروزه پديد تروريسم به يکي از مهمترين دغدغه هاي امنيتي ملت ها و دولت ها در سراسر جهان تبديل شده است . رواج پديده تروريسم منحصر به منطقه و يا دولت هاي خاصي نيست ، بلکه از کشورهاي کوچک ، کمتر توسعه يافته تا بزرگترين قدرت هاي دنيا به نحوي با اين معضل امنيتي مواجه هستند. همگام با اوج گيري فعاليت هاي تروريستي ، تمهيدات بين المللي نيز براي مقابله با آن افزايش يافت ، اما به رغم تمام قوانين و تمهيدات بين المللي براي مقابله با آن ، جامعه بين الملل هنوز نتوانسته با اين پديده به طور جامع و مانع برخورد کند و جهان را از لوث وجود تروريست هايي که خون هزاران انسان بيگناه را هدر مي دهند، پاک نمايد.
به طور تقريبي مي توان گفت از زمان شکل گيري جامعه بين الملل و درک لزوم مقابله با تروريسم ، کشورها و جامعه بين الملل سه راهبرد را در روند مبارزه با تروريسم در پيش گرفته اند که هريک موفقيت هايي را در پيش داشته است ، اما هيچکدام قادر مقابله ريشه اي با پديده تروريسم نبوده است و در بلندمدت نتوانسته از دست زدن به اقدامات تروريستي جلوگيري کند که اين مطالعه در پي آن است تا ابعاد راهبرد جمهوري اسلامي ايران در مقابله با تروريسم را در طي سه دهه اخير تبيين نمايد.
از اين رو، يافته هاي اين پژوهش که با بهره گيري از روش توصيفي -تحليلي و تکيه بر داده هاي عيني - تاريخي و استفاده از منابع کتابخانه اي و فضاي مجازي (الکترونيک ) صورت پذيرفته ، نشان مي دهد که جمهوري اسلامي ايران به عنوان يکي از کشورهايي که پديده تروريسم با امنيت آن پيوند خورده و به شکل دوگانه اي از تروريسم آسيب ديده است ؛ در عين حالي که از ابزارهاي نظامي و تاکتيکي (زودبازده ) براي مقابله با مظاهر تروريسم بهره گرفته است درصدد خشکاندن ريشه هاي تروريسم و مقابله با عوامل به وجود آورنده اقدامات تروريستي (ديربازده ) بوده و براي مقابله با تروريسم سياست هاي ويژه اي را اتخاذ کرده است و اقدامات متعددي را انجام داده است ، و اين امر نشان دهنده آن است که جمهوري اسلامي ايران در زمينه مقابله با تروريسم داراي راهبردي مشخص بوده است .
واژگان کليدي :
تروريسم ، راهبرد، مقابله با تروريسم ، جمهوري اسلامي ايران
مقدمه :
بدون شک يکي از معضلات جهان کنوني پديده تروريسم است که حيات انسان ها را تهديد مي کند، روابط دوستانه ميان کشورها را در معرض خطر قرار مي دهد، امنيت دولت ها را مخدوش مي کند و يکي از موانع جدي و اساسي براي دستيابي بشر به صلح و امنيت است و از طرفي ، اگرچه تروريسم به طور گسترده به عنوان يک رويکرد عملي مورد استفاده گروههاي مختلف قرار ميگيرد اما نبايد آن را يک پديده مجرد و غير وابسته به ساير علل و عوامل دانست ؛ براي فهم بهتر اين پديده لازم است آن را در ساختار مجموعه اي که در آن واقع ميشود مورد تجزيه و تحليل قرار داد و در همين راستاست که در اقصي نقاط دنيا، تروريسم نه يک تاکتيک بلکه يک استراتژي است .
موضوع مقابله با تروريسم از معدود موضوعاتي است که اکثر کشورها و ملت ها بر روي آن اجماع نظر دارند. البته اين اجماع نظر کلي و اجمالي است ، دولت ها و ملت هاي مختلف برداشتي خاص خود را از اين پديده دارند؛ به طوري که به رغم گذشت بيش از ٦٠ سال از طرح موضوع تروريسم در سطح بين المللي و خلق آثار فراواني (کنوانسيون هاي بين المللي و منطقه اي ) در شناخت و مبارزه با آن ، هنوز نظر قاطعي درباره مفهوم تروريسم ، تعريف و مصداق دقيقي از آن در نزد افکار عمومي ، اصول و مصاديق مبارزه با آن در سطح بين الملل و افکار عمومي وجود ندارد.
جمهوري اسلامي ايران يکي از کشورهايي است که پديده تروريسم با امنيت ملي آن پيوند خورده و به شکل دوگانه اي از تروريسم آسيب ديده است . ايران از سويي جزء اصلي ترين قربانيان تروريسم در تاريخ استقلال خود به شمار مي رود و از سويي ديگر در مواجهه با اتهام حمايت از تروريسم ، بهاي استقلال خود را مي پردازد. در چنين شرايطي بديهي است که دولت ايران بيش از هر دولتي از مبارزه و مقابله با تروريسم ، به معني عام کلمه ، سود مي برد و در راستاي اهداف و سياست هاي بشردوستانه خود در پرتو آموزه هاي اسلامي و انساني ، در رابطه با تروريسم و سازوکارهاي مقابله با آن در صدد تعبيه سازوکارهاي داخلي و همراهي با سازوکارهاي بين المللي مقابله با تروريسم است . در اين حوزه و با توجه به اين مقدمه کوتاه ، مقاله حاضر درصدد پاسخگويي به اين مسأله است که : ابعاد راهبرد تقابلي جمهوري اسلامي ايران با تروريسم طي سه دهه اخير چه بوده است ؟ در پاسخ به سؤال فوق فرضيه نوشتار حاضر است که راهبرد جمهوري اسلامي شکلي هماهنگ و هم گرا براي تحقق اهداف ملي و چندمليتي مورد استفاده قرار گير.». (٢٠٠٨,www. southcom.mil ) انجمن مطالعات عالي نظامي وابسته به پنتاگون يا وزارت دفاع آمريکا نيز در سال ١٩٦٣ تعريفي مشابه از استراتژي را طرح کرد: «استراتژي علم و فن توسعه و کاربرد قدرتهاي سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي و نظامي ملت به هنگام صلح و جنگ به منظور تأمين حداکثر پشتيباني از سياستهاي ملي و افزايش احتمال پيروزي و تقليل احتمال شکست است ».
(فارسي ، ١٣٦٣: ٣٣) کارل فون کلاوزويتس مشهور به پدر مطالعات راهبردي نوين است راهبرد نظامي را به کارگيري نيروها در جهت کسب پيروزي نهايي در جنگ تعريف مي کند.
ديدگاه اين نويسندگان ، براي تبيين نقش راهبرد در جنگ و منازعه مناسب است ، ولي ،امروزه بازيگران گوناگوني وارد ميدان جنگ شده اند؛ بازيگراني مانند گروه هاي تروريستي ، مافيايي ، شورشي ، شبه نظاميان و مانند آن ها، صحنه منازعات را بسيار متفاوت تر و پيچيده تر از گذشته نموده اند. به دليل اين پيچيدگي ها، رهنامه ي نظامي ايالات متحده نگاه ديگري به مقوله راهبرد دارد. در اين رهنامه ، راهبرد عبارت از «هنر و علم توسعه ، و به کارگيري و ايجاد هماهنگي ميان ابزارهاي قدرت ملي (ديپلماتيک ، اقتصادي ، فرهنگي ، نظامي و اطلاعاتي ) براي دست يابي به هدف هايي که به حفظ امنيت ملي مي انجامد.» اين تعريف متفاوت تر و جامع تر از تعريف هاي پيشين است ، زيرا در کنار عنصر نظامي به ديگر عنصرهاي لازم براي رسيدن به هدف نيز توجه مي کند (عباسي ، ١٣٨٨: ٢٢٤).
بنابراين مي توان گفت ، در اين مقاله منظور از راهبرد، برنامه ريزي و راهکار منسجم ، همه جانبه ، پايدار، علمي و حقوقي - سياسي جمهوري اسلامي ايران در خصوص مقابله با تروريسم است (شريفيان ١٣٨٠: ٣).
ب )ترور و تروريسم
تروريسم از واژهه اي مبهم در عرصه بين المللي است که به علت پيچيدگي مفهوم و مصاديق آن با نوعي «بحران معنا» در تعريف و تهديد قلمرو آن مواجه هستيم . واژه تروريسم از جمله واژگاني است که افراد و سازمان هاي دولتي و غيردولتي به طور مکرر استفاده ميکنند، اما هرکدام برداشتهاي خاص خود را از آن دارند که در بسياري موارد متفاوت از برداشت ديگران است .
به هر حال ، تروريسم از ريشه ترور١ به معناي ترس ، وحشت و هراس است .
در دانشنامه سياسي «به کارهاي خشونت آميز و غير قانوني حکومت ها براي سرکوبي مخالفان خود و ترساندن آن ها ترور مي گويند و نيز کردار گروه هاي مبارزي که براي رسيدن به هدف هاي سياسي خود دست به کارهاي خشونت آميز و هراس انگيز مي زنند، ترور ناميده مي شود» (آشوري ، ١٣٧٣: ٩٩-٩٨).
از اين رو، معمولا از ترور، عملي را تعبير مي کنند که موجب ترس و وحشت مي شود؛ آن هم ترس و وحشتي که بالاصاله و بالذات است و نه بالعرض (قادري کنگاوري ، ١٣٩٠: ٢١٦). ميتوان گفت تفاوتهايي ميان دو مفهوم ترور و تروريسم وجود دارد که در مباحث آتي به ويژگيهاي متمايز آنها اشاره ميکنيم .
هر چند تعريف تروريسم به علت تضاد و تعارض هستي شناختي و حتي شناخت شناسانه ميان دولتها و برداشتها و ادراکات متفاوت از منافع و امنيت ملي سخت و دشوار است ، اما دانشمندان ، حقوق دانان ، نويسندگان ، سازمان هاي دولتي و غيردولتي ، کنوانسيونها و افراد گوناگوني تروريسم را به روشهاي متفاوت تعريف کرده اند که در اين مجال پرداختن به آنها غيرممکن است ؛ ولي در اينجا به عنوان تعريف پيشنهادي به يکي از آنها اشاره ميشود: «تروريسم اقدامي خشونت آميز و رعب آور (به علت ناگهاني و غافلگيرانه بودن آن ) و در عين حال آگاهانه و سازمان يافته با اهداف و مقاصد عموما سياسي و انگاروانه (ايدئولوژيک ) - و حتي اقتصادي ، اجتماعي - فرهنگي و جز آن - به صورت فردي يا جمعي و با هر وسيله ممکن (چون هدف وسيله را توجيه ميکند!)، عليه جمعيتي بيگناه و غيرنظامي است که غالبا قربانيان ترور، هدف و مقصود اصلي نيستند» (قادري کنگاوري ١٣٩٠: ٢١٧).
چنانکه در تعريف هم اشاره شد، ترور اساسا پديده اي سياسي است و در حال حاضر با افزوده شدن پسوند (Ism) به مکتب و روش تبديل شده است همچنين تروريسم داراي اصول و قواعد هدفمند با سازماندهي شبکه اي مشخص و نظريه مند است و مي توان آن را از ترور که بيشتر شامل اعمال خشونت آميز، غافلگيرانه و هدفمند مي شود، جدا کرد. بنابراين ميتوان گفت ، تروريسم ناشي از
نوعي جريان است که برخلاف ترور که عملي فردي و ضربتي است و در کوتاه مدت انجام مي پذيرد؛ جرياني گروهي ، سازمان يافته و مستمر است که اهداف متنوع تري را پوشش ميدهد که مي تواند در جايگاه نوعي استراتژي سياسي يا حتي نظامي قرار گيرد. به اين معني تروريسم جرياني است که مي کوشد به کمک روشي از هراس افکني و وحشت پراکني مبتني بر قهر و زور، ديدگاه هاي
خويش را پيش ببرد. عامل ديگر که بر اساس آن تروريسم از ترور تمييز داده مي شود، نوع و آماج اهداف انتخاب شده است . بر اين اساس ، ترور نوعي عمل غافلگيرانه و ناگهاني براي از پاي درآوردن مخالف و دشمن است ، اما تروريسم با جوهره سياسي ، اجتماعي و عمل فراتر از قتل غافلگيرانه تعريف مي شود. در واقع در تروريسم ، قتل يا وحشت افکني لزوما معطوف به مقتول يا جمعيت مورد تعدي نيست ، بلکه در پي آن است تا با تعرض و تعدي به جمع يا هدفي کوچک ، جمعيت و جامعۀ بزرگ را با هراس و انفعال مواجه کند، و به اهداف خود دست يابد (همان ). يکي ديگر از ويژگي ها و عوامل تميزدهنده تروريسم تحرک پذيري و قابليت تحرک آن است که بايد به اين مزيت تروريسم در اقدامات ضد تروريستي توجه نمود؛ بدين معني که بر خلاف دولت ها که يک جغرافياي مشخص دارند و تنها در چارچوب آن قدرت تحرک دارند، اما عدم احساس تعلق سرزميني به تروريست اين قابليت را داده است که از سرزميني به سرزمين ديگر و از مکاني به مکان ديگر نقل مکان کند و مورد حمله قرار دادن بازيگري که فاقد احساس تعلق سرزميني است ، بسيار دشوار است .
ج )مقابله با تروريسم
مقابله با تروريسم به اقداماتي تدافعي گفته مي شود که براي کاهش آسيب - پذيري هاي فردي و اجتماعي از اعمال تروريستي با استفاده از نيروهاي نظامي محلي و مدني انجام مي شود،(٣٩ :٢٠٠٩ ,Dod ) و به عبارت بهتر، در عين حالي که به معلول (اقدامات تروريستي ) پاسخ مي دهد به علت ها و ريشه هاي تروريسم هم توجه دارد؛ از منظري ديگر، به اقدامات ، تکنيک ها، تاکتيک ها و استراتژي هايي گفته مي شود که دولت ها، نيروهاي نظامي و پليس به منظور جلوگيري و پاسخ دادن به اقدامات و يا تهديدات تروريستي ، انجام مي دهند. (Nacos, 2008: 169-218)
اما در پرداختن به بحث مقابله با تروريسم بايد به مفهوم ضد تروريسم يا همان آنتي تروريسم هم پرداخته شود و حدود اين دو را مشخص نمود. از اين رو ابتدا به مفهوم ضد تروريسم مي پردازيم و سپس نتيجه گيري و تعريف نهايي را ارائه مي نماييم .
ضد تروريسم شامل گستره کاملي از اقدامات تهاجمي براي ممانعت ، بازدارندگي و پاسخگويي به تروريسم است که اين مرحله ، آخرين مرحله در مبارزه با تروريسم است . ضد تروريسم اقدامي واکنشي است و به اقدامات گسترده آمادگي ، طرح ريزي و پاسخگويي که در طرح هاي اقدام متقابل عليه تروريسم گنجانده شده است ، جنبه قانوني مي بخشد(سرمستاني : ٤)؛ به بيان ديگر ضد تروريسم پرداختن به معلول است و به علت هاي اصلي پيدايش اقدامات تروريستي نمي پردازد.
«ضد تروريسم »١ گاهي در مقابل «پاد تروريسم »٢ نيز مي آيد، چنان که به بيان «جيمز دردريان » بين سياست هاي «ضد تروريستي » با سياست هاي «پاد تروريستي » يک تفاوت بنيادين وجود دارد که ناظر بر اهداف غايي آن ها مي باشد. اگرچه هر دو سياست به دنبال نفي تروريسم هستند، اما سياست نخست از طريق کاربرد منابع قدرت براي نيل به هدف تلاش مي کند و سياست دوم از طريق ارائه يک «جايگزين » براي آن درصدد رسيدن به هدف است . بر اين اساس «پاد تروريسم » ضرورتا به توليد پديده هايي جايگزين براي «تروريسم »
منتهي مي شود که در «ضد تروريسم » معنا و مفهوم ندارد (دردريان ، ١٣٢: (93-110
با توجه به همه اين مباحث ، مبناي تعريف و تحليل نگارنده از مقابله با تروريسم ، ترکيبي است از دو مفهوم «ضد تروريسم » و «مقابله با تروريسم » که شامل هر دو مفهوم شده و در سمت و سوي سؤال و فرضيه اصلي تحقيق است .
٢.راهبردهاي مقابله با تروريسم
درخصوص چگونگي مواجهه با تروريسم در گستره جهاني سه راهبرد مشخص قابل شناسايي است . اين سه راهبرد هر کدام در يک مقطع زماني از نفوذ و برد بيشتري برخوردار بوده اند و به تبع آن در هر دوره غالبا راهکارهايي خاص را براي مبارزه با تروريسم برگزيده اند. بنابراين در اين بخش مقاله سعي شده است با توضيح مختصري در مورد هر راهبرد، راه کارها و ويژگي هاي هر يک از دوره ها بررسي شود.
الف ) راهبرد پيشگيرانه
راهبرد پيشگيرانه ٣ از قديمي ترين راهبردهاي موجود است که مبنا و اساس شکل گيري کنوانسيون هاي ١٣گانه و قطعنامه هاي سازمان ملل تا اوايل دهه ٩٠ ميلادي است . به عبارتي در اين دوره تمام کشورها و سازمان ها نگاه پيشگيرانه به تروريسم داشتند و به نحوي مي خواستند اقدامات تروريستي به منصه ظهور نرسد؛ از اين رو اقداماتي (سياسي ، فرهنگي ، حقوقي و... ) را انجام داده اند که عموما در اين چارچوب است .
اين راهبرد بيشتر به دنبال ريشه يابي تروريسم بوده و همواره بر سر آن اختلاف وجود داشته است . اين اختلاف بيشتر بر سر اقدامات تروريستي و اقدامات آزادي بخش نمود داشته است . اولين قطعنامه صادره در چارچوب اين راهبرد، قطعنامه ٣٠٣٤ سازمان ملل متحد است که در آن به چگونگي روابط کشورها با يکديگر، عدم مشروعيت استعمار، قوانين تبعيض نژادي و ملاحظات خارجي در کشورهاي ديگر اشاره شده است . مفاد اين قطعنامه نشان مي دهد که حاميان آن در درجه اول بيشتر به مبارزه با ريشه هاي تروريسم توجه داشته و در درجه دوم تلاش کرده اند که ميان تروريسم و ساير اقدامات از جمله اقدامات نهضتهاي آزاديبخش ، تفاوت قائل شوند( عبدالله خاني ١٣٨٦: ٢٢٣-٢٢١).
راهبرد پيشگيرانه در مبارزه با تروريسم داراي دو گونه است : در گونه اول که بيشتر به مسائل فراحقوقي بازمي گردد بيش از آنکه به پيش دستي در برابر تروريسم انديشيده شود، به علل و عوامل پيدايش تروريسم و چگونگي برطرف کردن اين عوامل توجه مي شود. اين راهبرد در بلندمدت از کليه راهبردهاي ديگر به مراتب پايدارتر و مؤثرتر خواهد بود. اصول راهنماي شوراي اروپا در خصوص حقوق بشر و مبارزه با تروريسم اين راهبرد را مدنظر داشته است و راهبرد پيشگيرانه را به شرح ذيل مورد تأکيد قرار داده است :
«با در نظر داشتن اينکه مبارزه با تروريسم مستلزم اقداماتي طولاني مدت با نگاه پيشگيرانه از علل تروريسم است ، اين مهم به ويژه از طريق ترويج همبستگي در ميان جوامع ما و ترويج يک گفتگوي چندفرهنگي و ميان مذهبي محقق مي شود»(عبداللهي ١٣٨٨: ١٠٧).
گونه دوم راهبردي در پاسخ به اقدامات تروريستي است که با وجود توسل به گونه اول ارتکاب مي شوند. به ديگر سخن همواره اين امکان وجود دارد که گروه ها و سازمان هاي تروريستي وجود داشته باشند که با زياده خواهي نظم موجود را به چالش بکشند. در چنين مواردي در گونه دوم راهبرد پيشگيرانه آن است که به جاي اتخاذ موضع انفعالي و واکنشي در برابر فعاليت هاي تروريستي با تصويب اقدامات فعال ، نسبت به کشف و خنثي سازي فعاليت هاي تروريستي همت گمارده شود. اين راهبرد به ويژه پس از آشکار شدن توانايي تروريست ها براي به کارگيري روش ها و تسليحات کشتار جمعي بسيار مورد تأکيد قرار گرفته است .
راهبرد پيشگيرانه در اکثر کنوانسيون هاي بين المللي ضد تروريسم مورد توجه قرار گرفته است ؛ به عنوان مثال ، در اتحاديه اروپا شاهد تصويب پيش نويس کنوانسيون اروپايي پيشگيري از تروريسم هستيم که برخلاف کنوانسيون پالرمو کاملا به موضوع تروريسم اختصاص دارد. اين پيش نويس – که کميته کارشناسان تروريسم شوراي اروپا در ٧ مارس ٢٠٠٥ آن را به تصويب رسانده است - نظر به اشتغال اساسي آن داراي دقيق ترين و کامل ترين سازوکارها در پيشگيري از تروريسم است . با عنايت به اين پيش نويس و ديگر اسناد بين المللي و منطقه اي موجود در مبارزه با تروريسم و از جمله کنوانسيون پالرمو، برخي از سازوکارهاي اجتماعي پيش بيني شده در پيشگيري از تروريسم عبارت اند از:
- لزوم آموزش هرچه بيشتر مأموران اجراي قانون و تربيت نيروهاي متخصص در مبارزه با تروريسم ؛
- لزوم آموزش و ارتقاي آگاهي هاي عمومي مردم در مورد تهديدات تروريستي به منظور جلب همکاري آنها در شناسايي و پيشگيري از اقدامات تروريستي ؛
- اتخاذ سازوکارهاي مناسب براي ارتقاي همکاري و هماهنگي بيشتر بين مقامات مسئول مبارزه با تروريسم ؛
- ارتقاي استانداردهاي ايمني در حفاظت از اماکن و تأسيسات داراي قدرت خطرناک ؛
- ارتقاي استانداردهاي ايمني در حفاظت از جان و اموال قضات ، وکلا و ديگر مأموران دخيل در مبارزه با تروريسم ؛
- جرمانگاري جرايم تروريستي و اطلاعرساني گسترده در مورد آن ؛
- جرمانگاري عضويت در گروه هاي تروريستي و جلوگيري از تأمين مالي تروريسم ؛
- جرم انگاري ، سازماندهي ، رهبري ، هدايت ، معاونت و مشارکت در ارتکاب جرايم تروريستي ؛
- جرم انگاري آموزش روش ها و متدهاي تروريستي از جمله آموزش ساخت و به کارگيري مواد منفجره ؛
- لزوم شناسايي مسئوليت هاي کيفري ، حقوقي و اداري براي اشخاص حقوقي به منظور پيشگيري از سوء استفاده از اشخاص حقوقي ؛
- لزوم پيش بيني صلاحيت هاي حقوقي و کيفري لازم براي تعقيب متهمان
و مظنونان به ارتکاب جرايم تروريستي ؛
- لزوم وضع و اعمال جدي مجازات مؤثر و متناسب و اطلاع رساني گسترده ؛
- اعلام و تصويب اينکه جرايم تروريستي براي اهداف پناهندگي جزء جرايم سياسي در نظر گرفته نمي شوند؛
- لزوم برقراري سازوکارهاي مناسب و در دسترس براي جبران خسارت قربانيان اقدامات تروريستي ،چون رضايت مندي مردم نقش مهمي در همکاري آنان با مقامات در پيشگيري از تروريسم دارد؛
- ارتقاي همکاري بين المللي از طريق تبادل اطلاعات و تجربيات ، معاضدت قضايي بين المللي و از جمله اجراي دقيق اصل يا محاکمه کن يا استرداد؛
- لزوم ملاحظه موازين و استانداردهاي حقوقي از جمله حقوق بشر و حقوق بشردوستانه در پيشگيري و مبارزه با تروريسم (عبداللهي ١٣٨٨: ١١٠-١٠٩).
چنان که پيداست ، راهکارهايي را که در اين راهبرد براي مبارزه با تروريسم اتخاذ مي گردد، بيشتر تئوريک و در مقام عمل هم غالبا به سمت تصويب قوانين و کنوانسيون هايي براي مبارزه با تروريسم پيش مي رود.
ب )راهبرد اعمال مجازات قانوني
اين راهبرد در مقطع زماني ١٩٩٣ تا ٢٠٠٠ و در کميته سوم و کميسيون حقوق بشر سازمان ملل ظهور نمود. راهبرد مذکور بيش از آنکه نگران تروريسم و اقدامات تروريستي باشد، مأموريت و توجه خود را بر پايمال شدن حقوق اساسي بشر از ناحيه اقدامات ضد تروريستي قرار داده است . طرفداران اين راهبرد معتقد هستند مبارزه با تروريسم در درجه اول به آزادي شهروندان لطمه زده است .
دولت ها به نام مبارزه با تروريسم ، آزادي و خصوصا آزادي بيان و اطلاعات را محدود نموده اند. از سوي ديگر دولت ها بيش از پيش به بهانه مبارزه با تروريسم در زندگي خصوصي مردم مداخله مي کنند و حريم خصوصي افراد را خدشه دار کرده اند. ضمن آنکه مبارزه با تروريسم باعث شده است که حقوق زندانيان و کساني که متهم به تروريسم هستند لگدمال گردد. بنابراين تلاش اين راهبرد معطوف به چنين نگراني هايي است (عبدالله خاني ١٣٨٦: ٢٢٤).
اين شيوه در برخورد با تروريسم از اسباب و زمينه هاي آن چشم مي پوشد و بر نفس عمل مجرمانه و مرتکبان آن متمرکز مي شود. هرگونه بحث و مذاکره با تروريست ها يا حاميان آن ها منتفي شمرده مي شود. نگرش حقوقي خود را به برخورد صرفا شکلي و رسمي با اعمال مجرمانه مقيد و محدود مي سازد.