بخشی از مقاله

چکیده

سیاستگذاری فرهنگی نوعی برنامه ریزی کلان است که فعالیت های فرهنگی، اجتماعی را در جهت تحقق بخشیدن به اهداف سامان می دهد. اعمال این سیاست ها از سطح قانون گذاری گذشته، به معنای نوعی اعمال قدرت دولت به منظور اصلاح، بهبود و یا ایجاد دگرگونی در باورها و رفتارهای فرهنگی است. امروزه حجاب و استفاده از پوشش اسلامی تبدیل به نمادی برای جمهوری اسلامی ایران شده است. از این منظر و با توجه به اهمیت حجاب در نظام جمهوری اسلامی ایران از یک سو و نیز تحرکات تبلیغاتی رسانه ای در زمینه هدف قرار دادن پوشش اسلامی و طرح الگوهای غیر دینی و غیر بومی با اهداف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر نقش و مسئولیت دولت و حکومت اسلامی در این زمینه افزوده می شود.

حجاب بانوان و بهتر بگوییم بدحجابی، دیگر خود را به عنوان یکی از کلیدی ترین مسائل حل نشده زیست نظام فرهنگی ایران، تثبیت کرده است و سوای ادبیات بنیادین و نظری و فلسفهاش، نظام سیاستگذاری فرهنگی اجتماعی کشور را محتاج ادبیات بومی و انحصاری سیاست پژوهانهای خاص این مسئله ساخته است.ازآنجا که دولت از تمام ظرفیت های تشویقی و تنبیهی موجود برای تحقق این سیاست ها برخوردار است، بررسی این سیاست ها اهمیت وافری دارد.

این مطالعه با هدف بررسی وجوه سیاستگذاری فرهنگی دولت در حیطه حجاب بانوان انجام شده است و راهبردهای نظام اسلامی در برنامه ریزی جهت گسترش حجاب و عفاف اعم از اقناعی و تحمیلی توضیح داده شده است. برای این منظور متون اصلی سیاست فرهنگی از نقشه مهندسی فرهنگی کشور گردآوری شده و از طریق تحلیل متن، بندهای معینی از مجموعه راهبرهای کلان واقدامات ملی موجود در این حوزه مورد بررسی قرار گرفته است.

مقدمه

حکومت اسلامی در قبال حجاب به عنوان یک حکم و تکلیف اسلامی، همانند سایر احکام وتکالیف اسلامی، مسئول و موظف است. پوشش افراد در جامعه از حوزه فردی خارج شده و در ارتباطات انسانی و سطح جامعه مطرح می شود و تاثیرات بسیاری بر سایر جنبه های حیات اجتماعی می گذارد. به همین دلیل به یک ابزار و وسیله فرهنگی در جهت اهداف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی حکومت ها تبدیل می شود و لذا سیاستگذاری هایی در این رابطه برای تحقق این اهداف توسط دولت صورت میگیرد که منظومه ای سازمان یافته از اهداف نهایی درازمدت، میان مدت، قابل سنجش و نیز ابزارهای وصول به آن اهداف را دربرمی گیرد. در این مقاله سیاستگذاری فرهنگی حجاب بانوان در نظر گرفته شده است.

مسأله زنان امری است که به نوعی زنان از جهت فکری و عملی با آن درگیرند و در حوزههای حقوقی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و خانوادگی قابل تبیین است. هر چند مسائل زنان را جدا از مسائل مردان نمیتوان شناسایی کرد، چرا که از یک سو فکر و اندیشه قانونگذاران ومجریان جامعه و از سوی دیگر طبقه زنان و سایر اقشار را به خود مشغول داشته است. یکی از مهمترین مسائل زنان، مسائل فرهنگی است که به لحاظ ساختاری دارای اهمیت خاصی میباشد، زیرا همچنان که در بستری وسیع و با آهنگی کند ساخته میشوند، به همان کندی و بلکه کندتر قابل تغییرند - علاسوند، . - 38-39 :1386 یکی از مسائل فرهنگی زنان،حجاب آنان در جامعه است.

در این راستا در اسناد بالادستی از جمله نقشه مهندسی فرهنگی کشور بر لزوم رعایت حجاب و عفاف برای بانوان تاکید شده استبنابراین،. الگوی سیاست گذاری فرهنگی الزاماً براساس هدف گذاری های خاص - که از اصول راهبردهای کلی و عملیاتی شده خود اخذ می کند - سامان می یابد. سیاست گذاری فرهنگی فاقد هدف گذاری های پیشین، چیزی جز ترجمان عدم سیاست گذاری فرهنگی نیست. جمهوری اسلامی ایران از منظر کارکردی سه نوع سیاست فرهنگی را در نظر میگیرد؛ سیاست فرهنگی کیفری، سیاست فرهنگی ترویجی و تشویقی و سیاست فرهنگی ارشادی - امامی، . - 1391

-2سیاستگذاری فرهنگی

سیاست گذاری واژه ای است که معمولا با مفهوم دولت همراه است. تدبیرهای یک دولت در حوزه مسائل دفاعی را سیاست گذاری دفاعی و خط ومشی یک دولت در عرصه مسائل امنیت، سیاست گذاری امنیتی نامیده می شود. به همین ترتیب از سیاست گذاری درامور خارجی، داخلی و مانند آن سخن گفته می شود. ورود دولت ها در عرصه های یاد شده وبسیاری دیگر از امور همزاد با تشکیل دولت ها می باشد. کدام دولت است که در حوزه مسائل دفاعی وامنیتی چه داخلی و چه خارجی تدبیری نیاندیشد؟ کدام دولت است که امور اقتصادی را خارج از حوزه اقتدار خود بداند؟ پرداختن دولت به این دست امور در مباحثی زیر عنوان سیاست گذاری عمومی بررسی می شود.

سیاست گذاری به معنای سیاست های عمومی دولت در عرصه های گوناگون، از جمله عرصه ی فرهنگی امر تازه ای نیست. چرا که حتی در روزگار پیش ازانقلاب فرانسه نیز نهادهای عمومی نیم نگاهی به امور فرهنگی بویژه میراث فرهنگی داشتند. اهتمام دولت های پادشاهی به نمایش و هنر های تجسمی و حتی موسیقی از این نگاه، می تواند سیاست های عمومی در امور فرهنگی نام گیرد. پس همان گونه که اورفالینو آورده، سیاست گذاری به اینمعنایِ گسترده ، همان سیاست عمومی دولت هاست و در نتیجه پدیده ای کهن و تاریخی است - اورفالینو، . - 1996 اما سیاست گذاری فرهنگی به معنای پروژ ه ای مبتنی بر نگاه فلسفی و فرآیندی برخاسته از ذوق و سلیقه ی فردی، امری تازه است و ریشه در سال 1959 و تشکیل اولین وزارت خانه فرهنگ در این دیار دارد.

باچنین برداشتی، سیاست گذاری فرهنگی از سیاست های عمومی دولت در عرصه ی فرهنگی تفاوت می یابد. سیاست فرهنگی به این معنا ریشه در رویکردی روشنفکرانه د اشته و از فلسفه ای روشن برمی خیزد. سیاست فرهنگی یعنی اقدام بر اساس خط و مشی روشن برای پیاده کردن اهداف و فلسفه ای از پیش تعیین شده. آندره مالرو با تشکیل وزارت فرهنگ، امور فرهنگی را به عالیترین سطح تصیمم گیری بالابرد و اهتمام به فرهنگ و هنر به خلاف گذشته که تنها به اراده ی ملوکانه و ذوق شخصی شاهان وایسته بود، معنایی تازه یافت.

ازاین پس، پرداختن دولت به هنر تنها برای هنر نبود بلکه هنر ابزاری شد برای پیاده کردن اهدافی روشن مانند، دموکراسی فرهنگی، مردمی شدن هنر، ایجاد همبستگی اجتماعی، رویارویی با اشرافی گری در عرصه ی هنری و مانند آن. به بیانی دیگر، مالرو برای هنر و فرهنگ رسالتی جدید می شناخت و اجرای برنامه های فرهنگی به هدف بستر سازی برای دموکراسی فرهنگی و مردمی کردن فرهنگ بود. با این مقدمه می توان دریافت که تنها هنگامی می توان از سیاست گذاری فرهنگی سخن گفت که امور فرهنگی در دستور کار دولت ها قرار گرفته و دولت ها در این عرصه با استفاده از اقتدار مشروع خود برای پیاده کردن سیاست هایی از پیش تعیین شده وارد عمل شوند - ایوبی، . - 2 :1388

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید