بخشی از مقاله

چکيده
در سال هاي اخير پديده اي که بيشتر مورد توجه برنامه ريزان و مديران شهري براي مقابله با مشکلات فراوان پيش روي شهرها قرار گرفته ، برنامه ريزي پايدار شهري مي باشد. در ادبيات اخير دنيا واژه ي «بازآفريني شهري » به عنوان يک واژه عام که مفاهيم ديگري چون ، بهسازي ، نوسازي ، بازسازي ، توانبخشي ، احيا، تجديد حيات ، باززنده سازي ، نوزايي و روانبخشي شهري را دربرمي گيرد، به کار مي رود. بازآفريني شهري ، درواقع توسعه شهري به مفهوم رشد کمي عناصر کالبدي شهر براي اسکان جمعيت و ارتقاي کيفيت زندگي ، اشتغال ، سکونت ، درآمد و ... در قالب طرح هاي توسعه شهري رخ خواهد داد.
اين مقاله با هدف دستيابي به نقش بازآفريني در توسعه پايدار شهري با استفاده از روش توصيفي - تحليلي ضمن بررسي ماهيت و عملکرد بازآفريني شهري درصدد مي باشد تا از آن به عنوان راهبردي در جهت رسيدن به توسعه پايدار شهري گام بردارد. و در نهايت با توجه به روند روبه تزايد شهرنشيني و افزايش مهاجرت از روستا به شهر در جهان به خصوص در کشورهاي درحال توسعه و نياز مبرم مناطق شهري به بازآفريني ، راهکارهاي استراتژيکي مديريتي - اجرايي بازآفريني در جهت رسيدن به توسعه پايدار شهري ارائه شده است .
کلمات کليدي: "بازآفريني شهري، توسعه پايدار شهري، مديريت شهري، طرح شهري "
بيان مساله
از اواخر دهه ١٩٧٠ و ١٩٨٠ ميلادي، بازآفريني شهري به عنوان يکي از سياست هاي اصلي دولت هاي اروپاي غربي و آمريکاي شمالي در مواجهه با مسايل و مشکلات مناطق شهري مورد توجه قرار گرفته است . اگرچه واژه بازآفريني شهري از اين دوره در ادبيات توسعه شهري متداول شده ، ولي معرف رويکردي نوين ، يکپارچه و جامع از سياست هاي توسعه و نوسازي شهري است که دردوره هاي پيش با ادبيات ، مدل و مکانيزم متفاوتي مورد عمل بوده است . بازآفريني شهري سياستي جامع ، دربرگيرنده برنامه هاي ارتقاي کيفي بافت هاي شهري با اهداف يکپارچه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است . اگرچه برنامه بازآفريني شهري دهه ٨٠ عمدتا بر پايه توسعه زمين و مستغلات ، در يک چارچوب برنامه ريزي فيزيکي و متمرکز در نواحي صنعتي رها شده و متروک بود. ولي به تدريج علاوه بر توجه به ويژگي هاي فيزيکي محيط و ارتقاء آن ، به تحول در ساختارهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي پاي بند است . برنامه ريزان و سياستگذاران شهري در جهت تحقق برنامه هاي بازآفريني شهري به کار گرفته شدند (ايزدي، ١٣٨٩: ٦٩). درواقع رويکردهاي مرمت و بهسازي شهري در سير تحول و تکامل خود از بازسازي، باززنده سازي، نوسازي و توسعه مجدد به بازآفريني و نوزايي شهري تکامل يافته و در اين مسير، از حوزه توجه صرف به کالبد به عرصه تأکيد بر ملاحظه هاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي نيز گذري داشته است (زنگي آبادي، ١٣٩٠: ٢٩٧). بازآفريني شهري يکي از مهم ترين استراتژي ها براي نشان دادن
محروميت و زوال درون شهر است (Tsenkova، ٢٠٠٢: ١). بازآفريني شهري فرآيندي است که به خلق فضاهاي شهري جديد با حفظ ويژگي هاي اصلي فضايي (کالبدي و فعاليتي) منجر مي گردد به بيان ديگر بازآفريني شهري، عبارت است از ديد جامع و يکپارچه به مجموعه اقداماتي که به حل مسائل شهري بينجامد، به طوري که بهبود دائمي در شرايط اقتصادي، کالبدي، اجتماعي و زيست محيطي بافتي که دستخوش تغيير شده را به وجود آورد (١٩ :٢٠٠٠,Roberts).
يکي از مباحث مهم پيرامون مسائل شهري، مفهوم توسعه پايدار شهري است که توسعه اي مبتني بر نيازهاي واقعي و تصميم گيري هاي عقلايي، با در نظر گرفتن ملاحظات مختلف اقتصادي، اجتماعي و زيست محيطي محسوب مي گردد (اليوت ، ١٣٧٨، ص ٣). توسعه پايدار شهري لزوما به معناي شهر پايدار نيست . شهر پايدار برآمده از فرآيند توسعه اي است که ذهنيت و امکان ارتقاء هميشگي سلامت اقتصادي- اجتماعي بوم شناسانه شهر و منطقه آن را فراهم کرده و اين ذهنيت و امکان را به عينيت و اقدام مبدل ساخته است (صرافي، ١٣٧٩،ص ٨). از اين رو در مقاله حاضر با بررسي و تحليل ماهيت و عملکرد بازآفريني شهري، نقش آن در رسيدن به توسعه پايدار شهري مورد بررسي قرار مي گيرد. همچنين در مجموع نوشتار حاضر به دنبال پاسخگويي به سوال هاي زير است :
- ماهيت و عملکرد و سير تکويني بازآفريني شهري چگونه است ؟
- بازآفريني شهري چگونه موجب رسيدن به توسعه پايدار شهري مي شود؟
روش تحقيق
روش تحقيق در نوشتار حاضر «توصيفي _ تحليلي» است . و در اين راستا مبناي تحليل بر استفاده از منابع داخلي و خارجي جديد مي باشد. ابتدا مبادرت به بررسي و تبيين ماهيت و عملکرد بازآفريني و نقش آن در توسعه پايدار شهري خواهيم پرداخت و در نهايت راهکارهايي مديريتي – اجرايي بازآفريني در راستاي رسيدن به توسعه پايدار شهري ارائه شده است .
بازآفريني شهري
واژه « Regeneration » از ريشه فعل Regenerate به معناي احيا کردن ، جان دوباره بخشيدن ، احيا شدن ، از نو رشد کردن بوده و همچنين در تعريف اين عبارت گفته مي شود که به معناي بازتوليد طبيعي، بخشي از يک تماميت زنده مي باشد که در معرض نابودي قرارگرفته است (بحريني، ١٣٩٢: ٢٠). بازآفريني شهري، به مثابه روايتي فراگير و يکپارچه از مرمت شهري، جرياني است که از يک سو به تمامي وجوه و محدوديت هاي امر توسعه در بطن شهر موجود توجه مي کند و از سوي ديگر، به تدارک فرصت و استفاده از هر فرصتي براي تبديل ساختن آن به ابزار يا راهي براي رسيدن به توسعه مي پردازد (لطفي، ١٣٩٠: ٤٨). بازآفريني شهري، تغيير دادن ماهيت يک مکان است که اهداف و فعاليت هاي چند منظوره را با مشارکت ساکنان و ديگر عوامل مرتبط با اين پروژه دنبال مي کند (Goksin&Muderrisoglu ، ٢٠٠٥: ٥).
تورک سه مشخصه را براي بازآفريني شهري معاصر ذکر کرده است : ١. بازآفريني شهري، ايجاد تغيير در ماهيت يک است و روندي است شامل جامعه و ديگر بازيگران ، با توجه به آينده آن مکان ، ٢. شامل اهداف و فعاليت هايي است که جزو مسئوليت هاي عملکردي اصلي دولت مرکزي است و به مشکلات و پتانسيل هاي خاص ناحيه وابسته است و ٣. معمولا تعدادي از اشکال مشارکت را در بر مي گيرد، اگرچه اين اشکال مشارکتي ممکن است متغير باشند (Tallon، ٢٠١٠: ٥).
ايده اصلي پشت استراتژي هاي بازآفريني شهري ابداعي، ادغام است . ادغام ابعاد مداخله ، ادغام وظايف شهري و ادغام شرکا و منابع . در اين مفهوم ، هماهنگي سياست هاي عمومي در زمينه هاي دانشي و تکنولوژي، صنعت و اقتصاد، آموزش و تعليم و تربيت ، حمل و نقل ، مهاجرت و ...، عوامل کليدي براي موفقيت اين رويکرد جديد هستند (Cunha،Selada ، ٢٠٠٩:)
٣٧٣). بازآفريني شهري را مي توان براساس ميزان توسعه کشورها تفسير و تعريف کرد. در اغلب اقتصادهاي بيشتر توسعه يافته ، هدف بخشيدن حيات دوباره اي به مرکز شهرها است . که در اقتصادهاي کم تر توسعه يافته به برنامه هاي کيفي نيز توجه کرده و آن ها را لزوما با احتياجات کمي پيوند مي دهند. بازآفريني شهري بينش و عملي جامع ويکپارچه است که تمايل به بهبود مداوم در شرايط اقتصادي، اجتماعي، کالبدي و محيطي ناحيه اي دارد که در معرض تغيير قرار گرفته است .
بازآفريني شهري موضوعي است که هم برنامه ريزان شهري، هم معماران و هم اقتصاددانانو جامعه شناسان با آن درگير هستند. هر يک از اين متخصصان ديدگاه خاص خود را دارند. به طور مثال يک جامعه شناس بيش از هر چيز ديگر، به آثار و نتايج اجتماعي فرآيند باززنده سازي شهري بر روي ساکنان ، تاثير بر اشتغال ، بهبود کيفيت زندگي و همچنين نوسازي فرهنگي جامعه توجه دارد. بازآفريني شهري عاملي مهم براي حفظ و پايداري شهر است . درواقع فرآيند باززنده سازي شهري با مساله توسعه پايدار ارتباط مستقيم دارد (پوراحمد، ١٣٩٠: ٨٢).
نمودار مفهومي بازآفريني شهري
منبع : IRS، ٢٠٠٥
مکاتب و نظريات موثر در بازآفريني شهري
نظريات بهسازي و بازآفريني بافت هاي کهن و قديمي شهرها، گاه به طور صريح و گاه به طور ضمني در تفکرات برخي انديشمندان نظير: اوژن و پوله لودوک (١٨١٤-١٨٧٩)، جان راسکين (١٨١٨-١٩٠٠)، کامليو بويي تو (١٨٣٦-١٩١٤)، فردريش انگلس (١٨٢٠-١٨٩٥)، اميل زولا (١٨٤٠-١٩٠٢)، کاميلو سيته (١٨٤٢-١٩٠٣)، لوکوربوزيه (١٨٨٧-١٩٦٥)، ابنزر هاوارد (١٨٥٠-١٩٢٨)، لوييز مامفرد (١٨٩٥-١٩٩٠)، آلدولئوپولد (١٨٨٧-١٩٤٨)، جين جکوبز (١٩١٦-٢٠٠٦)، کوين لينچ (١٩١٨-١٩٨٤)، کريستوفر الکساندر (١٩٣٦)، ريچارد راجرز و برخي ديگر ارائه شده است . کاميلوسيته ، خواستار ساماندهي فضاهاي شهري بود و درصدد زنده کردن بافت هاي کهن شهري برآمد و راه حل هاي تزييني شهري را عنوان کرد. وي اعتقاد داشت نبايد ميراث و يادگارهاي گذشته را با ويژگي والايي که داشته اند به سادگي رها کرد، بلکه بايد از آن ها الهام گرفت و مباني آن را شناخت . کرير، پيوستگي کامل ميان فضاهاي جديد و قديم را ضروري دانسته و معتقد است که کارکردهاي شهري را نبايد از هم جداکر د(پوراحمد، ١٣٨٩: ٤).
کوين لينچ و جين جکوبز، از جمله انديشمندان و نظريه پردازان قرن بيستم هستند که در زمينه بهسازي و نوسازي شهري براساس شهرسازي انسان گرا اظهار نظر کرده اند. به اعتقاد لينچ بايد در جريان بهسازي و نوسازي شهري برنامه مشارکت مردم و مشاوره با متخصصان و هماهنگي با مسئولان و مردم شهر صورت گيرد (شماعي، ١٣٨٥: ١٩٥). جين جکوبز در زمينه بافت هاي فرسوده و قديمي و در اصطلاح « بافت هاي مسئله دار مزمن » به اصل روابط انساني همسايگي و موضوع خودترميمي و مشارکت مردم در امر بهسازي و بازآفريني تاکيد داشت (پاکزاد، ١٣٨٦: ١٢٨).
راجرز در سال ١٩٩٨ با گروه کا خود، ماموريت يافت دلايل زوال شهري را در انگلستان بررسي کند. حاصل کار گزارشي است به نام «به سوي نوزايي شهري» که در آن گزارش ، طيف گستده اي از پيشنهادات آينده نگرانه را ارائه کرد. گزارش حاوي بيش از ١٠٠ راهکار در زمينه هاي طراحي شهري، مديريت ، ترابري، بازآفريني مراکز تاريخي و قديمي و ... را شامل مي شود (فرخ زنوزي، ١٣٨٠: ٩). وي رمز انعطاف پذيري را در پايداري آن ها مي داند و معتقد است ، پايداري حاصل نمي شود مگر در ارتباط با محيط پيرامون . کريستوفر الکساندر، در رابطه با بافت هاي فرسوده شهر و محوطه هاي تاريخي، بر ايجاد نظم ارگانيک ، اندام واره يا سازمند، استفاده گسترده از مشارکت مردم تاکيد مي کند (پورجعفر، ١٣٨٨: ١٥).
جدول ١: ديدگاه هاي موثر در بازآفريني شهري
(منبع : زنگي آبادي، ١٣٩٠)
ماهيت و اهداف بازآفريني شهري:
همزمان با روند تکاملي انديشه ها و سياست هاي حفاظت ، تفکرات و برنامه هاي نوسازي نيز روز به روز منعطف تر و کامل تر شده اند. سياست متاخر نوسازي شهري که با واژه باز آفريني شهري متداول شده است بيانگر رويکرد تکامل يافته اي در نوسازي شهري است که به وراي اهداف ، آرمان ها و دست يافته هاي بازسازي هاي کلان مقياس دهه پنجاه ، باز زنده سازي و بهسازي هاي دهه هفتاد و توسعه هاي مجدد دهه هشتاد ميلادي با تاکيد بر توسعه املاک و مراکز تجاري رسيده است . باز آفريني شهري سياستي جامع ، در برگيرنده برنامه هاي ارتقاي کيفي بافت هاي شهري با اهداف يکپارچه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است . اگر چه برنامه باز آفريني شهري دهه هشتاد عمدتا بر پايه توسعه زمين و مستغلات ، در يک چارچوب برنامه ريزي فيزيکي و متمرکز در نواحي صنعتي رها شده و متروک بود، ولي به تدريج علاوه بر توسعه قلمرو فعاليت به ويژه در مراکز شهري به رويکردي جامع نگر مبدل گرديد که علاوه بر توجه به ويژگي هاي فيزيکي محيط و ارتقاء آن ، به تحول در ساختارهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي پاي بند است (ايزدي، ١٣٨٩: ٧٥). ماهيت بازآفريني شهري را در شش مقوله مجزا مي توان به طور خلاصه مطرح نمود. نخست ، بازآفريني شهري يک فعاليت مداخله گر است .
دوم ، عمليات بازآفريني شهري با فعاليت مشترک بخش هاي مختلف اجتماعي، عموم و خصوصي صورت مي گيرد. سوم ، بازآفريني شهري فعاليتي است که در طول زمان همراه با تحولات اقتصادي، اجتماعي، محيطي و سياسي، تغييرات قابل ملاحظه اي در ساختارهاي اداري به وجود مي آورد. چهارم ، بازآفريني شهري به بسيج تلاش جمعي مي پردازد و پايه اي براي مذاکرات جهت اتخاذ راه حل هاي مناسب ارائه مي دهد. پنجم ، فرآيند بازآفريني شهري مبتني بر عملکرد عناصر مختلف سيستم شهري(اقتصادي، اجتماعي، کالبدي و محيطي) است . ششم ، بازآفريني شهري، مستلزم يکپارچگي در
مديريت تغيير در نواحي شهري است . براساس ماهيت بازآفريني شهري، اهداف آن را مي توان به شرح زير بيان نمود:
اهداف اقتصادي: جذب سرمايه گذاري، ايجاد اشتغال ، نو شدن اقتصاد شهر، بهبود توزيع ثروت
اهداف اجتماعي: جذب نهادها و سازمان هاي آموزشي و پژوهشي، رسيدن به ارزش ها و ترجيحات جامعه و گروه هاي مختلف اجتماعي، سازماندهي مجدد سازو کارهاي انطباق تصميم با مردم سالاري، افزايش ميزان فضاي همکاري و مشارکت ، توجه به تعاملات ميان سازمان ها و نهادها و روابط دروني آن ها (نوريان ، ١٣٩١: ١٧).
شکل ١:عناصر اصلي بازآفريني شهري
(منبع : نوريان ، ١٣٩١)
سير تکويني بازآفريني:
به طور کلي فرآيند توسعه شهري و روند نگرش به تغييرات مناطق مختلف شهرها غالبا با دو رويکرد عمده مواجه بوده است . الف : گرايش و تمايل به حفاظت و نگهداري از بافت و عناصر ارزشمند ب : موج تفکر نوسازي و بازسازي توام با مداخلات مستقيم و کلان مقياس در اين محدوده ها.
- جنبش اول : رويارويي حفاظت و توسعه در نيمه اول قرن بيستم . حفاظت از ثروت هاي فرهنگي از اواسط قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم ميلادي، شکل علمي به خود مي گيرد. خارج شدن طراحي معماري و شهري از شکل سنتي آن به واسطه شکل گيري دانشکده معماري در فرانسه ، ايتاليا، انگليس و شکل گيري سبک ها و شيوه هاي ساخت و ساز جديد، تاريخ معماري و شهرسازي و ميراث آن را مهم مي سازد و باعـ شکل گيري نظام ارزشي براي يادمان هاي معماري و شهرسازي مي شود. در چنين فضايي است که نظريه هاي مرمت معماري شکل مي گيرند و رويکردها و سبک هاي متفاوتي در مواجهه با موجوديت هاي معماري و شهرسازي متمايز از شيوه ارزش گذاري آثار و ابنيه پايدار مي شود.
- جنبش دوم : بازآفريني کارکردي، فصل مشترک حفاظت و توسعه . تدوين قوانين برنامه ريزي توام با تدوين نخستين منشور مرمت (١٣٩١) و آغاز فهرست برداري از ساختمان هاي تاريخي، موجبات حفظ و مراقبت قانوني بناها را از جنبه هاي تاريخي و معمارانه فراهم آورد.
- جنبش سوم : بازآفريني اقتصادمدار، دوران تلفيق حفاظت و توسعه پايدار. تحولات اقتصادي در اواخر دهه هفتاد و اوايل دهه هشتاد ميلادي و دگرگوني دو ساختار مديريت استفاده از منابع منجر به ظهور موج سوم تغييرات استراتژيک در جنبش حفاظت از بافت هاي ارزشمند شهري گرديد.
در دهه ١٩٦٠ به بعد مرمت با رويکرد باززنده سازي (تجديد حيات ) بافت ها و محله هاي شهري اختصاص دارد. در اين رويکرد احياي اقتصادي، اجتماعي محلات نيز مورد توجه قرار مي گيرد. دهه ١٩٧٠ سال هاي توجه به مقوله نوسازي شهري است که کماکان ملاحظات کالبدي و فضايي به منظور ساماندهي بافت هاي رو به زوال شهري در اولويت مرمت شهري است . در دهه ١٩٨٠ نگرش اقتصادي به بافت و محلات فرسوده و رو به زوال افزاي شهري در کانون توجه سياست شهري قرار دارد. در دهه ١٩٩٠ مرمت شهري با نگرش معاصرسازي در دستور کار قرار دارد. نوعي نگاه مداخله اي که با نگاه به گذشته و بدون پاکسازي هويت هاي تاريخي دوره هاي مختلف به خلق هويتي جديد متناسب با شرايط زندگي مردمان عصر حاضر مي انديشد. درواقع دهه ١٩٩٠ به بعد چارچوبي جديد براي فرآيند باززنده سازي فراهم کرد که براساس آن و در تعريفي جديد مرمت شهري مفهومي جامع است که معناي بهبود وضعيت نواحي محروم در جنبه هاي اقتصادي، کالبدي، اجتماعي و فرهنگي است . و اما همزيستي و هم نشيني مسالمت آميز سبک ها و فرهنگ ها آخرين مرحله تحول و دگرگوني در مفهوم مرمت با آغاز هزاره سوم و ورود به قرن ٢١، تعريفي جديد از معاصرسازي و نوزايي شهري است که در آن ابعاد فرهنگي و هنري به وجه غالب تبديل شده و تئوري ها نظريات مختلف نشان مي دهد که با آغاز اين دوره جديد نقش و عملکرد شهرها با تغيير بنيادي روبرو شده است . در همه نگرش هاي قبلي مرمت کالبدي و احياي اقتصادي و تا حدي مرمت و بهبود وضعيت اجتماعي ساکنين بافت ها مدنظر بود اما در نوزايي و باززنده سازي شهري مقوله هاي فرهنگي و هنري و از اين راه احياي اقتصادي و سرزندگي اجتماعي مدنظر قرار گرفته است (پوراحمد، .(84 :1390

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید