بخشی از مقاله
چکيده :
شهر مطلوب ، شهر متعلق بـه شهروندان اسـت و پايه و اساس کار بايد بر اساس تعريف شهروندي باشد نـه شهرنشيني مطلق . رسانه ها نقش مهم و قابل توجهي را در ايجاد و ترويج فرهنگ شهروندي و توسعه و آگاهي به شهروندان در اين زمينه دارند. رسانه ها بويژه راديو و تلويزيون ، ظرفيتها و تواناييهاي بسيار گسترده تري براي آموزش در تمام سطوح و حوزه ها دارند. از اينرو نقشي که رسانه هاي گروهي در شکلدهي بـه هنجارهـا، ارزشها، نگرشها و رفتارهـا ايفـا ميکننـد، نـوعي آمـوزش تلقي ميشـود کـه بسيار فراتر از آموزشهاي رسمي بوده و کل گستره مخاطبان رسـانه هـا را شـامل مـيشـود.
آموزش فرهنـگ شـهروندي، افـراد جامعـه را از حقـوق و مسـئوليت هـاي مدنيشان آگـاه خواهـد کـرد و ايـن فرآيند، هزينه هـاي ناشي از ناآگاهي نسبت بـه حقوق و مسئوليت هـاي اجتماعي را کاهش خواهد داد.
قرن بيستم روند تحقق انديشه هـاي دموکراتيـک در قالـب تـلاش بـراي احقـاق حقـوق اجتمـاعي برابـر، بـراي شــهروندان يعنــي شــهروندي اجتماعي ميباشــد. تــلاش بــراي برخــورداري از حقوق مساوي در زمينه آموزش و پرورش ، بهداشت و درمان و ساير مزاياي اجتماعي بــه اساسيترين نيروي محرکه بــراي فعاليت هاي عدالت طلبانه تبديل گرديـده اسـت . رسـانه ها ميتوانند بـا ارائه کارکردهاي خبـري، آموزشي و اطـلاع رسـاني مسـير درست و کوتاهي را جهت تحقـق روشهاي نوين مشارکت شهروندي بـه منصه ظهور برسانند.
واژگان کليدي: رسانه ، مفهوم شهروند، حقوق شهروندي
١- مقدمه
عصر جديد را بعضي به درستي عصر ارتباطات جمعي مي خوانند. چـرا کـه در ايـن عصر، انقلابي در فضا و زمان رخ داده است . در اين عصـر حرکت انديشه هـا در کره زمين بسيار سريعتر رخ مي دهد و جهان هر روز کوچکتر مي شـود، رسانه ها در فرهنگ هـا و منابع مختلف فارسي و انگليسي تعاريف مختلفي دارد. رسـانه در لغت ، اسـم آلت از مصدر رسيدن و بــه معناي وسيله رسانيدن و در اصطلاح علوم ارتباطات اجتماعي مقصــود از رسانه ، وسيله رساندن پيام از پيام دهنده بــه پيام گيرنـده اسـت و در فرهنـگ عميـد بـه عنـوان حسـرت ، انـدوه و افسـوس مـي باشـد. در فرهنـگ انديشـه نـو، رسـانه بـه عنـوان اصطلاحي کلي بـراي اشـاره بـه سيستم هـا يـا دسـتگاه هاي انتقـال اطلاعـات يـا سـرگرمي بکـار بـرده مـي شود. مانند روزنامه ، فـيلم ، کتـاب ، غيـره . مـي تـوان بـه تعـاريف ديگـري در مـورد رسـانه هـاي جمعـي اشـاره کرد از جمله اينکه رسانه هـاي جمعـي عبـارت اسـت از وسـايل ارتبـاطي کـه عمومـا بـا ارتبـاطي يکسـويه بـه دنبال جمعـي از مخاطبان هسـتند. "شـايد ظهـور صـنعت چـاپ ، نقطـه ي آغـاز رسـانه هـاي جمعـي دردنيـا بود. مانند: رسـانه هـاي ديـداري و شـنيداري و چـاپي مثـل : روزنامـه ، مجـلات ، کتاب ،...ميشـود."( حبيبـي، پـاييز٩٢، صص ٣-١)
راديــو و تلويزيــون اصــلي تــرين وســيله ارتبــاط جمعــي دنيــاي حاضــر اســت . راديــو و تلويزيــون مخصوصــا راديــو، در تمــام ســاعات و در همــه نقــاط در اختيــار افــراد اســت . هــر کــس مــي توانــد بــا داشــتن راديــو و تلويزيون از همه تحولات جهان در هر سـاعت بـا خبـر باشـد. از ايـن طريـق ملـت هـاي مختلـف جهـان بـاهم پيوند ناگسستني دارند. لذا سطح انتظارات مردم بـه مـوازات آگـاهيهـايي کـه از ايـن طريـق پيـدا مـي کننـد بـالا مـي رود و مسـئولان و حکومـت گـران هـر کشـور را وادار مـي سـازد کـه بـا بيـداري و هوشـياري هرچـه بيشـتر در جريـان امـور بماننـد و بـه طـور دائـم و مسـتمر مراقـب وضـع باشـند و تـدابيري اتخـاذ نماينـد تـا مردم را از طريق سـازمان صـدا و سـيما حـول يـک محـور جمـع کننـد و خواسـته هـا و آمـال و آرزوهايشـان را بــا اقــداماتي کــه انجــام مــي دهنــد در يــک مســير قــرار بدهنــد. لــذا ســازمان صــدا و ســيماي جمهــوري اسلامي ايران مي تواند نقش مـؤثري در توسـعه علـوم و فنـون در جامعـه داشـته باشـد و زمينـه هـاي علمـي را در توده مردم رشد دهد. "بـه صـراحت مـي تـوان گفـت اگـر برنامـه ريـزي دقيـق و حسـاب شـده تـوأم بـا نيـروي متخصـص کارآمـدي در اختيـار رسـانه هـا وجـود داشـته باشـد مـي توانـد نقـش مـؤثري در ارتقـاي سطح آگاهي و دانش مردم با اطلاع رساني خود، اعمـال کنـد. بطـور کلـي مـي تـوان گفـت کـه رسـانه هـا در فراهم ساختن مقدار و نوع اطلاعاتي که مـردم کشـور مـا بـه آن نيازمندنـد نقـش مهمـي ايفـا مـي کنـد. ايـن وسايل مي توانند بر گسترش افـق هـا بيفزاينـد و بـه افـراد فرصـت بدهنـد بـا مسـائل مشـترک يکـديگر آشـنا شــوند. "(نصــيري اوانکــي، ١٣٨٠، ص ٨٥) رســانه هــا بخصــوص ســازمان صــدا و ســيما مــي توانــد توجــه و علاقــه مردم را به مسائل و هدف هاي رشـد ملـي معطـوف کنـد و سـرانجام مـي توانـد بيشـتر خـواهي فـردي و ملـي را رواج و توسعه دهـد. تمـامي ايـن مسـائل منجـر بـه فـراهم آوردن محـيط و فضـاي مناسـبي مـي شـود کـه در شـرايط و خصوصـيات آن مـيتـوان رشـد و پيشـرفت را فـراهم سـاخت . در ايـن راسـتا راديـو و تلويزيـون به ويژه تلويزيون به دليـل ويژگـي هـايي همچـون عمـومي بـودن ، داشـتن مخاطـب فـراوان ، دسترسـي آسـان و ... در بين رسـانه هـا از اهميـت خاصـي برخـوردار اسـت . بطـور کلـي اختـراع راديـو و در کنـار آن تلويزيـون تحول عظيمـي در اشـکال ارتبـاطي بوجـود آورد، زيـرا تلويزيـون تصـوير و صـدا را بـا هـم يکجـا دارد و در آن مي توان در کوتاه ترين زمان با تـوده هـاي وسـيع مـردم تمـاس برقـرار کـرد. در ايـن راسـتا رسـانه هـا تـاثير مهمــي بــر حقــوق شــهروندي دارنــد. حقــوق شــهروندي از جملــه مفــاهيمي اســت کــه ترجمــان حقــوق و آزاديهــاي اساســي و عمــومي آحــاد ملــت اســت. شـهروند مــداري کــه بــه رسـميت شــناختن حقــوق فــردي و شــرافت افــراد و تأييــد فــرد در بســتر جامعــه است ، نشـانگر وابسـتگي فـرد و جامعـه بـه يکـديگر اسـت . از طرفـي رسـانه بـه عنـوان رکـن اساسـي زنـدگي اجتمــاعي بشــر همــواره مطــرح بــوده و در طــول تــاريخ بشــر ارتباطــات (رســانه ) بــه شــکل هــاي مختلــف زمينه ي رفاه و پيشرفت بشر را فراهم کـرده اسـت . در جهـان امـروز نيـز بـا توسـعه و گسـترش ارتباطـات ، بـه خصــوص ارتباطــات الکترونيکــي و کــامپيوتري، نقــش ايــن عامــل در افــزايش رفــاه ، ترقــي و پيشــرفت جامعه ي بشري صد چندان شده و بـه عنـوان يـک نقـش محـوري بـراي رسـيدن بـه توسـعه مطـرح اسـت . در عين حـال بـه عقيـده ي اکثـر صـاحب نظـران ارتباطـات ، ارتباطـات انسـاني بـه عنـوان زيربنـاي ايـن علـم ، از اهميت و جايگاه خاصي برخـوردار اسـت . بـه عبـارت ديگـر، پـيش شـرط توسـعه ي رسـانه در ابعـاد گونـاگون ، توجه کافي به ارتباطـات صـحيح انسـاني، ميـان فـردي و گروهـي اسـت . در ايـن راسـتا، ارتباطـات انسـاني در يکسان تر شدن آگـاهيهـاي عمـومي و ملـي، يکپارچـه و بسـيج گـروه هـا و مجموعـه هـاي انسـاني در راسـتاي رسيدن بـه توسـعه ي اجتمـاعي و ملـي نقـش قابـل تـوجهي اسـت . از رويکـردي ديگـر، نگـرش سـاختاري بـه رسانه و توسعه ، ارتباطات را زيرسـاخت و پـيش شـرط رشـد و توسـعه مـيدانـد و ارتباطـات مـيتوانـد آگـاهي بخــش باشــد و بــه ســازماندهي و بســيج تــوده هــا بــراي دگرگــوني اجتمــاعي کــه بــه توســعه ي اجتمــاعي مي انجامد، کمـک کنـد. رسـانه بخـش اساسـي و فراگيـر از نظـام حيـات بخـش جامعـه اسـت و نحـوه کـاربرد مــؤثر ارتباطــات در شــتاب بخشــيدن بــه توســعه و کــاهش دشــواريهــاي آن نيــز از محورهــاي اساســي بــه شمار ميرود. بـا توجـه بـه پيشـرفت جامعـه در عرصـه هـاي مختلـف علمـي، فرهنگـي و اجتمـاعي بـه يقـين آگاه سازي شهروندان از حقـوق و وظـايف خـود در محـدوده ي فرهنـگ و زنـدگي شـهري از قـدم هـاي اصـلي و مـؤثر اسـت و مسـؤلان فرهنگـي و اصـحاب رسـانه بايـد بـا بـه وجـود آوردن زمينـه ي آگـاهي شـهروندان از حقــوق و تکــاليف خــويش در عرصــه هــاي اجتمــاعي اقــدامي شايســته در جهــت نهادينــه شــدن حقــوق شــهروندي انجــام دهنــد. جريــان آگــاه ســازي جامعــه مــيتوانــد در بســترهاي مختلفــي ماننــد ارتباطــات و مطبوعــات قــوام يابــد. بنــابراين نقــش ارتباطات (رســانه ) و مطبوعــات در تحکــيم حقــوق شــهروندي امــري انکارناپذير است . سعي شده است در اين مقاله به سوالات ذيل پاسخ داده شود:
الف - مفهوم حقوق شهروندي چيست و نقش و جايگاه رسانه هاي جمعي در ترويج آن چيست ؟
ب - کارکردهاي رسانه بخصوص صدا و سيما در گسترش و آگاهي مردم از حقوقشان کدام اند؟
٢- مفهوم شهروند و حقوق شهروندي
شـهروند برگـردان واژه انگليسـي citizen مـي باشـد. ريشـه لغـوي آن واژه civitas اسـت کـه صـورت لاتينـي شـده واژه Polites يونـاني بـه معنـاي عضـو يـک پـوليس يـا دولـت -شـهر يونـان اسـت . ( بنـدرچي، مهـر و آبـاي ١٣٨٣، صـص ١٦-٢٠) ايــن واژه از فرهنــگ غــرب وارد کشــور مــا شــده اســت و پيشــينه اي در ايــران نــدارد. در فرهنگ هاي دو زبانه نظير آريـان شـهروند بـه معنـي بـومي، شـهري، اهـل شـهر، تـابع ، رعيـت و شهرنشـيني تعريـف شـده اسـت . شـهروند يعنـي کسـي کـه اهـل يـک شـهر يـا کشـور باشـد و از حقـوق متعلـق بـه آن برخوردار شود. به لحـاظ لغـوي شـهروند مرکـب از دو کلمـه "شـهر" بـه معنـاي جامعـه انسـاني و "ونـد" بـه معناي عضو وابسته به اين جامعه اسـت . مفهـوم شـهروند بـه خـودي خـود و بـه صـرف جمـع شـدن و تجمـع افراد در کنار يکديگر حاصل نمـي شـود، بلکـه ايـن مفهـوم در چـارچوب و قلمـروي جامعـه مـدني شـکل مـي گيرد. "شهروند يک انسـان اسـت و از حيـوان و نبـات بواسـطه عقـل و انسـانيتش جـدا مـي شـود شـهروند در مفهوم فرهنگي کلمه ، يـک موجـود اجتمـاعي اسـت ، در واقـع شـهروندي بيـان يـک هويـت مشـترک اسـت و شهروند به همه اعضاي جامعـه بزرگـي اطـلاق مـيشـود کـه عنـوان يـک فرهنـگ را بـه خـود مـيگيـرد و از اين منظر مي تـوان عنـوان شـهروندي را بـه همـه قلمـرو و يـک تمـدن و فرهنـگ سـوق داد و گفـت شـهروند ايرانــي، شــهروند غربــي و .... شــهروندي منحصــر بــه شهرنشــينان نيســت بلکــه روســتائيان نيــز شــهروند محسـوب مـيشـوند. هـر روزه شـاهد گسـترش مـداوم پديـده شهرنشـيني و سـرازيري جويبارهـاي انسـاني از روســتاها بــه شــهرها و بــويژه شــهرهاي بــزرگ هســتيم و رفتــه رفتــه خــود روســتاها هــم بــه شــهر تبــديل مـيشـوند." (رسـولي، ١٣٩١،صـص ١٩-٢٢) ) طـور کلـي از واژه مرکـب شـهروند مفهـوم انتزاعـي مناسـبي بدسـت
مي آيد که به نوعي در خود بار عقلاني را داراست و بدين گونه بيان ميشود:
الف - از پذيرش آگاهانه و مستدل نسـبت بـه عضـويت در جمـع حکايـت مـيکنـد کـه بـر مبنـاي توجيهـات عقلاني انجام گرفته باشد پس بر جهانگردي که در جامعه غير خود باشد صدق نميکند.
ب - قابليــت پــذيرش در جمــع و شــمارش در رديــف ديگــران را داشــته باشــد پــس فقــط شــامل انســان ميگردد.
ج - از وجود رابطه متقابـل ميـان فـرد و ديگـران در يـک جامعـه حکايـت مـيکنـد کـه دقيقـا شـبيه نسـبت زباني ميان شـهر و ونـد اسـت کـه موجـب پيونـد و رسـانيدن معنـا بـه شـنونده مـيگـردد و پيونـدي معنـوي
ميان شهروند و جامعـه ايجـاد مـي نمايـد کـه بيشـتر از نـوع فرهنـگ و مشـترکات انسـاني اسـت پـس مهـاجر رانده شده اي کـه بصـورت پناهنـده در ميـان جامعـه اي ديگـر بـه سـر مـيبـرد شـهروند آن جامعـه محسـوب نميشود مگر آنکه مدت زيادي بگذرد تا پيوند بوجود آيد.
د- از وجود تعهدات دو جانبه ميان فرد و جامعه خبر ميدهد که مهمترين آنها عبارتند از:
- حفــظ ، تقويــت ، بکــارگيري، دفــاع و پاســداري از اصــول ارزشــي جامعــه کــه از ســوي شــهروند بــه رسميت شناخته شده است .
- حمايــت از شــهروند و ارائــه امکانــاتي جهــت رشــد شخصــيت اجتمــاعي و فــردي شــهروندان توســط جامعه .
بــه بيــاني ديگــر دو واژه شــهروند و رعيــت از نظــر ادبــي در مقابــل يکــديگر قــرار ميگيرنــد لــيکن از نظــر حقـوقي نمـي تـوان ايـن تقابـل را پـذيرفت و حقـوقي متفـاوت بـراي رعايـا و شـهروندان قائـل شـد. شـهروند فـردي اسـت در رابطـه بـا يـک دولـت کـه از سـويي برخـوردار از حقـوق سياسـي و مـدني اسـت و از سـويي ديگر در برابر دولـت تکليـف هـايي بـر عهـده دارد، ايـن رابطـه را رابطـه شـهروندي گوينـد. چگـونگي و انـواع رابطه شهروندي (از جملـه حقـوق فـرد و تکـاليف او در برابـر دولـت ) را قـانون اساسـي و قـانون مـدني کشـور معين مي کند. "شـهروندي در عـين حـال منزلتـي اسـت بـراي فـرد در ارتبـاط بـا دولـت کـه از نظـر حقـوق بين الملل نيز محتـرم شـمرده مـي شـود".( کاميـار،١٣٨٧، ص ٣٨).. بـر ايـن راسـتا شـهروند بـه کسـي گفتـه مـي شود کـه ضـمن آگـاهي از حقـوق خـود واجـد توانـايي انتقـال ، مباحثـه ، و مشـارکت باشـد و وظـايف خـويش در قبــال حقــوق شــهروندي را نيــز بشناســد و بــه انجــام برســاند و در حقيقــت شــهروندي نــاظر بــر شــان اجتمــاعي انســان و هويــت جمعــي اوســت و نمايــانگر نيــاز انســان هــا بــه مشــارکت و همکــاري، احســاس مسئوليت نسـبت بـه يکـديگر، تفـاهم و همـدردي و تـلاش بـراي رفـع نيازهـاي فـردي و جمعـي يکـديگر در برهه از زمان و مکان که با يکـديگر در يـک منطقـه جفرافيـايي بـه نـام محلـه ، شـهر و جامعـه ملـي و جهـاني به سر مـي برنـد. اولـين فيلسـوف و متفکـر سياسـي کـه بـه مفهـوم شـهروند در تئوريهـاي سياسـي پرداختـه اســت افلاطــون بــود. وي در کتــاب "جمهــور" شــهروندان را يکــي از محورهــاي اصــلي تاســيس دولــت و حکومـت مطلـوب قـرار مـي دهـد. ارسـطو نيـز شـهروند را کسـي مـي دانـد کـه در حکمرانـي و فرمـانبرداري سهيم باشد. نقاط عطـف مفهـوم شـهروند و شـهروندي آتـن سـده چهـارم ، دوره رنسـانس ، اسـتقلال آمريکـا و انقــلاب فرانســه اســت . بــا شــکل گيــري حکومــت هــاي ملــي موضــوع شــهروند و حقــوق شــهروندي مطــرح گرديـد، "در واقـع بيشـتر افـرادي کـه در محـدوده مرزهـاي سياسـي زنـدگي مـيکننـد، شـهروند محسـوب مي شـوند کـه داراي حقـوق و وظـايف مشـترک مـي باشـند و خـود جزيـي از يـک ملـت هسـتند."( فـلاح زاده ، بهار ١٣٨٦، ص ٤٩). "هر شـهروند از يـک سلسـله ، حقـوقي برخـوردار اسـت . معنـاي لغـوي حـق عبـارت اسـت از درسـت ، راسـت ، مقابـل باطـل ، حقيقـت ، نصـيب ، بهـره ، مـزد، ثبـات ، موجـود ثابـت و واجـب ." (فرهنـگ معـين ، ١٣٧٩،ص ١٣٦٢)
" واژه حقـوق ، در معنـي مـورد نظـر، جمـع حـق اسـت . از طرفـي، چـون مفـاهيمي ماننـد حـق ، مفـاهيمي انتزاعي و اعتبارينـد و بـه اصـطلاح فلسـفي، ماهيـت ندارنـد، فاقـد معنـاي حقيقـي هسـتند. در ايـن گونـه موارد نخست مفهوم عـام بيـان مـي شـود، کـه در اصـطلاح منطـق جـنس ، قلمـداد و آن گـاه قيـدهايي بـه آن افزوده مي شود که در حکم فصل خواهند بود تـا در نهايـت مفهـومي بـه دسـت آيـد کـه قالـب معنـاي مورد نظر باشد." (مصباح يـزدي، ١٣٧٨، ص ٢٦) بـا توجـه بـه ايـن نکتـه ، بـراي حـق ، تعـاريفي بيـان شـده اسـت .
حق امري اعتباري است که براي کسـي(لـه ) بـر (عليـه ) ديگـري وضـع مـي شـود. يـا در تعريـف ديگـر، حـق اقتـدار، سـلطه و امتيـازي اسـت کـه کـه بـراي شـخص اعتبـار مـي شـود و ديگـران مکلـف بـه رعايـت آن هستند. يا حق امتياز و نفعـي اسـت متعلـق بـه شـخص ، کـه حقـوق هـر کشـوري در مقـام اجـراي عـدالت ،