بخشی از مقاله
چکیده:
در هر مدل و الگوی پیشرفت و توسعه، تحول و تغییر نهفته است. توافق اولیه در همه مدلها، تغییر از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب است. الگوی پیشرفت دینی هم همان تحول و تغییر را دنبال میکند. در فرآیند تغییر به وضعیت مطلوب امکان پدید آمدن چالشهایی برای تحقق وضعیت مطلوب وجود دارد. چالش نخستی که ممکن است روند تحقق الگو را با اخلال مواجه کند، پارادایم پیشرفت است. پارادایم تأثیر معناداری بر نحوه و چگونگی تولید الگوی پیشرفت دارد و نوع پارادایم بکارگرفته شده مسیر تحقق الگو را معین می کند.
پارادایم های رایج و حاکم بر نظریات علمی در سه رویکرد اثباتی، تفسیری و انتقادی تعریف شده اند. چالش دیگر، تطبیق الگوهای رایج کشورهای غیردینی برای جامعه دینی است که این روند آسیب هایی را برای جامعه دینی بخاطر وجود فرهنگ متفاوت با آن کشورها بوجود خواهد آورد. و در نهایت، الگوهای رشد و پیشرفت تک بعدی است که تکیه اصلی این مدل ها بر اقتصاد و سرمایه داری است و این نوع پیشرفت جامعه را با آسیب هایی مواجه خواهد نمود. براین اساس، پارادایم پیشنهادی اسلام برای الگوی پیشرفت، پارادایم شبکه ای است و الگوی قابل پیشنهاد بر پایه پارادایم شبکه ای، الگوی پیشرفت شبکه ای - اسلام - است که شاخصه اصلی آن احساس حضور خدا معرفی میگردد.
مقدمه:
کسب توسعه به دنبال گسترش نظام ارتباطات و رسانه های همگانی ، حمل و نقل ، جهانگردی و آشنائی ملتها با پیشرفتهای جهان صنعتی مطرح شد و شوق رسیدن به وضعیت جوامع پیشرفته را در میان ملل بوجود آورد - ابطحی ، 1384 ، ص . - 81 از طرفی پیشرفت ، هویتی حرکتی و تغییرپذیری دارد . در هر پیشرفتی مبدا یا وضعیت موجود ، مقصد یا وضعیت مطلوب ، ابزار ، برنامه و هدف آن از مؤلفه های اساسی پیشرفت است . روشن نمودن این مقولات نیازمند روشی برای دقیق سازی است تا مؤلفه های پیشرفت روشن گردد .
تغییر در - پدیده یا موضوع - : وضعیت زندگی انسان از - وضعیت موجود - : ناکارآمدی مدلهای توسعه رایج به - وضعیت مطلوب - : تحقق الگوی پیشرفت دینی با - ابزار یا وسیله تغییر - : تولید سیستمهای دینی - تحت تمدنسازی - برای - هدف و غایت - : ارتقاء کیفیت زندگی در شبکه هستی با شاخصه »احساس حضور خدا« زمانی که این شاخصه تحقق پیدا کند انسان در آن جامعه به رشد و کمال یا به تعبیر دیگر به سعادت رسیده است . وضعیت موجود همان حاکمیت مدلهای توسعه غیردینی است ، و برای رسیدن به وضعیت مطلوب ناچار به استفاده از الگوی پیشرفت دینی خواهیم بود . بنابراین هدف مشخص است آن هم تحقق الگوی پیشرفت دینی است . ولی در روند تحقق الگوی پیشرفت دینی با چالشهای روبرو خواهیم بود که این نوشتار سعی دارد به بخشی از آنها بپردازد.
تاریخچه :
برای سالیان متمادی، »رشد« هدف عمده اقتصادی سیاست گذاران و رهبران سیاسی بود . بر اساس این دیدگاه ، »تولید« هر چه بیشتر کالاها و خدمات بهترین راه بهبود سطح زندگی مردم و »رشد« به عنوان راه حل مشکلات و موجب تقویت نظامی ، افزایش اشتغال و کاهش کسری بودجه تلقی می شد - خلیلی تیرتاشی ، دی 1380، ص . - 108 در راستای تحقق این اهداف مدلهای گوناگونی را بکار بستن . سادهترین شکل توسعه ، توسعه نقطهای است . آغاز توسعه نقطهای به ادوار نخستین حیات بشری برمیگردد . وضعیتی که در آن روابط مستمر و متقابل بین انسان ها به وجود نیامده ، تقسیم کار اجتماعی صورت نگرفته و جامعه تحقق پیدا نکرده بود و انسانها به صورت پراکنده و در گروههای اجتماعی خرد زندگی میکردهاند.
با حرکت روبه جلوی جامعه بشری مسیر توسعه گام بعدی یعنی توسعه خطی را پیش روی خود دید که از حیث تئوریک در رنسانس و از حیث کارکردی در انقلاب صنعتی ریشه داشت . این مرحله ، مبتنی بر پیشرفت علم و صنعت بود که ابعاد دیگر مانند حیات فردی و اجتماعی انسان مورد توجه نبود . گسترش علوم و تکنولوژی و افزایش تولید و مصرف که توسعه خطی را ایجاد کرده بود ، جوامع را با بحران های مختلفی روبرو ساخت . معظلاتی همانند ، بحران بیکاری ، مبارزات طبقه کارگر ... ضرورت تجدیدنظر در نگرش به توسعه را موجب شد.
به منظور رفع این نارسائی ها و بحران ها ، تئوری های مختلف اقتصادی در حوزه های مختلف خرد و کلان و بین المللی در میان اندیشمندان مطرح گردید . توسعه سطحی - توسعه دو بعدی-توسعه اقتصادی - مدلی بود که بعداز توسعه خطی مطرح شد . در این مرحله علاوه بر ضلع توسعه خطی ، ضلع جدیدی به نام اقتصاد افزوده شده و توسعه سطحی شکل گرفت . در این مدل ، انسان به طور اساسی در فرآیند توسعه مطرح شد و رفتار انسان در زمینه های مختلف اقتصادی مدنظر اندیشمندان قرار گرفت.
البته نکته مهم این است که در این مرحله از توسعه تنها وجه مادی انسان مورد توجه بوده و انسان بهعنوان ابزار یا عامل توسعه محسوب میشد. پیشرفت های به وجحل توسعه خطی و سطحی موجب پیدایش و گسترش جنبش های فکری نوینی شد . مکاتب فلسفی جدید ، جریانات روشنفکری و جنبش های اجتماعی ، انسان را به عنوان سوژه جدید مورد مطالعه خود قرار داده و انسان شناسی نوینی شکل گرفت که ضلع جدیدی را به دو ضلع پیشین توسعه افزود. این ضلع ، ضلع توسعه انسانی بود . افزوده شدن این ضلع ، توسعه حجمی را بوجود آورد . در این مرحله انسان نه به عنوان ابزار و عامل توسعه بلکه به عنوان هدف ، مدار و محور توسعه گرفت و در حوزه سیاسی ، اقتصادی ، مدیریتی ، جامعه شناختی فلسفه تحولاتی شکل گرفت.
مسأله شناسی :
وجود دلایل عدم موفقیت و پایداری مدلهای توسعه غربی و نیز تجربه موفق اسلام در ایجاد پیشرفت در جامعه بدوی اعراب ، فرضیه توانایی دین اسلام در ارائه الگوی پیشرفت را قوت می بخشد . با این وجود در دوران کنونی با این مسئله مواجهیم که اسلام اکنون هم قدرت تغییر و ایجاد تحولات بنیادی در ساختارهای کنونی جوامع را دارد ؟ اگر جواب به این پرسش مثبت باشد . چه رویکرد و دیدگاهی به دین اسلام ، ما را در اثبات مدعای توانمندی ارائه مدل یا الگوی در راستای پیشرفت جامعه از جانب دین در دوران جدید یاری خواهد کرد . پس مسئله ی این نوشتار ، این است که الگوی پیشرفت اسلام چیست؟ چالشهای پیشروی پیشرفت اسلام چیست ؟
ضرورت بحث :
شکی و تردیدی در ایجاد تغییر و تحولات در ساختارهای کنونی جامعه و ارائه طرحی برای پیشرفت آن نیست . این یقین حاصل مشاهده و محسوس بودن آسیبها و مشکلات جوامع است . «شاید در رأس عوامل ، وجود قابلیت عقب ماندگی در میان مسلمانان امروز باشد و این هم ناشی از خاموش شدن شعله نشاط و کارآیی در آنها و فرسودگی است که سیستم های زندگی مسلمانان دچار شده و آنها را گرفتار ناامیدی و یأس کرده است«آسیب ها و مشکلات زندگی مربوط به سیستم ها و ساختارهای تمدنی است که بروز آسیب ها و مشکلات را افزایش و یا آنها را کاهش خواهد داد . بنابراین وجود سیستم های بهینه زمینه ساز ارتقاء کیفیت زندگی است و به تبع فرآیند آسیب زایی جامعه را کاهش داده و روند حرکت جامعه را به سوی وضعیت مطلوب هموار خواهد نمود . بنابراین تولید سیستمهای بهینه زمینه پیشرفت تمدن را فراهم میآورد.